انشاء تمامی پایه های تحصیلی



نگارش یازدهم - درس اول:

بند مقدمه: آرام تر از همیشه از راه می رسد،خستهٔ سفر است،بعد از آن همه هیاهو وسفر تماشای دل تنگی آسمان وفرو ریختن برگ ها را به همراه می آورد،او پاییز است.فصل مهربانی،دوستی وخلاصهٔ دل تنگی ها.

بند بدنه یک: مهر پاییزی بعد از سوزان شهریور از راه می رسد، دست نوازشش را بر سر فرزندان خود می کشد وراهی مدرسه می کند،آبان نیز مهری در دل دارد اما در این میان بر گهای خشک شدهٔ پاییزی را با باد هایش از درختان فراری می دهد.آذرش که از را می رسد دل تنگی هایش بیشتر می شود ،باد های زمستانی اش را به جان شاخ و وبرگهای درختان می اندازد ،گویا برگها خبر ناگواری شنیده اندبه این سو آن سو پر می کشند،پرندگان هم بار سفر بسته اند وقت کوچشان است.

بند بدنه دو: پاییز درس زندگی است؛سرد شدن یکباره اش یادم می دهد که حال و روز انسانها پایدارنیست،روزی نرم وگرم و روزی سخت وسردخواهند بود.زرد شدن برگهایش نشانم می دهداین دو رنگی را همه دارند دیگر به انسانها اعتمادی نیست،فرو ریختن برگهایش نیز می گوید هیچ چیز ماندگار نیست.

بند پایانی: پاییز جان!سفر کردهٔ خستگی ها ،دل تنگی هایت رادوست دارم،ماه پر مهرت تا آذر دل شکستهٔ کوچ کرده ات را می پرستم،درس زندگی ات بالاتر از همه زیبایی هایت است تو خودت دانش آموزان را راهی مدرسه می کنی ولی آموزگار بزرگی هستی،در کوچه های زردت قدم می زنم ودرس هایت را می آموزم تو بهترین آموزگار عاشقانی.

نوشته: پریسا گرامی - یازدهم انسانی 

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید.


صفحه 20:

موضوع: باران

بوی نم خاک اغشته شده از قطرات ریز و درشت باران را با ولع نفس میکشیدم و ریه هایم را از طراوتش پر میکردم و حس خوب حاصل از ان را به تکاتک سلول های بدنم تزریق میکردم،گوش هایم از صدای چیکه چیکه ضرابت قطرات بر روی شیشه های ویترین مغازه ها پر شده بود به راستی که بهترین نغمه موسیقی همین است.

اما این باران، باران همیشگی نبود، دلسوز نبود، عاشق نبود،دلگیر بود، با غیظ میبارید،این را هرکس دیگری میتوانست بفهمد و درک کند. شاید باران نیز همانند من کینه پاشت، بغض بزرگ گلویش مانع از نفس کشیدن میشد، شاید هم کلافه شده بود.

پوزخندی به تمام تفکرات بچه گانه و غم انگیز ذهن بیمار شده ام زدم، باران میبارید، دیگر دلگیر بودن چه معنایی داشت؟!

آهی ناخواسته از سینه ام بلند شد، پرده ای اشک بر روی چشمان قهوه ای رنگ و درشتم پدیدار شد، تا به خود جنبیدم دانه های بزرگ همچون مروارید بر روی گونه های غوطه ور شدند، ناخوداگاه بیتی را زمزمه کردم (باران ببار بوی نمت آرام میکند/یار نبود،یار ندید،ز دوری او جان باختم).

کم کم صدای گریه ام در صدای غرش اسمان یکی شد، قدرت ایستادن بر روی پاهایم را از دست دادم و بر روی کف خیابان سرد و خیس رها شدم، زار میزدم، شیون میکردم، به درک که هزاران چشم پرسشگر به سمت من بود، به درک که زیر لب مجنون و دیوانه زمزمه میکردند، به درک که بعد از چند سال غرورم شکست، اینبار دیگر مهم من بودم نه دیگران، خود در اولویت حضور داشتم نه دیگران.

همچنان باریدم و باران نامردی نکرد و بارید.

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید.


پایه ی نهم-درس اول-صفحه ی ۲۱-اذان

انشا پایه نهم با موضوع اذان

کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم با موضوع اذان صفحه ۲۱

مقدمه:بهترین صدایی که باان به ما حس سراسر ارامش و حال خوب تزریق می شود و ز خواب غفلت بیدار می شویم و به رکوع و سجود پرورگار می پردازیم.

تنه ی انشا:صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود.و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شودو وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود.و وضو می ند و یادر خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نماز خود را می خوانند و دست به دعا به سمت پروردگار می برند و طلب مغفرت و امرزش می کنند.

صدای اذان حتی یک ثانیه در تمام دنیا قطع نمی شود.ان هم به دلیل این است که زمین گرد است و ساعت طلوع و غروب خورشید در جای جای جهان متفاوت است.بنابراین در هیچ جایه دنیا صدای اذان قطع نمی شود و دائما در حال نواخته شدن می باشد.

اذان که بابزرگی خداوند شروع می شود و بابزرگی خدا و نبود هیچ معبودی جز او به اتمام می رسد.و در این راه  برای به صدا در اوردن اذان خیلی از پیامبران و انسان های بزرگ تمام تلاش خود را کرده اند و جان خود را در این میان از دست داده اند تا همیشه اذان به صدا در بیاید تا شاید حتی یک نفر از خواب غفلت برخیزد و دست از گناه بکشد.اذان یکی از هشدارهای بسیار دلنشین و خوش صدای پروردگار می باشد تا یاداور شود برای مردمی که چشم از حقایق دنیا بسته اند و کورکورانه زندگی می کنند و روزانه پنج بار و در یک سال۱۸۲۵ بار این هشدار را به صدا می اورد و این نشان از فرصت های زیاد پروردگار است که بنده ی خود می دهد تا که شاید از راهی اشتباه خود باز می گردد و در مسیر درست و الهی قدم بر دارد.

نتیجه گیری:ما مسلمانان کشور ایران هستیم و مانند سایر کشورهای مسلمان بانگ اذان همیشه نواخته می شود و مانیز باید اذان و نماز و نماز و قران را بخوانیم تا شاید رستگار شویم

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید.


انشا صفحه 20 کتاب نگارش

درس یک صفحه 20 اولین انشا کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 اکنون پس از انتخاب موضوع دلخواه، سفر نوشتن را آغاز کنید. با توجه به نقشۀ نوشتن که در درس آموختید، به سمت مقصد حرکت کنید.

موضوع انشا : باد آورده را باد می برد

مقدمه : از بچگی شنیده ایم که گفته اند بادآورده را باد می برد . این مثل زمانی استفاده می شود که برای به دست آوردن چیزی زحمت نکشیده باشی و معلوم است که آن را زود از دست میدهی.

بدنه : چند سال پیش، هوا طوفانی شد . همسایه ما پنجره اتاقش را باز گذاشته و فراموش کرده بود آن را ببندد . در آن باد و طوفان، یک طوطی زیبا با ترس و عجله وارد اتاق او شد. همسایه ما هم زود پنجره را بست تا طوطی فرار نکند و عصر همان روز برایش قفس خرید . طوطی را زندانی کرد و پشت پنجره گذاشت .

ما بچه ها بعد از مدرسه پشت پنجره خانه همسایه می رفتیم و با طوطی حرف می زدیم . همسایه می گفت به بالاترین قیمتی که پیشنهاد دهیم حاضر است طوطی را به ما بفروشد . طوطی خیلی غمگین بود و به جز سلام، چیز دیگری نمی گفت .

همسایه دائما دنبال مشتری برای طوطی می گشت . یک روز که آقای همسایه بیرون رفته بود، دخترش برای اینکه طوطی خوشحال شود، آن را از قفس بیرون آورد . طوطی هم از فرصت استفاده کرد و از پنجره بیرون رفت . آن روز آقای همسایه بلند بلند می گفت ضرر کردم و خانم همسایه می گفت بادآورده را باد می برد.

نتیجه : من یاد گرفتم وقتی چیزی را پیدا می کنیم، باید دنبال صاحبش بگردیم نه اینکه آن را برای خودمان نگه داریم زیرا با خوشحال کردن صاحب آن، ما هم شاد میشویم.

نظر شما در مورد این انشا چی هست ؟ نظر بزارید.


پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-حیاط مدرسه
انشا پایه هفتم درس اول صفحه ۲۰ با موضوع حیاط مدرسه
مقدمه:خاطرات ما و لحظه های خوب و بدم همیشه در جایی است که در انجا عمری را گذرانده ایم ،جایی  است که اولین بار با اولین قدم دانش اموز انجا را دیده و قدم در راه مدرسه و رو به پیشرفت گذاشته است.
متن انشا :حیاط مدرسه خلوتگاه و ارامش دهنده و گاهی پراضطراب ترین لحظات دوران درس و مدرسه ی یک دانش اموز را تشکیل داده است.
زمانی که در حیاط مدرسه قدم زده،درس خوانده،بازی کرده،خندیده،گریه کرده و گاهی از شادی زیاد و اخذ نمرات خوب،بالا و پایین رفته و اشک شوق ریخته است.حیاط مدرسه ی ما جایی است پراز درختان سنوبر و کاج که زیر سایه ی ان می نشینیم.و با دوستانمان گل می گوییم و گل می شنویم.زمین فوتبالی دارد و با تیرک دروازه که همیشه عده ایی از بچه ها در حال بازی در انجا هستند و توپ راازاین سمت به ان سمت می برند و گاهی میخندند و گاهی دعوا می کنند.زمین والیبالی دارد با تور والیبال که همیشه تیم والیبال در حال تمرین هستند تا برای بازی های استانی امادگی لازم را داشته باشند.حیاط مدرسه ما پراز گل های نوشکفته ایی است که هر کدام عطر و بویه  خاصی دارند به اسم عطر نوجوانی!گل هایی  که روزی باز می شوند و هرکدام به سمت و سویی مختلف می روند تا اینده ساز این مملکت باشند.بله این گل ها همان دانش اموزانی هستند که هر ساله عده ایی با ان خداحافظی می کنند و عده ایی سلام!
تتیجه گیری:بیاییم همیشه از مدرسه و حیاط مدرسه خود مراقبت کنیم تا برای ایندگان نیز حیاط مدرسه پراز حال خوب و حس خوب تازگی را داشته باشند
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

روزی بود و روزگاری حاکم شهری که با طوطی خود زندگی می کرد هر اتفاقی که می افتاد با یکدیگر صحبت میکردند و حاکم همه را به طوطی میگفت یک روز مثل همیشه جلسه ای درشهر برپا شد که قرارشد حاکم به مقام بالاتر درست یابد وقتی حاکم از جلسه برگشت دوباره همه را برای طوطی گفت بعد از چند روز طوطی دیگر میلی به ماندن پیش حاکم را نداشت.یک روز پادشاهی به شهر آمد و پیش طوطی رفت و به او گفت که هرچه در جلسه اتفاق افتاد را برایم بگو و قول میدهم تو را از اینجا نجات بدهم،طوطی هم قبول کرد و همه چیز را به پادشاه گفت که به ضرر حاکم بود .مدتی گذشت و جنگ شدیدی بین حاکم و پادشاه به وجود آمد.وقتی پادشاه شکست خورد حاکم به او گفت حرف های جلسه را چه کسی به تو گفته است،پادشاه گفت طوطی همه چیز را به من گفت وقتی حاکم پادشاه را کشت به قصر بازگشت و طوطی راهم کشت .اینجاست که می گویند زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

در روستایی دور افتاده مردی فقیر زندگی میکرد که مردم آن روستا او را حسین آقا صدا میزدند.

حسین آقا در مال دنیا فقط یک گوسفند و یک مرغ داشت ،مثل همیشه گوسفندش را به چرا برد پس از سیر شدن گوسفند به خانه برگشتند و گوسفند را به داخل طویله برد ، گوسفند که انگار حال خوشی نداشت بی حال و بیمار بر روی زمین افتاد ، حسین آقا با دیدن گوسفندش خیلی ناراحت شد چون همین گوسفند و یک مرغ تمام دارایی اش بود.

شب شد و حسین آقا در حال صحبت کردن با همسرش بود که مرغ کنجکاو او تمام حرف های او را گوش داد.

مرغ با حرفایی که شنید سریع به سراغ گوسفند رفت و به او گفت حسین آقا می گوید :اگر تا فردا بیماریت خوب نشود و نتوانی بر روی پاهایت بایستی مجبورم صبح قصاب را بیاورم و او را ذبح کن. »

گوسفند که خیلی ترسیده بود ،تا فردای آن روز بیدار ماند و تلاش کرد که بتواند بر روی پاهایش بایستد.

صبح شد و حسین آقا با دیدن گوسفند خوشحال شد و برای بهبود یافتن گوسفندش مرغ خود را قربانی کرد.

از اینجاست که می گویند :زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.»

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

زبان وسیله ارتباطی است که ویژگی ها زیان هایی را دربر می‌گیرد. وازنظر علمی یکی از قوی ترین ماهیچه ها می باشد.

واین ماهیچه ده سانتی توانایی انجام کارهای بسیاری را دارد.

ما می‌توانیم از این وسیله بدرستی استفاده کنیم گاهی این وسیله دسته گل به آب می دهد.

واین دسته گل به آب دادن ممکن است به قیمت جان به سرانجام برسد.

در عهد قدیم مردی به نام (غلام) بودکه ادعا می کرد که تفنگش را یده‌اند نزد حاکم آن شهر که نام او (شازده میکائیل) بود رفت.

وموضوع را برای حاکم شرح داد اما اَدَلح (غلام) کافی نبود غلام از عصبانیت وارد شهر شد و داد میزد و مداوم می گفت (پسر حاکم تفنگم را یده است)

اما درواقعیت تفنگ غلام یده نشده بود غلام قصد داشت با این کار از حاکم باج بگیرد.

در روز بعد حاکم غلام را احضار کرد و پسر حاکم در آن محکمه حضور داست

و به غلام گفت:( این شخص را میشناسی؟) غلام گفت :(خیر)

وغلام با صدای بلند فریاد می زد( که پسرت است.)

حاکم که موضوع را فهمید فوراً دستو اعدامش را صادر کرد.

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد

تو همان قند عسل شیرینی

هر سخن مثل غزل هر کلمه مثل سراب

دل به تو می بازم اما باز

باز هم می‌آید

آن شبی که میزنی خنجری در قلبم

با زبان سرخت

خون را جاری کن در اقیانوست

تو همچون انعکاس قمری

گاهی سرخ گاه بی گاهی تلخ

مثل گندم تلخی تلخ نشو جان دلم

میدانی که دلم در زمانی که دلت تلخند می‌گوید

میگسلد جان مرا.

با زبان سرخت شیرین باش مثل انار

سخنانی همچون درد بی درمانی

راست می‌گفت همان پیر عجم

((زبان سرخ سر سبزت دهد بر باد))

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

مقدمه:چه انسان هایی که بر حسب نادانی و جاهلیت سر و زندگی و مقام خود را از دست داده اند و تنها چیزی که برایشان باقی مانده حسرت است و پشیمانی که تنها دلیل بی فکری و زبان تند و تیز و سرخ خوداست.

تنه ی انشا‌:انسان عاقل همیشه قبل از سخن گفتن یا تصمیم گیری درست فکر می کند و سخن خود را در ترازویی می گذارد و سبک و سنگین می کند و بعداز ارزیابی آن،آن را بیان می کند و یا تصمیم خود را عملی می کند.اما در مقابل انسان جاهل و نادان هر سخنی را که به ذهنش می رسد را بدون فکر به عواقب آن به زبان می آورد و با شوخی و سخره گرفتن دیگران و شکاندن دل دیگران شخصیت خود را زیر سوال می برد و دیگران با دیدن چنین برخوردی از او کناره گیری می کنند و روز به روز جا و مقام خودرااز دست می دهند و از دنیا و آدم هایش ترد و ترک می شوند.اما انسان عاقل زبان خود را کوتاه نگاه می دارد و در مقابل هرحرفی به سرعت واکنش نشان نمی دهد بلکه کم سخن می گوید اما با فکر و گزینش سخن می گوید.دراین صورت مردم که فهمیدگی و عاقل بودن آن را می بینند روز به روز به احترام و معاشرت باآن می افزایند مقام و منزلتشان بالاتر می رود.اینگونه است که می گویند زبان تند و تیز که از زیاد سخن گفتن همیشه سرخ است،انسان های پرمقام و بزرگ رااز عرش به فرش می رساند به گونه ایی سرسبزشان را به باد می دهند.ازاین رو بزرگان و قدیمیان مملکت همیشه این ضرب المثل را تکرار می کنند و همیشه به درست حرف زدن و گزیده سخن گفتن تأکید داشته اندتا در آن صورت هم دراین دنیا و هم در آن دنیا ی خود سربلند و پرافتخار زندگی کنند.

نتیجه گیری:انسانی که کم سخن می گوید،کمتر مورد سرزنش و گناه قرار می گیردو در نتیجه چه دراین دنیا و چه در آن دنیا نه دلی را می شکند و نه مورد عذاب الهی برای حرف نادرست و نا بجای خود قرار می گیرد.اما انسانی که در سخن گفتن زیاده روی می کند،تمام زندگیش را چه در این دنیا و چه در آن دنیا از دست می دهد و یا به گونه ایی دیگر سر سبز خود را به باد می دهد.

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

آخرین باری که که ندانسته درباره ی آدمهای اطرافت قضاوت کردی یادت هست؟

آخرین باری که ندانسته به آدمهای اطرافت تهمت زدی یادت هست؟وهزاران آخرین بار دیگر


گاهی حتی خودمان نمی دانیم این قضاوت بی جا،این تهمت ناروا و حرف هایی این چنین،چقدر می تواند دل آدم ها را بسوزاند.حتی اگر این حرف ها غیر عمدی باشد.

چقدر به این فکر کرده ایم که می شود آدمها را طور دیگر دید.اگر قرار است درباره ی آنها قضاوت کنیم حداقل قبل از آن کمی به موقعیتی که او در آن قرار گرفته فکر کنیم،قبل از آنکه سرزنشش کنیم به خودمان بگوییم که اگر ما بودیم چه می کردیم؟

قبل از اینکه درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنیم کمی با کفش هایش راه برویم.بفهمیم او چه روزهایی را پشت سر گذاشته،آن وقت دیگر با زبانمان به راحتی در مورد زندگی دیگران نمی چرخد،دیگر به جای اینکه بخواهیم در مقابل آنها قرار بگیریم در کنارشان باشیم و به آنها دلداری بدهیم.

چرا که با این زبان که می شود محبت کرد،عشق ورزیدو.زخم زبان بزنیم،دروغ بگوییم و .

کاش می شد این گوشت بی جان وسیله ای شود برای بهتر زندگی کردن،چرا که هر قدر هم روح انسانیت در وجود آدمی زنده باشد اما حرف دل و زبان یکی نباشد را از آن راهی که باید دور می سازد.

چه بسا بهتر است که این زبان وسیله ای شود برای رساندن انسانها به آرامش و همینطور خودمان به آرامش برسیم.

موضوع انشا: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفها نیشدار و خطرناک که ممکن است به قیمت جان تمام شود.

آورده اند که .

شبی ی استادانه به هر طرف می تاخت . در اثنای راه گذر او بر کارگاه دیبا بافی افتاد که جامه لطیف و زیبا می بافت و انواع تکلیف در آن به کار می برد و اصناف نقشهای بدیع و صورت های دلفریب در آن پدید آورده و نزدیک آمده بود که آن جامه را تمام کند و از کارگاه بر گیرد . با خود گفت : وضع موجود را از دست نباید داد و یافته ها را رها کرد ، صواب آن است که ساعتی این جا مقام کنم چندان که مرد دیبا باف ، این جامه از کار فرو گیرد بخشبد. 

من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی ببرم . پس به حیلتی که توانست در اندرون کارگاه او آمد و در گوشه ای مخفی نشست و استاد دیبا باف ، هر تاری که در پیوستی . گفت : ای زبان به تو پناه می برم و از تو یاری می طلبم که دست از من بداری و سر مرا در تن نگاه داری . مرد وقتی دیبا را تمام کرد و از کارگاه آن را پائین آورد ، آن را نیکو پیچید و از آن پرداخته شد. 

طلیعه صادق از خانه بیرون آمد به سرکوی منتظر نشست ، چندان که مرد از عبادت خود دست کشید ، جامه برداشت و عزم سرای وزیر کرد ببیند او چه گوهری را ظاهر خواهد کرد چون به سرای وزیر رفت و وزیر به بارگاه آمد و در صفه بار نشست و پرده برداشتند ، استاد دیبا باف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت ، چندان که جامه را باز کردند و حسن صنعت و لطف آن را دیدند ، حیران شدند و بر تناسب آن صورت غریب و تناوب آن نقوش بدیع ، تحسین ها کردند.

پس رای از او سئوال کرد که : این جامه ، سخت خوب پرداخته ای ، اکنون بگو که این جامه را به چه کار آید؟ 

آن مرد گفت : بفرمای تا این جامه را در خانه نگهدارند تا روزی که تو را وفات رسد . این جامه را به صندوق تو اندازند . وزیر از این سخن برنجید و فرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به زندان ببرند و زبان او را حلقومش بیرون کشند.

مرد آن جا ایستاده بود و آن حال را می دید ، چون حکم وزیر را شنید ، خندید . وزیر ، نظر برخنده او افتاد . او را در پیش خود خواند و از سبب خنده او پرسید مرد گفت : اگر مرا به گناه نکرده عقوبت نفرمایی و به مجرد قصد عزم ، بر ارتکاب جنایت مواخذه نکنی ، صورت حال ان مرد را بگویم . وزیر او را ایمن گردانید . مرد حال مناجات او را باز گفت ، وزیر چون آن حکایت را شنید ، گفت : بیچاره تقصیر نکرده است ، اما شفاعت او به نزدیک زبان مقبول نیفتاده است . پس رقم عفو بر جریمهٔ او کشید و او را بفرموده تا قفل سکوت بر دهن نهد . چه کسی که بر زبان خود اعتماد ندارد ، او را هیچ پیرایه به از خاموشی نیست.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: دیدن یک شکار چی از دریچه ی چشم یک آهو

لالالالا گل پونه، عزیز و ناز و دردونه لالالالا گل زیره، چرا خوابت نمی گیره

داشتم برای فرزند دلبندم لالایی دل نشینی می خواندم که ناگهان صدای مهیبی تمام جنگل را لرزاند. صدا آشنا بود. آشنا تر از نجوای فرزندم. صدای ناله ی غریب همسرم را می داد. آری، دوباره آمده بود.

دو روز پیش بود که سایه ی سرم را از من گرفت. دیگر توان شنیدن صدای تیری را نداشتم. حتی خیال مرگ فرزندم برایم زجر آور بود. نمی دانستم برای نجاتش چه می توانم بکنم، فرزندی که هنوز قادر به راه رفتن نبود. نمی خواستم وقت کشی کنم اما مجبور بودم فکر کنم. تنها یک راه بود پس آن را انجام دادم.

فرزندم را به دهان گرفتم و با تمام توانم دویدم. تمام حیوانات می دویدند، همه سریع تر از من بودند. به نظر می رسید دنبالمان می آید. آنی خود را میان جنگل تنها دیدم. صدایی که از غاری دور می آمد حال در کنار گوشم زمزمه ی دل خراشی می کرد. صدای قدم سنگین و خنده های تلخش را حس کردم.

ناگهان پاهایم قفل شد. صدای رها شدن تیری و حس کردن خون گرم فرزندم بر روی لبانم. نه، باور نمی کردم. دهانم که باز شد جنازه ی کودک دل بندم، فرزندی از تمام دنیا برایم با ارزش تر بود را روبه روی چشمان پر ز خونم دیدم. دوست داشتم تمام این اتفاقات خواب باشد اما نه واقعی ترین صحنه ی عمرم بود. لحظه ی تولدش را به یاد می آورم، که بهترین خاطره ی زندگیم بود، اما حالا چه تنها دو روز از تولدش گذشته بود.

با دیدن کودک بی گناهم که صورتش از همیشه معصوم تر بود، ناتوان شدم اما باز هم بلند شدم، او را به دندان کشیدم و شروع کردم به دویدن. هر چقدر می‌دویدم به نظرم می رسید که به آن نامرد نزدیک تر می شوم که صدای تیر دیگری چهار ستون بدنم را لرزاند. اما نه! این بار از من دور بود و به حیوان دیگری صدمه زده بود.

نمی دانستم خوش حال باشم یا ناراحت، خوش حال از اینکه من قربانی او نبوده ام یا ناراحت برای دوستم. ناراحت برای مادری که مانند من بی کس شد، یا ناراحت برای فرزندی که حالا یتیم شده است.

در فکر بودم که سکوت مرگبار حاکم شده بر جنگل پس از آن همه غوغا و هیاهو آگاهم کرد. فرزندم را دیدم که مانند گلی بی روح در دهانم است از شدت ناراحتی با هر چه توان دویدم و مانند ابری بهاری گریه کردم و دور شدم. اشک مانند کوهی از یخ و دور چون خوابی هزار ساله و تلخ!!!

خسته شدم، دیگر توان نداشتم، فرزند بی جانم را روی زمین گذاشتم و در آغوش او خود را گم کردم. آغوشی که سرد تر از دستانم و بی روح تر ازجانم بود اما ناگهان احساس کردم تنم با او یکی شد. آری! توانستم بعد از آن همه درد و رنج خانواده ام را در آغوش خداوند مهربانم ببینم.

وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت

داشت هنوزم بره هاشو می لیسید

وقتی رسید قلبی هنوز تپش داشت

اما اونم چشمه ای بود که خشکید

موضوع انشا: دیدن یک شکارچی از دریچه ی چشم یک آهو

چشمانم را که می گشایم مرگ را بر دیدگانم می بینم هر روز مرگ را در آغوش میگیرم.

انسان هایی که تنها خودشان را

می بینند .

آری؛از اینکه هر روز مرگ را در آغوش میگیرم اندوهگینم.

امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم صدا های عجیبی از ان سوی درختان جنگل می امدحراسان بودم از اینکه اگر شکارچی پشت ان درختان باشد چه باید بکنم.

وای،وای حدسم درست بود یکی از همان ادم هاست همان هایی که نامهربان هستند.

با سلاحش به سمتم امد

می خواستم فرار کنم که دیدم مرد شکارچی دست برسرم کشیدوگفت:از من نترس من با پدرم به شکار امده ام.

پدرم مرا مجبور کرده که این سلاح را بگیرم واگر اهویی را دیدم اوراشکار کنم ولی من اصلا دوست ندارم همچنین کاری کنم.

به صورت ان پسر خیره شدم وقتی خوب به چهره او نگاه کردم مهربانی در چشمانش موج می زد.

چهری زیبایی داشت.

حال فهمیدم که همه ی ادم ها مثل هم نیستند.

از این پس فهمیدم که اخلاق ورفتار همه ی ادم ها مثل هم نیست وهر فردی معیار های متفاوتی دارد.

همه مثل هم نیستندزیرا اگر اینچنین بود زندگی معنایی نداشت ،دوست داشتن فایده ای نداشت.

موضوع انشا: دیدن یک شکارچی از دریچه ی چشم یک آهو

نزدیک سحر بود و هوا به شدت سرد .

صدای هوهوی بادکل جنگل رافراگرفته بودوسایه ی درختان راه جلورویم رااحاطه کرده بود،همین باعث شده بودباکوچک ترین صدایی به لرزه دربیایم که مبادادوباره همان خاطره ی تلخ تکرارشودواین بارمن طعمه ی آن انسان بی رحم شوم

بااین حال آرام آرام وباقدم هایی پرازتردیدپیش میرفتم تاهرچه سریعتربتوانم آذوقه ای برای خودبیابم وبه پناهگاهم بازگردم

نمیدانم چقدرگذشته بودکه ناگهان صدای تیری رادرفاصله ای نزدیک ازخودشنیدم

ترس به تک تک سلول هایم رسوب کردوبرای لحظه ای روح ازبدنم رفت

ازحرکت ایستادم وباترس ولرزنگاهی به اطراف خودانداختم.

هیچ اثری ازاونبوداما

نامطمئن جلورفتم

جسم بی جان همنوعم رادیدم که خونین برزمین افتاده بود ونفس های آخرخودرامیکشید!!

به شدت تحت تاثیرقرارگرفته بودم ونمیخاستم اورابااین حال رهاکنم که علاوه برروحش جسمش نیزازدست بروداماباشنیدن قدم های استوارشکارچی مانندهمیشه همه چیزوهمه کس رافراموش کردم ودوان دوان خودرابه درختی رساندم وآنجاپنهان شدم

پس ازگذشت چندثانیه چهره ترسناکش پیش رویم ظاهرشد؛

سوت ن با لبخندترسناکی که برلب داشت کیسه حاوی جسدآن بینوارابابی رحمی به دنبال خودمیکشیدوپیش میرفت

این باراین اتفاق ازهمیشه برایم دردناک تربود چراکه باچشم خودپیروزی اورادیده بودم.

وپیروزی اویعنی باخت ما.

وباخت مایعنی منقرض شدن تمام حیوانات جنگل.

موضوع انشا: دیدن یک شکارچی از دریچه ی چشم یک آهو

همه جا خشک وبی آب و علف شده است ،درختان حتی آبی برای تشکیل برگ هم ندارند ، همه جا عریان است ، رودخانه ای بی آب ، زمینی بدون سبزه ، درختان بی برگ و حتی آسمانی که دیگر شوق گریه کردن هم ندارد . خسته ام کل روز را به دنبال قطره ای آب و ذره ای غذا بودم.در زیر درخت خشکی می نشینم.لاشه ی شیری در کمی آن طرف تر افتاده و لاشخور ها بر سرش ریخته اند . می بینی خشکسالی چه بر سر جنگل آورده است که حتی سلطانش هم از تشنگی مرده است.صدایی عجیب می آید با بی حالی سرم را بلند می کنم ماشینی را می بینم ،مردی چاق با صورتی سیاه و ترسناک با آن تفنگ بزرگش از آن پیاده می شود.مرا می بیند آنقدر بی حالم که توان فرار هم ندارم ، نزدیک تر می آید ، شاید از اینکه هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهم تعجب کرده است.مرگ را جلوی چشمانم می بینم ، پاهای شکارچی ترسناک ،در جلوی صورتم قرار گرفته است . سرم را بلند می کنم ، برای مردن آماده هستم ، آخرین تصویری که جلوی چشمانم شکل می بندد ، لبخند کریه شکارچی است و سپس صدای شلیک  گلوله مرا به خواب ابدی می برد.

موضوع انشا: دیدن یک شکارچی از دریچه ی چشم یک آهو

حیوانات همواره با ارزش هستند و باید در حفظ و نگهداری آن ها کوشا باشید و قصد شکار و آزار آن ها را نداشته باشیم. یکی از حیوانات مقبول پسند همه آهو است.

آهو یکی از زیباترین مخلوقات خداوند است. حیوانی که حتی امام رضا(ع)ضامن او بوده است. این حیوان زیبا همواره به دلیل نافه خوش بویی که دارد، مورد توجه شعرای بزرگ فارسی شده است. آهو همواره در معرض شکار است. آهو با دیدن شکارچی در جای خود می لرزد به این سو و آن سو می نگرد به فکر این است کجا رود همین چند لحظه پیش دوستش کنارش بود ولی حالا نیست این مرد با لباس عجیبش کیست، باید بروم. او چیز باریک و درازی در دست دارد. می ترسم. باید بروم. در یک لحظه آهو فرار می کند و شکارچی نمی تواند به هدف شوم خود دست بیابد. به دلیل شکارهای بی رویه ای که در طبیعت وحشی صورت می گیرد. بسیاری از حیوانات در معرض انقراض هستند.

یکی از حیوانات، آهو است. آهوان نژادهای مختلفی دارند. نر آن ها شاخ دارد و ماده آن ها بدون شاخ است. ان ها بسیار زیبا هستند به خصوص آهوانی که تازه به دنیا آمده اند. آهو قلبش تند می زند. انگار کمی دور شده است از دور صدای گلوله را می شنود. نمی داند این صدا از کجاست و بسیار می ترسد. او دوباره می دود تا خیلی از شکارچی دور می شود آهو حالا می داند که هرگاه شکارچی را با آن لوله باریکش ببیند بدونه آن که لحظه ای مکث کند پا به فرار می گذارد

آهوان حیواناتی هستند که بسیار تند می دوند و چشمانی تیز دارند. آن ها به راحتی قابل شکار نیستند. آهو با نام غزال نیز شناخته شده است. آهوان گیاه خوار هستند و به صورت گله ای زندگی می کنند و در بیشتر مواقع وقتی تنها باشند می توان آن ها را شکارکرد.

آهو جانوری است که همواره مورد شکار واقع می شود. ما باید تلاش کنیم تا از این امر جلوگیری کنیم. آهو حیوانی زیبا است که در معرض انقراض است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: مقایسه برخواستن از خواب در روستا با شهر

مقدمه:به نام خداوندی که جهان و زیبایی هایش را آفرید تا در زیبایی هایش غرق شویم و سپاس گوییم و شکرگزار باشیم اما چه حیف که گاهی انسان هایی و عواملی موجب می شوند که ما گاهی از آن ها محروم باشیم.

تنه انشاء: روزی را تصور کنید که روی تخت خوابیده اید و با صدای پرندگان چشم باز می کنید و با طلوع خورشید به روز جدیدتان سلام می گویید و با بازکردن پنجره رایحه ی خوش طبیعت به مشامت می رسد و با تنفسی عمیق تمام زیبایی های طبیعت را در رگ و جان خود تزریق می کنید و روزتان را با یک صبح دل انگیز و سرشار از آرامش در روستا شروع می کنید اما در مقابل آن روزی را تصور کنید که خوابیده اید و با صدای بوق و داد و فریاد چشم باز می کنید و خبری از طلوع خورشید نیست و تنها ابرهای سیاهی است که آسمان را مانند چتری پوشانده اند و با باز کردن پنجره تنها چیزی که نصیبتان می شود بوی دود است و آلودگی هوا که با هر تنفس در آن ریه هایتان پر می شود از سیاهی و سم و بیماری و روزتان اینگونه در شهر با حالتی کسل از ندیدن درختی یا گل یا طبیعتی زیبا شروع می شود و با سردردی مزمن روزتان سپری می شود و تنها چیزی که نصیبتان می شود روزهای بی اشتیاق و کسل کننده ایی است که هر روزتان با روزمرگی و کارهای تکراری سپری می شود.

نتیجه گیری: درست است که شهر و روستا هر کدام به نوبه ی خود فواید و مضراتی دارند ولی به نظر من این حق هر انسانی است که در یک محیط آرام و پر از آرامش و مطبوع صبح شان را آغاز کنند و با حالی خوش و دلی شاد به روز و زندگی سلام گویند.

برخاستن از خواب در روستا:

به به! چه صدای دلنشینی! چه صدای روح انگیزی! این صدای چه چه بلبلان و گنجشکان است ! صدای قوقولی قوقو خروس مادربزرگ در حیاط مانند ساعت کوک شده به ارامی بیدرام میکند! زیباترین آنها ،صدای دلنشین اذان است ،که از مسجد بالای خانه به گوش میرسد ، صدای آرامش بخش ،صدایی که ما را به یاد خدا می اندازد.

نور خورشید بدون هیچ مانعی به صورت من می تابد و هوای لطیف روستا چهره من را نوازش میدهد ،پس بهانه ای هست که صبح را با شور و اشتیاق آغاز نمود ،صبح را با امید و توکل به خدا آغاز می کنم، به کنار پنجره می روم ،درختان سبز و چمن زار ها و سبزه زار ها سستی و تنبلی و خواب آلودگی را از من دور میسازد .دو رکعت نماز را به جای می آورم و با لبخند و انرژی به نزد خانواده می روم و در حین خوردن صبحانه ،رودخانه ای که از در کنار خانه ما جاری هست ، اهنگ زیبا و آرامش بخش را می نوازد و صبح دل چسبی برای من و خانواده آغاز می شود

برخاستن از خواب در صبح شهر:

باز هم صبح شد ! ای کاش تمام روز را خواب بودیم ! نور خورشید چند پرتوی باریک به اتاقم می تابد ،فقط چند پرتو ، به باریکی مو هایم !شاید باریک تر! با اینکه اول صبح است ،صدای بوق بوق کردن ماشین ها به گوش می رسد! پشت خانه ما مسجدی وجود دارد،شاید تنها دلگرمی من در این شهر باشد، صدای اذان مسجد به گوش میرسد، صدای چندان بلندی ندارد ،صدای ماشین ها و بوق زدنشان، این صدای دل انگیز را از یاد میبرند ،صدایی که ما را به یاد تنها خالق هستی می اندازد، با اینکارشان مانع رسیدن این صدای پاک به گوش من میشوند،

چند قدمی بر میدارم و به سوی پنجره میروم ،نگاهی به بیرون از خانه می اندازم ،ساختمان های بلند دور و بر من را احاطه کردند .نمی توانم اسمان را ببینم ، هر چند که اسمان ابی هم سیاه شده ،به سیاهی دل این مردم شهر ،گرد و غبار ،دود سیاه که از ماشین ها بیرون می اید ،رنگ شهر ما را تغییر داده است،

از گنجشکان محله خبری نیست ، حتی از کلاغ هایی که از صدایشان متنفر بودم .

آن ها هم نیستند تا حداقل احساس کنم که هنوز شهر ما با طراوت است انها هم کوچ کردند و به جای دور دست رفتند .

کاش میشد من هم مثل انها بال و پر داشتم و کوچ میکردم به جای دیگر .

هرچه دور تر از این شهر باشد بهتر است.

با اینکه دوست ندارم با ناراحتی به دیدار خانواده بروم ولی روزگار نمیزارد

موضوع انشا: تفاوت برخاستن از خواب روستایی با شهری

صبح زود را با صدای مردان و ن آبادی که شب را فارغ از دغدغه های زندگی شهری به راحتی هرچه تمامتر استراحت کرده اند آغاز می کنیم ، عموماً هرکس از این افراد تعدادی از گوسفندان گله را با خود از محل به بیرون آبادی و به سوی چراگاه هدایت می کند ، هرازگاهی صدای نهیب پدری بگوش می رسد که فرزندش را جهت همراهی گوسفندان و ترخیص خود فرا می خواند ، ن نیز پا به پای مردان در ساعات اولیه سپیده دم پا در عرصه زندگی گذاشته و به نوعی همکاری را آغاز کرده اند و با روشن کردن آتش و گذاشتن کتری بر روی آن قدمی جهت آغاز یک روز با نشاط بر می دارند و بعضی نیز صبح زود بساط خمیر و نان را پهن کرده اند که تا قبل از طلوع آفتاب نان مصرفی و روزانه را نان تیری” تهیه نمایند .

بچه ها نیز بعد از چند لحظه ای درنگ و شیطنت چاره ای جزء ترک رختخواب و حرکت به همراهی ندارند . با حضور پسر بچه ها در کنار پدر ، آنان سرپرستی را به آموزشیار خود می سپارند و راهی کاری دیگر می شوند .

در همین هنگام گله که شب را برای چرا در بیرون از آبادی بوده است به محل استراحتگاه همیشگی خود می رسد دون” و آرامشی مختصر را مرور می کند ، خانمها که بساط صبحانه را برای اهل منزل آماده کرده اند با در دست داشتن ظرفی کوچک و بزرگ” به تناسب میزان شیر به سمت گله می روند ، یکی یکی گوسفندان خود را میابند و شیر آنان را می دوشند و در حین این کار با خانمهای دیگر که عموماً همسایگان و اقوام می باشند وقایع روز گذشته را نیز مروری می کنند و گپ و گفتنی دارند .

گهگاهی مردی نیز در محل پیدا می شوند و گوسفندان خود را چک میکنند از چند حیث کورک آنها نریخته باشد ، کنه نزده باشد و . . . ” این کار حدود یک ساعتی طول می کشد و با خروج خانمها از دون یکی از اهالی که صدای قوی تری دارد پسری را که صبح کهره ها را به بیرون آبادی برای چرا برده است صدا می زند که این بانگ یعنی اتمام کار چند ساعته آن پسرک و ملاقات مادر و فرزندی گوسفندان ، که پس از شنیدن بانگ این مرد ، پسرک کهره ها را به سمت گله و آبادی حرکت می دهد و دیگر نیاز به همراهی نیست زیرا با چنان سرعتی می روند که قابل هدایت و همراهی نیست و مقصد معین است ، صدای حرکت توام با صدای پرهیاهوی گوسفندان از بی نظیرترین آوازهایی است که هر روستایی در روز مرور می کند .

پس از چند دقیقه ، ملاقات و خوردن باقیمانده شیر توسط کهره ها پایان می پذیرد و هر بچه گوسفند در کنار مادر خود لحظاتی را به شادکامی و جک و ورجک” می پردازد و پس از حدود نیم ساعت با آواز چند نفر از اهالی کهره ها باید ان خود خداحافظی کنند و هرکدام روزی نو را آغاز کنند و چرخه دیگری از زندگی روستایی را همراهی کنند .

زن و مرد و بچه ها نیز فارغ از کار صبح جهت صرف صبحانه و تقسیم کار روز جدید به منزل مراجعه می نمایند و روز دیگری را آغاز می کنند.

تفاوت برخاستن از خواب روستایی با شهری

صبح زود را با صدای مردان و ن آبادی که شب را فارغ از دغدغه های زندگی شهری به راحتی هرچه تمامتر استراحت کرده اند آغاز می کنیم ، عموماً هرکس از این افراد تعدادی از گوسفندان گله را با خود از محل به بیرون آبادی و به سوی چراگاه هدایت می کند ، هرازگاهی صدای نهیب پدری بگوش می رسد که فرزندش را جهت همراهی گوسفندان و ترخیص خود فرا می خواند ، ن نیز پا به پای مردان در ساعات اولیه سپیده دم پا در عرصه زندگی گذاشته و به نوعی همکاری را آغاز کرده اند و با روشن کردن آتش و گذاشتن کتری بر روی آن قدمی جهت آغاز یک روز با نشاط بر می دارند و بعضی نیز صبح زود بساط خمیر و نان را پهن کرده اند که تا قبل از طلوع آفتاب نان مصرفی و روزانه را نان تیری” تهیه نمایند .بچه ها نیز بعد از چند لحظه ای درنگ و شیطنت چاره ای جزء ترک رختخواب و حرکت به همراهی ندارند . با حضور پسر بچه ها در کنار پدر ، آنان سرپرستی را به آموزشیار خود می سپارند و راهی کاری دیگر می شوند .در همین هنگام گله که شب را برای چرا در بیرون از آبادی بوده است به محل استراحتگاه همیشگی خود می رسد دون” و آرامشی مختصر را مرور می کند ، خانمها که بساط صبحانه را برای اهل منزل آماده کرده اند با در دست داشتن ظرفی کوچک و بزرگ” به تناسب میزان شیر به سمت گله می روند ، یکی یکی گوسفندان خود را میابند و شیر آنان را می دوشند و در حین این کار با خانمهای دیگر که عموماً همسایگان و اقوام می باشند وقایع روز گذشته را نیز مروری می کنند و گپ و گفتنی دارند .گهگاهی مردی نیز در محل پیدا می شوند و گوسفندان خود را چک میکنند از چند حیث کورک آنها نریخته باشد ، کنه نزده باشد و . . . ” این کار حدود یک ساعتی طول می کشد و با خروج خانمها از دون یکی از اهالی که صدای قوی تری دارد پسری را که صبح کهره ها را به بیرون آبادی برای چرا برده است صدا می زند که این بانگ یعنی اتمام کار چند ساعته آن پسرک و ملاقات مادر و فرزندی گوسفندان ، که پس از شنیدن بانگ این مرد ، پسرک کهره ها را به سمت گله و آبادی حرکت می دهد و دیگر نیاز به همراهی نیست زیرا با چنان سرعتی می روند که قابل هدایت و همراهی نیست و مقصد معین است ، صدای حرکت توام با صدای پرهیاهوی گوسفندان از بی نظیرترین آوازهایی است که هر روستایی در روز مرور می کند .پس از چند دقیقه ، ملاقات و خوردن باقیمانده شیر توسط کهره ها پایان می پذیرد و هر بچه گوسفند در کنار مادر خود لحظاتی را به شادکامی و جک و ورجک” می پردازد و پس از حدود نیم ساعت با آواز چند نفر از اهالی کهره ها باید ان خود خداحافظی کنند و هرکدام روزی نو را آغاز کنند و چرخه دیگری از زندگی روستایی را همراهی کنند .زن و مرد و بچه ها نیز فارغ از کار صبح جهت صرف صبحانه و تقسیم کار روز جدید به منزل مراجعه می نمایند و روز دیگری را آغاز می کنند .

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری پیدا کرده اید

تنهایی امانم را بریده بود و در گوشه ای نشسته بودم و منتظر امدن خورشید زیبا!

ولی مثل اینکه شب تاریک قصد رفتن را نداشت. کلافه بودم!نمی دانستم چه کار کنم؟!

زدم زیر اواز ها ها ها ها نه فایده ای نداشت. اواز نیز حوصله ام را برنمی گرداند. در اوج نا امیدی در باز شد، نوری از لای در وارد اتاق شد، چقد زیبا بوددد!بی اختیار به طرف نور رفتم.واقعا زیبا بود!اما همین که به نزدیکی در رسیدم،در بسته شد.اَه!عجب شانسی دارم. مردی وارد اتاق شد بود و به طرف میز گوشه اتاق رفت. نسبت به او بی توجه بودم،حواسم به نور پشت در بود ،ک ناگهان نوری دیگر اتاق را روشن کرد.به طرف نور برگشتم دیدم که مرد شمعی را روشن کرده بود.چقد شمع زیبایی بود!در ان لحظه تاریک انگار مالکیت خورشید را به من داده بودند. خوشحالیم حدواندازه نداشت. به طرف شمع رفتم.در حال سوختن بود،هر لحظه کوچک و کوچکتر میشد،سلام کردم،او با مهربانی جوابم را داد،صدایش چقدر دلنشین بود!مملو از ارامش!نورش فضای اتاق را پر کرده بود.نور نارنجی رنگ قشنگش! دورش چرخیدم.گفت:چه میکنی پروانه قشنگ؟او مرا قشنگ صدا زد.در پوست خود نمی گنجیدم. گفتم:انقدر خوشحالم که میخواهم ،تاصبح دورت بچرخم.

پرسید:برای چه؟مگر تو تا به حال شمع ندیده ایی؟؟؟

خندیدمو گفتم:چراااا!دیده ام!اما چون تو شب تیره و تاریکم را روشن کردی و ارامش را به شبم برگرداندی،میخواهم تا صبح دورت بچرخمـ

با ذوق بیشتری ب دور او چرخیدمـ.

—اما.اما میترسم پرهایت بسوزه.

لبخندی زدمو گفتم:اشکالی نداره!مواظبم!

شمع تا صبح اواز خواند و من تا صبح دور او چرخیدم.او با امدن خورشید زیبا خاموش شد و من به خوابی عمیق رفتمـ

موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری پیدا کرده اید

دیگر آفتاب غروب کرده بود و اثری از نور سرخش در آسمان نبود.مهتاب نورش را در دامان شب گسترده بود و ستارگان که مانند مروارید بر پارچه سیاه شب دوخته شده بودند به من چشمک میزدند. بال های ظریفم دیگر تحمل پرواز نداشتند ،به سختی خودم را به تخته سنگی که در آن نزدیکی بود رساندم و بال هایم را روی آن پهن کردم تا کمی از خستگی شان کاسته شود؛در همین حال نور عجیبی چشم هایم را خیره کرد،گویی یک ستاره از آسمان به زمین افتاده و می درخشد ،سریعا آماده پرواز شدم و با وجود خستگی بال هایم ،خودم را در مدد زمان کوتاهی به چشمه نور رساندم.ماه رخ نقره ای اش را پشت ابر های تیره پنهان کرده بود و جنگل در تاریکی مطلق غرق شده بود ،نور شمع نیمه سوخته قلبم را روشن و نورانی کرد و نور امید به زندگی در وجودم درخشید و حس لطیف آرامش وجود نازکم را نوازش کرد ؛چه دیروز که کرم ابریشمی کوچک بودم و چه حالا که پروانه ای بالغ شده ام هرگز چنین حس دلپذیری را تجربه نکرده بودم.ناگهان باد سیلی محکمی بر گونه ام زد و مرا به خودم آورد .باد شعله های شمع را به لرزه در آورده بود .نگرانی خاموش شدن شمع وجودم را آشفت و حس تلخی در من ایجاد کرد.بال هایم را مانند سدی نفوذ ناپذیر اطراف شعله های رقصان شمع گرفتم تا در برابر باد هولناک از آن محافظت کنم و باد بیرحم شمع درخشانم را نکشد؛آنقدر نگران خاموشی شمع بودم که متوجه نشدم بال هایم کی آتش گرفت و در آتش سوخت.چند لحظه آرامش کنار شمع بودن عالی ترین حس زندگی ام بود که تا آخرین لحظه برای دفاع از این حس دلپذیر کوشیدم و در این راه جانم را فدا کردم.

موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید

هوا بسیار سرد بود و تاریک حسابی ترسیده بودم تا چند دقیقه پیش خودم را از دست چند خفاش زشت به زور نجات داده بودم پرهایم آسیب دیده تمام بدنم درد میکند برای فرار کردن از حیوانات ترسناک بیرون خودم را در یک کانال کوچک و تاریک پنهان کرده بودم ساعت هاست در حال حرکتم ولی جز تاریکی چیزی نمی بینم دیگرنا امید و خسته شده ام کمی جلو تر را نگاه کردم انگار یک روشنی بود خوشحال شدم تمام درد و خستگی هایم را فرا موش کردم به سرعت به سمت روشنی حرکت کردم شمعی بود که نمیدانم چطوری در این جای تاریک و سرد که کسی در این جا زندگی نمی کند ونمی آید روشن شده بود

با خودم فکر کردم که این یک معجزه است ظرفی که شمع داخلش بود را با سختی به جلو حرکت دادم چند دقیقه بعد دوباره از دور یک روشنی خیلی بزرگتر دیدم با شوق زیاد حرکتم را به جلو ادامه دادم از صحنه ای که رو به رویم دیدم دهانم باز مانده بود رود خانه ای پر از اب و درختان پر از میوه از خوشحالی دوره خودم می چرخیدم دیگر از حیوانات ترسناک خبری نبود!

موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید

درنومیدی بسی امیداست

پایان شب سیه سپید است

دریکی از روز ها که هوا ابری و طوفانی بود من روی شاخه درختی نشسته بودم وبه فکر رفته بودم .

ناگهان باد شدیدی وزید و مرا به این طرف و انطرف پرت کرد ، گیج شده بودم نمیتوانستم خودم را کنترل کنم از سویی دیگر هوا مه

آلود بود و نمی توانستم جایی را ببینم سرم داش گیج میرفت نامید شدم و خود به باد سپردم.

وقتی چشمانم را باز کردم دیدم نوری از دور دست دیده میشد توجهم را جلب کرد هر طور که بود خود را به انجا رساندم.

دیدم کلبه ایی ست کوچک خانواده ایی فقیر که زندگیشان را با نور شمع روشن نگه داشته بودند چند دوری به دور شمع زدم و در گوشه ایی خواببیدم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: خورشید

(به شیوه پرسش و پاسخ در متن عینی و ذهنی)

به نام خدا.

خورشید یکی از میلیاردها ستاره ی موجود در جهان است. این ستاره در مرکز منظومه ی شمسی قرار دارد. نه سیاره ی منظومه ی شمسی تقریباً بر روی یک صفحه به دور خورشید می چرخند. خورشید به دلیل نزدیکیش به ما درخشانتر وبزرگتر از سایر ستارگان به نظر می رسد. فاصله ی آن تا زمین ۱۵۰ میلیون کیلومتر است. قطر خورشید حدود ۱.۳۹۰.۰۰۰ کیلومتر است که در مقایسه با قطر زمین (۱۲۷۵۶ کیلومتر) بسیار زیاد است. با اینکه خورشید از گاز تشکیل شده است، وزن آن بیش از ۳۰۰ هزار برابر وزن زمین است. حجم خورشید حدود ۳/۱ میلیون برابر حجم زمین است. هشت دقیقه و ۲۰ ثانیه طول می کشد تا پرتوهای خورشید به زمین برسند . خورشید نیز مانند سایر اجرام آسمانی همواره در حال حرکت است. این ستاره به همراه سایر اجرام منظومه ی شمسی هر ۲۲۵ میلیون سال یک بار به دور کهکشان راه شیری می چرخد. علاوه بر این خورشید به دور محور خود نیز در حال گردش است. دمای مرکز آن حدود ۱۵ میلیون درجه ی سانتی گراد است.

سطح خورشید از سه لایه ی گاز تشکیل شده است. داخلی ترین لایه شید سپهر» نام دارد. دمای این لایه حدود شش هزار درجه ی سانتی گراد است. لکه های خورشیدی در سطح شید سپهر ظاهر می شوند. لایه ی بالاتر، رنگین سپهر» نامیده می شود. ضخامت این لایه ۱۴ هزار کیلومتر است. رنگین سپهر از هیدورژن، هلیم و سایر گازها به وجود آمده است. دمای این لایه حدود پنج هزار درجه ی سانتی گراد است. به خارجی ترین لایه ی خورشید که اطراف رنگین سپهر را احاطه کرده است، تاج» می گویند.

خورشید منبع نور و حرارت در منظومه ی شمسی است. بدون وجود آن امکان ادامه ی حیات بر روی کره ی زمین غیرممکن است.

موضوع انشا: زندگی

(به شیوه پرسش و پاسخ در متن عینی و ذهنی)

مرحله ی اول: طرح پرسش های گوناگون

۱: چرا زندگی پر از فراز و نشیب است؟

۲: در چه کشور هایی زندگی بهتر است؟

۳: چرا برخی میگویند باید در زندگی بسازی و بسوزی؟

۴: زندگی چیست؟

۵: آیا زندگی برای همه ی انسان ها یکی است؟

۶: آیا میتوان شیرینی زندگی را حس کرد؟

مرحله ی دوم: شناسایی و جدا کردن پرسش های عینی

۱: زندگی چیست؟

۲: چرا زندگی پر از فراز و نشیب است؟

۳: آیا زندگی برای همه ی انسان ها یکسان است؟

۴: در چه کشورهایی زندگی بهتر است؟

مرحله ی سوم: گزینش و سازماندهی پرسش ها

۱: زندگی چیست؟

۲: چرا زندگی پر از فراز و نشیب است؟

۳: ایا زندگی همه ی انسان ها یکسان است؟

۴: در چه کشورهایی زندگی بهتر است؟

متن نوشته:

زندگی در واقع تنها به معنای زنده ماندن نیست که فکر میکنند، نفس کشیدن خود تنها یک زندگی است یا بخور و نمیر زندگی کردن میتواند جزئی از یک نوع زندگی کردن باشد اما در واقع زندگی کردن یعنی فراهم بودن کلیه ی نعمات دنیا که ساخته ی دست بشریت میباشد میباید جهت رفاه و زنده ماندن در دسرس قرار گیرد چه در زمینه ی اقتصادی و چه در زمینه ی اجتماعی میتواند رل اساسی در پیشبرد هرچه بهتر زندگی کردن انسان ایفا نماید و بشریت را به سر منزل خوشبختی و ارزوهای دیرینه اش سوق دهد‌. لازم به ذکر است موقعی که انسان ها برای دستیابی به اهداف زندگی اعم از خورد، خوراک، پوشاک و سایر لوازم زندگی که بتواند به دست اورد و یا برای رسیدن به ان میباید شیره ی جانش را بمکند و سختی روزگار را با جان بخرد و از بینهایت ارزو بگذرد تا شاید بتواند به زندگی پر از فراز و نشیب را که هر روزه رفیق او در زندگی شده و یقه اش را گرفته یه زندگی بخور و نمیر را برای خود و خانواده اش فراهم نماید‌. باید بدانیم در جوامعی که بنیان زندگی کردن بر اساس مالکیت خصوصی استثمار به دست انسان بنا نهاده شده و اجازه داده میشود عده ای انگشت شمار به ثروت های افسانه ای و هنگفت برسند و از دس رنج و زحمات ۹۹ درصد مردم جامعه سود ببرند و به ارزوهای خیالی خود برسند و از هر نظر برای خود و فرزندانشان خوشبختی را فراهم سازند ولی از طرف دیگر بخش اعظم جامعه عبارتند از مردمان فقیر و تهی دست و کارگران و زحمتکشان که با زور بازوان خود که در بردگی مزدی گرفتار امده اند که میتواند ۹۹ درصد جامعه در دنیا را تشکیل دهند و در زیر خط فقر چیزی به نام زندگی، تازه زندگی هم نیست شب و روز را سپری نمایند. کشورهای افریقایی و کشورهای خاورمیانه و در کل کشور های در حال توسعه شامل زندگی پر مشقت تری هستند که باعث شده بخش عظیمی از مردمان این کشورها از نعمت درس خواندن محروم گردن و یا کودکان خیابانی و یا ن به کارهای رو سپی گری روی اورند به عنوان نمونه کشور هند قابل ذکر انشاء مورد نظر است.

موضوع انشا: ستاره

(به شیوه پرسش و پاسخ در متن عینی و ذهنی)

روی ایوان ایستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبام بالا روم .

پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .همانگونه ک بی وقفه پله ها را سپری میکردم میتوانستم حضور گرمای ستارگان را در کنار خود حس کنم

روی یکی از پله ها متوقف شدم و دستم را دراز کردم تا ستاره ای را ب دست بگیرم .

چند ستاره ای کندم و در جیب بلوزم گذاشتم ،با احتیاط پله ها را باز گشتم،ناگهان پایم به یمی از پله ها گیر کرد و با صدایی محیب ب زمین خوردم.

در همین حین ک از ترس جیغ میکشیدم مادرم مرا از خواب بیدار کرد

از حول و ترسی ک در جان داشتم دست خود را ب سمت جیبم اما ستاره ای در کار نبود

نفسم را ب بیرون دادم و خدارو شکر کردم ک همه ی اتفاقات خواب بود.

اگر شما انشا بهتر دارید برای ما ارسال کنید.

موضوع انشا: کفش

(تلفیقی عینی و ذهنی)

سعی کردم بغض گلویم را قورت بدم چشمانم از اشک لبالب پر شده و بود و هر لحظه منتظر برای فوران و جاری شدن با پشت دستم محکم روی پلک هایم دست کشیدم و باز خیره ی کفش های براق و نارنجی رنگ ان دخترکی که همه با نام سارا انصاری صدایش میزدند شدم بیشتر دخترهای مدرسه ارزو داشتند با او دوست باشند ولی او مغرور تر از ان بود که با کسی همکلام شود دلیل مغروریتش برایم مجهول بود اما میشد گمان هایی زد شاید چون مدیر مدرسه ما خاله او محسوب میشد یابه دلیل اینکه همیشه لباس ها و کفشهایش جدید و نو بودند از این دختر بیزار نبودم اما هیچموقع هم به طرفش نمیرفتم فقط بر دیوار سیمانی مدرسه تکیه میزدم و خیره ان جفت کفش های دخترانه جدید و هرروزیش میشدم.

کفش هایم را به پا کردم مثل همیشه کهنه و خاکی بودند پ من هیچ اشتیاقی برای تمیز کردنشان نداشتمسه سال بود که این کفش را به پا میکردم و مسیر خانه به مدرسه و مدرسه به خانه را طی میکردم تصمیمم را گرفتم اخمی مستحکم بر پیشانیم نشاندم و در اهنی زنگ زده را با همه توانم باز کردم در با شدت به دیوار برخورد که در نتیجه تکه ای از دیوار کنده شد.

به سمت حوض وسط حساط رفتم و مشتی از اب خنک را بر صورت داغ و عرق کرده خود پاشیدم مقنعه را از روی سرم بیرون کشیدم و موهای بلندم را به دست نسیم خنک سپردم کمی از عصبانیتم فروکش شده بود ولی خود خوب میدانستم که این جز ارامشی قبل از طوفان نیست.

ریه هایم را پر کردم و با شدت بیشتری جیغ زدم و ادامه دادم:اخه تا کی باید این کفش های کهنه و زوار در رفته رو بپوشم هان؟! تا کی باید قانع باشم به این وضعیت؟! اخه من دخترم دوست دارم مثل بقیه باشم همیشه کفشهام تمیز باشن و برق بزنن اخه چرا درک نمیکنید که هرروز با خجالت اون لعنتی هارو میپوشم به اون جهنم دره میرم مگه من چیم از اون دخترا کمتره؟! چون پدرم پول نداره باید همیشه سر به زیر باشم؟!!! 

غم و خجالت را به خوبی میشد در چشمان نم زده تنها تکیه گاه زندگیم دید یه لحظه از خودم بدم اومد به خاطر حرفایی که ممکن بود تک تک کلماتش کمر پدرم رو خم کنه یه لحظه زیر دلم خالی شد خیلی تند رفتم و به قول خان جون پیاز داغشو زیاد کرده بودم اما کم نیاوردم به سمت اتاق رفتم و در رو با تمام ناراحتی و تنفر و خشم بستم هیچ صدایی از پشت در نمی امد و به سمت ایینه روی طاقچه رفتم موهایم بسیار نامرتب و خط های اشکم به وضوح پیدا بودند

رخت خوابم را پهن کردم به موضوعی که چند وقتی بود ذهنم را شب و روز درگیرخودش کرده بود فکر میکردم و به سقف ترک خورده خیره بودم که کم کم چشمانم رنگ خواب را به خود گرفت و بسته شدند.

کفش های ابی رنگ با لژ بلند به خوبی به پاهایم می امدند با هر قدمی که برمیداشتم کفش هایم به طرز معجزه اسایی رنگ عوض میکردند نیشم تا بناگوش باز شده بود با اعتماد به نفس بالایی قدم برمیداشتم تا سارا رو دیدم پشت پلکی برایش نازک کردم که.

زنگ ساعت تمام رشته ی های فکر و خوابم را تکه تکه کرد در حالی که بلند میشدم هرچه فحش بلد بودم را نثار ساعت اهنی و قدیمی کردم در اتاقم را باز کردم و تا خواستم به سمت حیاط بروم پایم به شیئی برخورد کرد و محکم با تمام وزنم به زمین برخورد کردم

درد اشک اوری در پاهایم پیچیده بود چشمانم نم ناک شده بود و هرلحظه ممکن بود با صدای بلند و نخراشیده ای زار بزنم که سر برگرداندم و با دیدن یک جفت کفش صورتی عروسکی در جا میخکوب شدم یک لبخند ملیح خود را جایی در میان لبانم جا داد اینقدر شوک زده بودم که از ان اشک و زاری دیگر خبری نبود بالاخره جرات پیدا کردم و دستانم را به سمت کفش های جدیدم بردم و بعد ان ها را بو کشیدم بوی نو بودنش به سلولانم طراوت میبخشید و بعد شرمسار از تمام رفتار ها و حرفای کودکانه دیشب با پدرم کفش هایم را در اغوش کشیدم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


درد و دل یک موش آزمایشگاهی(طنز)

به نام خالق تبسم های خالصانه

من موشی کوچک هستم که در یک آزمایشگاه فوق پیشرفته زندگی میکنم.در این آزمایشگاه همه چیز عالی است ،اینجا من چند پزشک شخصی دارم که هر روز سلامتی ام را چک میکنند تا مبادا مریض شوم.کارکنان اینجا آنقدر مرا دوست دارند که مدام آمپول و قرص های تقویتی به من میدهند تا همیشه شاد و سلامت باشم.حتی یک بار که حالم بد شد تمام پزشکان بالای سرم آمدند و مرا حسابی خجالت زده کردند.آنان با دستپاچگی مرا نگاه میکردند و غصه ی سلامتی ام را می خوردند! حتی شنیدم که یکی از پزشکان با ناله گفت:وای پروفسور!اگر این بمیرد ما چه کار کنیم؟!»همان لحظه می خواستم بگویمغصه نخور جوان!مرگ حق است . همهٔ ما روزی به دنیا آمده و روزی هم از دنیا میریم .بالأخره من هم سنی ازم گذشته تو خودت را اینقدر اذیت نکن!»اما افسوس! آن قدر حالم بد بود که نتوانستم پزشکانم را دلداری دهم.بعد هم که تلاش کردم بلند شوم و بگویم نگران نباشید آن قدر ها هم حالم بد نیست اما به خاطر سر گیجه هنوز بلند نشده پخش زمین شدم که همان موقع یکی از پزشکانی که علاقه زیادی به من داشت از ناراحتی با صدای بلند گریست.خدا خودش به این بیچاره ها صبر دهد

درد و دل یک موش آزمایشگاهی

نمیدونم از کی اما از وقتی که چشام رو باز کردم خودمو تو این خراب شده دیدم. اه دیگه حالم بهم میخوره از این اتاق وادماش هر کاری میخوان بام میکنن انگار که عروسک خیمه شب بازیشون هستم. هنوز اون روزی رو یادم نرفته که اون زهرماری رو به خوردم دادن علاوه بر مزه تلخ و چندشش باعث شد سه هفته تمام عین مجسمه اناهیتا خشک بشم .هه اما خوب تلافی کردماااا

چنان انگشت بد ترکیبشو گاز گرفتم که از درد کم مونده بود بره تو کما.

خدا به خیر کنه و منو از دست این دیوونه ها نجات بده.

اما باید بدونن که با کی طرفن نمیشه که هر کی از راه رسید بیاد تو و یکم انگولکم کنه و هر کاری میخواد بام انجام بده و ده برو که رفتیم. هر روزم باید کار های روز قبل رو انجام بدم تا اینا به نتیجه مزخرفشون برسن؛به عبارتی روز از نو روزیی از نو

درد و دل یک موش آزمایشگاهی

سلام من یه موش سفید آزمایشگاهی هستم ، می خوام درد و دلی از زجرهایی که آزمایشگاه کشیدم را براتون بگم.

آخه شما بگین من بی نوا باید چیکار کنم من به این کوچیکی باید جور هیکلای آدمارو بکشم ؟

می خوان دارو درس کنن اول روی من آزمایش می کنن بعد میارن به آدما میدن ، می خواستن استامینوفن درس کنن میارن به من می خورونن آخه من کی سردرد گرفتم که خودم نفهمیدم ، می خوان برا خودشون دگزامتازون درس کنن من بیچاره رو با سرنگ سوراخ سوراخ می کنن اگه زنده موندم ازش استفاده می کنن و اگه فوت شدم تغییرش میدن و روی یه موش دیگه آزمایش می کنن تا حالا که شانس آوردم .

من آخه از دست این آدما چیکار کنم ، اونقد روی من آزمایش انجام دادن که همیشه حالت تهوع دارم و نمی توم حتی یه تیکه غذا بخورم .

حالا اینا تموم شد و دوران نانو و دانش های هسته ای اومده که از اونا بدتره آخه ما موشای بیچاره چه گناهی داریم که ما رو اینطوری زجر میدین شماها بگین من دردم از دست اینا کجا ببرم .

ضعیف تر از ما گیر نیوردن.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا در مورد خوشبختی با کلمات مترادف، متضاد و .

*مقدمه*

همه ما انسان ها در پی یافتن خوشبختی هستیم و خواهان انیم تا بالاخره روزی انرا بدست اوریم.اما نمیدانیم که اگر در سختی هستیم و اگر خوشی فقط و فقط مسئلوش خودمان هستیم. خوشبختی یعنی ؛ داشته ها را غنیمت شمردن و از آنها لذت بردن،خوشبختی به معنای رضایت است.مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر مهم این است که از همانی که داریم راضی باشیم.

*بدنه*

ما انسان ها ابتدا باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه و در اخر درصد خوشبختی خود را سنجش میکنیم.

کسی که دندان درد دارد فکر میکند که تمام کسانی که دندان هایشان سالم است خوشبخت اند.فقیر خوشبختی را در پول داشتن می بیند و از نظر او روزگار به ساز پولدارها می رقصد.گشنه یک تکه نان برایش سعادت است تشنه هم همینطور یک قطره اب

ما انسان ها هیچگاه به همان زندگی همان موقعیت همان داشته هایمان که ممکن است خیال پردازیها و رویا پردازیها خیلی ها باشند راضی نبوده ایم.این ذات ادمی زاد است که انقدر زیاده خواه و پرتوقع هستیم که همیشه بهترین ها را برای خود میخواهیم.

نمی دانیم شادترین مردم بهترین چیزها را ندارند اما بیشترین استفاده را میکنند از هر انچه که دارند.اگرداشته هایمان را بشماریم دیگر وقت شمردن نداشته ها را نداریم.

در جمع از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت از تنهایی بغض میکنیم،تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و اخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم،نمیخواهیم قبول کنیم همه زندگی مان معجزه است؛همین که می خوابیم بیدار می شویم نفس میکشیم همین که خورشید طلوع میکند،غروب میکند؛باران بی منت می بارد،زمین بی توقع ما را در خودش جای داده،همین که آسمان به روی ما می خندد و همچون پدری خود را سر پناه ما کرده.اغلب انسان های بزرگ قبل از به اوج رسیدن و شهرت ادم های کوچکی بوده اند از خانواده های کوچک،زندگی ما انسان ها نیز به همان گونه است برای رسیدن به شیرینی و خوشبختی ابتدا باید مزه تلخی و بدختی را بچشیم تا انسان های تکامل یافته و پخته ای شویم.

به درخت نگاه کنید قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کنند ریشه هایش تاریکی را نوازش کرده اند اری این یک واقعیت است که برای رسیدن به نور باید از تاریکی کرد باید صبر داشته باشیم و اگر تقی به توق خورد نگوییم خدا با من پدر کشتگی دارد و حتما با من لج است. این سختی ها و بغرنج ها امتحاناتی از سوی خداوند از سوی خداوند هستند. اگر صبر داشته باشی و راه حل هایی برای حلشان پیدا کنی ان گاه است.که دیگر نمیخواهد خوشبختی را تعقیب کنی زندگی میکنی و خوشبختی پاداش مهربانی ها صبوری ها و گذشت کردن هایت است

*نتیجه*

خوشبختی چیزی نیست که کسی به ما بدهد یا منتظر امدنش باشیم. خوشبختی حس کردنی است حسی که خودمان باید ایجادش کنیم خوشبختی را همه دارند اما همه ان را کشف نمی کنند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

همیشه شلوغی و بینظمی انسان را میازارد و ذهن اورا به هم میریزد و گاهی نیز باعث تاخیر می شوداما انسان همیشه به دنبال راهی بود که خود را از شلوغی رها کند وبه آرامش برسد.

مانند همیشه برای رسیدن به محل کارم باید سوار اتوبوس می شدم به ایستگاه اتوبوس رسیدم کمتر زمانی میشد که ایستگاه خلوت باشد وامروز مثل همیشه پر از انسان های مختلف پر بود (پیر، جوان،کودک، وبزرگسال) بعد از چند دقیقه ی نه چندان طولانی اتوبوس رسید در اتو بوس باز شد وهمه خود را به آن رساندند وسواس شدند چند دقیقه نگذشته بود که صندلی ها پر شدند وجایی برای نشستن نبود برای نشستن صندلی هارا نگاه کردم اما دریغ از یک صندلی هوا خیلی گرم بود وبرخاست از پنجره های اتوبوس باز بود وباد گرمی به صورتم می خورد وبهتر از گرمای طاقت فرسای داخل اتوبوس بود راننده هر از چند گاهی صورتش را بادست باد می زد کودکی از شدت گرما گریه می کرد تصمیم گرفتم خودم را سر گرم کنم و روز نامه ای برداشتم وشروع به خوندن کردم ولی با هر ترمز اتوبوس تکان میخوردم وحواسم پرت میشد تصمیم گرفتم از میله ی اتوبوس بگیرم تا ثابت بمونم به ایستگاه بعد رسیدیم برخی افراد پیاده شدند و کمی از شلوغی کاسته شد سکوتی بر فضای اتو بوس حاکم شد

روی صندلی نشستم واز شیشه به بیرون نگاه کردم و مردم پر هیاهو را میدیدم که به کاری مشغول بودند و روی چرخ زندگی می دویدند در تکاپوی خوشبختی

کمکم به محل کارم نزدیک میشدم دیگر از شلوغی آن روز کلافه نبودم ودیگر خسته نبودم از آن همهمه با دیدن آن انسان ها امیدی دو باره یافتم وبالاخره رسیدم واز اتوبوس پیاده شدم وبه جمع مردم پیوستم.

شاید هرروز اتفاقاتی مانند امروز پیش می آمد وزندگی تکراری به نظر میرسید اما هر وقت که با دقت به زندگی و جز ییات آن مینگرم یک روز خاص وجدید است

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

ساعت و ثانیه ها میگذشت دیرم شده ‌بود از خواب بلند شدم شروع به آماده شدن کردم.

به نظر خودم همه چیز را به همراه داشتم. دوباره به ساعتم نگاه انداختم حسابی دیر شده بود با تمام سرعت به سمت در حرکت کردم.

دری که قرار بود مرا از خواب و تاریکی به سمت بیداری و روشنایی ببرد.

خیلی احساس سبکی میکردم، کوله ام را جا گذاشته بودم.برگشتم و کوله ام را یا بهتر است بگویم:اساس و بنیاد آینده ام را برداشتم و با سرعت به سمت اتوبوس زندگی حرکت کردم.

کمی دیر رسیده بودم و اتوبوس حرکت کرده بود اما با دویدن و تلاش کردن میتوانستم خود را به او برسانم.بند کفش هایم را سفت کردم و از عقل دستور گرفتم، دستورِ تلاش، کوشش، اراده قوی و پشتکار.

تمامی این فرمان ها برای رسیدن به اتوبوس زندگی بود که من برای کمی بیشتر خوابیدن از او جا مانده بودم.

میدانستم که راه سختی برای رسیدن به این اتوبوس در پیش دارم؛ چاله ها، دست انداز ها، ماشین ها و.

حتی ممکن بود بارها در این راه زمین بخورم.موانع بسیاری بر سر راه من قرار داشت و همگی قد علم کرده بودند.

اما هدف من خیلی بزرگتر از این بود که با این موانع متوقف شوم، من هدفی به نام " ساختن آینده " داشتم.

در همین فکر ها بودم که دیدم راننده اتوبوس ایستاد.

انگار او مرا از آیینه اش دیده بود که چطور برای رسیدن به اتوبوس زندگی تلاش میکردم، او نیز تصمیم گرفته بود که مرا کمک کند. سوار که شدم اتوبوس مملو از جمعیت بود، هر ثانیه چند نفر از اتوبوس پیاده میشدند و یک کودک جای آنها را میگرفت!!!

من دیر رسیده بودم و هیچ جایی برای نشستن نبود.به همین خاطر روی پایین ترین پله اتوبوس جلوی در ایستادم. ناخود آگاه چشمم به راننده خورد.اولین راننده ای بود که او را اینقدر غرق در نور و معنویت میدیدم!

صدای فریاد مسافر ها به گوش میرسید؛ آقای راننده خسته شدم، لطفا نگه دارید میخواهم پیاده شوم.

بعضی میگفتند: حالت تهوع گرفتیم از این اتوبوس لعنتی، پیاده میشویم.

بعضی دیگر میگفتند: ما پولی برای حساب کردن کرایه اتوبوس نداریم، پیاده میشویم!

راننده تنها لبخند میزد!

عده ای با پریشانی و داد های بلند شکوه و شکایت میکردند؛ آقای راننده هیچ حواست به ما هست؟!

دیگری میگفت: آقای راننده من را از راه میانبُر ببر که عجله دارم و میخواهم راه صد ساله را یک شبه بروم!

و راننده باز لبخند میزد!!

حاج آقایی با پینه ای که بر پیشانی اش بسته شده بود یک ساک پر از پول به همراه خود داشت و عجله میکرد تا به پرواز حج برسد.

کارگری که بجای پیشانی، پینه اش بر کف دستانش بسته شده بود و بجای ساک پر از پول گونی بیچارگی هایش را حمل میکرد با حسرت تمام به ساک پر از پول خیره شده بود. نمیدانم حاج آقا کور بود یا خودش را به کوری زده بود!

و راننده باز لبخند میزد!!!

ناگهان داد و بیداد زنی بلند شد؛ آقای راننده پسر جوانم را از من گرفتی، من سالها به تو و رانندگی ات ایمان داشتم. از این پس نه تو راننده و نه من مسافر!

و راننده همچنان لبخند میزد!!!!

انگار که تیغی بغض گلویم را پاره کرد و اشک از چشمانم جاری شد.مردم تمام مشکلاتشان را به گردن راننده می انداختند و او همچنان لبخند میزد.

با صدای بلند شروع به گریه کردم راننده متوجه شد و دستش را به سمت من دراز کرد و گفت:》 پسرم تو چرا آن پایین ایستاده ای و گریه میکنی؟ بالاتر بیا و با این دستمال اشکهایت را پاک کن که من اصلا طاقت ندارم اشک ها و ناراحتی هیچ یک از شما را ببینم.

گفتم:》 ولی خواسته های آنها همگی پوچ و بیهوده است آنها مثل طبل هایی تو خالی هستند و فقط دنبال کسی میگردند تا غفلت ها و کم کاری های خود را به گردن او بیندازن، شما چرا هیچ نمیگویید و فقط لبخند میزنید《؟!؟

و بازهم لبخند زد و گفت: آخر همگی آنها بنده های من هستند و گاهی اوقات که تنها میشوند و یا در سختی و مشکلات هستند به من پناه می آورند!

بعضی از آنها حتی توسط پدر ها و مادر هایشان رانده میشوند و فقط من را دارند، اگر من نیز با بد رفتاری و جواب عمل های آنان را با عکس العمل بدهم آنها حتی در سختی هایشان نیز به طرف من نمی آیند.

از شدت گریه تمام لباس هایم خیس شده بود، غوغا و هیاهوی اتوبوس ادامه داشت و راننده همچنان لبخند میزد!!!!!

گاه اوقات ممکن است ما با خواب غفلت از زندگی جا بمانیم اما با سعی، تلاش، اراده و پشتکار میتوانیم به او برسیم.

من یقین دارم؛ وقتی راننده اتوبوس زندگی که کسی نیست جز پرودگار مهربان.با دیدنِ دویدن و تلاش های ما اتوبوس زندگی را نگه میدارد تا ما سوار شویم.

ما همیشه میتوانیم به خدا اعتماد کنیم.

هیچگاه نباید مشکلات زندگی خود را به گردن او بیندازیم.

بدانید که صبر، گذشت، سکوت و لبخند همگی از صفات خداوند و رمز رسیدن به موفیت است!

ایمان بیاورید.پیامبر کوچکی ست لبخند!

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

داخل اتوبوس نشسته بودم ودر هر ایستگاه چند نفر اضافه میشد.

در ایستگاه سوم پیرمردی سوار شد و جوانی که رو به رو من نشسته بود جای خود را به پپیرمرد داد؛ پیرمرد نشست هنوز عرقش خشک نشده بود که گریه کرد.

در اتوبوس پر از همهمه هیچ کس حواسش به او نبود به پیرمرد نگاه کردم اشکش روی گونه های چروکش حرکت میکرد به او گفتم :

پدرم !چه اتفاقی افتاده که در این روز بارانی گریه میکنی ؟

با نگاه مظلومانه اش گفت:چیزی نشده!

-پس چرا این چنین گریه میکنی ؟

-دخترم راستش را بخواهی با دخترم دعوا کردم و او مرا از خانه بیرون کرده !دختری که یک عمر برای بزرگ شدنش زحمت کشیدم.

دستانش را نشانم داد و باز هم ادامه داد:این پینه ها را میبینی؟ هر کدام از این پینه ها نشانه روزهایی است که من برای دخترم زحمت کشیدم ولی او با رفتار امروزش جواب زحمات مرا داد !

حرفی برای گفتن نداشتم یعنی نمیتوانستم حرفی بزنم.

پس از ساعتی درنگ پیرمرد گفت : روزی که به دنیا آمد با خودم گفتم حالا من یک دلسوز دارم دختری دارم که بعد از مادرم و همسرم میتوانم یه او پناه ببرم.

پیرمرد صورتش را رو به پنجره کرد و با لحنی نا امیدانه گفت :

خدایا کاش هیچگاه دخترم به دنیا نمی آمد!

پیرمرد در ایستگاه چهارم پیاده شد و من با خودم فکر میکردم در این دنیا و این اتوبوس شلوغ چه دل های شکسته ای وجود دارد که هیچ درمانی ندارد.

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

بالاخره صبح شد بعداز شبی پر از خواب های رنگارنگ و بعضا اشفته چشمانم را گشودم به صبح سلامی دوباره باید دادوخود را برای یک روز پر مشغله ی دیگر اماده کرد خدای من بابت یک صبح زیبای دیگر که به من هدیه دادی متشکرم باید زودتر اماده می شدم اخر امروز در مدرسه برنامه ای داشتیم وباید زودتر در مدرسه حاضر میشدم طبق روال هر روز خودم رابه ایستگاه اتوبوس رساندم مدت زمانی سپری شد تاسر و کله ی اتوبوس بالاخره پیدا شد وای خدای من چه خبر است تا جلوی درب اتوبوس پر از ادم بود ولی ناچار بودم هر جور شده خودم را لابلای آن ازدحام جا دهم همینطور هم شد خودم را بالا کشیدم البته صدای اعتراض همه بلند شد ولی من خودم را به کرگوشی زدم مسافتی را طی کردیم من باید اخرین ایستگاهی که اتوبوس توقف داشت پیاده میشدم مسافت نسبتا زیادی مانده بود تا به مقصد برسم هر گوشه جمعیت را که نگاه می کردم هر کدام از مسافرها خود را با چیزی سرگرم کرده بود ولی انگار تب کار با گوشیهای موبایل بیشتر از همه داغ بود فضای مجازی انسانها را از اتفاقات دور وبر خود غافل کرده بود اکثرا سرگرم وغرق در دنیای مجازی شده بودند محو تماشای اطرافم بودم که ناگهان با صدای ترمز ماشین وپرت شدن به سمت جلوبه خودم امدم خدای من چه اتفاقی افتادصدای هیاهوی مسافران بلند شد ونگاهها از سمت موبایل به سمت جلوی ماشین هدایت شد عابری بی احتیاطی کرده و ناگهان جلوی اتوبوس ما ظاهر شده وراننده اتوبوس رامجبور به گرفتن ترمز شدید وناگهانی کرده اما انگار خدا را شکر به خیر گذشته و ماشین برخوردی با عابر نکرده است صدای پچ پچ مسافران بعد از مدتی مکث بلند شد و از فشاری که از ترمز ناگهانی به انها وارد شده بود ابراز ناراحتی می کردند این دفعه به خیر گذشت ولی ای کاش همانگونه که می خواهیم مردم را ترغیب به استفاده از وسایل نقلیه ی عمومی کنیم بستر های لازم برای این کار رافراهم اوریم مثلا تعداد اتوبوس های عمومی را زیاد کنیم تا این ازدحام ها باعث ازردگی و خدایی نا کرده بروز حوادث غیر قابل جبران برای مردم نشود یا اینکه مردم مجبور نباشند مدت زمان زیادی را منتظر وسایل نقلیه عمومی بمانند وعطای آن را به لقایش ببخشند

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

در ایستگاهی نشسته ام مروارید های سپید برف گل های نرگس را در آغوش گرفته اند، ابرها آسمان را غوغا و قاصدک ها هوارا چراغانی کرده اند، صدای شکستن بلورهای های شیشه ای باران جهان را بیدار کرده است،!! ترانه اش صدای لبخند ابر را به رخ میکشد، چشم آدم برفی ها به آسمان خیره شده است گویا با خدا خلوت کرده اند، گونه هایم همچون انار سرخ شده همانطور که زیر لب زمزمه میکردم کاش دستکش هایم را می پوشیدم ،ناگهان چرخهای هیولایی زرد رنگ رده پاه هارا خراب کرد و در همان جا ایستاد، دریک چشم به هم زدن سوار شدم و بر روی صندلی نشستم .اتوبوس شلوغ است درونش هیاهویی برپا شده است ،لبخند های مسافران قلبت را قلقک می دهد چترها همچون رنگین کمان در دل اتوبوس جا خوش کرده اند، برف و باران هم امروز نقاش شیشه های اتوبوس شده اند، تماشای کودکی که باعروسکش بازی میکند و با لبخند ها وخنده های شیرینش شادی های کوچک دنیا رابه رخ میکشد دل انگیز ودل انگیز است!! پیرمردی در کنار پنجره نشسته است واز نگاه هایش پیداست مجذور جشن های طبیعت شده است، زیر لب شعرهایی زمزمه میکند شاید یک نویسنده ی پیر است ، شایدم آن زیبایی ها رفتگر اندوه های قلبش شده است ، مادر بزرگی در کنار من نشسته است، همسفر او یک تسبیح ویک عصا، عصایی به رنگ پاییز و تسبیحی به رنگ بهار، نغمه های ذکرش قلبش را برنا کرده بود و اما زیباتر از باغ های بهاری و عاشقانه تر از کوچه های پاییزی فرشته کوچکیست که در آغوش مادرش آرام گرفته است، چشمان معصومش جز لبخند مادرش چیزی را نمیبیند ،گوش هایش جز نغمه لالایی مادرش چیزی را نمی شنود، شاید آرزو میکند کاش روی قلب مادرش آفریده میشد، کاش مادرش قصه گوی تمام قصه هایی باشد که میشنود ، چه زیباست وچه زیباست !!! لبخند های کوچک به این دنیا نگاه های عاشقانه به این آفرینش ، ذکر های صادقانه زیر لب های عاشقان خدا، و فرشته های کوچکی که دنیایشان خلاصه میشود در آغوش مادرشان ، مادری که زیباترین آهنگ زندگی اش صدای قلب نوزادش است ، آری!! اتوبوس شلوغ بود ،اما از نگاه من این هیاهو این شلوغی معنایی جز محبت، مهربانی وعشق به خدا نداشت . با تماشای محبت های درون اتوبوس دیگر سرما را احساس نمیکردم ، محبت وآرامشی از جنس زمستان، یک نوازش زمستانی را احساس می کردم .

لایق ستایش آن آگاه ومهربانی که از اتوبوسی در هزاران جاده زیبایی خود غافل نماند و آن را در کتاب عاشقانه ی زمین جا داد و زیبایی را در آن خلاصه کرد . چه کسی است نویسنده این کتاب؟؟!! چه کسی قاب زیبایی هارا دراین اتوبوس به نمایش گذاشته است؟!!! این هنرمند کیست!!؟ آری او خدا است خداو خداو خدا.

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

با هزار بدبختی خودم رو توی اتوبوس جا کردم . اتوبوس خیلی شلوغ بود تا آمدم یکمی جلوتر برم (دستم لای در گیر کرد ) همون موقع داد زدم (دست ، دست، دست)

یهو همگی شروع به دست زدن کردن منم مات و مبهوت بهشون نگاع می کردم.

تو اون گیر و دار سه تا پسر بچه ی تخس و شیطون فاز خوانندگی گرفته بودن می خوندن :(دست دست دست بیا . جون ننه اقدس بیا)

که یهو بلند داد زدم ( دستــــم لای در گیر کرده)همه ی سرها به سمت من برگشت منم با مظلوم ترین حالت گفتم (دستم لای در گیر کرده)

راننده گفت:(اون پشت چه خبره؟)

داد زدم :(بابا دستم لای در گیر کرده )

راننده یه نگاهی کرد و گفت :(آها اشکال نداره یکم دیگه به ایستگاه می رسیم در و باز می کنم.)

منم مات و مبهوت به ایستگاهی که خیلی از ما دور بود نگاه می کردم

موضوع انشا: داخل اتوبوس شلوغ

سرد بود،ساعت ۶ صبح بود،اتوبوس هنوز حرکت نکرده بود،در طول چند دقیقه چند مسافر سوار شدند،اتوبوس حرکت کرد.صندلی ها تقریبا پر شده بودند،به ایستگاهی رسید،توقف کرد،چند زن و یک پیرمرد سوار شدند.

پیرمرد خواست سلامی کند اما با دیدن صندلی های پر کمی دلگیر شد.

با خودم فکر میکردم:آیا این همه داستان هایی که خواندیم و شنیدیم برای این موقعیت نیست؟(استفهام انکاری)آخر پس از چند دقیقه تصمیمم را گرفتم.باچهره ایخندان و لحنی مناسب و صمیمی از صندلی برخاستم و به

سمت پیرمرد رفتم.گفتم:ببخشید!پدرجان،پدرجان،بفرمایید بنشینید.!پیرمرد نگاهی به من کرد.چندثانیه مکث کرد،وبا چهره ای خندان تر از قبل تشکر کردونشست.

مشغول تماشای اطراف بودم،هر نفر به کاری سرگرم بود،یکی پشت سر دیگران غیبت میکرد،یکی از خستگی خواب بود و یکی.،جوانی را دیدم با تلفن همراهش کار میکرد،کجکاو شدم.چند بار سعی کردم روی تلفنش نگاه کنم،هربار پاهایم می لرزید،با خودم حرف می زدم:این کار درسته؟ اگه خودم بودی عصبانی نمی شدم؟(استفهام انکاری) کم کم حواسم پرت مکان دیگری شد.این صحنه بسیار دلخراش بود؛پسرکی با صدایی لرزان به مادرش گفت:مامان،مامان،گشنمه!مامان گشنمه! متوجه وضعیت پسر شدم،بی اراده دستم را به سمت کیفم بردم،تغذیه مدرسه ام رابرداشتم،

با چهره ای خندان به سمت پسر رفتم؛تغذیه ام را دادم،تغذیه را گرفت، وقتی گرفت خیلی خوشحال شدم.در تمام مسیر پسر من را با خنده نگاه میکرد؛به مقصد نزدیک می شدم،به راننده گفتم:ببخشید!کوچه ۹ پیاده میشم.ممنون.اتوبوس نگه داشت،دستم را داخل جیبم بردم،ناراحت شدم،

پول کرایه را نداشتم،میخواستم به راننده بگویم که.،با خنده به من گفت:

پسرم برو!حساب شده!!

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

در راهروی اتوبوس شاید به دنبال صندلی خالی قدم بر می داشتم. عجیب یک صندلی خالی کنار پنجره خالی بود.سرم را به شیشه تکیه دادم و سرگرم دید زدن رهگذران شدم. هر کدام به امیدی به یک سو می دویدند. یکی به دیگری تنه می زد. یکی کلاه پشمی دردانه اش را تا چشمانش به پایین می کشید که مبادا سرما بر او غلبه نکند. یکی بر روی صندلی چوبی برف گرفته نشست و لیوان شکلات داغش را میان دستانش چف کرد. یکی پتو را دور خود پیچیده بود و کنار بساط لباس های زمستانی اش نشسته بود. نگاهم را از بیرون گرفتم. میان جمعیت اتوبوس، دختری موهای بلند بلوندش را با کش خفه کرد و به پیر مرد سالخورده رو به رویش لبخندی زد. در کنار دیگری مردی با کت چرم مشکی بلندش ، با سیگاری در دستش بی حوصله به حرف های همسرش گوش می داد. اما چه شد! تمام همهمه قطع شد. خدای من ! درست میشنوم؟ همان صداست. آوازی اشنا مرا به ۱۵ سال پیش پرتاب کرد.

( موهای هویجی کوتاهم را از صورتم کنار زدم و کوله ام را در آغوش کشیدم. ولنتینو با نیم نگاهی دوباره مشغول خواندن کتاب مسخره اش شد. جمعیت رد می شدند و بی توجه تنه های محکمی می زدند. ولنتینو بی اعصاب پایش را مدام تکان می داد. بی هدف به بیرون ضل زدم. میکس رنگ نارنجی و قرمز اتوبوس در ان هوای سرد، بدجور دل ادم را قلقلک می داد. کریستال های یخی برف وابسته تر از هر چیز دیگری، در کنار پنجره همدیگر را در آغوش گرفته بودند. ولنتینو سرش را از کتابش بیرون اورد و عینکش را جلو کشید و با همان پوزخند همیشگی گلویش را صاف کرد { هی با توام ، اتوبوس جای تک نوازی تو نیست!} اچرا چرت می گفت. حواسم را جمع کردم. اتوبوس در سکوت سنگینی فرو رفت. صدای اوازی مانند صدای تکنواز گروه کر یانی ، سکوت سنگین اتوبوس را شکست. چشمانم به دنبال صدا منبع، اتوبوس را برانداز می کرد که روی پسری در انتهای اتوبوس ثابت ماند. ناخودآگاه از جایم بلند شدم میان نگاه های مسافران به سمت شخصی در انتهای اتوبوس که دایره ای اهنی را در آغوش گرفته بود و بر روی ان می کوبید رفتم. انقدر حواسش پرت ان ساز عجیب بود که حضورم را حس نکرد. با انگشت اشاره ام به سار اهنی اش ضربه زدم. سرش را بالا اورد و با دو علامت سوال در چشمان درشت آبی اش به من ضل زد. اه خدای من یادم رفت. من من کنان سر صحبت را باز { سلام من مارگارتم. دانشجوی کالج موسیقی. در واقع صدای ساز شما منو از خود بی خود کرد. اولین باره که صدای این ساز را میشنوم.}

لبخندی زد و ساز را روی دستانم گذاشت. رو حکاکی ساز دست کشیدم. {هنگ درام- ویل اسمیت-کوبا} لبخندی بر روی لبانم نقش بست. با شوق دستم را روی حفره اول زدم که ای داد! صدای سوت بلندی توجه همه را به ما جمع کرد. صدای قهقهه دختر بچه کناریم مرا وادار به خنده کرد. ساز را گرفت و کاملا برعکس من به ارامی بر روی هشت حفره ان ضربه می زد و با پایش به زمین می کوبید. موهای ش، نامرتب روی چشمانش ریخته بود چشمانی که موج های خشمگین اقیانوسش قدرت غرق کردن قایق نجاتم را داشت.}

صدای زنگ تلفن مرا به خود آورد. اسم روی صفحه تلفن دلم را قلقلک داد. {همسرم ویل}. اسکرین سرد تلفن را به گوش های پنهان شده زیر کلاهم چسباندم و از جایم بلند شدم و میان انبوهی از خاطرات اتوبوس را ترک کردم. بله اون یک اتوبوس شلوغ بود. اتوبوسی مملو از زندگی.

موضوع انشا: اتوبوس شلوغ

م در خیابان‌های شلوغ شهر قدم برمی‌داشتیم. مادرم هر لحظه یک‌بار جلوی ویترین مغازه‌ها می‌ایستاد و آن‌ها را نگاه می‌کرد. یکی نیست بگه آخه مادر من، اگه نمیخوای چیزی بخری چرا نگاه میکنی؟!»

به‌سمت ایستگاه اتوبوس که چه عرض کنم، صف نانوایی بود رفتم! مگه داریم میریم دیدن رئیس‌جمهور که این صف طویل رو تشکیل دادین؟!

بالأخره اتوبوس روبه‌روی ازدحام مردم تسلیم شد و مردم پشتِ‌سرِهم وارد اتوبوس شدند. مادرم هم پس از مدتی آمد و با هم سوار شدیم.

قرار بود ایستگاه آخر پیاده شویم و حالاحالاها مهمان اتوبوس بودیم. رفته‌رفته اتوبوس شلوغ‌تر می‌شد و به جایی رسیده بود که جای سوزن‌انداختن هم نبود. هر لحظه ممکن بود فاجعهٔ اتوبوسی رخ دهد! دیگر داشتم کلافه می‌شدم.

آخر می‌دانید چیست؟ یک پیرزن با زور و زحمت خود را به انتهای اتوبوس رساند تا خالهٔ دخترعموی همسایهٔ دختر‌خاله‌اش را ببیند و حالا قصد پیاده‌شدن داشت. همهٔ مردم از آخر اتوبوس بسیج شده بودند تا این خانم بتواند به ابتدای اتوبوس برسد.

در لحظهٔ پیاده‌شدنش هم چنان با آرنج به کلیه‌ام زد که احساس کردم کلیه‌هایم با ستون فقراتم جابه‌جا شد. یکی از او خوردم و یکی از در اتوبوس!

وقتی پیاده شدیم تصمیم گرفتم دیگر هی‌چوقت سوار اتوبوس نشوم. ترجیح می‌دهم از این به‌بعد، ویترین مغازه‌ها را نگاه کنم و به‌همین صورت به خانه بازگردم تا اینکه سوار اتوبوس شوم.

موضوع انشا: تصور یک اتوبوس شلوغ

برف تا زانو رسیده وهواسرداست٬ساعت هاست که منتظر رسیدن ماشین هستیم۰بچه ها از شدت سرما از جایشان جم نمیخورند ودستهایشان را تا ارنج درون جیب فروکرده اند۰بعداز چندساعت الافی بالاخره یک اتوبوس از راه رسید٬بچه ها اتوبوس رو که دیدند دست از پا نمیشناختند به جاده نزدیک شدیم و راننده ی اتوبوس ما رو که دید ماشین را نگه داشت۰در را که باز کردیم جای سوزن انداختن نداشت روی صندلی های دونفره چهار نفر نشسته بود از سوار شدن منصرف شدیم و میخاستیم برگردیم که راننده گفت:بیاید بالا چهارپایه دارم میدم بشینید وسط راهرو٬به راننده گفتم اخه ما پنج نفریم راننده جواب داد خودتو بچت باهم بشینیت رو یکی دوتا از بچه هاتم بزار رو یکی اون یکی رو هم بده من بزارم بغل دستم۰کمی فک کردم چاره ای نداشتم رفتیم بالا٬به هر بدبختی ای بود خودمون رو چپوندیم تو اتوبوس ۰نیم ساعتی بیشتر از سوارشدنمون نگذشته بود که جیغ دخترم از بغل راننده تو ماشین پیچید به زور خودم رو از میان جمعیت عبور دادم و به سمت راننده رفتم دیدم که دخترم راننده ی بیچاره رو خیس کرده ٬خواستم بزنمش که راننده گفت خواهر اذیتش نکن خاستم برگردم حالا راه نبود که برگردم سرجام چون راننده وایساده بودو دست فروشان داخل ماشین شده بودن ۰یکی داد میزد الو خشک اون یکی جوراب میفروخت دیگری میگفت تخمه بخور خوابت نبره بعد از ده دقیقه که کسی چیزی نخرید از ماشین پیاده شدن و من رفتم سرجایم نشستم۰کم کم چشمام سنگین شد و به خواب فرو رفتم که خواب دیدم ماشین ما با کامیون تصادف کرده من سرو دست زخمی پی بچه هام میگردم یکدفعه از خواب پریدم و با جیغ دیگر افراد اتوبوس را هم   بیدار کردم همه به طرفم برگشتن و مرا نگاه میکردن من هم برای اینکه کمتر ضایع شوم بلند داد زدم برای سلامتی اقای راننده صلوات٬نزدیک شهر شدیم راهی نمانده بود ناگهان بچه ها شروع کردن به خواندن٬و با هم میگفتن رسیدیم و رسیدیم کاشکی نمیرسیدیم تو راه بودیم خوش بودیم سوار لاک پشت بودیم ٬اقای راننده هم که خوشش اوجده بود هی تند تند بوق میزد حالاکه رسیده بودیم مسافران هر خوراکی که داشتن در میاوردن و به بقیه هم تعارف میکردن

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: پرواز بدون بال

میتوانم مادر صدایت کنم؟

امروز خانه نخواهم بود.

امروز ساعت ها تنها خواهی بود. امروز دگر هیچکس من نخواهد بود.

مادر اگر فردا به خانه نیامدم، ادامه بده به زندگی کردنت

مادر من امروز مردی را کشتم

میخواهم احساس کنم بالا ترین نقطه جهت جنوبی را تا وقتی که بدنم تن به سقوط دهد.

مادر امروز دندان های کهنه ام را در آوردم

موهایم را تراشیدم

و تو را هم با آغوشت کنار گذاشتم

خانه ات را ترک کردم

آنقدر که دور را فرا تر از آشنایی دوباره

آنقدر خسته که لبخندم را با میخی نگه داشته ام

مادر من بال هایم را کندم. کمی درد داشت اما شجاعتی را یادم داد که. نامش را نوازش گذاشتی

و این بار پرواز خواهم کرد

پروازی که تو مرا آموختی و با بال هایی که از تو به من نرسید

من پرواز بدون بالی خواهم داشت

مطمعن باش هراسی ندارم

مادر میتوانی تصور کنی؟

من. بدون بال.

موضوع انشا: پرواز بدون بال

دلش می خواست پرواز کند، ولی بال نداشت. از کودکی پدرش به او می گفت وقتی انسان می میرد ، به سوی خدا پرواز می کند. دلش می خواست پیش خدا برود ، ولی بال نداشت . باران می بارید. سنگ سفید مرمری قبر پدرش زیر نور زمردی باران می درخشید. حالا پدرش نبود. او به سوی خدا پرواز کرده بود . پسرک تنها، زیر ضربات سخت باران فکر می کرد. دلش برای پدر تنگ شده بود . ایده ای به ذهنش رسید . به سوی خانه رفت.از پرهای کنده شده ی پرندگانش برداشت و به دو چوب چسباند. دو چوب را به دستانش بست و به لبه پرتگاه دهکده رفت. ذرات سیمگون باران مو هایش را خیس کرده بود . عکس پدر را بوسید و در جیبش گذاشت. چشمانش را بست ،و پرید. حالا پسر پرواز می کرد. به سوی خدا و به سمت آغوش گرم و مهربان پدرش پرواز می کرد. بدون بال پرواز می کرد.

موضوع انشا: پرواز بدون بال

مقدمه: گاهی ماادم ا رزوهایی داریم که براورده شدنشان تنها در حد یک ارزو می ماندوهمیشه انسان در تلاش است که ارزوهای کودکی اش را به حقیقت تبدیل کنندمانندپرواز.

متن انشا: اکنون با پیشرفت علم و فناوری،انسان توانسته است که درلابه لای ابرها پرواز کندومناظرزیبای طبیعت راازبالا به پایین تماشاکنندوازجایی به جای دیگرحرکت کنندمثل پرواز با هلیکوپتر یا هواپیما و چترها و جت ها که این خودش می شود پرواز بدون بال.اماتابکنوننتوانسته اندچیزی کشف کنندکه به وسیله ی پر و بال انسان مانندپرندگان در اسمان به مدت زمان زیادی اوج بگیرند و پروازکنند.

همین خوشحالی زیاد،این پیشرفت های فرهنگی و علمی می تواندانسان را بدون بال به اوج اسمان ببردومانند پرنده ایی پرسرعت درمسیرپیشرفت و ترقی پروازکنندو مرتبه های افتخارو سربلندی را کسب کنند.

ازگذشتگان خیلی دورتا بکنون انسان های زیادی در عرصه پرواز تلاش نموده اندوافتخارهای زیادی رانیزکسب کرده اندبه امیدروزی که انسان به معنای واقعی پروازکنندو همچون پرندگان دراسمان اوج بگیرند.

نتیجه گیری: پروازتنهابا بال و پر امکان پذیرنیس بلکه روش ها و شیوه های دیگررا نیز وجودداردکه با پیشرفت علم و فناوری به مرور زمان امکان پذیرمی شود.هرچندکه هم اکنون نیزما انسان ها می توانیم بدون بال در اسمان اوج بگیریم و ابر هارا از نزدیک ببینیم وجهان را زیرپای خودحس کنیم.مانندپروازدر هواپیما

موضوع انشا: پرواز بدون بال

آیا تا به حال به پرواز بدون بال فکر کرده اید؟آری پرواز بدون بال.شاید اکثریت مانتوانیم پروازی که بدون بال است را در ذهن هایمان بگنجانیم .ولی من چندنمونه را برایتان ذکر می کنم :

زمانی که انسان پای سجاده ی رنگین خودنشسته ودرحال گفتگو با خالقش هست،آرامشی وصف ناپذیر رادرک می کند دراین هنگام است که دلش به آسمان هاوپیش خدابدون بال پرمی کشد.

یا هنگامی که دل فقیری را باصدقه ی اندکی خرسند و شاد می کند،دلش درحال پروازبه بالا بالا هاست .

حتی وقتیکه با نیکی به پدر و مادرش به دل آنها ومقربان آسمانی طراوت میبخشد،دراوج سپهر بی کران ونزدیک خداست.

درموقعیتی که انسان درحال لغزش ازجاده مستقیم به گمراهی است درآن واحد عزت نفس به خرج داده وباکمی تأمل دوباره به راه پیشین خود برمیگردد دلش به سمت بالا همچون پرنده درحال بال زدن است .

درهمه ی این حالات دل است که بال میزند،دل است که پرواز میکند،آن هم پرواز بدون بال.

موضوع انشا: پرواز بدون بال

پنجره باز است !خورشید چه ناز است!سکوت در آسمان پرواز میکند! خورشید زمین را ناز میکند! شهر چادر تابستان را پوشیده است ! رفتگر آسمان ابرها را جارو کرده است! گویا ابرها باشهر قهر هستند! گویا خیاط لباس آسمان اینبار پرتوهای خورشید هستند!.

دفترم را در آغوش گرفتم پابه پای باد دویدم، رفتم به آن سوی حیاط که درخت پیر تاج خشکیده اش را در حوض فیروزه ای حیاط نقاشی میکرد،رفتم به آن سوی حیاط که گل های گلدان برای ماهی ها قصه می خواندند '، قلمم را برداشتم و نوشتم از پرواز گلبرگ های سرخ در آب آبی حوض، از پرواز سبزی گیاه به سوی خشکی شاخه ، که نمایانگر پرواز رنگ ها در جهان هستند!.نوشتم از پرواز گرمای پرتوهای خورشید در سردی برف های سپید،! از پرواز آب بر روی پلیدی زمین، که به جهان می آموزند زندگی سختی و آسانی دارد،جهان پاکی و ناپاکی دارد، کار ما ساختن و ساختن است !.نوشتم از پرواز رویا وخیال در حقیقت، پرواز فداکاری وخون در شهادت، که پیامش چیزی نیست جز آنکه جهان بداند وبفهمد که باید آرمان ها وهدف های زندگی را یافت و برای به دست آوردنشان ناممکن ها را ممکن کرد. نوشتم از پرواز سجود در عبادتگاه، از پرواز نیاز در دعا، پروازحقیقت در قرآن وپرواز پاکی در وضو،که تنها دلیلشان پرواز ایمان به سوی خداست، پرواز عشق و محبت در قلب های عاشقان خداست، نوشتم از پرواز سینمای ذهن درتاریکی، از پرواز طلوع در خموشی شب، که به ما می گویند:(زندگی یکسان نیست، در پس هر شکستی امیدی سخت متولد میشود،تنهاکافیست امیدها را به پرواز درآوریم وبدانیم موفقیت ها نزدیک هستند)،نوشتم از پرواز نقطه در واژه، از پرواز واژه در ابیات، از پرواز قطره ها در آب،که معنایی ندارند جز آنکه آدمیان بدانند وبفهمند که میتوانند با کمترین ها و ساده ترین ها دنیایی پر از خوشبختی و موفقیت را از آن خود کنند، آری!!چه زیباست و زیباست!!!! پرواز نعمت در جهان ، پرواز بدون بال زیبایی ها در جهان و دل انگیز تر آن است که در هر پروازی درسی از درسهای کلاس آفرینش پرواز میکند.

بیایید باهم عشق ومحبت را به پرواز در آوریم، خوبی ها را در جهان جا دهیم ، شادمانی ها را بال دهیم، بیایید با هم دست در دست هم پرواز کنیم، بیایید جهانی زیبا را به پرواز در آوریم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: کودکی من

مقدمه: کودکی هر انسانی یکی از شیرین ترین و جذاب ترین بخش از زندگی او است که گاهی انسان حسرت آن روزهای بدون دغدغه و فکر را می خورد و با یادآوری آن روزها آه می کشد و با خودای کاش ها» می گوید اما چه فایده ه ایی دارد؟ روزهای رفته باز می گردند؟

تنه انشاء: کودکی من یکی از پرخاطره ترین دوران زندگیم است زمانی که و پدر به پارک می رفتیم و مادر و پدرم پا به پای من بازی می کردند و با صدای بلند می خندیدیم و یا زمانی که می افتادم و از شدت درد گریه می کردم، همراه درد من درد می کشیدند و گریه می کردند و من آن زمان کوچک بودم و ای کاش اشک های لرزانشان را می بوسیدم و از آن ها تشکر می کردم برای این همه توجه و علاقه ایی که به من داشتند و یا خاطره ی روزهای بازی به همراه دوستانم در زمین ورزش و دویدن ها و خنده ها و دعواهایمان به دنبال توپ می دویدیم و در تلاش زدن یک گل در تور دروازه جان می کندیم و تنها ناراحتی ما لباس کثیف شده و باخت ما از بازی بود. کودکی که با دعواهای خواهر و برادری تنها تکرار روز مرگی داشت اما قهرها و دعواهایش هم ثانیه ایی بود و زود و تند فراموش می شد.

نمره های عالی گرفتن از معلم و شادی های بعد از آن و یا نمره های کم گرفتن و ناراحتی بعد از آنشیطنت ها و بازیگوشی هایی که هر روزه بود و صبر پدر و مادر بی پایان. کودکی من خلاصه شد در شادی ها و گریه هایی که خنده هایش همیشگی و گریه هایش لحظه ایی بود! کاش در همان سن کودکی باقی می ماندیم با بزرگ شدن، دغدغه هایمان بیشتر نمی شد. کاش هنوزم قهرهایمان لحظه ایی و گریه هایمان دقیقه ایی بود. کاش خنده از لب هایمان فراری نباشد و دل ها از کینه تیره و تار نشود.

کاش قدر لحظه های با هم بودنمان را بیشتر بدانیم و دقیقا الانی که خانواده و عزیزانمان کنار ما هستند کمی بیشتر به آن ها محبت کنیم و از تمام زحمت ها و لطف هایی که در حق ما انجام داده اند تشکر کنیم زیرا که هر چقدر دست پدر و مادر را برای محبت های بی کرانشان ببوسیم باز هم خیلی کم است.

نتیجه گیری: کاش انقدر زود ، دیر نمی شد. کاش انقدر در زندگی از کلمه ی کاش استفاده نمی کردیم و هیچ حسرتی در دل به جا نمی گذاشتیم و تا می توانستیم از دنیا و لحظه هایش استفاده می کردیم و برای هیچ غم و دردی ناراحتی نمی کردیم. کاش کمی بیشتر کودکی می کردیم.

موضوع انشا: کودکی من

کودک که بودم انگار خوشحال تر بودم. دنیای شیرین کودکانه ای داشتم,شادشاد بودم حتی وقتی ناراحت می شدم لحظه ای بعد آن را فراموش می کردم.

اسباب بازی ها و عروسک هایم را خیلی دوست داشتم و هرروز و هرشب با آنها بازی می کردم. چه زود خوشحال می شدم.

وقتی ناراحت می شدم, گریه می کردم 

اصلا نگران فردایم نبودم و همه شادیم بازی های کودکانه ام بود. 

وقتی کودک بودم, چه زود قهرمی کردم و چه زود می بخشیدم و آشتی می کردم.

نقاشی های کودکانه ای داشتم. رنگ آمیزی کردن را بلد نبودم و همیشه از خط بیرون می زدم ولی انگار دنیایم رنگین تر بود درست مثل رنگین کمان.

دنیای کودکانه ام خیلی صادقانه بود و خنده هایم از ته دل بود.

اما حالا.

نمی دانم انگار فرد دیگری شده ام ولی حتی اگر تغییر هم کرده باشم همه آن خاطرات کودکی ام نه در ذهن بلکه در قلبم ثبت شده اند و هرگز آنها را فراموش نخواهم کرد.

موضوع انشا: کودکی من

زندگی میگذره دیر یا زود زشت و زیبا با شادی و ناراحتی و فقط و فقط خاطرات تلخ و شیرینی هستش که برامون باقی میمونه .کودکی همه ما پر از خاطرات رنگارنگه که باعث میشه بخندیم یا گریه کنیم البته مطمئنم که خنده بیشتر از گریه کارسازتره چون کسی خاطرات بد رو به یاد نمیاره.گاهی دلت از سن و سالی که داری می گیره و دوست داری که به دوران کودکیت برگردی و روی دستای مامانت بخوابی نه اینکه تنها وبدون قصه بلکه با گریه خوابت ببره .یاد بچگیام میوفتم که شبی نمیشد بدون قصه های مامانم بخوابم مامانم شروع میکرد به قصه البته اولش لالایی میگفت بعدش یه قصه که هر شب متقاوت تر از شب قبلش بود.هنوزم وقتی یادش میوفتم توی گوشم تکرار میشه ‌؛ لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه

لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی

لالالالا گل آلو درخت سیب و زرد آلو

لالالالا گلی دارم ببین چه بلبلی دارم

لالالالا گل خشخاش بابات رفته خداهمراش

لالالالاگلم لالا بخواب ای بلبلم لالا

بخواب ای دختر زیبا بخواب شیرین من لالا.

با این لالایی به خواب میرفتم چقدر دلم برای بچگیام تنگ شده کاش که برگرده .چقدر دلم برای تمام شادی های کودکانه بازی های پرهیجانانه تنگ شده ای کاش میتونستم این دنیارو مثل دنیای کودکیم زیبا و ساده جلوه بدم و زندگی آرومی داشته باشم ولی حیف که نمیتونم.

شاید خودمم روزی مادر بشم یا اینکه نه ولی خب کاری میکنم که زندگیش چه توی کودکی بلکه توی نوجوانیشم شیرین و زیبا باشه و فقط امیدوارم که رویا نباشه.

موضوع انشا: کودکی هایم

زندگی می گذرد دیر، زود، زیبا، زشت ،با وفا، بی وفا، و پر از خاطرات تلخ وشیرین.

کودکی همه ما پر از خاطرات به یاد ماندنی است.

خاطراتی که شاید هیچ وقت یادآوری آنها تمام نشود.خاطرات به یادماندنی که دوست داری دوباره تکرار شود.

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد و می خواهی کودک باشی بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا خفه کنی.

گاهی وقت ها می گویی:ای کاش هرگر بزرگ نمی شدم. ای کاش مامانم دوباره برایم لالایی می خواند.

ای کاش مامان بزرگ دوباره کنارم می خوابید و برایم قصه تعریف می کرد.ای کاش مامان بزرگ دوباره برایم چادر می دوخت تا وقتی که سرم می کردمش بهم بگه عروسکم و من توی اون چادر خودم رو مثل فرشته ها می دیدم و با گرمای دستای پر از احساسش می خوابیدم.

ای کاش دست های بابابزرگ پیر و فرتوت نمی شد تا دوباره با اون دست های پر از مهر و صفاش برام خاک رو میکند و گل های شمعدونی رو جلوی چشمای پر از شور و شوق من می کاشت.

ای کاش گل های شمعدونی که بابابزرگ برام کاشته بود،مثل همون روز اول شاد و سرسبز می موند. یاد اون روزها به خیر !

همون روزهایی که ساعت ها به تماشای ابرها می نشستم و به دنبال شکل های مختلف بودم و یا به جستجوی ستاره ها به آسمان خیره می شدم.

دلم برای کودکی هایم تنگ شده،دلم سادگی کودکی هایم را می خواهد.

ای کاش می توانستم ای دنیایم رو هم مثل دنیای کودکیم پر از گل های شمعدونی کنم.

ای کاش اون احساسات دوباره برمی گشت.همون احساسی که ساعت ها لبخند رو بر لب هایم جاری می ساخت.

هنوز هم این احساس وجود دارد ،اما شاید لایه ای از حزن و افسوس آن را فرا گرفته است.ای کاش آن روز ها دوباره برمی گشت.

ای کاش!!!!

موضوع انشا: کودکی هایم

یادش بخیر بچگیام. شیطنت و دلخوشیام. مشق و کتاب و مدرسه. جدول ضرب و هندسه.

این ترانهٔ گوش نواز همیشه برایم آشناست و یادآور تمام خاطرات شیرین دوران کودکی.

روزهایی که انگار همین دیروز بود.

دورانی پر از آرزوها و شیطنت های شیرین بچگانه. دورانی رؤیایی.

مرور خاطرات کودکی لبخندی بر لبانم می نشاند و اشک از چشمانم جاری می سازد.!

زمان هایی که خیلی زود دیر شدند. زمان هایی که تنها دلخوشیم بازی و زمزمهٔ اشعار کودکانه زیر لب بود. دست در دست باران و همقدم با آب.

زمان هایی که همبازی پرندگان و پروانه های رنگارنگ می شدم و همزبان گنجشک های روی شاخه های زیبای درختان.!

دفتر خاطراتم را که ورق میزنم، غرق در دست خط ها و جملات شیرینی میشوم که معنای کودکی ام بودند.!

در صفحه ای از این برگه های رنگی، شعری زیبا و آشنا حواسم را پرت میکند.

همان شعر دلنواز باز باران.»

چقدر برایم خاطره ساز بود.!

احساس میکنم خیلی زود در کتاب زندگی کودکی هایم را ورق زدم!

یادش بخیر آن روزها.!

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


خود را درون یک فضا پیما فرض کنید که روی ماه فرود آمده

فضا پیما وسیله ای است که انسان را برای بردن به فضا وکره هایی که در اطراف زمین وجود دارد ساخته شده است.

درون فضا پیما بودم، فضا پیمایی بزرگ که با همه فضا پیماهای دیگر فرق داشت خیلی از انسانها درون آن بودند ودر داخل ان از خاطره های زمینی خودشان با یکدیگر گفتگو می کردندبعضی از خاطره های آنها مانندقهوه تلخ بودندوبعضی مانند فالوده ی شیرازی شیرین، هر کدام از آنها سرنوشتی جدا داشتندکه باعث شده بود هریک از آنها را در داخل یک فضا پیما به یکدیگر برساند هر کدام از آنها برای رفتن به فضا هدف دیگری داشتند.

من هم یک هدف دیگر، در آخرین صندلی فضا پیما نشسته بودم همه ی گذشته های خودرا مرور می کردم گذشته های خیلی از مسافران داخل فضا پیما مانند شعله های بخاری سوخته بودندومانند باد کولربه باد رفته بودندهرچقدر که به یاد گذشته می افتادم وخاطراتم را مرور می کردم سرعت فضا پیما تندتر می شد انگار فضا پیما هم درک می کرد که چه چیزهای سختی را تحمل کرده ایم.

باز تندتر وتندتر فضا پیمادر اوج سرعت بود، که ناگهان ایستاد وتمامی مسافران از ان پیاده شدند میان انها همهمه ای به پا شده بودکه اینجا کجا می تواند باشد، همه از یکدیگر می پرسیدندکه این چه جایی است؛ یکی از آن مسافران با صدای بلند فریاد زد ویکباره این شلوغی به سکوتی مطلق تبدیل شد. یک زن جواب همه ی آنها را داد وگفت: اینجا همان جایی است که آرزویش را داشتیم، اینجا همان جایست که برای فراموش کردن خیلی از جیزها آمده ایم، اینجا همان جایی است که سالها می خواستیم داشته با شیم وبالاخره به ان رسیده ایم، اینجا همان جایست که برای زندگی کردن آمده ایم، اشک از چشمان تمامی جمع سرازیر شد، آری اینجا همان کره ی ماه بود که با امدن این افراد شکوه وزیبایی عظیمی را به خود گرفت. بعضی اوقات باید برویم باید به راه بیا فتیم تا ان کسانی که قدرمان را ندا نسته اند بفهمند که چیز با ارزشی را از دست داده اند.

بودیم وکس قدر ندانست

باشد نباشیم وبدانند که بودیم.

موضوع: فضا پیمایی که روی کره ی ماه فرود آمده

حواستان باشد شمارش مع شروع شد تا ۵۶ثانیه دیگر سفرمان شروع می شود.این صدای رئیس ما است که دارد تذکرات و بقیه مطالب را توضیح میدهد.چه صدای مهیبی احساس می کنم دارم از زمین کنده می شوم با سرعتی که تا به حال مانندش را ندیده بودم احساس عجیبی است زمین دارد ذره ذره کوچک می شود دیگر ابرها زیر پایم است چه تکانی، فکر می کنم از جو خارج شدیم از مرکز اعلام می شود که با موفقیت وارد مدار خود شدیم . کسی بامن حرف نمی زند من هم میل و علاقه ای ندارم که با کسی حرف بزنم چون آنقدر چیز های عجیب و مجهول است که دیگر کسی به فکر حرف زدن نمی افتد احساس می کنم مانند ذره ای از گرد و غبار هستم که در هوا معلق شده ام احساس عجیبی است ولی لذت بخش، این لذت را در هیچ فیلمی ندیده بودم دیگر زمین، زمین نیست بلکه همچون توپ پینگ پونگ است که انگار تا دلت خواست آن را می گیری و در جیبت می گذاری وبرای همیشه از صحنه ی روزگار محوش می کنی در آن دور دست نقطه ای سفید می بینم از زمین کوچک تر است ولی چنان برقی میزند که چشم نیز تمایل دارد این سفیدی را ببیند تا آن زمین رنگارنگ را گویی غرق در عالمی هستم که تابه حال حتی نتوانسته بودم تصورش کنم احساس حقارت می کنم که من با این همه ادعا وبه قول قدیمی ها دم و دستگاه در سیاره ای هستم که انگار نه انگار وجود دارد و بود ونبودش فرقی به حال این دنیا نمی کند خورشید جور دیگر می تابد گویی سر جنگ دارد در دلم میگویم چه شده، ای خورشید گله ای داری ؟جنگی داری؟ چرا چنین سوزانی؟ انگار دوست نداری ما را در نقطه ای خارج از قفسمان ببینی فضا در اینجا خیلی زیبا و در عین حال بی رحم به نظر می رسد با خود فکر می کنم اگر گم شوم تا کجا می توانم ادامه دهم اصلا پایانی هست یا هرچه ادامه دهم جز به بی پایانی نمیرسم تکان شدیدی خوردم چه تکانی بود ترسیدم، یک لحظه فکر کردم افکارم دارد به واقعیت تبدیل می شود می ترسم از این جهان بی انتها ،از این خورشید سوزان، از این حقارت نسبت به این دنیا، ناگهان در باز شد نمی دانستم چه کنم گویی می خواهم وارد دهان هیولایی شوم که مافوق تصور است در بالا سیاهی ترسناکی است ولی به روی این کره گویی رنگ شادی و امید ریختند سفید است همچون عروسی که خوشحال در این فضای بی کران یکه تاز میدان است ناگهان چیزی را زیر پایم حس می کنم که تا به حال بشر حتی فرصت دیدن آن از این فاصله را نداشته نمی دانم چه بکنم قدمی دیگر بردارم و چون کودکی خوشحال به این طرف و آن طرف بدوم یا بمانم و غرق در این همه سوال بی پاسخ باشم چیزی را دیدم که حسابی متعجبم کرد پرچم هایی را دیدم از انسان هایی شجاع که جرأت کردند به این جا پای بگذارند خواستم قدمی بردارم ولی چیزی توجه ام را جلب کرد نزدیک بود پا روی آن بگذارم چیزی که صاحبش به خاطر آن تا اینجا آمده بود جای پای کسی بود ولی نمی دانم مال چه کسی بود ولی نمیتوانم به خودم اجازه دهم روی این سمبل صبر و استقامت پای بگذارم چیزی درونم می گفت برو برو پرچم میهنت را بر این سیاره ی دست نخورده به رسم یادگار بر سطح سفیدش بکوب تا همیشه یادش باشد که میزبان چه کسی بوده ولی نمی توانم قبول کنم که سوغات و تحفه ای برای کسانی که در آن در سیاره آبی هستند نبرم دلم میخواهد تا می شود از ایننمیدانم اسمش را چه بگذارم بلاخره باید فرقی میان خاک ما واین چیز باشد و اگرچنین نباشد حماقت است که برای به دست آوردن آن تا اینجا بیایم ولی صدحیف که دیگر وقت بازگشت است دلم نمی یاید پایم را از این گوی درخشان جدا کنم ولی دیگر مجبورم وارد این قوطی فی شوم و از دنیا ی شگفت انگیز به دنیای خاکی خودم برگردم

ولی یادم می ماند که چقدر کوچکم نسبت به این جهان بی انتها .یادم می ماند که چقدر عظیم است خالق این شاهکار

موضوع: فضا پیمایی که روی کره ی ماه فرود آمده

به نام خالق کهکشانها

احساس عجیبی سراسر وجودم را در بر گرفته است؛باورم نمی شود به آرزوی چندین ساله ام رسیده ام ،من الان جایی هستم که شب را تا صبح در خیالاتم خود را در آن تصور میکردم و از فکر کردن به آن غرق لذت میشدم.حالا که به هدفم رسیده ام احساس سبکی میکنم گویی بار سنگینی از دوشم برداشته شده و دینی مهم را ادا کرده ام ،آری هدف من از کودکی سفر به ماه بود.

از پنجره ی کوچک فضاپیما به فضای سیاه کهکشان راه شیری خیره میشوم،سیاهی مطلق مرا یاد آسمان شب می اندازد؛آسمانی که شب ها با خیره شدن به ماهش به خواب میرفتم .در سفینه را باز میکنم و آرام از نرده ی فی سفینه پایین میروم ،هنگامی که اولین قدم را روی ماه میگذارم احساس شیرینی در جای جای وجودم نفوذ میکند ،خاک نرم ماه مانند پنبه زیر چکمه های فولادینم پخش میشود و این امر حس شیرینم را صد چندان می کند.حالا که روی کرهٔ ماهم گویی تمام آموزش هایم را از یاد برده ام و تنها می خواهم مانند کودکی خردسال با کنجکاوی چیز های جدید پیرامونم را کشف کنم.همین طور که با کنجکاوی به اطرافم نگاه میکردم موجود کوچکی توجهم‌ را جلب کرد ،یک موجود سبز رنگ با چشم های درشت که اندازه‌ی کف دست بود ،بینی کوچک و لبان غنچه ای سرخ به من خیره شده بود و با تعجب مرا برانداز میکرد ؛همیشه دلم می خواست با یک موجود فضایی رو در رو شوم اما نمی دانستم تا چه حد می‌توانند برای ما خطرناک باشند .از یک سو دلم می خواست این موجود را بیشتر بشناسم و از یک سو نگران واکنش آن بودم و جرعت تکان خوردن نداشتم .نمی دانستم میتواند حرف بزند یا نه اما تصمیم گرفتم به سویش لبخند بزنم تا دوستی ام را با او اظهار کنم از این رو یک لبخند مسخره روی صورتم نشاندم زیرا ترس مانع لبخند زدنم میشد ،سعی کردم با مهربان ترین لحن ممکن صحبت کنم:سلام!من یک انسانم خوش حالم که تو را دیدم دوست عزیز!»ناگهان آدم فضایی به سمت من دوید ،من از شدت شک و ترس قادر به تکان خوردن نبودم اما با کمال تعجب با آن قد کوتاهش که به زور تا زانوهایم میرسید مرا در آغوش کشید و سخنان نامفهومی گفت ؛البته به نظر من نا مفهوم بود ،آن موجود بیچاره زبان مرا نمی دانست و با زبان خودش با من صحبت کرد که البته چیزی از آن نفهمیدم و فقط سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم . خدا را شکر که امروز به هر دو آرزویم رسیدم؛اولی سفر به ماه و دومی دیدار موجودات فرازمینی.

موضوع انشا: فضا پیمایی که روی کره ی ماه فرود آمده

دنیای من در این سیاره ی ابی خلاصه نخواهد شد بی انتهاست

در چشم دل منک نمیگجند

ماه ؛ قمر این سیاره ی ابی ک ب دورش میرقصد و زمین را در قعر تاریکی نور افشانی میکند،ماه همان چیزی ک مانند میکنی به هرچیزی ک در نظرت درخشان و زیباست،همان ک شبت را روشن میکند ،همان مرواید سپیدی ک در چادر سیاه اسمان جا خوش کرده است،همان ک گاه در پشت ابری پنهان میشود،همان چیزی ک در کودکی ب ان زل میزدیم و ارزو میکردیم،همان چیزی ک در شبهای مهتابی احساس شاعرانه ات را برمی‌انگیزد.

این ماه کیست؟چست؟

دهکده ی تاریکی را در روزها در کجا پنهان میکند.؟ در شبها چطور؟ روز را چگونه می‌بلعدک اثری از شید زر نمی بینی!.

میدانی برخی از شبها چنان خودنمایی میکند ک دلت گنج میرود؛

وقتی ک غرق در نگاهش میشوم اهی از دلم پر میکشد اصلا دیوانه میشوم، مست میشوم

حالم ک خوش باشد ماه را خندان میبینم ناخوش ک باشم ماه را مونس درد هایم میبینم گاه ب ان چشم می دوزم و از درد دل فانی ام میگویم گاه شاهد اشک هایم بوده گاه همدمم میشود و حس سنگین مرا تسکین میدهد گاه سیگار تنهایی ام را خاموش کرده!

اصلا این ماه کیست !? ماهیتش چیست!?

کاش بشود روزی سفر کنمب سفر ماه بروم! ب دیدار او. او را لمس کنم! بدانم کیست!

میخواهم با فضاپیمای ب سفر ماه بروم ب سوی ساقی بروم! همان ک هرشب مدهوشم میکند!

او را از نزدیک دید زنم و حسش کنم بروی ان قدم بزنم و دورش کنم، رد پای از خود بر جای گذارم.

خداوندا!؟ چگونه میتوانی این همه عظمت و حس لطافت و دیوانگی را در یک گوی جمع کنی؟ خداوندا ماهت چرا اینقدر مدهوشم میکند؟ چرا اینقدر زیباست؟

موضوع انشا: فضا پیمایی که روی کره ی ماه فرود آمده

دوشنبه ،روز مورد علاقه من ودوباره کتاب علوم و معلم علوم وماجراهای شیرینش.

امروز قراراست معلم علوم ما درس جدید را که راجب سفر به فضاست درس بدهد.

معلم مشغول تدریس می شود وناگهان من در رویای خود فرو می روم رویای همیشگی ام سفر به فضا ، نمیدانید چه زیباست جز نخستین نفراتی باشی که به یکی از سیاره ها سفر می کند.

ایندفعه دوست دارم کره ی ماه را برگزینم وبه آنجا بروم ،اکنون من درون فضاپیما شخصی خود نشسته وآماده ی پرتاب به کره ی ماه هستموااااااای خدای من چقدر دکمه اینجاست یعنی چه کاری میتوانند انجام دهند؟!!

سرم را برمیگردانم یک کپسول اکسیژن به همراه مواد غذایی روی میز پشت سرم چیده شده است و آن طرف هم.وااااای خدای من آن دیگر چیست؟؟!!؟؟

از صندلی ام بلند میشوم،به سمتش می روم ،وااااای فقط یک سوسک کم داشتیم،باترس برای کشتنش جلو می روم که ناگهان شمارش مع شروع میشود.

قلبم تند تند میزند فکر کنم سوسک هم میشنود باخود می گویم حتما این سوسک هم قصد سفر داشته پس بهتر است سفرش را خراب نکنم .

با عجله به سمت صندلی ام می روم ،شمارش دارد به پایان می رسد همیشه دوست داشتم این لحظه جیغ بزنم.

۱،۲،۳ و.جیغغغغغغغغغغغغ

که ناگهان با پس گردنی معلم علوم به خودم آمدم که داشت میگفت:(چه شده چرا وسط درس یکدفعه جیغ میزنی؟؟؟)

من با تاسف نگاهم را به زمین می دوزم وباخود زمزمه می کنم :چرا؟؟چرامن؟؟؟چرا رویای من باید با یک پس گردنی تمام شود؟؟؟

موضوع انشا: فضا پیمایی که روی کره ی ماه فرود آمده

دنیای من در این سیاره ی ابی خلاصه نخواهد شد بی انتهاست

در چشم دل من که نمیگجند

ماه ؛ قمر این سیاره ی ابی ک ب دورش میرقصد و زمین را در قعر تاریکی نور افشانی میکند،ماه همان چیزی ک مانند میکنی به هرچیزی ک در نظرت درخشان و زیباست،همان ک شبت را روشن میکند ،همان مرواید سپیدی ک در چادر سیاه اسمان جا خوش کرده است،همان ک گاه در پشت ابری پنهان میشود،همان چیزی ک در کودکی ب ان زل میزدیم و ارزو میکردیم،همان چیزی ک در شبهای مهتابی احساس شاعرانه ات را برمی‌انگیزد.

این ماه کیست؟چست؟

دهکده ی تاریکی را در روزها در کجا پنهان میکند.؟ در شبها چطور؟ روز را چگونه می‌بلعدک اثری از شید زر نمی بینی!.

میدانی برخی از شبها چنان خودنمایی میکند ک دلت غنج میرود؛

وقتی ک غرق در نگاهش میشوم اهی از دلم پر میکشد اصلا دیوانه میشوم، مست میشوم

حالم ک خوش باشد ماه را خندان میبینم ناخوش ک باشم ماه را مونس درد هایم میبینم گاه ب ان چشم می دوزم و از درد دل فانی ام میگویم گاه شاهد اشک هایم بوده گاه همدمم میشود و حس سنگین مرا تسکین میدهد گاه سیگار تنهایی ام را خاموش کرده!

اصلا این ماه کیست !? ماهیتش چیست!?

کاش بشود روزی سفر کنمب سفر ماه بروم! ب دیدار او. او را لمس کنم! بدانم کیست!

میخواهم با فضاپیمایی ب سفر ماه بروم ب سوی ساقی بروم! همان ک هرشب مدهوشم میکند!

او را از نزدیک دید زنم و حسش کنم بروی ان قدم بزنم و دورش کنم، رد پایی از خود بر جای گذارم.

خداوندا!؟ چگونه میتوانی این همه عظمت و حس لطافت و دیوانگی را در یک گوی جمع کنی؟ خداوندا ماهت چرا اینقدر مدهوشم میکند؟ چرا اینقدر زیباست؟

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع:کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد

آری، این چنین است.دراین دنیا، هر نیکی وبدی ای ک به هم نوعان خویش بکنیم، به خودمان باز می گردد. چرخ و فلک را تصور کنید، دنیا نیز اینگونه است؛ فراز و فرود دارد، بالا و پایین دارد، اما هرچه باشد دایما درحال گردش است.

دلی را بشکنی یا شاد کنی، مهربانی یا ظلم کنی، بخشنده باشی یا بخیل، آنگه نتیجه را میبیند تو هستی.

مهربانی کن، بخشنده باش، دوستانت را ببخش، اشک هیچ مظلومی را نریز، به کسی ک هرگز محبت ندیده طعم مهربانی و عشق را بچشان، زمین گرد است، آنکه به آرامش خواهد رسید تو هستی.

اگر اشک مظلومی را ریختی، دل شکستی وبدی کردی، بی شک فردی جواب ستم هایت به دیگران را خواهد داد؛ آن زمان یقین می یابی ک بازتاب کارهایت را خواهی دید.

با دنیا آشتی کن و به او لبخند بزن، قطعا سبب میشود که خوبی را سرلوحه ی زندگی خود کنی و به دیگران مهر بورزی تا مهربانی ببینی.

موضوع انشا: کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد

لحظه ای سرم را بلند میکنم کوه های سر ب فلک کشیده ک آسمان را میشکافند چشم را وادار ب تماشای خویش میکنند.

چ عجیب است این دوستی هزار ساله، دوستی کوه ها، کوه هایی ک میدانند و میبینند ک هیچگاه ب هم نمیرسند، اما همچنان در دوستی استوارند.

چ زیباست کوه هایی ک دستان خویش را در دستان دوستان میگذارند، اری کوه ها هیچ گاه ب هم نمیرسند اما همواره دست در دست هم هستند، دستهای ب هم گره خورده ک نشان از همدلی و اتحاد است.

از قدیم گفتن کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد پس چرا ندیده ایم مجنون ب لیلی برسد؟ پس چرا پایان داستانهای شیرین تلخ میشود؟

گفته اند کوه ب کوه نمیرسد اما ادم ب ادم میرسد، دوستانی ک از جنس انسانند روزی جایی، زمانی، و ب دلیلی دوستان دیرینه ی خود را رها میکنند. لیکن چ کسی دیده است ک گره سنگین دستهای کوه ها باز شود.

بارها و بارها شنیده ام ک کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد، اما هیچگاه ندیده ایم ک عاشق ب معشوق برسد، تاکنون نتوانسته ایم سیمای فرزند زهرا را ببینیم،هیچگاه حضور گل زهرا را حس نکرده ایم، بوی عطرش ب مشام ما نرسیده است.

کوه ها گره ی دستانشان را محکم تر کرده اند و ب اوج فلک رسیده اند. هرجا قدم گذاشتم گفتند چ عجیب است. گفتم همه چیز عجیب است کدام را میگویید؟ گفتند اینکه کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد، بفکر فرو رفتم و زمزمه کردم اما هیچگاه اینگونه نبود، وگرنه فرهادی ک برای رسیدن ب شیرین در تلاش دراوردن رخ شیرین در دل کوهی از جنس سنگ بود، ب شیرین میرسید.

موضوع انشا: کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد

در زمان های قدیم در پشت درختان دو کوه زندگی میکردند ، که خیلی باهم صمیمی بودند . یکی از کوه ها خاک هایش به رنگ زرد و دیگری به رنگ قهوه ای بود . این دو کوه باهم کمی فاصله داشتند اما با وجود این فاصله باز هم با هم حرف می زدند و درد و دل میکردند واز خوبی ها و بدی های روزگار می گفتند ، وگاهی نیز حاطره های شیرین وخنده دار خود را برای دیگری تعریف می کردند و گاهی نیز از جنس خاک های خود حرف می زدند .

در روزی از روز ها دو دوست که از آن نزدیکی می گدشتند آن دو کوه را دیدند و تصمیم گرفتند بر روی ان دو کوه برای خود خانه ای بسازند .

یکی از آنها علی » و دیگری محمد» نام داشت . علی تصمیم گرفت که در بالای کوه زرد و محمد در بالای کوه قهو ای برای خود خانه ای بسازد .

علی و محمد بعد تر اینکه خانه هایشان را ساختند برای اینکه بتوانند باهم ارتباط بر قرار کنند به خانه های یک دیگر می رفتند .

یک روز محمد ، علی را به خانه خود دعوت می کرد و روز دیگر علی ، محمد را به خانه خود دعوت می کرد تا باهم حرف بزنند .

کوه زرد وقتی علی و محمد را دید که به خانه های یکدیگر می روند به آنها حسودیش شد و خیلی نارا حت شد و شروع به گریه کرد.

کوه قهوه ای وقتی کوه زرد را در حال گریه کردن دید گفت : کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد »

موضوع انشا: کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد

شاید این ضرب المثل را شنیده اید که می گویند کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم میرسد به نظر شما یعنی چه؟اصلا این ضرب المثل از کجا گرفته شده است؟؟

از قدیم مدیم ها آورده اند که در روستایی دور افتاده دو دوست به نام های رستم و سهراب که بایکدیگر بسیار صمیمی بودند زندگی میکردند آن دو بسیار با هم صمیمی بودند ان دو گوویی از برادر هم به یکدیگر نزدیک تر بوودند، در یکی از روزهای گرم تابستان سهراب و رستم مانند همیشه در مزرعه مشغول کار بودند آن دو پس از ساعت ها کار وتلاش بسیار در زیر سایه ئ درختی که میان دو کوه قرار داشت سفره ای پهن کردند و مشغول غذا خوردن شدند .

آن ها تصمیم گرفتند که محصولات برداشت شده را به طوور مساوی میان خود تقسیم کنند اما سهراب با جرزنی سهم بیشتری برای خود برداشت و هرچه رستم به او گفت که سهممان باید یکسان باشد چون که من هم به اندازه ی تو زحمت کشیدم و برای این کار عرق ریختم فایده ای نداشت و سهراب زیر بار نرفت و محصول (گندم) بیشتری را صاحب شد؛ پس از آن روز سهراب و رستم مانند گذشته صمیمی نبودند و رستم، سهراب را دوست خود نمیدانست؛ سالها گذشت و سهراب و رستم از یکدیگر جدا شدند و رستم از روستا به شهر کوچ کردو از سهراب بی خبر بود،روزی از روزها که رستم برای سفر با خانواده اش به روستایشان سفر کرد ناگهان به مردی فرتووت برخوردکرد سربلند کرد و سهراب را دید او را در آغووش گرفت واز او به خاطر بدی که به او کرده بود معذرت خواست و گفت پس از رفتن تو از روستا تمام مزرعه ام در آتش سوخت و تمام دارایی ام را از دست دادم رستم سری از تاسف تکان داد و به فضای دلپذیر روستا چشم دووخت همان فضای قدیمی بود مزرعه ای که حال خشکیده بود و درخت کهنسالی که میان دوکوه قرار داشت درست همان جایی که دوستی سهراب و رستم به پایان رسید

این جا بود که رستم دستش را بر شانه ی سهراب گذاشت و گفت کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به دم می رسد

آری زمین و زمان گرد است و آدم ها را به یکدیگر می رساند تا یادشان آورد کجا و در چه زمانی در این کره ی خاکی بدی کرده اند

موضوع انشا: کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد

این ضرب‌المثل را معمولا زمانی به کار می‌بریم که فردی در مقابل ما عملی را با بی‌انصافی و ناجوانمردی انجام می‌دهد، اتفاقا زمانی می‌رسد که فردی که در حقش این رفتار ناروا انجام شده، می‌تواند در مقام جبران و یا تلافی آن رفتار با طرف مقابل بر بیاید. در این زمان است که پس از اعتراض طرف مقابل می‌گویند که کوه به کوه نمی‌رسه، ولی آدم به آدم می رسه.

در واقع می توانیم این طور بگوییم که این ضرب المثل به نوعی اشاره به این دارد که از هر دستی که بدهی از همان دست هم می گیری. اینکه در برابر دیگران هر طوری که رفتار کنی، همانطور هم جواب می گیری.

اما داستان این ضرب‌المثل طبق آنچه که حسن ذوالفقاری در کتاب داستان‌های امثال» آورده این است که.

در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود، بالا کوه و پایین کوه». از میانه آن دو کوه چشمه‌ای روان بود که به هر دو آبادی می‌رفت و زمین‌های آن‌ها را سیراب می‌کرد.

این ماجرا ادامه داشت تا اینکه ارباب ده بالا کوه» تصمیم می‌گیرد، برای به دست آوردن زمین‌های ده پایین و البته سلطه به مردم آن، راه چشمه را به پایین کوه ببندد.

با این اتفاق زمین‌های ده پایین کم کم خشک شدند و مردم به نشانه اعتراض همراه با کدخدا به ده بالا کوه» رفتند؛ اما ارباب آن ده در جواب این اعتراض‌ها گفت یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند ماند و گفت: بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو کوه هرگز به هم نمی‌رسند. من ارباب هستم و شما رعیت!

مردم ده پایین از این پیشنهاد و این حرف ناراحت شدند، چند روزی گذشت تا اینکه تصمیمی گرفتند. به پیشنهاد کدخدای ده، بیل و کلنگ را برداشتند و زمین را کندند و قنات حفر کردند. با این کار آب چشمه دوباره به زمین‌های آن‌ها راه پیدا کرد و کم کم چشمه بالا کوه خشک شد.

خبر به ارباب بالاکوه رسید. چاره‌ای جز تسلیم ندید. به ده پایین رفت و گفت: شما با این کار چشمه‌ ما را خشک کردید. اگر می توانید سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگرداند.

کدخدای ده پایین گفت: اولاً؛ آب از پایین به بالا نمی‌رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی‌رسد. تو درست گفتی:

کوه به کوه نمی‌رسد اما آدم به آدم می‌رسد.

موضوع انشا: کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق رابه قلبم هدیه داد.دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرادرعشق غرق کرد.دلم برای کسی تنگ است که دلم برای داشتنش عمرهاصبر می کند.

عشق واژه ای پوچ وبی معناست.واژه ای که خیلی هازندگیشان رابراساس آن بنامی کنند.زندگی رویایی وسرشارازلذت وشیرینی.زندگی که ظاهری آرام اما باطنی نابوددارد.زندگی فریبنده ای که پس ازمدتی بدی ها غم هاودردهایش نمایان میشودوآنگاه است که همین دنیابرسرت ویران میشودونفس های توزیرسنگینی آوارهایش به خس خس می افتد.بازی سرنوشت بلاهای بسیاری به سرت می آورداما تودرجواب تنهاسکوت می کنی.زندگی سرسبزاست اماازبخت بدبیابانش نصیب توشده است.بیابانی گرم وسوزان که زنده ماندن درآن طاغتی می خواهدکه هرکسی آنراندارد.دنیات خلاصه میشه درحسرت های جانسوزی که روزهادیوانه ات میکندوشبهادیوانه تر.به یادمی اوری روزهای دلنشینی راکه بایاردرکوچه پس کوچه های عاشقی قدم میزدی ولبخندبه لب درچشمان سیاهش خیره می شدی.

حال باخودمیگویی پس چه شدآن چشمان شادانی که برق عشق درآنهابیدادمی کرد؟!چه شدآن طلوع های دل انگیزوغروبهای روح نوازودرآخرهم آهی که ازاعماق وجودت برمی آید جوابی است برتمام سوال هایی که جوابی برایشان نداری.تصمیم میگیری بیرون بروی وچندساعتی رازیرباران قدم بزنی.پس آماده شده وازخانه خارج میشوی.آرام وبی هدف مسیرپیش رو را طی میکنی مسیری که مقصدش معلوم نیس.سرت رابالامیگیری چهره ای آشنادربرابردیدگانت خودنمایی میکند .اماقطرات مزاحم باران دیده ات راتارکرده اندونمیگذارندتادلتنگی های این مدت راجبران کنی.بادست قطره های باران راکه پهنای صورتت راپوشانده اندکنارمیزنی واینباردقیق تربه آنسوی خیابان نگاه میکنی.

اورامی بینی امادرحالی که اصلاخوشایندنیست.همانند گداهای سرخیابان لباس پوشیده وبه امیدکمکی به سمت ماشینهامی رود.درهمین لحظه یاد ضرب المثلی می افتی که میگوید کوه به کوه نمیرسداما آدم به آدم میرسداوتاوان قلبی که شکسته بودرامی داد تاوان اشک های ریخته شده ای که لیاقتشان رانداشت.

موضوع انشا: کوه به کوه نمیرسد ولی ادم به آدم میرسد

یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم ،دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم روزگار چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود.یکی از آنها مهدی و دیگری پژمان نام داشت.

روزی مهدی همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود.

از قضا طوفان گرفت و کشتی مهدی به همراه دارایی اش از بین رفت و او فقیر و بیچاره شد نزد دوستش پژمان آمد و از او درخواست کرد تا مبلغی به او قرض بدهدت ا دوباره بتواند به تجارت بپردازد

اما پژمان در پاسخ به مهدی گفت که اگر تاجر بودی همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که یک باره آن را از دست بدهی و مهدی را از خود دور کرد.

مدتی بدین منوال گذشت مهدی از آنجا که مرد با تجربه ای بود به هر زحمتی که بود مقام و اموال از دست رفته خود را بازیافت

روزی پژمان پشیمان و دلخسته پیش مهدی آمد و گفت:

پس از بیرون کردن تو به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی واز تو کمک می خواهم

مهدی گفت: شنبه به جمعه نمیرسد همان گونه که کوه به کوه نمی رسد،اما آدم به آدم می رسد

( اسماشون شنبه و جمعه بود تبدیل به مهدی و پژمان کردم شما از شنبه و جمعه جای مهدی و پیمان استفاده کنید)

موضوع انشا: کوه به کوه نمیرسد ولی ادم به آدم میرسد

آیا تا به حال ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد را شنیده اید؟

در دامنه دو کوه بلند دو آبادی بود که یکی بالاکوه و دیاری پایین کوه نام داشت؛

چشمه ای پر از آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت:

چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوه بدهیم؟

یکی دو روز گذشت و ارباب بالاکوه به همه گفت از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم

مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند

ارباب به آن ها گفت بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. من ارباب شما هستم و شما رعیت!

این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قنات ها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهایشان روانه ساختند. زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود

این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید اگر ممکن است سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگردانید کدخدا با لبخند گفت:

اولاً آب از پایین به بالا نمی رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی رسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد

پس ما انسان ها در زندگی طوری زندگی کنیم که مانند ضرب المثل رو به رو نشویم،وبه همه در همه حال جز نیکی نکینم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: ریشه هایم در ابر فرو رفته

درختی که ریشه هایش در ابر فرو رفته است

باری دیگر همین طبیعت تنوع طلب لباس های سفید رنگ خود را از تن خارج کرد و لباس سبز رنگ خود را بر تن کرد و همین است رسم روزگار و تو باید رنگ طبیعت به خود بگیری و او شکلی شد خودت را با ان وفق دهی .

با شروع دل انگیز بهار ،سرسبزی این طبیعت را درخت پر میکند و چقدر فقیر است این دنیا بدون این طراوت.

در این قاب عکس زیبایی ها،بهار معنای متفاوتی دارد ،بهار یعنی نغمه بلبل ،بهار یعنی دورهمی،بهار یعنی شور زندگی،بهار یعنی. بهار یعنی . بهار یعنی

اگر در تصوراتت ،زمین را پدر قرار دهی و مادر را اسمان ،خواهی دید پدر همچون زمین سخت و مقاوم و مادر همچون اسمان پاک و زیباست.

سال هاست که اسمان از شنیدن صدای نوزاد محروم است ،نه صدای نوزاد پرنده ای به گوش میرسد و نه صدای نوزاد آبی.

انگار خشکی و سردی زمستان همه را به قحطی کشانده بود .

بلاخره روز موعود فرا میرسد و نوزادی از جنس طراوت و شادابی پا به این زمین خاکی که سبزه هایی زیبا ان را پوشانده است می گذارد .همه دور هم جمع میشوند از مورچه در حال تکاپو تا خرس تنبل و خواب الود.

همه خوشحال بودند، ماه می رقصید،باد آواز می خواند،پرندگان از شور و شوق فراوان با صدای باد همخوانی میکردند ،گویی بهار و سبزه زار ها زندگی دوباره به انها داده بود و همه و همه دست در دست هم داده بودند و شروعی نو بود برای انها و این یعنی حیات ،یعنی هنر خدا

شهر طبیعت از خوشحالی در پوست خو نمی گنجید ودر کمال تعجب درختی وارونه به دنیا امد ،درختی که ریشه های خاک خورده اش را مادرش نوازش میکرد و شاخه های جارو مانندش را پدرش.

در همین هیاهو درخت وارونه دست به سوی اسمان دراز کرد و شکر خدای را به جا اورد و در همین لحظه بلبل ها شروع به اواز خواندن کردند و درختان از سنگینی بار میوه ها سر به سجده فرو اوردند و بدین ترتیب همه موجودات و کسانی که در اسمان ها و زمین هستند خدا را تسبیح گفتند

درختی که ریشه هایش در ابر فرو رفته است

باسلامی به رنگ شور. من درخت هستم

درختی که شاخه ای شکوفه بار ریشه های در آسمان فرو رفته .

صدای جیک جیک پرنده ها ریشه های را در سینه آسمان را شکافته است دل ابر ها گرفته و می خواهند گریه کنند .نمیدانم چگونه به زندگی بگویم که بیا چند قدمی با هم راه برویم وحرفبزنیم کنیم.که از او بخواهم که با من راه برود و مرا راهی کند.

و بگوییم که من او را دوست دارم .

پلکی آرام زدم انگار در زمینم.

ریشه هایم سخت حرکت میکنندپاهایم است زمین خشک و سرد است .صدایی گوش خراش می آید. نمی دانم صدای چیست؟

من درخت ۱۳ساله هستم که شکست خوردم .

من دوستانی داشتم !!بله درست شنیدی دوست گفتم داشتم دوستانی که حال وجود ندارند که انسان های بی رحم آنان را از بین بردن برای من تعجب آور است هوایی تمیز از من میگیرند و هوای کثیف را هدیه من میکنند مرا از بین می برند . تا وسایل خود را تهیه کنند واقعا سخت است.سخت است. مرا در عالم برزخ تنها رهایم کردند . و کسی مرا درک نمی کند .خواهش میکنم . در حال فکر کردن بودم که ناگهان آدمی را دیدم به طرفم می آید با طیغی بی ریخت و نامهربان انسان خندان است حتما می خواهد مرا نوازشی پر از عشق کند.

قلبم می سوزد انگار تیری ناگوار زندگی بر قلبم زد.

نفس های آخرم بود یک پله مانده تا مرگ.

حتما آن مرد مزاحم همیشگی است که مرا ودوستانم را نابود میکند.

چشمانم را باز گشودم در میان ابر ها هستم. در کنار دوستانم وبه آرزوی خوب ودیرینم رسیدم

ما درختانی هستیم که در تابستان داغ عرق می ریزیم ودر زیر سایه خود شما را جای میدهیم،و

درزمستان گرم ترین آغوش را هدیه شما میکنیم

درختانی که هر روز بهار سبدی چوبی هدیه شما میکنیم .ما حتی به فکر مادر بزرگ هاو پدر بزرگ های شما هستیم که نفس هایی تندتند میزنند ما نفس های آلوده طبیعت را به درون شوش های خود می بریم و وجود آنان را نفس پر باربهشت می کنیم

از زبان انسان

این همه زیبایی، فداکاری، سخاوت و عشق در وجود همان زیبای خفته ایست که هر روز آن را در راه ها، مدرسه ها، خیابان ها، باغ ها و دل طبیعت می بینیم و شاید حتی نگاهش نمی کنیم و آبش نمی دهیم و بزرگش نمی داریم! پس بیاید این زیبای خفته را بشناسیم، دوستش بداریم. این زیبای خفته و آرام زمین است که این زیبایی از آن خداوند متعال است .

پس آنان را درک کنید.

موضوع انشا: درختی که ریشه هایش در ابر فرو رفته

عطر حیات میدهد این تنومند،عطری که گلچینی از جنگل زندگی را میسازد .

مینویسم از درختی که ریشه هایش در ابر های پشمالو فرو رفته بود .به دنیایی وارونه می نگریست .به ادم های وارونه می نگریست لبخند های وارونه از انسان های وارونه ،باز نگاهی حسرت امیز به دنیایی وارونه .حرکت ابرها ریشه هایش را قلقلک میداد.نگاه تعجب امیز انسان ها به قلبش خنجر فرو میکرد.درختی ک وارونگی اش را به دست خدا می سپردو ارزوهایش را به دست باد .انسان های بی احساسی که شاخه هایش را با خاک یکسان میکردند،دیگر قلبی نیست ،عشقی نیست .زخمی کهنه از بی ثمر بودنش ذره ذره ی وجودش را میسوزاند ،اماباز خود را بی تفاوت نشان میداد ،بی انکه ناله کند ،بی انکه غر بزند.ماه را با پاهایش قلقلک میداد ،ماه میخندید ،ابر میرقصید.باز اواز باد ،بادی که همچون مادری دلسوز برگ های خاک خورده اش را نوازش می کرد.باز اشک ابر،اشکی که ریشه های تشنه اش را سیراب میکرد.باد اندک اندک غصه هایش را برد ،به اسمانها سپرد و گفت:((دلتنگی اش را بسوزانید ،به جایش هلهله هر قلبش بکارید .صدا را میشنوی،صدای خنده درخت،نجوای ابر،زوزه باد ،اواز ماه که در گوش جهان نجوا می شوند.

درخت همان تنومدی که عشق بی انتهایش را در تار تار ریشه هایش دفن کرده است و او را با شادی دنیا قسمت میکند

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت پایه دوازدهم - ۲ انشا
مثل نویسی (گسترش ضرب المثل) پایه دوازدهم
مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره ۱ :
در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند . آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند و خیلی به همدیگر وابسته بودند . آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ، نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد .
آن دو پسر در زمان کودکی هر روز از صبح تا شب با همدیگر بازی می کردند . و حتی در بعضی روزها به خانه همدیگر می رفتند و آنجا شب تا صبح استراحت می کردند . 
پسرها هر دو بزرگ شدند و به مدرسه رفتند . در زمان تحصیل هر دو پسر با همدیگر به مدرسه رفته و با همدیگر از مدرسه به خانه بر می گشتند . گاهی هنگام برگشت از مدرسه به خانه برای همدیگر خوراکی می خریدند و می خوردند و از بودن با همدیگر بسیار لذت می بردند . 
هنگام درس خواندن هر دو پسر با همدیگر به پارک می رفتند و همیشه با هم درس می خواندند و در درس هایشان به همدیگر بسیار کمک می کردند . 
پسرها کمی بزرگ شدند و طوری شده بود که دور شدن آن ها از هم حتی برای یک لحظه برایشان بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود . 
پس از اینکه آن دو نفر به سن جوانی رسیدند یکی از آن دو جوان برای کار کردن و کسب درآمد مجبور شد تا به شهر و دیار دیگری برود و مدت زمان زیادی را برای کارش در آن شهر بماند و این باعث شد تا چند سالی نتواند دوست قدیمی اش را ببیند . 
پس از چند سال که مشغولیت جوان کمتر شد ، تصمیم گرفت که به دیدار دوست قدیمی و صمیمی اش برود . وقتی که جوان به دیدار دوستش در شهر دیگر رفت . دوست قدیمی اش او را نشناخت و با او به سردی رفتار کرد . زیرا دوست قدیمی اش چند سالی می شد که او را ندیده بود و کلا او را فراموش کرده بود . در این موارد ضرب المثلی هست که می گویند " از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره ۲ :
یادم می آید که آن روز صبح هنگامی که از خواب خوش بیدار شدم خوانواده ام به من گفتند که داریم به خانه ی جدیدی می رویم که در شهر دیگری خریداری کرده ایم؛ آن روز من به مدرسه خود رفتم و پس از برگشت دیگر به خانه بازگشتم و  به تنهایی با اتوبوس به شهر جدید رفتم و پس از آن روز دیگر با هیچکدام از دوستانم ارتباط نداشتم.
در محل زندگی جدید پس از مشکلات فراوانی که برای ثبت نام من در اواخر سال تحصیلی در مدرسه وجود داشت  موفق شدم که به مدرسه بروم و در آنجا دوستان جدید برای خود پیدا کنم و حتی دوستانی را در محله ی خود پیدا کردم که مانند من به آن مدرسه می رفتند و با یکدیگر خاطرات فروان شیرین و تلخ را رقم می زدیم که اگر چه چند سال گذشته است اما مرور آنها باعث خندیدن ما به کار هایمان می شود.
در آن زمان من با یکی از دوستانم بسیار صمیمی شده بودیم و لحظه ای را بدون یکدیگر نمی‌توانستیم تصور کنیم اما او کم کم کار های انجام می داد که باعث می شد از نگاه من بیفتد و کم کم در دل من دیگر جایی برای او باقی نماند. 
پس از گذشت چند سال دیگر من او را ندیده ام و حتی خبری از او  و همکلاسی هایم که در محل زندگی قبلی و جدید بوده اند ندارم و مثل این که یک روز همه باید یکدیگر را فراموش کنند چون که این قانون این زندگی ما محصل هاست. 
نتیجه :همیشه به دنبال دوستانی باشیم که ویژگی ها و خصوصیت های اخلاقی و دینی آن ها بیشتر شبیه ما باشد تا بتوانید دوستی پایداری را برای خود رقم بزنید و هرگز کار هایی انجام ندهند که باعث شوند که از چشمان شما بیفتند و کم کم از دل شما خارج شوند و چیزی جز دلتنگی برای شما باقی نماند و ضرب المثلی هست که می گوید : از دل برود هر آن که از دیده برفت.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

گسترش ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی صفحه ی ۸۳ یازدهم - ۲ انشا
گسترش ضرب المثل چرا غاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
گسترش ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی شماره ۱ : 
در روزگارا قدیم در روستایی دور دو رفیق صمیمی زندگی می کردند که شغل آن ها کشاورزی بود و از طریق پول اندکی که به دست می آوردند روزگار می گذراندند .
در یکی از روز ها که آن ها در زمین هایشان مشغول بودند مردی را دیدند که در فاصله ی کمی دورتر از آنها مشغول به حفر زمین بود و پس از چند ساعت یکی از آن دو کشاورزان ، نزدیک او رفت و هنگامی که علت را جویا شد چیزی به او نگفت و فقط بهانه کرد که برای رسیدن به آب این کار را انجام می دهد و مرد کشاورز به این رفتار او مشکوک شد .
مرد کشاورز  تصمیم گرفت تا در شب به همراه دوست صمیمی اش به آن جا برود و این راز و معما را از دل خاک بیرون بکشد و آنها مشغول به کندن زمین شدند تا بالاخره به چیزی محکم مانند برخورد کردند .
در دل خاک جعبه ای را پیدا کردند و هنگامی که آن را باز کردند مقدار زیادی طلای خاک خورده و اشیای قیمتی در آن پیدا کردند و در آن لحظه شیطان فکری در سر یکی از آن دو نفر انداخت تا دوست صمیمی اش را به قتل برساند و خودش ثروتمند شود و مجبور نباشد آن ها را نصف کند و از قضا او این کار را کرد و هنگامی که او جعبه را با خود به خانه برد و محو تماشای زیبایی و درخشش آن ها شده بود ؛ مار سمی که در زیر طلاها پنهان شده بود بیرون آمد و با نیشش او را زهر آلود کرد و دیگر دوستش در آنجا نبود تا به او کمکی کند و مرد از تمام کارهایش به شدت پشیمان شده بود و در اینجاست که می گویند چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشبمانی .
گسترش ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی شماره ۲ :
در روزگاران قدیم دو دوست با یکدیگر در یک شهر و در یک خانه زندگی می کردند و هر دوی آن ها شغل‌شان تجارت بود و دائم در حال سفر به شهر های مختلف و گوشه کنار دنیا بودند.
یک روز که آن دو در کنار یکدیگر نشسته بودند و با یکدیگر صحبت می کردند؛ صحبتشان به جایی رسید که یکی از آن ها  از دیگری پرسید که تا چه زمانی ما قرار است کار کنیم و چه زمانی باید به تفریح بپردازیم؟.
دوست آن مرد به او جواب داد و گفت چند سال دیگر را کار می کنیم تا سن ما هم بیشتر شود و هنگامی که با تجربه شدیم و هم مقداری ثروت بدست آوردیم آن هنگام به استراحت می پردازیم و هر کاری را که دلمان بخواهد انجام می دهیم.
آن روز شخصی که سوال را مطرح کرده بود با خودش گفت : من که از مدت زمان باقی مانده عمرم خبر ندارم و پس سعی می کنم همین الان که کار می کنم مقداری از در آمدم را برای آینده خانواده ام  پس انداز می کنم و با بقیه آن کار هایی را که دلم می خواهد انجام می دهم.
آن مرد دلش به حال دوستش سوخت و این موضوع را با او در میان گذاشت اما طمع او به دلش اجازه نداد که در خواست دوستش را قبول کند و همیشه به سختی کار می کرد و همیشه در حال سفر بود تا این که خیلی زود بدن او ضعیف شد و دیگر با وجود ثروت فراوان نمی توانست هر کار که دلش می خواست را انجام دهد و پیش خود گفت : چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا با موضوع حیاط مدرسه
پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-حیاط مدرسه
انشا در مورد حیاط مدرسه شماره یک :
مقدمه:درزندگی ما ادم ها مکان هایی بسیار جذابی هستندکه هیچوقت از خاطرات ما فراموش نمی شوند وتا ابدبایاد وخاطرات حس خوب وحال خوبی به ما دست می دهدمانند حیاط مدرسه.
متن انشا:
حیاط مدرسه مکانی است که ما دران بازی  کردیم …. درس خواندیم … افتادیم, نشستیم …گریه کردیم خندیدیم دوست های جدید پیدا کردیم گاهی قهر کردیم گاهی دعوا کردیم .
حیاط مدرسه مانند خود مدرسه شامل خانه دوم ما است که اتفاق های شیرین و تلخ زیادی را در ان تجربه کردیم  حیاط مدرسه ما مانند همه مدرسه ها دارای شیر اب خوری و زمین فوتبال و والیبال است و درختچه ها و درخت های زیبایی دارد که ما همراه با دوستان مان همیشه در زیر سایه های ان دور هم می نشینیم  و لحظات  زیبای کودکی و نوجوانی و جوانی خود را  رقم می زنیم .
روز اول مدرسه راهیچکس فراموش نمی کند.لحظه ی اول باوارد شدن به مدرسه اولین منظره ی قابل روئیت حیاط مدرسه است که با دیدن ان منظره ی زیبا شوق وذوق امدن مدرسه بیشترمی شودتا همراه با دوستان جدید در حیاط مدرسه بازی های جدیدی را نیز تجربه کنیم.
نتیجه گیری:نتیجه می گیریم که همیشه از حیاط مدرسه ی خود واز منظره و وسایل تفریحی ان مراقبت کنیم تا برای دانش اموزان جدیدی که وارد مدرسه می شوند نیز خاطرات شیرینی مانند خاطرات ما ثبت و در یادها همیشگی شود.
انشا در مورد حیاط مدرسه شماره ۲ :
زمانی  که چشمانم را باز کردم متوجه ساعت شدم که با سرعت به پیش رفته و من را از زمان حضور به موقع ام در مدرسه بازداشته است.
من سریع از رختخواب نرم و گرم خود بیرون پریدم و با عجله مقداری از صبحانه را همراه خودم به مدرسه بردم تا در آنجا میل کنم؛ زمانی که به مدرسه دیدم بچه ها را تماشا کردم که صف به صف داخل ساختمان اصلی مدرسه می روند و من هنگامی که خواستم وارد شوم نماینده ای جلوی من و چند تا دانش آموز دیگر را گرفت و اسم هایمان را در برگه ای نوشت تا بعدا به مدیر مدرسه تحویل دهد.
در آن هنگام معاون مدرسه مان به سمت ما آمد و از چهره ای او مشخص بود که برای ما جریمه ای را در نظر گرفته است؛ او به ما گفت شما برای این که دیر آمده اید باید تنبیه شوید و برای همین باید حیاط مدرسه را تمییز و مرتب کنیم.
ما بچه ها در کنار یکدیگر شروع به تمییز کردن حیاط کردیم و شکم من هم در آن وسط به من خبر می داد که گرسنه است ولی آن روز در حیاط مدرسه خوش گذشت چون  حیاط بزرگ مدرسه ما به من اجازه داد تا کمی دیرتر سرکلاس حاظر شوم و از هوای پاک و تمییز و آب پاشی شده آن لذت ببرم؛ و در زنگ تفریح صبحانه ای را که با خود به مدرسه برده بودم با دوستانم در حیاط نوش جان کنیم.
 نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا طبیعت تصویر نویسی پایه هشتم – صفحه ۲۳
جواب تصویر نویسی پایه هشتم صفحه ۲۳ - انشا اول :
آسمان صاف و هوا پاک است . خانه های خشتی در دامنه کوه آرمیده اند . سقف های شیب دار خانه ها حکایت از بارش فراوان می کنند . فصل پاییز با هوای سوک برگ های زرد درختان را بر زمین فرو می ریزد . درب خانه ها در این روستا قفل ندارد و دیوار خانه ها بسیار کوتاه است .  همه مردم روستا مانند اعضای یک خانواده با همدیگر مهربان و صمیمی هستند . 
بوی دود به همراه بوی نان تازه خانگی به آسمان می رود . فصل زمستان است و نم نم برف شاخه های درختان را لباس سفید پوشانده است . سقف های صاف خانه ها از هوای آفتابی در طول سال خبر می دهد . مردم برای خانه های خود درب های محکم کار گذاشته اند و دیوارهای بلند بنا کرده اند . 
جواب تصویر نویسی پایه هشتم صفحه ۲۳ - انشا دوم :
در روستا ها همیشه نشاط و دلگرمی و مردم داری در میان مردم موج می زند و مردمان اهل روستا ها بسیار مردمی مهمان نواز و نوع دوست هستند .
خانه های روستایی با خشت و گل ساخته شده اند اما با ته دل چون عمر آن خانه ها گاهی به هزار سال می کشد و شاید شما هم در مسیرتان خانه های گلی را دیده باشید که شاید نصف از آن سالم مانده باشد .
در خانه های روستایی تنور های وجود دارد که در زمین حفر شده اند و گاهی عمق آن تنور ها به دو متر می رسد و مادربزرگ ها و مادر هایمان شاید در قدیم با آن کار کرده باشند و آن تنور با چوب هایی که در درون آن ریخته شده خود را گرم می کند و چه چیزی بهتر از بوی خوش نانی که در درون تنور در حال پختن است و تمام روستا پر از بوی خوش آن نان ها می شود. 
خانه های ساخته شده با گل در روستا هایی که هوای خیلی گرم دارد سقف آن خانه ها عمدتا گنبدی شکل است چون گنبدی شکل بودن سقف آن خانه ها باعث می شود نور خورشید به صورت مستقیم به سقف آن خانه ها نتابد و در نتیجه هوای اتاق هایشان در فصل تابستان بسیار گرم نباشد.
ما از این ابداعات ایرانی ها از قرن ها پیش که در همه جا و در ساخت خانه های خود استفاده می کردیم باید به باور ها و توانایی هایی خویش ایمان داشته باشیم و بدانیم که ما هم چیز های زیادی را می توانیم اختراع کنیم و مشکلات زیادی را برطرف سازیم.
جواب تصویر نویسی پایه هشتم صفحه ۲۳ - انشا سوم :
آسمان آبی است . خالی از هر کلمه ای که از زیبایی آن بکاهد . دسته ای از پرندگان در آسمان پرواز می کنند و با هم سخن می گویند . دریاچه ای بزرگ و زیبا که اطراف آن را بوته های گل فرا گرفته است . بوته هایی با گل های رنگارنگ .
درسمت راست دریاچه ، آسیاب بزرگی دیده می شود . در کنار آسیاب خانه ای دوطبقه با سقف شیروانی است که نمای بیرونی آن از سنگ است . پنجره های خانه باز است و پرنده ای بر لبه ی یکی از پنجره ها نشسته و آواز می خواند . درختان بلندی دور تا دور خانه را احاطه کرده اند و زیبایی آن را به چشم می کشند . رو به روی خانه ، درون دریاچه ، قایقی کوچک و چوبی قرار دارد که سایه ی آن در دریاچه دیده می شود .
فصل بهار است ، آسمان زیباست و به طبیعت جلوه خاصی می بخشد . به هر کدام از این زیبایی ها که می اندیشی تنها به یک نتیجه می رسی ؛ خداوند بزرگ و بلند مرتبه که خالق آنهاست ، خالقی زیبا دوست و زیبا آفرین .
طبیعت حقیقتی است که در ظاهر حیات دارد . بسیار منظم و قانونمند است و شکل هایی که در آن یافت می شود نهایت درجه کمال هستند .
آسمان آبی و بسیار پهناور است و زیبایی شگفت آوری دارد . چرا که آفریدگار آن شگفت آور است . او آسمان را آفرید تا بشر در آن تفکر کند ، از زیبایی آن حیرت کند و از تغییرات آن لذت ببرد .
گل ها و گیاهان و سبزه زارها را آفرید ، تا بشر فرصت زندگی در کنار آنها را داشته باشد . زیبایی وصف ناپذیری به آنها داد تا انسان ها از آنها الگو بگیرند و بتوانند مانند آنها زیبا زندگی کنند .
دریاچه ها را بر روی فرش زمین پهن کرد ، تا مردم از آرامش یاد کنند و زندگی شان را آرام کند . دریاچه را مکانی برای زندگی آبزیان قرار داد و از آنها خواست که مانند دریاچه مهربان باشند و با یکدیگر خوب تا کنند .
خداوند طبیعت را به انسان ها بخشید و به آنها گفت که در آن تفکر کنند تا بلکه او را بهتر بشناسند . پروردگار هستی ، آسمان ، دریاچه ، گیاهان ، موجودات و … را آفرید و با هر یک پیامی را به ما رساند تا آن پیام ها را به کار بگیریم و بهترین زندگی را داشته باشیم .
جواب تصویر نویسی پایه هشتم صفحه ۲۳ - انشاچهارم :
صبح روز جمعه از خواب بر خواستم و پنجره اتاقم را طبق عادت باز کردم اما در آن لحظه باد سرد وسوکی به صورتم خورد و متوجه شدم که فصل زمستان شروع شده است. 
از پنجره به بیرون نگاه کردم و زن‌ ها و مرد هایی را دیدم که با لباس گرم و لوازم کوه نوردی در آن هوای سرد با هم دیگر و با خانواده یا با دوستان خود در حال کوه نوردی هستند و به نظر می رسید که هنگامی که من خواب بوده ام آن ها در حال بالا رفتن بوده اند و بعضی از آن ها نیز در حال صبحانه خوردن بودند که دل من با دیدن آن صحنه من را خبر دار کرد که صبحانه خود را فراموش کرده ام و من پنجره اتاق را بستم و بیرون از اتاق رفتم.
در اتاق اصلی به دنبال مادرم می گشتم که او را پیدا نکردم و به حیاط خانه رفتم و در گوشه ی حیاط که انبار دور پوشیده ای ساخته شده بود که سقف هم داشت  مادرم را بزرگم تماشا کردم که در حال پختن نان با تنور خانگی هستند؛ سریع به داخل خانه رفتم و غذا ها را برای صبحانه به حیاط بردم و آنجا فقط با تنور گرم نگه داشته شده بود مشغول به خوردن صبحانه شدم و آن لحظه برای من همیشه در ذهنم ماندگار شد. 
آن روز به درون کوچه رفتم اما  مانند تابستان دیگر صدای مردم در کوچه و خیابان به گوش نمی رسید وسکوت آرامبخشی آنجا را فرا گرفته بود و دلیل آن سرمایی شدید و خشکی بود که آنجا را فرا گرفته بود.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا تصویر نویسی پایه هفتم صفحه ۲۳ روستا و طبیعت - ۲ انشا
انشای آزاد با موضوع تصویر نویسی پایه هفتم صفحه ۲۳ کتاب مهارت های نوشتاری
انشا تصویر نویسی پایه هفتم صفحه ۲۳ روستا و طبیعت - انشا شماره ۱ :
مقدمه : اکثر مردم روستاهای ایران با کار کردن روی زمین های کشاورزی کسب درآمد می کنند . در روستا زن و مرد در کار کشاورزی به همدیگر کمک می کنند .
متن انشا :
مردم روستایی خانه هایشان را با سنگ و خشت در دل طبیعت می سازند . پنجره های خانه های روستایی از هر طرف رو به طبیعت زیبا باز می شود و هوای پاکیزه طبیعت داخل خانه های روستایی جریان پیدا می کند .
از پنجره ی خانه ها مناظر شگفت انگیز طبیعت شامل کوه ، درخت و کشتزارها قابل دیدن است . در روستاها اثری از ترافیک و آلودگی هوا نیست و مردم هوای پاک را تنفس می کنند .
مردها در روستا روی زمین های کشاورزی کار می کنند و زن ها نیز به مردها در کارشان کمک می کنند . مردها با بیل زمین را شخم می زنند و آن را برای بذر پاشیدن آماده می کنند و زن ها هم ، بذرها را پخش می کنند و در مواقع مناسب زمین های کشاورزی را با استفاده از سطل های دسته دار آبیاری می کنند . بعد از روییدن محصولات زن ها به مردها در برداشت محصول کمک می کنند .
انشا تصویر نویسی پایه هفتم صفحه ۲۳ روستا و طبیعت - انشا شماره ۲ :
یکی از دوستانم که از فامیل های ما نیز می شد ما را به خانه شان در روستایی دعوت کرد و ما از شهر به آن سمت راه افتادیم و شب هنگام به آنجا رسیدیم؛ در آن روستا خانه ها در کنار یکدیگر بر روی دامنه ی کوه قرار گرفته بودند و زمین های کشاورزی آن ها نیز در نزدیکی خانه هایشان قرار داشت.
صبح هنگام همزمان با طلوع آفتاب ما با صدای خروس های آن ها از خواب بلند شدیم و به داخل حیاط و به زیر آفتاب رفتیم و صبحانه ی خود را با نان و شیر محلی و تازه میل کردیم.
پس از آن پدر دوستم به سر زمین های کشاورزی شان رفت که در آنجا سبزی و گندم کاشته شده بود و بعضی از زمین هایشان هم خالی بود که پدر منی با پدر دوستم مشغول به آماده سازی آن زمین برای کاشت یک محصول دیگر کردند و سپس بذر ها را به من و دوستم دادند تا در آن زمین بپاشیم.
مادر من و دوستم با همدیگر مشغول به چیدن سبزی های تازه و رسیده شده بودند و آن روز در آن روستا و آن هوای پاک و سالم به من خیلی خوش می گذشت.
پس از آن دوستم من را به حیاط پشتی خانه شان برد که در آنجا مرغ، خروس، گاو، بز و گوسفند نگهداری می کردند و دوستم مشغول به دوشیدن شیر گاو آنجا شد تا بعدا با آن بتوانند شیر، دوغ، ماست و کره های خوشمزه با آن درست کنندو میل کنند.
من در آن روز چیز های زیادی یاد گرفتم مثلا این که آرامشی و لذتی که در زندگی کردن در روستا وجود دارد هرگز نمی تواند در شهر وجود داشته باشد و یا شاید در آینده بیشتر مردم از زندگی کردن در شهر خسته شوند و به زندگی زیبا در روستا ها پناه ببرند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس ۵ صفحه ۶۳ با موضوع کفش
انشا  با موضوع کفش شماره ۱ :
کفش وسیله ای برای پوشش پا و محافظت پا از ناهمواری ها و سنگ ها و سایر اشیا برنده است . پا یک اجزای مهم بدن است که کفش وظیفه نگهذاری  از قلب دوم انسان را دارد کفش ها  در سایز ها و رنگ و جنس های مختلف در بازار وجود دارد .
ما انواع کفش  داریم که از نوع نه و مردانه و بچه گانه می باشد  که هر یک از آدم ها بر اساس  سلیقه و علاقه خود نوع ا ن را انتخاب می کند. انواع آن  مانند پاشنه دار ,اسپرت ,مجلسی ,رسمی ,چوتین و جکمه است و جنس های مختلف مثل جرم ,پارچه ای ؛لی,پلاستیکی و غیره … دارد . من کفش های خود را خیلی دوست دارم و با واکس زدن و شستشو ان سعی میکنم  تا کفش های خود را سالم نگه دارم . کفش  ورزشی من با کفش مهمانی من فرق دارد زیرا هر کفشی به دلیل نوع آن کاربرد های  مختلفی دارد
کفش ورزشی مخصوص ورزش و پیاده روی است . کفش مهمانی مخصوص خودش است
انشا با موضوع کفش شماره ۲ :
بند مقدمه :
انسان های برای اینکه راحت تر زندگی کنند ، طبیعت را مهار کرده اند . آن ها از طبیعت ابزار ساخته اند و آن ها را به خدمت درآورده اند . یکی از این ابزارها کفش است .
بند بدنه :
جمله موضوع :
شاید کفش ها قدمتی برابر با قدمت زندگی انسان ها بر روی کره زمین دارند . کفش ها چگونه ساخته شدند ؟ اولین کفش را چه کسی درست کرد ؟ معلوم نیست ، اما هر چه که هست ، کفش یکی از مهم ترین و اساسی ترین دست آوردهای انسان بود .
بند کامل کننده :
امروزه انسان ها کفش ها را با مدل ها ، رنگ ها و اندازه های مختلفی تولید می کنند و بر اساس شرایط کاری و زندگی از نوع مخصوصی از آنها استفاده می کنند . استفاده از کفش در زندگی برای راحتی انسان ها است ، اما گاهی کفش ها نه تنها باعث راحتی و آسایش نمی شوند ، بلکه باعث عذاب و ناراحتی می شوند .
بند نتیجه :
شاید کمتر به اهمیت کفش ها فکر کنیم . کفش ها در زندگی انسان ها بسیار اهمیت دارند . آنها محافظ پاها و قلب دوم انسان ها هستند . گذشته از وظیفه حفاظت ، باعث سالم ماندن اسکلت بدن نیز می شوند . پس باید در انتخاب کفش دقت کنیم .
انشا  با موضوع کفش شماره ۳ :
مقدمه :
آدم ها در زندگی به دنبال راحتی و آسایش بیشتر هستند و برای اولین بار برای راحتی بیشتر پا و هم چنین محافظت از آن ابزاری را به نام کفش ساخته اند . 
در گذشته برای ساخت کفش فقط به جنبه حفاظتی آن توجه می کردند و کفش ها را برای محافظت استخوان های پا در برابر خطرهای محیط زندگی مانند سنگ های تیز ، تیغ ، زمین داغ و . می ساختند ولی امروزه علاوه بر محافظت از پا به جنبه ی زیبایی در ساخت کفش توجه می کنند و کفش های بسیار زیباتر از زمان قدیم می سازند . 
کفش ها در انواع مختلف و با مواد مختلفی ساخته می شوند . برخی از کفش برای فعالیت های ورزشی ساخته می شوند مانند کفش اسپرت ، برخی از کفش ها برای مکان های رسمی ساخته می شود و برخی از کفش ها فقط برای راحتی پا ساخته می شوند . در ساخت کفش ها از چرم ، پلاستیک ، کتان و چوب استفاده می شود و کفش چرمی ، کتانی و . تولید می شود . هم چنین کفش ها برای جنسیت و سن های مختلف ساخته می شوند و توسط مردان ، ن یا بچه ها استفاده می شوند . 
نتیجه گیری : کفش ها در زندگی  نقش مهمی دارند و یکی از ابزارهای رفاهی هستند که آدمیان از زمان قدیم تا ابد از آن ها استفاده خواهند کرد . 
انشا  با موضوع کفش شماره ۴ :
صبح زود با عجله از خواب بر خاستم و لباس های مدرسه ام را بر تن کردن و در سفره مقداری صبحانه برداشتم و در راه همزمان با میل کردن صبحانه لباس های نیمه تمام را درست می کردم تا این که قبل از بسته شدن کامل در مدرسه من خودم را رساندم.
سر کلاس بچه ها مشغول به صحبت کردن بودند تا این که من در بین کلام آنها فهمیدم که زنگ بعدی ما زنگ ورزش است و من آن موقع متوجه شدم که شب قبل لباس های ورزشی ام را داخل کیفم گذاشته ام و در کیف را باز کردم اما متوجه شدم که کفش های ورزشی خود را از داخل حیاط که برای ساعت ورزش گذاشته بودم بر نداشته ام.
ساعت ورزش لباس های ورزشی ام را بر تن کردم و به طور مخفیانه ای که معلم ورزشمان متوجه نشود که من کفش های ورزشی را به پا نکرده ام در آنجا حضور یافتم و در یار کشی تیم فوتبال شرکت کردم.
آن روز در بازی فوتبال خیلی به من خوش گذشت و زمان به خوبی و خوشی داشت سپری میشد تا این که کفش نامناسب من به زمین گیر کرد و به زمین افتادم و آسیب بدی دیدم اما اجازه ندادم تا مربی ورزشمان بویی از این ماجرا ببرد و من بعد از تعطیل شدن مدرسه با پدرم به بیمارستان رفتیم و پایم را گچ گرفتند اما بعد از آن ماجرا من درس عبرت بزرگی گرفتم و آن درس این بود که در هر مکان و برای هر کاری با کفش مناسب آن کار حاظر شوم تا دیگر شاهد این گونه خاطرات تلخ برای خود نباشم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا ادبی زمستان گذشت و بهار آمد پایه دوازدهم صفحه ۳۲
انشا شماره ۱ : 
صبح با شنیدن آواز گنجشک هایی که بر روی درخت بودند از خواب خوش زمستانی بیدار شدم ؛ پرندگان زیبا با آواز خود خبر از رایحه ی جدیدی می دادند که به تازگی به مشامشان خورده بود . آن رایحه ، رایحه ی خوش بهار بود . 
هنگامی که رایحه ی بهاری به مشام انسان می رسد ، انسان از لذت شوق و احساسی که به او دست می دهد گویی بال درآورده و پرواز می کند . 
بهار در راه است ، نسیمی خوش بو به آرامی می وزد . گویی نسیم موهای درختان را شانه می کند و برف های سفید که مانند لباس بر درختان نشسته بودند را بر زمین می نشانند . 
در آن هنگام باد پرده حجاب خورشید را کنار می زند و به آرامی با گرمای وجود خود زمین را در آغوش می گیرد و دانه های برفی که در زمین باقی مانده اند از شدت وجود محبت خورشید آب می شوند و به درون زمین می روند . 
هنگامی که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند به گل های کوچک تر که همانند فرزندانشان هستند ندای بهار را می دهند و گل ها از شوق بهار سر از خاک بیرون می آورند و با سلام دادن به درختان و لبخند زدن به خورشید آمدن بهار را جشن می گیرند . 
در آن لحظه گل با فرا رسیدن بهار برای دادن هدیه به پروانه ها و زنبور عسل ها غنچه می کند و شکوفا می شود . 
انشا شماره ۲ :
هوا کم کم از شدت سرمای خود می کاهد و به پیش به سوی گرم کردن خودش و دیگران می رود؛ مردم لباس های خیلی گرم و نرم خود را که با آنها زمستانی سرد و خوب را پشت سر گذاشته اند را دیگر کنار می گذارند و آنها را آرام آرام از یاد خود بیرون می برند.
در قله های کوه ها برف های فراوانی مشاهده می شود که در فصل زمستان بر روی هم انباشته شده اند و خورشید با چهره ی خندان و خون گرم خود به آنها نگاه می کند و مثل این که دانه های برف از این که زمستان تمام شده است ناراحت اند و با کمک خورشید آب می شوند و به درون زمین می روند.
هنگامی که بیشتر دانه های برف در دامنه ی کوه آب شدند رودخانه ی را تشکیل می دهند و به پایین کوه می ریزند و مردم بسیار از وجود آن ها خوشحال می شوند چون آب تابستان آن ها را تامین کرده اند.
در آن هنگام درختان که در خواب خوب زمستانی زندگی خود را به پیش می بردند با صدا و بوی آب بر می‌خیزند و صدای بلند آن ها باعث می شوند تا گل ها نیز غنچه بدهند و گل ها هم موجودات را از رسیدن فصل خوب و پر نعمت خداوند یعنی بهار خبردار سازند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس ۴ صفحه ۵۸ انشا آزاد
انشا با موضوع اتوبوس شلوغ
داخل یک اتوبوس شلوغ را تصور کنید  و تصور ذهنی خود را بنویسید
امروز عصر برای برگشت به سمت خانه  از مدرسه  سوار اتوبوس شدم وقتی سوار اتوبوس شدم  متوجه شدم که بسیار شلوغ است پیرزن ها و پیر مردهایی که روی صندلی نشسته اندو با عشق و محبت به جوانانی که وسط اتوبوس به علت نبودن صندلی خالی ایستاده اند نگاه میک نند و با حسرت و به یاد روز های جوانی خود به آن روزها نگاه می کنند.
و در گذشته خود غرق شده اند.جوان های که یا با همدیگر با تلفن همراه خود صحبت می کنند و زن جوانی که کودک کوچک خود را در آغوش گرفته و تلاش می کند که کودک خود را  که در حال گریه است  آرام کند. به دست فروشی که وسط اتوبوس ایستاده است و به همه مسافر ها اجناس خود را معرفی می کند تا که شاید کسی چیزی بخرد.
در همان هنگام اتوبوس  در ایستگاه مد نظر من ایستاد و من متوجه گذشت زمان از شروع تا مقد نشدم و به خانه رسیدم.
 نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری  پایه هشتم با موضوع حمل یک قالب یخ بدون دستکش
موضوع انشاء حمل یک قالب یخ بدون دستکش
چند روز پیش عروسی دختر خالم بود که وسط پزیرایی از مهمان ها یخ برای نوشیدنی ها تمام شد دایی محمد از من خواست هر چه زودتر به بازار بروم تا یخ تهیه کنم .برای اولین بار مسئولیت مهمی را بر عهده من گذاشته بودند و تمام تلاش خود را کردم تا به بهترین صورت و با کمال دقت آن را انجام دهم تا ابروی دختر خاله ام نرود و دایی محمد نیز از اینکه به من مسئولیتی داده است پشیمان نشود.
 و با درست انجام دادن آن خوشحال شود هر چه زودتر به سمت بازار رفتم تا یخ را تهیه کنم  اما به دلیل عجله زیاد دستکش برای حمل قالب یخ  را فراموش کردمو مجبور شدم که بدون دستکش یخ ها را حمل کنم تا هر چه سریعتربه پیش دایی بروم اما به دلیل سرمای زیاد و یخ بودن قالب تمام دستم کبود و بی حس شده بود اما موفق شدم که یخ ها رو زود به مقصد برسانم.
و سر بلند از انجام وظیفه ی خود شادمان باشم با این که تا چند ساعت دستم  احساس گز گز و بی حسی می کردم و این برایم تجربه ای شد که دیگر هیچوقت قالب یخ را بدون دستکش حمل نکنم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم با موضوع طعم خورشت قرمه سبزی
انشا با موضوع طعم خورشت قورمه سبزی
بعد از گذراندن ساعت های خسته کننده که در مدرسه گذراندم با گرسنگی شدید به سمت خانه رفتم با فکر به اینکه امکان داره غذای امروزمان چه چیزی باشد در خانه رو باز کردم که بوی مطبوع خورشت قورمه سبزی مواجه شدم که با بوی دلنشین آن احساس کردم که دلضعفه گرفتم و به سمت آشپزخانه رفتم تا هر چه زودتر طعم  این خورشت دلپزیز را زیر دندان هایم حس کنم
بعد از شستن دست و صورت و تعویض لباس های مدرسه و پوشیدن لباس های خانه  شروع به خوردن غذا کردیم خورشت قورمه سبزی  مادرم بهترین طعم را دارد که من از میان بقیه خورشت قورمه سبزی هایی که خوردم   البته علاوه برا مادرم مادر بزرگمم نیز خیلی خوشمزه می پزد این غذا را میپزد.
زیرا کهمادرم از مادر بزرگم این غذای خوشمزه را یاد گرفته است و من هر چه قدر این غذا را بخورم سیر نمی شوم زیا که عاشق طعم لذیز و دلپزیر و خوشمزه خورشت قورمه سبزی هست و از ان دل زده نمی شوم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم  با موضوع بوی سیر
انشا درمورد بوی سیر
هفته پیش که به همراه مادرم به بازار رفتیم وقتی به قسمت تره بار رسیدیم بوی بسیار تندی در فضا ی ان منطقه پخش شده بود وقتی از مادرم پرسیدم سیر هایی با برگ های بلند  که گل ها هنوز  به آن چسبیده بود به من نشان داد و گفت اینها همان سیر هایی  هستد که از زمان پیامبر  به کنون توصیه شده و خواص و فواید بسیاری دارند و برای ضد عفونی کردن دهان و دندان و معده و پوست و زیبایی صورت مفید است 
و اکثر مردم ایران به خصوص گیلان برای پخت و پز از سیر استفاده می کنند و به دلیل اینکه بوی سیر در غذا موجب خوش عطر شدن و  لذیذ شدن  غذا می شود که بعضی افراد از بوی سیر خوششان می اید و بعضی دیگر از بو  سیر  بدشان می اید و حس بدی بهشان می دهد.
مادرم بعد از گفتن این حرف ها به سمت فروشگاه رفت و  چند حبه سیر خرید و به همراه یکدیگر به خانه برگشتیم  و همراه با غذا خوردیم  از نظر من سیر بوی خوبی  نداشت و باعث سر گیچگی من شد اما به دلیل خواص و فواید زیاد ان سیر را خوردیم  و از طعم گس و تند ان لذت بردیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم  با موضوع انشا برداشتن یک ظرف داغ
انشا در باره  برداشتن یک ظرف داغ
هفته پیش خواهرم همراه مادرم در آشپزخانه مشغول پخت غذا بود که خواهرم متوجه شد که غذا در حال ته گرفتن است و با عجله به سمت قابلمه رفت تا هر چه زودتر از سوختگی بیشتر غذا جلوگیری کند که حواسش پرت شد و بدون دستکشو یا پارچه قابلمه داغ رو برداشت که همزمان با برداشتن ظرف داغ دستش  به شدت سوزش پیدا می کنه و دست خود را به صورت ناخداگاه عقب می کشه .
تا دشتاش بیشتر نسوزه که قبلمه غذا روی زمین می افته و همه ی غذا ها پخش زمین می شه . خواهرم دستاش سوخت و ورم کرد و مجبور شد  که به دکتر بره و دکتر با شستشو و پوماد بعد از چند روز درد وحشتناک سوختگی رو کم کرد 
در این چند روز که خواهرم دستاش توسط ظرف داغ سوخته بود توانایی هیچ کاری رو نداشت . بعد آن تمام حواسش رو جمع کرد که دیگر ظرف داغ را بدون  دستکش بر ندارد . من هم بعد از آن تجربه ی خواهرم سعی کردم ظرف داغی  را بر ندارم یا اگر بردارم با احتیاط کامل  این کار را انجام دهم و زمانی که ظرف داغی رو بر می دارم استرس و دلهری شدیدی می گیرم که مبادا  دستان من نیز مثل خواهرم بسوزد.
بنابر این تمام حواس خود را جمع می کنم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم با موضوع پروانه ای در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید

موضوع انشاء پروانه ای هستید در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید

در تاریکی شب با بال های رنگین خود که هر کدام از بال هایم همچون رنگین کمان رنگا های خیره کننده ای بر ان نقش بسته است که در تاریکی شب جلوه های زیباتری پیدا میک ند از این سو به آن سو پرواز می کنم تا به نوری برسم ….

پروانه ها در شب هر کجا که نور کم هم که باشند به آنجا می روند و در آن نور پرواز میکنند همچونمعبودی که انگار بر دور ان می چرخد و معبود خود را طواف میکند …

در همین تاریکی به دنبال یک روشنایی می گشتم شعمی روشن از  دور دیدم که با دیدن نور شمع سریعتر پرواز کردم  تا هر چه زود  تر  به شمع  تا در کنار همان شمع به آرامش برسم اما باید حواسم را جمع کند که مبادا همین شمع که به دنبالش می گردم پر های زیبایم را بسوزاند و مرا به کام مرگ نکشاند ….

با رسیدن به شمع با شادمانی پر زدم و مانند دیوانه ایی به دور شمع پرواز کردم و تا خود خود سپیده ی صبح از شادی زیاد به دور آن رقصیدم و بال های زیبایم را به نمایش گذاشتم  تا که صبح در روشنایی خورشید از آنجا دور شوم تا که شبی دیگر و جستجوی نور شمی دیگر پر زدم و دور شدم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس ۵ صفحه ۶۳ با موضوع درد دندان

انشا با موضوع درد دندان

تعداد همه دندان های انسان ها ۳۲ عدد می باشد  که بعد از ۶ ماهگی ابتددا دندان های شیری شروع به درامدن و رویش می کند  تا ۱۰ سالگی همه دندان های  شیری لق یا پوسیده می شوند بعد ان دندان های اصلی جایگذین دندان های شیری می شود  و دندان های اصلی شروع به رویش می کند و ۲۸ دندان تا قبل از ۱۸ سالگی  به طور کار می آیند  بعد این سن کم کم ۴ عدد دندان عقل به دندان ها اضاف می شود و ۳۲ عدد دندان کامل می شود  مادران و پدران ما  از همان کودکی  به ما مسواک  زدن را آموزش می دهند تا حد امکان  مانع از پوسیدگی  و خرابی دندان شود که البته نوع مسواک زدن و نوع خمیر دندان و مسواک نقش بسیار مهمی در سلامتی دندان دارد .

دندان درد یکی از درد های وحشتناک می باشد که تحمل زیادی می خواهد که گاهی این درد دندان منجر به کشیدن و یا عصب کشیو پر کردن دندان می شود.

درددندان خیلی خطرناک است که بعضی اوقات باعث عفونت ویاتاثیردراعصاب می شودوسردردهای شدیدی را به دنبال دارد.درزمانهای قدیم ازروش های مختلفی برای آرام کردن درد دندان استفاده می کردندازجمله گذاشتن قندداغ برروی دندان گذاشتن سیروتفاله ی چاییکه تاثیرآنچنانی داشته و در نهایت باانبرهای بزرگ دندان خودرامی کشیدندامااکنون باپیشرفت علم باعث شده است که باروش های مختلف کم تر دندان های خودرادرسنین پایین بکشند.بنابراین بااستفاده ازمسواک ولوازم بهداشتی دندان مانندنخ دندان یا خلال دندان از دندان خودمحافظت کنیم تادرد دندان نداشته باشیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس ۴ صفحه ۵۲ با موضوع آسمان شب

انشاء در مورد آسمان شب

اولین چیزی که با گفتن آسمان شب به ذهن ما می رسد سکوت و آرامش شب و لحظات دلنشین در زر سقف بلند آسمان با نور کم مهتاب و ستارگان درخشان که  هر کدام با نگاه کردن  به آنها به ما چشمک می زنند و لب ما را به لبخند وادار می کند اما اسمان شب در روزهای مختلف سال متفاوت است

بعضی از شب ها  آسمان ابری و بدون نور ستارگان  است و گاهی همراه با مه و گاهی با ابرهای سیاه و بارانی که رعد و برقدارد و شب ه ارا دلگیر  می کند اما بعضی از شب هایش همچون رویایی در ذهن ما مهتابی و زیبا و سکوت و آرامش آن … در روز های تابستانی  همراه با خانواده ام در زیر پشه بند  می خوابیم  و تا لحظه ای که بخوابیم به آسمان و ستارگان نگاه می کردم و با سکوت و آرامش شب چشمهایم را می بستم و به خواب عمیق همراه با رویای ستاره های دنباله دار شب را به صبح می رساندم و من عاشق  آسمان شب هستم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۸۱ با موضوع هدف زندگی

انشا با موضوع هدف زندگی

در زندگی هر آدمی باید از ابتدای راه خود هدفی برای زندگی خویش تعیین کند . تا بر اساس آن سر نوشت خود را رقم بزند و به هدف خود برسد

 من از دورانی که حس کردم توانایی تصمیم گیری را دارم  و می توانم تشخیص دهم که در چه چیزی استعداد دارم و در چه موضوعی علاقه منم هدف زندگی را مشخص کردم  که در ابتدا تصمیم گرفتم یکی از اهداف زندگیم  این باشد که انسانی تاثیر گذار در جامعه خود باشم و به دیگران کمک کنم و رضایت خداوند و خشنودی خدا را در پیش بگیرم و صدمه و آسیبی  به اطرافیان و دیگران نرسانم و اما در کنار  همه این اهدافیکی از بزرگترین افداف زندگی من رشته تحصیلی  من در دوران دانشگاه بود که تصمیم گرفتم  که در آینده در دانشگاه با تلاش و زحمت در رشته پزشکی ادامه تحصیل  دهم.

تا با دکتر شدن به دیگران کمک کنم و علاوه بر آن نقش مفیدی  نیز در جامعه خود ایفا کنم . من رشته ی پزشکی را خیلی دوست دارم و امید وارم که به بزرگترین هدف زندگی خود برسم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم  صفحه ۸۱ با موضوع نوجوانی

انشا با موضوع نوجوانی

نوجوانی یکی از پر جالش ترین دوران زندگی هر انسان است زیرا در این دوران ,نوجوان در سن بلوغ و رشد قدم می گذارد  و دچار تغییراتی می شود و به گفته ای دنیا  و اطراف خود را با نگاهی جدید تر می انگیزد و نسبت به دوران کودکی بهتر و عاقلانه تر تصمیم گیری می کند و استعدادها و علایق خود را بهتر درک می کند و می تواند در این دوران رشته ی تحصیلی خود را انتخاب کند و به نوبه ای  آینده خود را رقم بزند

و بر اساس  انتخاب رشته تحصیلی شغل آینده خود را تعیین می کند . بنا بر این می توان نتیجه گرفت که دوران نوجوانی یکی از مهم ترین دوران زندگی هر انسانی است که با کوچکترین انتخاب درست می تواند آینده خود را به سمت موفقیت پیش ببرد.

 علاوه بر همه این ها نوجوانی دوران ارزو های بزرگ ,دوران توهمات و خیالبافی های  جنجالی و جذاب ,دوران خوشحالی  و ناراحتی های  یهویی و بدون دلیل  است و همه این اتفاق ها روزی یکی از بهترین خاطرات از گذشته خواهد شد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا با موضوع ترس های درست و منطقی

مقدمه:هر کسی در زندگی خود ترس هایی دارد که مدام از آن ها فراری بوده و می خواهد حس خوبی نسبت به زندگی داشته باشد، ترس از آینده، ترس از موجودات زنده و یا حتی ترس از انسان ها و مرگ نیز در این دسته ها قرار می گیرد که همیشه می تواند برای انسان هایی که در مقابل آن ها ضعیف هستند سخت باشد.

تنه انشاء:مسئله کلیدی در این مورد وجود دارد و آن هم این است که وقتی از ترس صحبت می کنیم باید نخست منطق و یا غیرمنطقی بودنش را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم، شما می توانید این ترس را ریشه یابی کنید، مثلا موجود زنده ای مانند ببر و پلنگ می تواند به شما آسیب بزند. قطعا باید از این موجودات فراری بود و این ترس می تواند منطقی باشد، ترسی وجود دارد در مورد عبور از خیابانی که شلوغ است و اگر ناخودآگاه و بدون ترس این کار را انجام دهید قطعا غیرمنطقی خواهد بود.

حتی کسانی که در مورد ترس خود می دانند گاه هنگام روبرو شدن با آن مدام استرس دارند و فکر می کنند آن اتفاقی که باید رخ نمی دهد و هر روز بیشتر پیش می روند و هر بار که با ترس خود روبرو می شوند، دستپاچه شده و زندگی شان تلخ می گردد.

نتیجه گیری:ترس ها را باید در همان ابتدای زندگی از بین برد تا در آینده ما را عذاب نداده و حتی باعث آسیب اطرافیان نیز نشود، مسئله کلیدی مهمی که وجود دارد این است که ترس های انسان می تواند تا لحظه مرگ با او همراه باشد، چه بسا که باعث مرگ او نیز در این شراط شود، چون احتمال شنیده اید که ترس می تواند انسان را هر لحظه به مرگ نزدیک تر کند و قطعا نمی تواند به هیچ عنوان حس خوبی باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا با موضوع پله های موفقیت

مقدمه:پله های موفقیت را یک بار نمی توان پیمود، در واقع هر کدام از ما مسیر سخت و عجیبی را داریم که باید سعی کنیم از آن گذشته و به سمت و سویی حرکت کنیم که گاه سخت و گاه دور از ذهن است، تمرکز بسیاری از ما گاهی روی هدف است و از مسیری که پیش و رو داریم ممکن است غافل شویم.

تنه انشاء:این پله ها گاه نیاز به عبور سریع دارند، گاه نیاز است که شما روی یکی از آن ها مدتی متوقف شوید و به هدفی که دارید فکر کنید و یا این که جهت دیگر و درست تری را انتخاب کنید.

این انتخاب بسته به هوش، درک و البته تجربه یک شخص فرق دارد. نمی توان قطعی در مورد آن تصیم گرفت.

اگر به زندگی ثروتمندان جهان نگاهی بیاندازیم میفهمیم که آن ها با هف گذاری درست توانسته اند به کسب درآمد و زندگی مرفه دست یابند. در واقع تمامی آن ها از همان ابتدا هدف خاص و مشخصی داشتند که شاید افراد بی تجربه کم تر این هدف را در ذهن خود داشته باشند، ضمن این که انسان ها در شرایط مختلف حس می کنند که ممکن است درگیر لحظات سخت و تلخی شوند و اگر این اتفاق همین طور پیش برود، از آن ها یک نا امید می سازد.

نتیجه گیری:نا امیدی در هیچ شرایطی نمی تواند خوب باشد، هر انسانی باید یک نقطه امید در زندگی خود داشته باشد و اگر مدام تلاش کند قطعا روز به روز به سمت هدف و آینده حرکت می کند. در واقع ترس نهفته  ای در زندگی تمام انسان ها وجود دارد که همواره مانند هر کسی از آن فراری هستیم. پله ها را خودمان مشخص می کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا درباره انسان های گناهکار

مقدمه:انسان ها در زندگی خود ممکن است اتفاقات زیای را تجربه کنند، برخی از آن ها به سمت خوبی ها رفته و برخی نیز ممکن است مدام درگیر گناه و اتفاقات تلخ شوند، این تلخی ها در واقع باعث خواهد شد که وضعیت آن ها به گونه ای دگرگون شود که مدام با سختی هایی روبرو می شوند که زندگی شان را بدتر و بدتر می کند.

تنه انشاء:در واقع وقتی انسان مرتکب گناهی می شود، تفاوتی ندارد که آیا آسیبی به شخص دیگری میزند یا خیر، نخست این آسیب به خودش وارد می شود و زندگی اش را روز به روز تلخ تر و بدتر می کند، همان طور که این مسیر را جلو می رود متوجه می شود دیگر حس و حال هیچ کار مثبتی را ندارد، در واقع هر صبح که از خواب بر می خیزید حس می کند که هیچ اتفاق خوبی در زندگی اش رخ نمی دهد.

تحمل گناه برای اطرافیان او نیز مدام سخت می شود و حتی از جامعه ترد خواهد شد، چنین شخصی ممکن است یا خود را اصلاح کرده و یا این که چند برابر درگیر اتفاقات بدتری شود که به طور کل روحیه او را دگرگون کرده و باعث می شود که مدام فکر های بدی به سرش بزند.

وقتی با گناه روبرو می شویم نخست باید بدانیم که با انجام آن ممکن است درگیر لذت های زودگذر شویم اما قطعا نتایج لازم را کسب نمی کنیم.

نتیجه گیری:نکته مهم دیگر در مورد انسان های گناهکار این است که خیلی تاثیر بدی روی دیگران خواهند داشت و در واقع آن ها را نیز درگیر این وضعیت می کنند و قطعا به هیچ عنوان چنین شرایطی نمی تواند مثبت و خوب باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا با موضوع قدردانی از معلمین
مقدمه:معلمی یکی از بهترین شغل هایی است که هر کسی می تواند در مورد آن نظر خاص خود را داشته باشد، اما در واقع وقتی به کسی چیزی را می آموزید معلم همان لحظه او هستید، معلمی در کشور های مختلف به عنوان یکی از مهم ترین مشاغلی است که هر انسانی می تواند آن را تجربه کند.
تنه انشاء:ما معلمان خود را دوست داریم چون به ما چیز های جدیدی از علوم مختلف یاد می دهند، این علم می تواند در هر زمینه ای باشد، این زمینه عموما مربوط به تحصیل در سطح مدرسه می باشد و وقتی با چیز جدیدی آشنا می شویم قطعا این موضوعات روز به روز هیجان انگیز تر خواهند شد. مثلا معلمین علوم و صد البته علم مربوط به سیاره ها، ستارگان و همین طور زمین شناسی و…
مسئله مهم دیگری وجود دارد که ما باید در هر شرایطی قدردان زحماتی که معلمان برای ما می کشند باشیم، آن ها در واقع فرا تر از وظیفه خود عمل می کنند و هر چیزی که در ذهن ما وجود دارد را پاسخ می دهند و همین مسئله باعث می شود که انسان کم کم از جهل خارج شود.
در واقع معلم وظایف بسیار سخت و گاه سنگینی دارد که کم تر در مورد آن شنیده می شود. معلم باید با آخرین روش های آموزشی آشنا بوده  و در حد توان آنها را بکار گیرد. او باید سعی کند دروس مختلف را به صورت کاربردی به دانش آموزان آموزش دهد.
نتیجه گیری:در واقع معلمی را می توان یکی از سخت ترین مشاغل دنیا دانست که روز به روز اهمیتش در تعلیم و تربیت انسان ها بیشتر و پر رنگ تر می شود.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه دهم انشا با موضوع ترس انسان ها از خطر

مقدمه:ترس همیشه در وجود انسان ها کم و یا زیاد نهفته است و هر کدام از ما ممکن است لحظه ای با خطراتی روبرو شویم که حس می کنیم مدام ما را تهدید می کنند و این تهدید گاه زیاد و باعث ترس و اضطراب می شود و گاهی نیز شرط عقل که احتیاط است را نقش می بندد و مسئله مهم و کلیدی نیز همین مضمون است.

تنه انشاء:انسان ها وقتی با خطرات واقعی روبرو می شوند نخست ممکن است دستپاچه شده و پس از آن نیز مدام در ذهن خود ترس های عجیب و غریبی را ایجاد کنند که گاهی انسان ها آن را واقعی و گاهی نیز در تشخیصش دچار اشتباه هستند. این اشتباه باعث می شود که ما رو به جلو در مسیر زندگی حرکت کنیم بدون این که بدانیم اگر واقعا ترس در دل ما وجود داشته باشد نمی تواند صرفا یک نقش خوب باشد.

ممکن است ترسی باشد که نیاز به حذف آن احساس شود. این حذف درست باید هنگام مواجه شدن با ترس انجام شده و زمانی که ترس پاک شود ذهن دقیق تر عمل می کند.

در بیشتر مواقع باید بگوییم که ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آن را در ذهن خود می‌پرورانیم و مشکل از آنجا شروع می‌شود که این احساسات و هیجان‌ها بر زندگی ما اثر نامطلوب می‌گذارند.

نتیجه گیری:هر کسی در مقابل ترس واکنشی نشان ندهد ممکن است در نهایت بازنده باشد، برخی از ترس ها علاوه بر فشار های روحی جسم ما را نیز تحت کنترل خواهند گرفت و زمانی همه چیز وخیم تر می شود که بیاموزیم هر انسان تنها چند ترس منطقی را باید داشته و مابقی ترس ها ساخته ذهن خودش هستند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا در مورد موجودات فضایی و زندگی با آن ها

مقدمه:زندگی با موجودات عجیب و غریب ممکن است در لحظه بسیار عجیب و جالب باشد، اما مسئله ای که وجود دارد این است که موجودات فضایی می توانند همانقدر که ناشناخته هستند ترسناک و عجیب باشند و این مسئله گاه آزار دهنده است و اگر در مورد آن ها بیشتر بدانید هر روز جذاب تر می شوند.

تنه انشاء:بخش مهمی از زندگی ما را ندانسته هایی تشکیل می دهند که ممکن است از آن ها بترسیم و سعی کنیم که فرار کنیم و خودمان را از این فضا ها دور کنیم، ضمن این که عموما در مورد فضایی ها این گونه فکر می کنیم که آنها بسیار عجیب و دور از ذهن هستند و حتی هوششان نیز بسیار بالا است.

اما آیا می توانند بر انسان ها نیز غلبه کنند و این مسئله می تواند واقعیت باشد؟ آیا آن ها در کره های دیگر به صورت نامرئی زندگی می کنند و این مسئله باعث می شود که دور از ذهن ما روی سطح آسمان قدم برداشته و حتی هر روز از جلوی ما عبور کنند و متوجه این مسئله نشویم.

همین طور در این باره نیز هر ساله تحقیقات زیادی انجام می شود، دانشمندان سیگنال‌ هایی را از ستاره‌های دور دست در سال‌های اخیر دریافت کرده‌اند. با اینکه بعضی‌هایشان از منابع طبیعی کهبه‌صورت روتین جریان دارند آمده، اما بعضی‌هایشان احتمالاً توسط آدم فضایی‌ ها فرستاده شده‌اند.

نتیجه گیری:آیا این سیگنال ها برای برقراری ارتباط است و می تواند موضوعی باشد که ذهن آن ها را نیز درگیر کرده و باعث شود که حس کنیم هر روز که پیش تر می رویم آن ها از ما بترسند. یا خیر؟

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا با موضوع فکر و اندیشه انسان ها

مقدمه:انسان ها با توجه به شرایط زندگی که دارند ممکن است افکارشان نیز متفاوت باشد، گاهی این فکر و اندیشه در مورد یک موضوع خاص درست است و گاهی نیز آن ها با سوء تفاهم روبرو هستند و قطعا این وضعیت گاهی به نفعشان نیست و بهتر است نگرش خود را در این باره کاملا دگرگون سازند.

تنه انشاء:فراموش نکنید که تفکرات تماما قابل احترام هستند، اما ما در اطراف خود هنجار های خاص و متفاوتی مطابق شرایط هر کشور، آیین و… داریم که می تواند موجب دگرگون شدن زندگی مان و مسیر ادامه باشد. هر چه این تصمیم گیری درست تر و بهتر باشد قطعا مسئله کلیدی تر و حائز اهمیت تر به نظر می رسد و شما می توانید به خوبی دو زمینه را از یکدیگر تفکیک کنید.

برخی ممکن است تفکرات خاصی داشته باشند و بخواهند در زمینه ای از شما کمک بخواهند، اگر در همان ابتدا متوجه شوند که نظر شما متفاوت است، قطعا این زمینه سازی می تواند همین طور رو به جلو حرکت کند، به یاد داشته باشید که انسان ها گاهی در شرایط مختلف ترجیح می دهند از حرف خود پیروی کنند. این ربطی به تفکر و قدرت تفکر یک شخص ندارد.

او صرفا می خواهد که خودش را قدرتمند تر و بهتر نشان دهد و البته که در بسیاری از ما نیز ممکن است این مسئله واقعا وجود داشته باشد.

نتیجه گیری:هر کسی می تواند فکر و اندیشه خاص خود را داشته و زندگی عادی و آرامی داشته باشد، با برخی اتفاقات مخالف باشد، البته که باید در این مورد تجزیه و تحلیل درستی داشت. بر خلاف قوانین عمل کردن به هیچ عنوان توجیح خوبی ندارد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا در مورد روز های سخت زندگی

مقدمه:زندگی هر انسانی روز های سخت و آسان زیادی دارد و اگر بخواهد تمامی آن ها را بدون دردسر بگذراند باید به این فکر کند که ممکن است هدفش نیز در مقابلش قرار گرفته و در صورتی که بخواهد از آن عبور کند اتفاقات خوشایندی رخ نمی دهد، همیشه هدفی که برای خود تعیین می کنیم بسیار مهم است.

تنه انشاء:ما باید بیاموزیم که وقتی هدفی را انتخاب می کنیم، با تمام سختی های مسیر آن نیز مرتبا بجنگیم و این اتفاق باعث می شود به سمت و سویی حرکت کنیم که هیچ چیز جلودار ما نیست و همینطور موفقیت های بزرگ و کوچکی را رقم میزنیم که کسی از آن ها خبر ندارد. در اصل ما می توانیم این موفقیت ها رقم بزنیم و ممکن است حتی کسی به ما کمکی نکند.

چه بسا که عده ای موجب آسیب دیدن ما در این وضعیت شوند و باید بدانیم که گاه از هر کسی هر چیزی بر خواهد آمد و نباید خیلی انتظار خاصی از انسان های اطراف خود داشته باشیم، آن ها را دوست بداریم تا زمانی که ما را دوست دارند و سعی می کنند به ما حس خوب و مثبت منتقل کنند.

از یک سوی دیگر رقابت نیز بین انسان ها وجود دارد و برای موفقیت های گسترده تر و پیشرفته تر رقابت ها سخت تر و طاقت فرسا تر می شود.

ما همواره باید به رقابت علاقه مند باشیم و از آن حمایت کنیم تا نتایج لازم را به بهترین شکل ممکن کسب کنیم.

نتیجه گیری:وقتی مدام تلاش می کنیم، روز های سخت بیشتری احساس می کنیم و مهم این است که برای تلاش خود وقت بگذاریم و همواره از انسان های دیگر نیز برای دستیابی به این شرایط کمک بگیریم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا با موضوع فرار از مشکلات

مقدمه:فرار از مشکلات یکی از اتفاقاتی است که در زندگی بسیاری از ما رخ می دهد و هیچ نتیجه خوبی ندارد و اگر بدانیم که عبور از مشکلات تنها باید با حل کردن آن ها انجام شود همه چیز بسیار منطقی تر خواهد بود و در نهایت در زندگی خود نتیجه لازم را از یک عمل می گیریم. مسئله این است که موفقیت یک شبه رقم نمی خورد و نیاز به وقت و تلاش چند برابر باید احساس شود.

تنه انشاء:ما می توانیم برای رهایی از مشکلات دست به کار های کوچک و بزرگ و مختلفی بزنیم، برخی از آن ها می توانند نتیجه لازم را داشته باشند، برخی از آن ها نیز هیچ تغییری در زندگی شما ایجاد نمی کنند و هر چه پیش تر می روید هدف از شما دور تر می شود. در واقع شما تنها وقت خود را تلف می کنید و آن چه که باید و شاید رخ نمی دهد.

فراموش نکنید که موجود زنده تا وقتی که نفس می کشد باید برای زندگی تلاش کرده و با مشکلات کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم کند. هر چه تلاش بیشتری داشته باشد و با دقت کاری را انجام دهد. زود تر هدفش تبدیل به یک واقعیت قابل باور می شود.

ما می توانیم با تلاش در زندگی خود هر چیزی که دست نیافتنی است را دست یافته و آن را ممکن سازیم. این ممکن ساختن چند مرحله دارد و که در درجه اول شما باید به خودتان امید داشته باشید.

نتیجه گیری:تلاش برای رسیدن به یک مسیر و طی آن و دستیابی به موفقیت چیزی است که باید در ذهن ما شکل بگیرد. همواره امید داشتن به آینده در بطن روح ما باید نقش ببندد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا پند گرفتن از سرگذشت ها و انسان های گذشته

مقدمه:هر کسی در زندگی گذشته ای داشته و اتفاقات زیادی برای او رخ داده است، برخی آنقدر شخصیت خاص و بزرگی داشتند که زندگی شان در تاریخ ماندگار شده و اتفاقاتی که رخ داده است نیز در تاریخ روند دیگری را به نشان این که آن ها خاص بودند شکل داده است. هر کسی می تواند سرگذشت متفاوتی نسبت به چیزی که در ذهن دیگران است داشته باشد.

تنه انشاء:ما بخش مهمی از آینده را خودمان تعیین می کنیم، این که چگونه می توانیم روندی را پیش ببریم، صرفا انسانی که در یک خانواده خلافکار به دنیا آمده است نباید خودش هم به چنین وضعیتی دچار شود و رخداد های تلخ و منفی زیادی برای او به وجود آمده و یا این که از آینده حس بدی داشته باشد. او را با توجه به خانواده اش قضاوت نمی کنند و این بزرگ ترین اشتباه در مورد یک شخصیت حقیقی و انسان واقعی است.

ما می توانیم سرگذشت انسان ها را جستجو کرده و از تصمیمات آن ها چیز های جالب و عجیبی بیاموزیم، این که چگونه به نتیجه رسیده اند، چه مراحلی را برای موفقیت طی کرده اند و آیا در مسیر خود شکست نیز داشته و یا تنها با هوش خود به این موفقیت رسیده اند. قطعا که ترکیب هوش و تلاش همیشه می تواند به بهترین وضعیت ممکن جوابگو باشد.

نتیجه گیری:ما از همان کودکی می آموزیم مسیری را پیش برویم که در گذشته طی شده است و عده ای در مورد آن اطلاعاتی دارند و می دانند که در نقشه راه چه چیزی در انتظار ما خواهد بود.

مهم این است که بیاموزیم از چه نکاتی استفاده کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا سفر به کشور چین

مقدمه:قطعا سفر می تواند همواره هیجان انگیز باشد و قطعا جذابیت های خاص خود را دارد و اگر تلاش می کنید که به یک سفر پر از هیجان بروید قطعا می توانید این کشور را انتخاب کنید، البته کشور ایران جاذبه های گردشگری زیادی دارد، پس از سفر به تمامی نقاط ایران بهتر است که سفر های خارجی را نیز تجربه کنید.

تنه انشاء:دیوار چین یکی از هیجان انگیز ترین جاذبه های گردشگری این کشور است که همواره می توانید با همراه داشتن یک دوربین تصاویر جذابی از آن ثبت کنید، سفر شما زمانی کامل خواهد شد که در شهر های این کشور بزرگ قدم بزنید، کشوری با جمعیتی بسیار زیاد که البته بسیار در طول این چند سال پیشرفت کرده است.

این کشور سه میلیارد نفر جمعیت دارد و در شهر های آن تمامی آثار فرهنگی کلاسیک را می توانید به طور کامل مشاهده کنید. شهر پکن یکی از بزرگ ترین و جذاب ترین شهر های جهان برای کسانی است که عاشق ساختمان های بزرگ و عجیب هستند.

سفر همیشه می تواند به انسان ها چیز های زیادی اضافه کرده و در واقع تجربه آن ها را بالا تر ببرد، بخصوص این که به کشور هایی سفر کنیم که فرهنگ و تمدن غنی داشته و می توانند برای ما دانستنی های جالبی داشته باشند. در واقع اگر تمام کشور چین را سفر کنید، هر بار با پدیده های جذاب تر و هیجان انگیز تری روبرو می شوید.

نتیجه گیری:سفر شما به چین در هر فصل و روز از سال می تواند بسیار خارق العاده و هیجان انگیز باشد، شهر ممنوعه نیز یکی از نام هایی است که در کشور چین زیاد می شنویم، شاید بیشتر ما چین را به دلیل فیلم ها و شخصیت های مردمی که در این سرزمین زندگی می کنند بیشتر بشناسیم، اما باید بدانیم که چین فرا تر از چیزی است که احتمالا حس می کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

 


پایه دهم انشا ضرب المثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

مقدمه:در بسیاری از مواقع وقتی دچار مشکل و گرفتاری می شویم حسرتش را می خوریم و احساس می کنیم که زندگی هیچ نتیجه خوبی برای ما ندارد و مدام مشغول شکست خوردنی هستیم که انگار تبدیل به بخشی از زندگی ما شده است، اما قطعا این طور نیست. هر انسانی باید علاج واقعه را پیش از رخداد در نظر داشته باشد.

تنه انشاء:ما ممکن است گاهی خطراتی را پیش و روی خود ببینیم که راه عبور و گذر از آن تلاشی است که باید مدتی قبل تر خرج می کردیم، در واقع ضرب المثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد” می گوید که وقتی با سیل زله در یک کشور روبرو می شویم، باید از سال ها قبل استاندارد ساختمان سازی را رعایت می کردیم، وقتی با سیل و یا باران شدید روبرو می شویم، باید زیرساخت های یک شهر آنقدر مناسب باشد تا مشکلاتی که نباید رخ ندهد.

انسان ها در شرایط سخت تنها به دنبال علاج یک مشکل هستند، در صورتی که دیگر فرصت نیست و کسی نمی تواند نتیجه ای که دلخواه اش است را بگیرد.

اتفاقی که در زندگی ما رخ می دهد این است که وقتی مریض می شویم تازه به فکر درمان می افتیم و این قطعا به هیچ عنوان خوب نیست و نمی تواند ما را از خطراتی که ممکن است رخ دهد دور کند.

نتیجه گیری:همیشه انسان باید در هر شرایطی حواسش به اتفاقاتی که ممکن است به صورت ناگهانی رخ می دهد باشد، در صورتی که زندگی درگیر کننده باشد و ما نتوانیم از پس آن بر بیاییم، با مشکلات سخت و زیادی روبرو می شویم که بخش عظیمی از آن وابسته به گذشته است.

تصمیمات درستی نگرفته ایم و به این ضرب المثل نیز باور نداشتیم، در ضمن هر کسی ممکن است با بیماری، مشکل و گرفتاری روبرو شود، اما قطعا دلیل تمام آن ها به نوعی مربوط به رفتار گذشته شخص است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا ضرب المثل دوستی خاله خرسه

مقدمه:ما نیز در اطرافیان خود دوستانی داریم که برخی از آن ها را نزدیک تر دانسته و با آن ها می توانیم به هر کاری که دوست داریم جامه عمل بپوشانیم و در واقع خوشحال هستیم که آن ها نیز در کنار ما هستند، احساس می کنیم که ممکن است در لحظات تلخ و سخت تنها آن ها یار و همراه ما خواهند بود و در وضعیت های تلخ و شکست در زندگی مان حضور دارند.

تنه انشاء:عده ای نیز به این دوستی و علاقه بیش از حد جریان می دهند و در واقع باعث شور شدن دستپختی می شوند که با رعایت برخی اصول می تواند بهتر و البته منطقی تر باشد. این که بیاموزیم که هر چیزی را به حد و اندازه اش انجام دهیم قطعا جذاب تر خواهد بود. حتی در محبت نیز باید حد و شرایط خاصی را رعایت کرده و لحاظ کنیم تا از هر نظری منطقی تر باشد.

این که برخی از ما ممکن است دوستانی داشته باشیم که همواره تمام فکر و ذکرمان است و از آن ها تحت هیچ شرایطی دست نمی کشیم قطعا اشتباه است، در واقع می تواند بهترین معنی همان ضرب المثل دوستی خاله خرسه باشد، مانند این است که یک حیوان عجیب و یا خطرناک با انسان دوست شود، ممکن است مدتی این اتفاق بدون هیچ گونه ایرادی پیش رود، اما در نهایت برای یکی از آن ها ایجاد خطر خواهد کرد.

دوستی با حیواناتی که خطرناک هستند منطقی نیست، چون انسان سرانجام از این دوستی آسیبی خواهد دید که به هیچ عنوان خوشایند نیست و موجب و دلیل ایجاد مشکلات بد و تلخی می گردد.

نتیجه گیری:تفاوت های زیادی میان انسان ها و شخصیت های مختلف وجود دارد که برای گذر از آن ها نمی توان هر چیزی را به عنوان خصوصیت بد دانست، بسیاری در دوستی ممکن است متفاوت باشند با شخصیت واقعی که دارند، برخی نیز ترجیح می دهند حد دوستی شان را از نقطه ای بیشتر نکنند و آن ها عموما شخصیت های محافظه کاری دارند که حواسشان بیشتر به اطراف جمع است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا ضرب المثل آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری

مقدمه:همواره باید در زندگی بیاموزیم که انسان ها می توانند در بسیاری از مواقع ایراد یکدیگر را نبینند و با هم رفتار بهتری داشته باشند، در واقع دیدن ایراد های شخص و تکرار مکرر آن ها می تواند به او آسیب های روحی و روانی زیادی وارد کند، اگر ایرادی از کسی می بینیم باید بیاموزیم که آن را در گوشش گفته و به هیچ عنوان با دیگران بازگو نکنیم.

تنه انشاء:احتمالا شما هم ضرب المثل جالب آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری را به اشکال دیگر نیز شنیده اید، اما مهم پیغامی است که این ضرب المثل برای ما خواهد داشت و می تواند دور ترین تصورات را نیز به واقعیت خود نزدیک کند که وقتی شخصی خود ایراد بزرگ و خاصی را دارد و آن را در دیگران یافته و مدام تکرار می کند، چه بسا که واقعا وجود داشته یا نداشته باشد، این مثل را می توانیم بکار ببریم.

مثلا فردی که خودش شخصیت تنبلی دارد و این مورد را در مورد اطرفیان خود به کار می برد و مدام نیز آن را تکرار می کند.

انسان ها در این شرایط باید بیاموزند که ممکن است ایرادی در آن ها وجود داشته باشد و تکرار کردن آن در مورد دیگران به هیچ عنوان پسندیده نیست، چه بسا که باید خود را نیز در این شرایط ببینند و هیچ گاه دیگران را قضاوت نکنند که اصولا کار اشتباهی است.

نتیجه گیری:نکته جالب در مورد مقایسه خودمان با دیگران است، به این شکل که ممکن است پر از ایراد های بدتری باشیم که در ابعاد خیلی بزرگ تر و گسترده تر آن را می بینیم و به هیچ عنوان مثبت نیست.

سعی کنیم نخست بزرگ ترین ایرادات و اشتباهات را در خودمان اصلاح کنیم و سپس به دنبال اصلاح دیگران باشیم، شاید از نظر آن ها این مورد در ما نقص بدتری باشد اما به رویمان نیاورند. این مقایسه شاید تنها از دید ما می تواند مثبت باشد، در بسیاری از مواقع رک گویی با توهین اشتباه گرفته می شود. ما باید تفاوت میان این دو را به خوبی بیاموزیم و سعی در اصلاحش داشته باشیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

 


پایه دهم انشا درباره جمله معروف آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد

مقدمه:ما انسان ها باید بیاموزیم که اگر قدرت انجام کاری را نداریم آن را نپذیریم و هم خودمان و هم دیگران را دچار مشکلات بزرگ و سخت نکنیم که به هیچ عنوان این مسئله نمی تواند به راحتی حل شود و در بسیاری از مواقع ممکن است ما را درگیر لحظات سخت تری کند که پشیمان شویم چرا این کار را بر عهده گرفته بودیم.

تنه انشاء:به یاد داشته باشید که گاهی پذیرفتن یک اشتباه بسیار ارزشمند تر خواهد بود، در واقع انسان ها می توانند فرا بگیرند که سختی ها ممکن است قابل حل باشد، اما این که در حال حاضر این امکان برای آن ها وجود دارد، نیاز به بررسی خواهد داشت. ضمن این که پیروزی در مراحل سخت همیشه می تواند یک انرژی مثبت برای شخصی جهت ادامه زندگی و روحیه مضاعف و چند برابری باشد.

این ضرب المثل ابتدایی ترین مشکل در زندگی را به ما می آموزد، شاید ساده باشد اما باید بگوییم که ضرب المثل آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد واقعا اشاره درستی است که یک فرد حتی با لقمه بزرگ می تواند باعث مرگ خودش شود و این اتفاق بار ها رخ داده است و قطعا به هیچ عنوان تنها نمی توان به چنین مورد ساده ای نسبت داد.

در واقع این ضرب المثل به ما درک عمیقی از اشتباهاتی می دهد که به ظاهر بسیار ساده می آیند اما ممکن است قدرت نابود کردن یک زندگی را نیز داشته باشند.

نتیجه گیری:پس بهتر است در همان ابتدای مراحل زندگی بیاموزیم که صرفا بلند پروازی کردن عیب و مشکلی نیست، ما می توانیم آن را زمانی استفاده کنیم که حس می کنیم توان و همین طور قدرت انجام کاری را داریم و به خود ایمان داریم واقعا با تلاش بیشتر شدنی است. کاربرد واقعی این ضرب المثل را پس از درک آن می توانیم در بخش های مختلف زندگی به وضوح مشاهده کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا ضرب المثل یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود

مقدمه:از ضرب المثل ها می توانیم در بیان معانی استفاده کنیم و اگر بخواهیم به طور کاملا دقیق شرح دهیم، شما می توانید بجای استفاده از واژه های طولانی و ساختار های عجیب، از یک ضرب المثل برای گفتن هرآنچه در ذهن دارید استفاده کنید که البته نکته بسیار جذاب و جالبی است.

تنه انشاء:ضرب المثل یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود چندین منظور مهم را در خود جای داده است که با بررسی هر کدام شما می توانید به معنی آن برسید و این است که وقتی کسی کاری غیرمنطقی و عجیب انجام می دهد در صورتی که هیچ نیازی به آن ندارد و قطعا به هیچ عنوان منطقی و صحیح نیست. مثلا کسی که بی دلیل غذا می خورد در صورتی که سیر است و حجم مورد نیاز را استفاده کرده و حالا از روی سیری نمی داند که چه انجام دهد.

در منطقه ای دیگر از همان شهر اما کسی وجود دارد که هیچ چیزی را به عنوان طعام ندارد که بخورد و استفاده کند. در واقع تضاد و اختلافی که میان دو شخص از نظر سقف آرزو ها وجود دارد را به صورت کاملا صحیح و اصولی یه ما می آموزد که در دنیای امروز و البته جامعه و اطرافمان به صورت کاملا واضح مشاهده می کنیم.

نمی توان چنین مسئله بسیار مهمی را کتمان کرد و اشتباه است اگر بگوییم که هیچ کدام از ما این مشکل بزرگ را در زندگی نداریم و کسی در اطرافمان نیست که چنین شخصیتی داشته باشد.

نتیجه گیری:از این انشا نتیجه می گیریم که هر کسی ممکن است در زندگی اش کار بیهوده ای انجام دهد و مهم این است که خیلی زود آن را درک کرده و تفاوت میان خودش و کسی که اوضاع به مراتب بدتری دارد را به خوبی حس کند. در واقع همان تفاوتی است که برخی ترجیح می دهند برای خود از برنامه های غذایی عجیب استفاده کنند، در مقابل کسانی هستند که چیزی برای خوردن ندارند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا درباره ضرب المثل صلاح مملکت خویش خسروان دانند

مقدمه:ضرب المثل صلاح مملکت خویش خسروان دانند به ما اعلان می دارد که وقتی کسی خود می داند که در زندگی چه چیزی را لازم دارد، حتما می تواند در مورد انتخاب آن نیز تصمیم بگیرد، یعنی پادشاه یک کشور مشخص ترین فردی است که می تواند در مورد آینده سرزمینش تصمیم بگیرد و مسیر مردمش را در لحظات سخت، تلخ، گرفتاری ها و چالش مشخص کند و آن ها را از مخمصه ای که در آن گرفتار شده اند نجات دهد.

تنه انشاء:وقتی کسی از هوش خود استفاده می کند قطعا موفقیت های بزرگی بدست آورده و می تواند زود تر از سد مشکلات و پیچیدگی های زندگی گذر کند، بعلاوه این که هر زمان که اراده کند می تواند تصمیمش را درباره زندگی اش تغییر دهد. این ضرب المثل را یا شخص مورد نظر که انجام کار را بر عهده دارد تکرار می کند و یا کسی که می خواهد به فردی دیگر مشاوره داده و در واقع او را راهنمایی کند که برای رسیدن به اهداف خود چه انجام داده و چگونه شخصیت موفقی شود.

تفاوت میان انسان مقتدر با انسانی که گوش به حرف دیگران است می تواند اقتدار در انجام وظایف و دستیابی به اهداف بزرگ و دور از انتظار باشد، مانند پرنده ای که بالا تر از همه پرواز می کند و خطر کمتری آن را تهدید می کند.

نتیجه گیری:بعلاوه این که وقتی شخصی مقتدر تصمیمی را می گیرد در عمل آن نیز اصرار خواهد داشت و وقتی خودش حس می کند کاری کاملا درست است قطعا آن را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد و از هیچ کاری دریغ نمی کند و چه بسا که سعی می کند موفقیتش را نیز بدست آورده و در واقع از نتیجه خوب اخبار زیادی را به گوش دیگران برساند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا ضرب المثل کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی

مقدمه:احتمالا بار ها افرادی را دیده ایم که برای انجام برخی کار ها سرزنش می شوند و مدام عده ای به آن ها متذکر می شوند که می توانستند زود تر یک مسیر موفقیت را رو به جلو حرکت کردند اما به دلیل نداشتن تجربه این اتفاق برای آن ها رخ نداده است، در چنین وضعیتی از ضرب المثل مشهور کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی استفاده می شود.

تنه انشاء:در واقع مفهوم این ضرب المثل این است که شما اگر واقعا کاری را بلد باشید، نخست برای خودتان انجام می دهید و سپس باید آن را به دیگران پیشنهاد کنید، در صورتی که چنین نباشد با یک مسئله کاملا اشتباه روبرو هستید و حداقل این که خودتان را گول می زنید و مسئله مهم دیگر این که تجویز نسخه برای دیگران می تواند مسئله بدی باشد که این روز ها بسیار آن را در جامعه حس می کنیم.

تفاوت شخصی که در یک حرفه بسیار کاربلد است با شخصی که ادای این کار را به درستی نیاموخته است، این خواهد بود که او نخست در زندگی خودش از این روش استفاده کرده، جواب گرفه و حالا آن را به دیگران نیز پیشنهاد می کند که این می تواند نکته بسیار مهمی باشد.

نتیجه گیری:هر کدام از ما قطعا در زندگی اهدافی داریم که برای دستیابی به آن ها از هیچ تلاشی دریغ نمی کنیم، مسئله این است که هر چه این تلاش بیشتر باشد، زود تر به این موفقیت رسیده و پل های پشت سر را نیز خراب می کنیم تا عده دیگری نیز از آن عبور کنند، ضرب المثل کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی به ما یادآور می شود که یک پزشک خوب نخست می تواند بیماری های خود را که در آن زمینه تخصص دارد درمان کند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا درباره جمله معروف آرزو را به گور بردن

مقدمه:عده ای هستند که در این دنیا که فانی است مدام آرزو می کنند، برای دستبای به هدف های خود تلاش نمی کنند و ترجیح می دهند تماشاگر موفقیت های دیگر انسان ها باشند، در صورتی که اگر این چنین کنند هیچ اتفاق خوب و مثبتی برای آن ها رخ نمی دهد و به چیزی که می خواهند نمی رسند.

تنه انشاء:باید بگوییم که موفقیت تنها زمانی رقم خواهد خورد که ما تلاش را به عنوان اصلی ترین مسیر موفقیت بشناسیم، در واقع هیچ عالمی که در سطح دنیا شناخته می شود نیست که تلاش بی وقفه نداشته و همین طور به گفته های علمی عمل نکرده باشد، آن ها به خوبی می دانند که برخی ممکن است زود تر از آن ها سعی در دستیابی به بزرگ ترین اهداف داشته باشند، در صورتی که فکر می کنید ممکن است مسیر موفقیت شما سخت و پیچیده باشد باید خوشحال بود، چون احتمالا راه درستی انتخاب کرده اید.

معمولا موفقیت آسان بدست نمی آید، وقتی که آن را خودتان به دست می آورید، می دانید که اگر خدایی نکرده از دستش دهید، باز به آن می رسید و سرانجام کار های شما در دستان خودتان است.

پیش بروید و بدانید که زندگی کوتاه است و برای تلاش هایی که انجام می دهید، تنها باید خودتان دلسوز ترین باشید و همین طور اگر کسی آرزوی منفی و یا دور از ذهنی داشته باشد که برای آن تلاش نمی کند، از جمله معروف آرزو را به گور بردن استفاده می کنند.

نتیجه گیری:گور انتهای زندگی هر انسانی است و پس از آن دیگر اتفاقی در پیش نخواهد بود، ما همه خواهیم مرد، اما مهم این است که به هدف های دور از ذهن برسیم، موفقیت ها را یکی یکی بدست آورده و سعی کنیم نام نیک از خود بر جای بگذاریم که شایسته هر انسانی است که می خواهد در دنیا موفق باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا ضرب المثل اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن

مقدمه:ضرب المثل ها همیشه بهترین راه بیان احساسات و رفتار هایی هستند که مستقیم نمی توانیم به دیگران منتقل کنیم و یا این که این کار آنقدر سخت است که ترجیح می دهیم انجامش ندهیم، باید بیاموزیم که هر کسی می تواند برای دستیابی روش انتقال منظور از ضرب المثل استفاده کند.

تنه انشاء:مثلا وقتی می خواهید به کسی ارزش چیزی را که از دست داده است اما در پی چیز بی ارزش تری است بگویید می توانید از ضرب المثل اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن استفاده کنید، قطعا اسب با ارزش تر از صرفا نعلی است که به او بسته می شود و وقتی کسی به دنبال چیز بی ارزشی باشد که به تازگی از دست داده است اما در مقابل از دست دادن موارد بسیار با ارزش تر را خیلی مهم نمی داند، می توانیم از این ضرب المثل در بیان دقیق تر منظور خودمان استفاده کنیم.

برخ ترجیح می دهند برای هر چیزی که از دست می دهند زانوی غم به بغل گرفته و همواره احساس نا امیدی در این گونه افراد موج می زند که به هیچ عنوان صحیح نیست و نمی تواند نتیجه خوبی نیز داشته باشند. حتی باعث می شود تمرکز شما از موارد مهمی که در زندگی خودتان دارید نیز برداشته شده و این به هیچ عنوان برای فردی که سعی می کند با کوشش به موفقیت برسد و در واقع شخص خود ساخته ای است، مناسب نیست.

نتیجه گیری:همه انسان ها نیاز دارند که در خود مفید های زندگی شان را جستجو کرده و به یاد داشته باشند که ممکن استه هر کدام از آن ها را از دست دهند. نکته این است که اولویت اهمیت در زندگی هر انسانی می تواند متفاوت باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مثل نویسی صفحه83 خفته را خفته کی کند بیدار

مقدمه:انسان در پستی و بلندی های روزگار هزاران بار مورد سنجش و آزمون قرار می گیرد . بارها زمین می خورد و یا گاهی از سر غفلت به خواب می رود. مهم این است که اگر زمین خورد، برخیزد و یا اگر خوابید بیدار شود اما آیا امکان دارد کسی را که از غفلت خوابیده بتوان بیدار کرد؟

تنه انشاء:در میان انبوه آدم هایی که در حال گذراندن زندگی و پیمودن این مسیر پر تلاطم هستند، دو گونه افراد به چشم می خورند عده ایی که منتظر تلنگری هستند تا در مسیر درست قرار بگیرند و ریسمان نامرئی زندگی را در دست بگیرند و از آن برای پیشرفت و ترقی ، بالا روند اما عده ایی دیگر آنچنان در خواب فرو رفته اند که هر چه تقلا کنی بیدار نمی شوند، بلکه بیش از پیش به خواب می روند.

درست به مانند کسانی که جهل و نادانی را برگزیده اند و هر چه در گوششان بانگ هوشیاری را بخوانند به راه خود ادامه خواهند داد و حرف کسی را گوش نمی دهد.

مگر آنکه خود بخواهد و برای رسیدن به آگاهی و هوشیاری تلاش کند در غیر اینصورت هر چه به جلو بروی به مقصد نخواهی رسید بلکه به نقطه ی اول بازخواهی گشت! بیدار کردن کسی را که خود را به خواب زده است، کار هر کسی نیست. نیازمند دستان توانمند و عقلی هوشیار و کوله باری تجربه است تا بتواند با ایجاد انگیزه و شوق و ذوق برای ادامه ی زندگی و برگزیدن هدف او را راغب و امیدوار برای برخاستن و بیدار شدن کند

در غیر اینصورت هر چه تلاش کنی درست به مانند آب در هاونگ کوبیدن است و تنها وقت و انرژی ات را تلف کرده ایی زیرا کسی نمی تواند خفته ایی را که قصد بیدار شدن ندارد بیدار کند یا غافلی نمی تواند غافل دیگر را یاری رساند زیرا بیشتر خود را در اعماق ناآگاهی فرو می برند.

نتیجه گیری:خواستن توانستن است. تنها کافی است بخواهی در آن صورت تمام درها به رویت گشوده می شود و تو با اراده ی خود از خواب غفلت بر می خیزی و خواهی دید که مسیر زندگی با خواستن و آگاهی چه شیرین می شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا غیر تکراری درباره زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد- پایه دهم

مقدمه:خدا برای انسان اسبابی را مهیا کرد که بتواند به آسانی از آنها استفاده کند برایش چشم آفرید تا ببیند، گوش آفرید تا شنود، زبان آفرید تا حرف بزند و اراده را آفرید تا با کمک آن دریابد که چه موقع ببیند، گوش دهید یا حرف زند!

تنه انشاء:آنهایی که از سر جهل و نادانی دائما در حال سخن وری و سخن چینی هستند انتهای راهشان سیاهی است. آن ها نادانسته خود را در مسیری قرار می دهند که مشکلات عدیده ایی را با خود مواجه خواهند ساخت. مشکلاتی که تنها از روی زیاده گویی و زبان سرخی است

که از جنب و جوش فراوان دائما در حال حرکت است و برای لحظه ایی آرام نمی گیرد. تاکنون بارها شنیده ایم زبان سرخ، سر سبز را می دهد بر باد؟! این سر سبز که می گوید یعنی چه؟! سر سبز همان سری است که روی تن انسان قرار دارد. مثل گلی که تا زمانی روی شاخه اش قرار دارد زیباست و سبز می ماند.

همین که جدا شود پژمرده می شود و می میرد. انسان هم همینگونه است. تا زمانی سرش روی تنش باشد سبز می ماند. بنابراین انسان قبل از سخن باید فکر کند و سنجیده حرفی را از زبان خود خارج کند.

اصولا آدم های فرهیخته و دانا علاوه بر افزودن دانش به دانسته های خود در می یابد که چه موقع و در چه مکانی، چگونه صحبت کند. بنابراین بهترین گزینه برای درست زندگی کردن،

فراگیری علم و دانش است تا بتواند چه برای خود و چه برای اطراف خود زندگی را آسان سازد، تا خدایی نکرده زبان سرخش، سر سبزش را ندهد بر باد.

نتیجه گیری:اگر قبل از هر حرفی درست فکر کنیم خیلی زود در می یابیم که چقدر روانمان و خیالمان بابت حرف هایی که زده اید راحت می شود و اینگونه حسرت حرف هایی را که زده اید و با خود می گوئید ای کاش آن حرف را نمی زدید نمی خوردید…

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا غیر تکراری درباره زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد- پایه دهم

مقدمه:خدا برای انسان اسبابی را مهیا کرد که بتواند به آسانی از آنها استفاده کند برایش چشم آفرید تا ببیند، گوش آفرید تا شنود، زبان آفرید تا حرف بزند و اراده را آفرید تا با کمک آن دریابد که چه موقع ببیند، گوش دهید یا حرف زند!

تنه انشاء:آنهایی که از سر جهل و نادانی دائما در حال سخن وری و سخن چینی هستند انتهای راهشان سیاهی است. آن ها نادانسته خود را در مسیری قرار می دهند که مشکلات عدیده ایی را با خود مواجه خواهند ساخت. مشکلاتی که تنها از روی زیاده گویی و زبان سرخی است

که از جنب و جوش فراوان دائما در حال حرکت است و برای لحظه ایی آرام نمی گیرد. تاکنون بارها شنیده ایم زبان سرخ، سر سبز را می دهد بر باد؟! این سر سبز که می گوید یعنی چه؟! سر سبز همان سری است که روی تن انسان قرار دارد. مثل گلی که تا زمانی روی شاخه اش قرار دارد زیباست و سبز می ماند.

همین که جدا شود پژمرده می شود و می میرد. انسان هم همینگونه است. تا زمانی سرش روی تنش باشد سبز می ماند. بنابراین انسان قبل از سخن باید فکر کند و سنجیده حرفی را از زبان خود خارج کند.

اصولا آدم های فرهیخته و دانا علاوه بر افزودن دانش به دانسته های خود در می یابد که چه موقع و در چه مکانی، چگونه صحبت کند. بنابراین بهترین گزینه برای درست زندگی کردن،

فراگیری علم و دانش است تا بتواند چه برای خود و چه برای اطراف خود زندگی را آسان سازد، تا خدایی نکرده زبان سرخش، سر سبزش را ندهد بر باد.

نتیجه گیری:اگر قبل از هر حرفی درست فکر کنیم خیلی زود در می یابیم که چقدر روانمان و خیالمان بابت حرف هایی که زده اید راحت می شود و اینگونه حسرت حرف هایی را که زده اید و با خود می گوئید ای کاش آن حرف را نمی زدید نمی خوردید…

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مثل نویسی هر که در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند-  پایه دهم

مقدمه:چشم به جهان که می گشائیم در می یابیم که باید الگویی را راه و روش خود قرار دهیم و دنباله ی آن مسیر زندگی خود را پیش بگیریم.

تنه انشاء: الگو و پیش رو قرار دادن، یکی از ویژگی های انسان است که راغب است همواره از رفتار و کردار او پیروی کند اما الگوی درست انتخاب کردن یکی از چالش های بزرگ او است. اگر در پی کبوتر پرواز کند به سمت احرام می کشد و اگر در پی کلاغ رود در خرابه منزل می کند.

در این جا کلاغ اشاره به چه کسی دارد؟! کلاغ به علت سیاه رویی اصولا خبردهنده ی مرگ و نشان شوم یا اتفاق بد بوده است و اینجا منظور افراد نادرست یا کسانی که تو را به اعماق دره ها می کشاند اشاره دارد. به طور مثال تو را به سوی ی هدایت خواهد کرد یا دروغگو تو را به سمت فریب و حیله می کشاند، درست به مانند کلاغ که همیشه در خانه های خراب و عاری از سکنه لانه می سازد و مسکن می گزیند.

اگر تو نیز به دنبال او روی تو را نیز همراه خود می کشاند اما کبوترها اصولا در کنار مردم و همراه آنها در خیابان یا امامزاده ها زندگی می کنند. به طور مثال کبوترهای حرم آقا امام رضا(ع) که همه ی کبوترها بالای گنبد طلایی آن بزرگوار پرواز می کنند و به اطواف آن مشغول اند.

تو اگر در پی آنها می روی تو را نیز همانگونه که خود زندگی می کنند، همراه می سازند. بنابراین باید با شناخت خود و راهور خود مسیر درست را برگزینیم تا مبادا اسیر کلاغ های زندگی شویم و خانه هایمان خرابه باشد و زندگیمان خراب شود.

نتیجه گیری: قبل از هر کار و یا تصمیمی باید همه ی جوانب را در نظر گرفته و با پرسش و سنجش و سبک و سنگین کردن افراد درست، الگویی را برای خود انتخاب کنیم تا مبادا راهمان کج شود و به ویرانه ختم شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مثل نویسی هر که در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند-  پایه دهم

مقدمه:چشم به جهان که می گشائیم در می یابیم که باید الگویی را راه و روش خود قرار دهیم و دنباله ی آن مسیر زندگی خود را پیش بگیریم.

تنه انشاء: الگو و پیش رو قرار دادن، یکی از ویژگی های انسان است که راغب است همواره از رفتار و کردار او پیروی کند اما الگوی درست انتخاب کردن یکی از چالش های بزرگ او است. اگر در پی کبوتر پرواز کند به سمت احرام می کشد و اگر در پی کلاغ رود در خرابه منزل می کند.

در این جا کلاغ اشاره به چه کسی دارد؟! کلاغ به علت سیاه رویی اصولا خبردهنده ی مرگ و نشان شوم یا اتفاق بد بوده است و اینجا منظور افراد نادرست یا کسانی که تو را به اعماق دره ها می کشاند اشاره دارد. به طور مثال تو را به سوی ی هدایت خواهد کرد یا دروغگو تو را به سمت فریب و حیله می کشاند، درست به مانند کلاغ که همیشه در خانه های خراب و عاری از سکنه لانه می سازد و مسکن می گزیند.

اگر تو نیز به دنبال او روی تو را نیز همراه خود می کشاند اما کبوترها اصولا در کنار مردم و همراه آنها در خیابان یا امامزاده ها زندگی می کنند. به طور مثال کبوترهای حرم آقا امام رضا(ع) که همه ی کبوترها بالای گنبد طلایی آن بزرگوار پرواز می کنند و به اطواف آن مشغول اند.

تو اگر در پی آنها می روی تو را نیز همانگونه که خود زندگی می کنند، همراه می سازند. بنابراین باید با شناخت خود و راهور خود مسیر درست را برگزینیم تا مبادا اسیر کلاغ های زندگی شویم و خانه هایمان خرابه باشد و زندگیمان خراب شود.

نتیجه گیری: قبل از هر کار و یا تصمیمی باید همه ی جوانب را در نظر گرفته و با پرسش و سنجش و سبک و سنگین کردن افراد درست، الگویی را برای خود انتخاب کنیم تا مبادا راهمان کج شود و به ویرانه ختم شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مثل نویسی درخت هر چه بارش بیشتر می شود سرش فروتر می آید-  پایه دهم

مقدمه: انسان در ابتدای زندگی همچون نهالی کوچک و بی برگ و شاخه است. اما رفته رفته همراه با پیرامون خود رشد می کند تا در نهایت به آنچه در سر می پروراند دست یابد.

تنه انشاء: انسان همچون نهالی است که با فراگیری علم و دانش، روز به روز به دانسته و تجربیاتش افزوده می شود و این تجربیات همچون برگ ها و شاخه ها به گسترده شدن طول و عرض آن کمک می کند در کنار تجربیات، علم و دانش او را همچون درخت پر بار و پر منفعت می کند. همان درختی که میوه هایش با ارزش، سایه اش کارآمد و چوبش سودمند است.

ولی هر چه انسان دامنه ی علم خود را بیشتر کند همانند همان درخت است که بارش سنگین تر است و از سر سنگینی و پر باری شاخه اش خمیده می شود و سرش فرو می آید. تاکنون افراد خردمند و باهوش اطرافت را دیده ایی؟! که کمتر از دیگران سخن می گویند و گفته هایشان سنجیده و پر مفهوم است.

انسان ها با رسیدن به درجات بالاتر و کسب مهارت ها در می یابند که کمتر سخن گفتن ولی گزیده سخن گفتن بهتر است از زیاده گویی و بی فکر سخن گفتن. درست مثل درختی که نه بار دارد و نه سنگین است و با هر وزش باد با آن همراه می شود

اما درختی که بارش بیشتر باشد سنگین تر است و با هر وزش باد از سویی به سوی دیگر نمی رود. در این میان در می یابیم که هر چه به دانسته هایمان بیافزائیم دریچه ی ذهنمان رو به حقایق و جهان هستی بیشتر بازکنیم،

تنها خودمان از آن سود خواهیم برد و متوجه خواهیم شد که اشرف مخلوقات بودن چه قابلیت ها و توانایی ها را می تواند داشته باشد.

نتیجه گیری: از همین امروز شروع کن، درخت پر بار از میوه را الگو قرار بده و همانند او راه و روش زندگی را پشت سر بگذار. آن موقع متوجه خواهی شد دانش و علم تنها چیزی است که علاوه بر افزودن بار بر تو، ریشه هایت را نیز محکم تر خواهد کرد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشاء به روش جانشین سازی یک متن ذهنی بنویسید پایه دهم

مقدمه:جانشین سازی این قابلیت را به انسان می دهد تا با استفاده ازقدرت خیال به آنچه که در ذهن می پروراند، شاخ و برگ دهد و خود را جایگزین اشخلص یا اشیائی دیگر قرار دهد.

تنه انشاء: هوا سرد بود، برف نم نمک روس سطح شهر را سپید پوش کرده بود. باد سردی می وزید و همگی از فرط یخ زدگی شال گردن هایشان را به دور خود پیچیده بودند تا مبادا سرما در گلویشان رخنه کرده و خانه نشینان کند. چه در سرما یا چه در گرما لباسی بر تن ندارم.

هر لحظه در حال دیدن و تماشاکردن رهگذرانی هستم که بدون توجه به زنگار روی پیشانی ام یا برف نشسته روی سرم گذر می کنند و می روند. عده ایی با دیدنم اخم مهمان پیشانی اشان می شود و با غضب نگاهم می کنند و عده ایی دیگر با شادی می خندند و بدون مکث می گذرند و می روند. اما من همان آدم های اخمالو را بیشتر دوست دارم. زیرا می توانم بیشتر آن ها را ببینم،

بعضی هایشان با خانواده هستند و بچه هایشان فرصتی پیدا می کنند تا از سر و کول شان بالا روند یا عده ایی دیگر از مرگ نجات پیدا می کنند و توقف اجباری به ادامه ی دعوایشان پشت تلفن یا بغل دستشان می پردازند. اما با همه ی این اوصاف، لحظه های خوبی را نیز شاهد بوده ام. لحظه ی خنده های از ته دل عروس برای داماد یا لحظه ی دعای خیر مادر یا پدر برای فرزندانشان.

اصلا همین که تغییر رنگ هایم نان آور سفره ی خانواده ایی می شود که حامی اش دخترکی گل فروش است یا پسرکی فال فروش، خود یک حال نابی دارد. می دانی چراغ راهنمایی بودن درست به مانند رنگ هایش، گاهی از عصبانیت دیگران قرمز شده است و یا گاهی از شادی دیگران سبز شده است

یا یرای چند ثانیه فرصتی شده برای فکر کردن و رنگش به زردی می رود. چراغ راهنمائی بودن خود سخت ترین کار ممکن است! فکرش را بکن، ببینی، بشنوی اما نتوانی حرفی بزنی نه کاری کنی! آن وقت کم کمک زنگار به پیشانیت می نشیند و پیر می شوی و زمانش که رسید تعویض می شوی.

نتیجه گیری:جانشین چیزی شدن درست مثل آن است که تو کتک نخورده درد بکشی و غذا نخورده سیر شوی! آن گاهست که هم درد را می فهمی و هم درمان را.


انشاء به روش جانشین سازی یک متن ذهنی بنویسید پایه دهم

مقدمه:جانشین سازی این قابلیت را به انسان می دهد تا با استفاده ازقدرت خیال به آنچه که در ذهن می پروراند، شاخ و برگ دهد و خود را جایگزین اشخلص یا اشیائی دیگر قرار دهد.

تنه انشاء: هوا سرد بود، برف نم نمک روس سطح شهر را سپید پوش کرده بود. باد سردی می وزید و همگی از فرط یخ زدگی شال گردن هایشان را به دور خود پیچیده بودند تا مبادا سرما در گلویشان رخنه کرده و خانه نشینان کند. چه در سرما یا چه در گرما لباسی بر تن ندارم.

هر لحظه در حال دیدن و تماشاکردن رهگذرانی هستم که بدون توجه به زنگار روی پیشانی ام یا برف نشسته روی سرم گذر می کنند و می روند. عده ایی با دیدنم اخم مهمان پیشانی اشان می شود و با غضب نگاهم می کنند و عده ایی دیگر با شادی می خندند و بدون مکث می گذرند و می روند. اما من همان آدم های اخمالو را بیشتر دوست دارم. زیرا می توانم بیشتر آن ها را ببینم،

بعضی هایشان با خانواده هستند و بچه هایشان فرصتی پیدا می کنند تا از سر و کول شان بالا روند یا عده ایی دیگر از مرگ نجات پیدا می کنند و توقف اجباری به ادامه ی دعوایشان پشت تلفن یا بغل دستشان می پردازند. اما با همه ی این اوصاف، لحظه های خوبی را نیز شاهد بوده ام. لحظه ی خنده های از ته دل عروس برای داماد یا لحظه ی دعای خیر مادر یا پدر برای فرزندانشان.

اصلا همین که تغییر رنگ هایم نان آور سفره ی خانواده ایی می شود که حامی اش دخترکی گل فروش است یا پسرکی فال فروش، خود یک حال نابی دارد. می دانی چراغ راهنمایی بودن درست به مانند رنگ هایش، گاهی از عصبانیت دیگران قرمز شده است و یا گاهی از شادی دیگران سبز شده است

یا یرای چند ثانیه فرصتی شده برای فکر کردن و رنگش به زردی می رود. چراغ راهنمائی بودن خود سخت ترین کار ممکن است! فکرش را بکن، ببینی، بشنوی اما نتوانی حرفی بزنی نه کاری کنی! آن وقت کم کمک زنگار به پیشانیت می نشیند و پیر می شوی و زمانش که رسید تعویض می شوی.

نتیجه گیری:جانشین چیزی شدن درست مثل آن است که تو کتک نخورده درد بکشی و غذا نخورده سیر شوی! آن گاهست که هم درد را می فهمی و هم درمان را.


گسترش ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی پایه دهم

مقدمه:رفتار و گفتار دیگران در کنار ما همچون آینه ایی است که گویی خود را در آن می بینم. بنابراین باید در انتخاب همنشین خود دقت کنیم تا مبادا تصویر ما در آینه سیاه و کدر شود.

تنه انشاء:تاثیر همنشین در زندگی ما بسیار حائز اهمیت است. افراد نیکوکار و خردمند تو را با خود همراه می سازند و در کنار آن ها بودن تو را به سوی مسیر درست هدایت خواهد کرد. درست مثل ماهی که اگر با آن همنشین شوی به مانند ماه، درخشان و زیبا می شوی و علاوه بر خود به دیگران هم از نور و روشنایی خود منفعت می بخشی اما دیگر آدم های زندگیت

که اگر ظالم و دروغگو و نادرست باشند با همراه سازی تو با آن ها تو را همچون دیگی، سیاه می کنند و عاقبت خود را در مسیری غلط همراه با کوله باری اشتباه و دنیای از حسرت و پشیمانی، پیدا می کنی، در حالی که فرصت زیادی برای جبران روزهای گذشته نداری.

پس با کمی دقت و استفاده از تجربیات دیگران به راحتی می توان از رقم زدن اینگونه حوادث جلوگیری کرد و باید در زندگی در جستجوی ماه های زندگی خود باشید.

تا همراه با آن ها و با کمک از روشنایی ماه راه درست را پیدا کرد و خود نیز تبدیل به ماه شد و در اوج آسمان پرواز کرد اما نشست و برخواست با افراد سیاه، آدمی  را به قعر زمین می کشاند و آینده ی او را تباه می سازد. بنابراین قبل از آنکه دیر شود و ذات پاک هستی اتان سیاه شود

از هر گونه افرادی که حتی فکر می کنید همنشینی یا آن ها همچون دیگ شما را سیاه می کند دوری کنید تا عاقبتتان آه و حسرت روزهای رفته نباشد.

نتیجه گیری:مگر چقدر عمر می کنیم که همه اش آزمون و خطا باشد و خود به تنهایی دل به ماجرا بزنم! گاهی کمک از دیگران نیز می تواند تو را هدلیت سازد. اینگونه افراد خیلی زود در می یابند که چگونه افرادی تو را همنشین ماه می سازد یا که همچون دیگ سیاه می کنتد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


گسترش ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی پایه دهم

مقدمه:رفتار و گفتار دیگران در کنار ما همچون آینه ایی است که گویی خود را در آن می بینم. بنابراین باید در انتخاب همنشین خود دقت کنیم تا مبادا تصویر ما در آینه سیاه و کدر شود.

تنه انشاء:تاثیر همنشین در زندگی ما بسیار حائز اهمیت است. افراد نیکوکار و خردمند تو را با خود همراه می سازند و در کنار آن ها بودن تو را به سوی مسیر درست هدایت خواهد کرد. درست مثل ماهی که اگر با آن همنشین شوی به مانند ماه، درخشان و زیبا می شوی و علاوه بر خود به دیگران هم از نور و روشنایی خود منفعت می بخشی اما دیگر آدم های زندگیت

که اگر ظالم و دروغگو و نادرست باشند با همراه سازی تو با آن ها تو را همچون دیگی، سیاه می کنند و عاقبت خود را در مسیری غلط همراه با کوله باری اشتباه و دنیای از حسرت و پشیمانی، پیدا می کنی، در حالی که فرصت زیادی برای جبران روزهای گذشته نداری.

پس با کمی دقت و استفاده از تجربیات دیگران به راحتی می توان از رقم زدن اینگونه حوادث جلوگیری کرد و باید در زندگی در جستجوی ماه های زندگی خود باشید.

تا همراه با آن ها و با کمک از روشنایی ماه راه درست را پیدا کرد و خود نیز تبدیل به ماه شد و در اوج آسمان پرواز کرد اما نشست و برخواست با افراد سیاه، آدمی  را به قعر زمین می کشاند و آینده ی او را تباه می سازد. بنابراین قبل از آنکه دیر شود و ذات پاک هستی اتان سیاه شود

از هر گونه افرادی که حتی فکر می کنید همنشینی یا آن ها همچون دیگ شما را سیاه می کند دوری کنید تا عاقبتتان آه و حسرت روزهای رفته نباشد.

نتیجه گیری:مگر چقدر عمر می کنیم که همه اش آزمون و خطا باشد و خود به تنهایی دل به ماجرا بزنم! گاهی کمک از دیگران نیز می تواند تو را هدلیت سازد. اینگونه افراد خیلی زود در می یابند که چگونه افرادی تو را همنشین ماه می سازد یا که همچون دیگ سیاه می کنتد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشاء مقایسه ی آینه با چهره و آدم دروغگو پایه دهم

مقدمه:ذات آدمی به مرور زمان بر چهره او تاثیر می گذارد، اگر راستین است او را زیبا نشان می دهد و اگر دروغین باشد او را زشت! در این بین این آینه است که هر چه را که می بیند عینا نشان می دهد.

تنه انشاء:آینه همچون آبی زلال است. همانقدر شفاف و همانقدر زیبا که نتیجه ی انعکاس چهره است. آینه یکی از وسیله هایی است که روزانه، بارها به سراغش می رویم و خود را در آن نگاه می کنیم.

زیرا اطمینان داریم هر چه را که آینه نشان دهد،تصویر حقیقی است و در آن هیچ پنهان کاری وجود ندارد. درست مثل انسانی صاف و ساده که هر چه که درونش است به نمایش می گذارد. اما آدم دروغگو همیشه نقابی به صورت دارد.

آن چیزی که نشان می دهد نیست و دائما در حال دروغ گفتن است و هر لحظه در حال رنگ عوض کردن است. نه از کارهایش سر در می آوریم و نه حرف هایش با اعمالش مطابقت دارد. او هر روز نسبت به روز قبل، رویش سیاه و کدرتر می شود.

در حالی که آینه برای همیشه روشن و صاف و زلال است. نه رنگ می بازد و نه تغییر می کند.آینه تجلی گر خوبی ها و نیکی هاست،

در حالی که آدم دروغگو تنها نمایانگر بدی ها و زشتی هاست! این دو، دو قطب ناهماهنگ اند. و قیاس مقایسه ایشان راستین و دروغین است.

نتیجه گیری: بعضی از آدم ها ظاهرشان با باطنشان مطابقت دارد و هر چه در صورتشان دیده می شود در سیرتشان هم وجود دارد مثل آینه! اما عده ایی دیگر رنگ باخته اند و در هر لحظه تغییر جهت می دهند. به دنبال آن تبدیل به چهره ی منفور و سیاه گشته اند. همچون آینه ای شدن سخت است اما آینه ایی ماندن از آن سخت تر است. به امید روزی که همه همچون آینه روشن باشند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشاء مقایسه ی آینه با چهره و آدم دروغگو پایه دهم

مقدمه:ذات آدمی به مرور زمان بر چهره او تاثیر می گذارد، اگر راستین است او را زیبا نشان می دهد و اگر دروغین باشد او را زشت! در این بین این آینه است که هر چه را که می بیند عینا نشان می دهد.

تنه انشاء:آینه همچون آبی زلال است. همانقدر شفاف و همانقدر زیبا که نتیجه ی انعکاس چهره است. آینه یکی از وسیله هایی است که روزانه، بارها به سراغش می رویم و خود را در آن نگاه می کنیم.

زیرا اطمینان داریم هر چه را که آینه نشان دهد،تصویر حقیقی است و در آن هیچ پنهان کاری وجود ندارد. درست مثل انسانی صاف و ساده که هر چه که درونش است به نمایش می گذارد. اما آدم دروغگو همیشه نقابی به صورت دارد.

آن چیزی که نشان می دهد نیست و دائما در حال دروغ گفتن است و هر لحظه در حال رنگ عوض کردن است. نه از کارهایش سر در می آوریم و نه حرف هایش با اعمالش مطابقت دارد. او هر روز نسبت به روز قبل، رویش سیاه و کدرتر می شود.

در حالی که آینه برای همیشه روشن و صاف و زلال است. نه رنگ می بازد و نه تغییر می کند.آینه تجلی گر خوبی ها و نیکی هاست،

در حالی که آدم دروغگو تنها نمایانگر بدی ها و زشتی هاست! این دو، دو قطب ناهماهنگ اند. و قیاس مقایسه ایشان راستین و دروغین است.

نتیجه گیری: بعضی از آدم ها ظاهرشان با باطنشان مطابقت دارد و هر چه در صورتشان دیده می شود در سیرتشان هم وجود دارد مثل آینه! اما عده ایی دیگر رنگ باخته اند و در هر لحظه تغییر جهت می دهند. به دنبال آن تبدیل به چهره ی منفور و سیاه گشته اند. همچون آینه ای شدن سخت است اما آینه ایی ماندن از آن سخت تر است. به امید روزی که همه همچون آینه روشن باشند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است

مقدمه:قطعا تربیت در زندگی ما انسان ها اهمیت ویژه ای دارد و وقتی بیشتر با معنی و مفهوم آن آشنا می شویم که وارد جامعه شویم، رفتار هر یک از انسان ها در قبال ما وابسته به نوع دیدگاه و شیوه ای است که خانواده برای تربیت فرزند خود انتخاب کرده است.

هر یک از افراد جامعه در شکل گرفتن شخصیت یک بزهکار نقش دارند، او تحت تاثیر بسیاری از قضاوت های ما قرار گرفته است.

تنه انشاء:این که بگوییم تربیت شخصی از نظر ما غلط است، تا حدی می تواند به عقیده ما در مورد تفاوت رفتار ها بستگی داشته باشد، اگر بخواهیم بیشتر درباره ضرب المثل تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است توضیح دهیم باید بگوییم این تشبیه بهترین شیوه برای فهماندن مفهوم ارتباط انسان و شخصیت اجتماعی اش در جامعه است.

وقتی یک گردو را روی سقف گنبدی شکل خانه قرار می دهید و یا این که از روی درخت جدا می شود، قطعا روی یک سقف مقعر قرار نخواهد گرفت و به زمین می افتد.

حالا که بیشتر با این موضوع آشنا شدیم، باید خاطر نشان شویم که در هر شرایطی انسان ویژگی های تربیتی خود را بروز خواهد داد، در صف، مترو، نانوایی، اداره ها، مدرسه، دانشگاه و…

قطعا هر پدر و مادری می تواند با مطالعه بهتر فرزند خود را در این مسیر یاری کند، به او بیاموزد که وقتی مورد تهاجم لفظی یک شخص قرار گرفت، چگونه با کم ترین ضرر وارده به شخصیت خود و طرف مقابل، از آسیب های احتمالی دور شود. رخدادی که بار ها ممکن است تکرار شود و قطعا ما را درگیر خواهد کرد.

بهتر است همواره در مورد هر چیزی که از نظر ما اشتباه است و جامعه آن را به عنوان یک هنجار در نظر گرفته بپرسیم و اطلاعات مفیدی را کسب کنیم. در این شرایط بهتر متوجه می شویم که چرا یک قانون در شهرمان وجود دارد و نباید از آن سرپیچی کنیم.

تنتیجه گیری:تربیت یک انسان وابسته به شرایط جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و وابستگی های عاطفی کاملا متفاوت خواهد بود، از یک کودک خردسال که هنوز زبان به صحبت کردن باز نکرده است بگیرید تا فرزند خانواده که به مدرسه می رود، تمامی این عوامل او را مانند یک پازل کامل تر خواهند کرد.

بخش اصلی تربیت یک کودک و شکل گرفتن شخصیتش از سن 3 تا 10 سالگی می باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است

مقدمه:قطعا تربیت در زندگی ما انسان ها اهمیت ویژه ای دارد و وقتی بیشتر با معنی و مفهوم آن آشنا می شویم که وارد جامعه شویم، رفتار هر یک از انسان ها در قبال ما وابسته به نوع دیدگاه و شیوه ای است که خانواده برای تربیت فرزند خود انتخاب کرده است.

هر یک از افراد جامعه در شکل گرفتن شخصیت یک بزهکار نقش دارند، او تحت تاثیر بسیاری از قضاوت های ما قرار گرفته است.

تنه انشاء:این که بگوییم تربیت شخصی از نظر ما غلط است، تا حدی می تواند به عقیده ما در مورد تفاوت رفتار ها بستگی داشته باشد، اگر بخواهیم بیشتر درباره ضرب المثل تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است توضیح دهیم باید بگوییم این تشبیه بهترین شیوه برای فهماندن مفهوم ارتباط انسان و شخصیت اجتماعی اش در جامعه است.

وقتی یک گردو را روی سقف گنبدی شکل خانه قرار می دهید و یا این که از روی درخت جدا می شود، قطعا روی یک سقف مقعر قرار نخواهد گرفت و به زمین می افتد.

حالا که بیشتر با این موضوع آشنا شدیم، باید خاطر نشان شویم که در هر شرایطی انسان ویژگی های تربیتی خود را بروز خواهد داد، در صف، مترو، نانوایی، اداره ها، مدرسه، دانشگاه و…

قطعا هر پدر و مادری می تواند با مطالعه بهتر فرزند خود را در این مسیر یاری کند، به او بیاموزد که وقتی مورد تهاجم لفظی یک شخص قرار گرفت، چگونه با کم ترین ضرر وارده به شخصیت خود و طرف مقابل، از آسیب های احتمالی دور شود. رخدادی که بار ها ممکن است تکرار شود و قطعا ما را درگیر خواهد کرد.

بهتر است همواره در مورد هر چیزی که از نظر ما اشتباه است و جامعه آن را به عنوان یک هنجار در نظر گرفته بپرسیم و اطلاعات مفیدی را کسب کنیم. در این شرایط بهتر متوجه می شویم که چرا یک قانون در شهرمان وجود دارد و نباید از آن سرپیچی کنیم.

تنتیجه گیری:تربیت یک انسان وابسته به شرایط جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و وابستگی های عاطفی کاملا متفاوت خواهد بود، از یک کودک خردسال که هنوز زبان به صحبت کردن باز نکرده است بگیرید تا فرزند خانواده که به مدرسه می رود، تمامی این عوامل او را مانند یک پازل کامل تر خواهند کرد.

بخش اصلی تربیت یک کودک و شکل گرفتن شخصیتش از سن 3 تا 10 سالگی می باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا علم بهتر است یا ثروت در زندگی واقعی

مقدمه:علم بهتر است یا ثروت سوال مهمی است که باید با دقت و با منطق به آن پاسخ داد، در واقع ممکن است هر کسی با دیدگاه خود حواب این سوال را از ذهنش استخراج کرده و از طرف او قطعا صحیح است، در صورتی که قطعا چنین نیست. برخی نیز بین این دو تعادل ایجاد می کنند.

تنه انشاء:یکی از مسئله های مهم در مورد هر کدام از ما این است که ممکن است با توجه به شرایط خود و دید امضا دار خودمان به آن پاسخ دهیم، در صورتی که این قضیه از نظر بسیاری از دانشمندان اشتباه است و نباید آن طور که به ظاهر می بینیم بگوییم قطعا علم بهتر است، علم زمانی خوب است که شما فرصت استفاده از  آن را در هر جامعه، فرهنگ و شرایطی داشته باشید.

تطبیق شرایط زندگی با فرهنگی درست و استفاده مناسب از کسانی که به دنبال تحصیل و علم رفته اند قطعا می تواند بسیار نتیجه بخش و بهتر از فرهنگی باشد که تنها تحصیل را نوعی تجملگرایی می داند و ویترین خود را با این افتخارات پر می کنند.

در روبروی این مسئله نمی توانیم بگوییم که وقتی ثروتمند باشیم قطعا هر چیزی را داریم، به هیچ عنوان بحث فلسفی نیست، مسئله این است که بسیاری از ثروتمندان پس از بدست آوردن مالی عظیم، آن را به دلیل آشنایی نداشتن به بسیاری از اصول و تئوری خیلی زود از دست می دهند.

ممکن است فکر کنید که کسب علم باعث می شود حتما به ثروت برسید، در صورتی که در 90 درصد مواقع چنین نیست، هوش اقتصادی بسیار مهم است، زندگی بدون کسب و ثروت سخت خواهد شد. اما قطعا غیرممکن نیست و ثروت به تنهایی برای بسیاری چیزی جز دردسر نداشته است. انتخاب بین این دو سخت نیست، باید با هوشمندی تمام هر کدام را در بخشی از زندگی به کار برد.

نتیجه گیری:در نتیجه باید بگوییم که در صورتی که این دو عنصر مهم زندگانی انسان ها اگر با یکدیگر ترکیب شوند بهترین اتفاق ها رخ خواهد داد، جامعه ای که بین این دو مهم، تعادل برقرار کند روز به روز پیشرفته تر و قدرتمند تر از دیروز در عرصه های مختلف ظاهر می شود.

در نظر داشته باشید که هر کسی می تواند علم را به راحتی بدست آورد، اما از این پل به ثروت رسیدن عموما برای بسیاری از ما سخت ترین کار دنیاست.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه دهم انشا علم بهتر است یا ثروت در زندگی واقعی

مقدمه:علم بهتر است یا ثروت سوال مهمی است که باید با دقت و با منطق به آن پاسخ داد، در واقع ممکن است هر کسی با دیدگاه خود حواب این سوال را از ذهنش استخراج کرده و از طرف او قطعا صحیح است، در صورتی که قطعا چنین نیست. برخی نیز بین این دو تعادل ایجاد می کنند.

تنه انشاء:یکی از مسئله های مهم در مورد هر کدام از ما این است که ممکن است با توجه به شرایط خود و دید امضا دار خودمان به آن پاسخ دهیم، در صورتی که این قضیه از نظر بسیاری از دانشمندان اشتباه است و نباید آن طور که به ظاهر می بینیم بگوییم قطعا علم بهتر است، علم زمانی خوب است که شما فرصت استفاده از  آن را در هر جامعه، فرهنگ و شرایطی داشته باشید.

تطبیق شرایط زندگی با فرهنگی درست و استفاده مناسب از کسانی که به دنبال تحصیل و علم رفته اند قطعا می تواند بسیار نتیجه بخش و بهتر از فرهنگی باشد که تنها تحصیل را نوعی تجملگرایی می داند و ویترین خود را با این افتخارات پر می کنند.

در روبروی این مسئله نمی توانیم بگوییم که وقتی ثروتمند باشیم قطعا هر چیزی را داریم، به هیچ عنوان بحث فلسفی نیست، مسئله این است که بسیاری از ثروتمندان پس از بدست آوردن مالی عظیم، آن را به دلیل آشنایی نداشتن به بسیاری از اصول و تئوری خیلی زود از دست می دهند.

ممکن است فکر کنید که کسب علم باعث می شود حتما به ثروت برسید، در صورتی که در 90 درصد مواقع چنین نیست، هوش اقتصادی بسیار مهم است، زندگی بدون کسب و ثروت سخت خواهد شد. اما قطعا غیرممکن نیست و ثروت به تنهایی برای بسیاری چیزی جز دردسر نداشته است. انتخاب بین این دو سخت نیست، باید با هوشمندی تمام هر کدام را در بخشی از زندگی به کار برد.

نتیجه گیری:در نتیجه باید بگوییم که در صورتی که این دو عنصر مهم زندگانی انسان ها اگر با یکدیگر ترکیب شوند بهترین اتفاق ها رخ خواهد داد، جامعه ای که بین این دو مهم، تعادل برقرار کند روز به روز پیشرفته تر و قدرتمند تر از دیروز در عرصه های مختلف ظاهر می شود.

در نظر داشته باشید که هر کسی می تواند علم را به راحتی بدست آورد، اما از این پل به ثروت رسیدن عموما برای بسیاری از ما سخت ترین کار دنیاست.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا در مورد اختراعات مهم خودرو
مقدمه:اختراعات زیادی به زندگی ما منتقل شده که شکل آن را دگرگون کرده اند و قطعا بسیاری از آن ها هر روز در حال پیشرفت هستند و این به دلیل علاقه انسان ها به بی نهایت و رسیدن به چیزی است که انگار در ذهن وجود ندارد و ناگهان شکل می گیرد، یکی از این اختراعات مهم ماشین ها و البته در بخش مهم خودرو ها هستند.
تنه انشاء:خودرو ها به شما امکان جابجایی با سرعت بالا را می دهند، چیزی که در گذشته توسط اسب و شتر انجام می شد و شما فاصله دو شهر را در حدود یک هفته طی می کردید، حالا چنین وضعیتی نیست و مسئله کلیدی و مهم این است که هر کسی می تواند حالا با خودرو در عرض چند ساعت صد ها کیلومتر را طی کند.
مسئله مهم دیگر این است که خودرو ها روز به روز نسبت به گذشته پیشرفته تر می شوند، مثلا سرعت آن ها حالا از محدودیت رد شده و برخی مدل های گران قیمت که در بازار موجود هستند در هر ساعت می توانند ۴۵۰ کیلومتر را پیموده و البته که در حال حاضر تکنولوژی های برقی و ترکیب نیروی برق و بنیزین و سوخت فسیلی نیز به مرحله رشد رسیده است.
اختراعات مهم همواره هر روز توسط مردم استفاده می شوند و حتی باعث پیشرفت های بیشتری در زمینه های مختلف می شوند. خودرو ها را می توان پرچمدار این پیشرفت دانست که در طول چند سال اخیر هر روز نسبت به گذشته کیفیت و البته دوام آن ها بالاتر رفته و بازدهی بیشتری بر اساس مصرف انرژی دارند.
نتیجه گیری:این روز ها خیابان ها پر شده از خودرو های گوناگون که انسان از آن به عنوان محبوب ترین سیستم برای جابجایی بهره می گیرد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا با موضوع موفقیت در مسیر تحصیل و علم
مقدمه:موفقیت یک انسان تنها زمانی رقم می خورد که خودش واقعا در این باره تلاش کرده و سعی کند موفقیت های بزرگ را با ذهنش به وجود آورده و پس از آن نیز دست یافته و مسیر زندگی شان را دگرگون می کند.
عده ای که نا امید هستند مدام می گویند پیشرفت نشدنی سخت و غیرقابل انجام و باور است.
تنه انشاء:نخست این که باید باور داشته باشیم اگر تلاش کنیم به هر چیزی که می خواهیم می رسیم و موفقیت ها را یک به یک طی می کنیم، هر چه خودمان انجام دهیم، درست در ادامه زندگی و سرنوشت شکل جدیدی به خواسته های ما می دهد، درس خواندن ما را زود تر به هدفی که داریم می رساند و این اتفاق قطعا بسیار مثبت است.
پدر و مادر همیشه دوست دارند که فرزندشان در بهترین شرایط تحصیل کرده و شرایط خوبی داشته باشد و عموما می گویند که من حاضرم از روزی خودم کم کنم ولی فرزندم تحصیلات بالایی داشته باشد. شده می‌فرستم دانشگاه آزاد!». این جمله‌ها پیام‌های ضمنی مهمی را به فرزندان منتقل می‌کنند.
می دانند پیشرفت زمانی رقم می خورد که سعی و تلاش در کنار اراده شکل گرفته و این شخصیت باید در فرزندشان نیز ایجاد گردد.
اما آیا تنها تلاش کافی است؟ قطعا خیر، استفاده از ویژگی ها و علایق نیز می تواند ما را به سمت و سوی مثبتی هدایت کند و نقش ما بسیار در این اتفاق جدی تر است. ما وقت زیادی برای پیشرفت به عنوان جوان و نوجوان داریم.
نتیجه گیری:هر کسی که به دنبال موفقیت باشد می تواند با کمی تلاش و بهره گیری از هوش آن را بدست آورد و انسان زمانی به موفقیت می رسد که خودش را باور داشته باشد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا در مورد شغل پزشکی و اهمیت آن در جامعه
مقدمه:جامعه در واقع قطعا به هر شغلی نیاز خواهد داشت، کفاش، بنا، نقاش، پزشک، مهندس، نویسنده، مخترع و… البته که یکی از مهم ترین شغل ها در کشور ما و کشور های پیشرفته پزشکی است که البته شاخه های گوناگون و گسترده ای دارد و قطعا شما هم این شغل را بسیار مهم می دانید.
تنه انشاء:اگر خدایی نکرده دچار درد و بیماری شوید، نخستین کاری که ذهتان می رسد، مراجعه به یک پزشک است که می تواند بیماری ها و درد های شما را نخست تشخیص داده و پس از آن نیز علاج کند، فرا تر از هر چیزی نباید فراموش کنید که انسان و سیستم بدنی اش نسبت به بیماری آسیب پذیر است.
استفاده از دارو ها، انواع روش های درمان، رژیم درمانی و البته جراحی ها توسط پزشکان انجام می شود، از پزشک عمومی گرفته تا، دندانپزشک، متخصص بیماری های خاص و… همه و همه یک وظیفه بر عهده دارند و آن هم درمان بیماری ها است و در قبال این مسئله علم زیادی بدست آورده اند.
پزشکان مسئول افزایش امید به زندگی و نیز بهبود و بالا بردن رفاه در جامعه ما هستند. افرادی که از بیماریهایی مثل سرطان نجات پیدا میکنند، معمولا بقای خود را مدیون فداکاری، مهارت و تعهد پزشکان هستند و این مسئله در تمامی جوامع بسیار مهم و نکته ای کلیدی است.
نتیجه گیری:نباید فراموش کنیم که سلامتی خود را نخست مدیون خدای بزرگ و بخشنده و پس از آن روش های درمانی هستیم که پزشکان در اختیار ما قرار می دهند و مشکلات جسمانی و روحی و بیماری های سخت ما را درمان می کنند. آن ها انگار که فرشته نجات هستند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا در مورد شغل معلمی و اهمیت آن
مقدمه:شغل معلمی یکی از مهم ترین ها در دنیا است و عموما در کشور های بزرگ معلمان حقوق بالایی نیز دارند، البته که یادگیری در کشور های مختلف و از جمله پیشرفته ترین ها اهمیت ویژه ای دارد و این کار از همان ابتدا در دنیا به عنوان یکی از سازنده ترین ها شناخته شده است و برای آن احترام ویژه قائل هستند.
تنه انشاء:اگر دانش آموز هستید و می خواهید معلم شوید باید بدانید که مسئولیت سنگینی بر دوش شماست و باید آن را با دقت انجام دهید در غیر این صورت احتمالا در تصمیمتان مد نظر می کنید، فراموش نکنید که اگر بخواهید معلم شوید باید به خوبی درس بخوانید و مدارج علمی را کسب کنید؛ ضمن این که اگر فکر می کنید معلمی شغل آسانی است و پس از مدتی تحصیل می توانید تدریس کنید باید بگوییم که اشتباه است.
شما باید همواره سعی کنید سطح علمی خود را بالا برده و دانش خود را نیز افزایش دهید، فرا تر از هر چیزی نباید از یاد ببرید که علم شما باید به اندازه ای باشد که به سوالات دانش آموزان پاسخ دهید.
ساعت کاری معلم معمولا به صورت تمام وقت است. برخی معلمان بعد از ساعات کاری خود به تدریس های خصوصی، برنامه ریزی دروس و شرکت در برخی جلسات با مسئولان آموزشی و یا والدین می پردازند. البته برخی نیز به دلیل کافی نبودن حقوق دریافتی، به شغل دوم روی می آورند. البته که تمام معلمان نیز ساعت کاری یکسانی ندارند و در این مورد تفاوت های زیادی وجود دارد.
نتیجه گیری:اما به هر حال معلمی می تواند شغل خوبی باشد، همان طور که می دانید شغل پیامبران است چون آن ها نیز به انسان ها دانسته های زیادی آموختند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید. 

پایه نهم انشا در مورد شغل آرایشگری
مقدمه:هر کدام از ما در زندگی بار ها به آرایشگاه می رویم و این کار هر ماه تکرار می شود و قطعا می دانیم که ظاهر انسان بسیار برای او مهم است، مسئله مهم دیگر این است که آرایشگری قطعا یکی از شغل هایی است که نیازمند دقت و حوصله است و اگر یک بار هم به درستی انجام نشود موجب نیتی می شود.
تنه انشاء:در واقع اگر می خواهید این شغل را انتخاب کنید باید بدانید که برای یادگیری انواع مدل های اضلاح مو و همینطور تغییر ظاهر باید زمان صرف کنید، دوره های زیادی را می توانید طی کنید تا تبدیل به یک آرایگشر خوب شوید، در نتیجه اگر فکر می کنید که دقتتان بالاست و می توانید این مراحل را کاملا صحیح انجام دهید، فراموش نکنید که آرایشگری می تواند درآمد خوبی نیز داشته باشد.
در کنار تمامی مواردی که گفتیم عموما آرایشگر ها کاملا با یکدیگر از روش های متفاوت استفاده می کنند تا ظاهر شما را تغییر دهند، البته که کار آن ها گستردگی خاص خود را دارد و به یک شکل نیست. از یاد نبرید که وقتی می خواهید آرایشگری را یاد بگیرید این کار باید در یک مرکز معتبر انجام شود تا شما گواهی های لازم را دریافت کنید.
به اضافه این که وقتی آرایشگری را به صورت تئوری می آموزید باید مدت زمان زیادی سعی کنید تا تمرین های عملی نیز داشته باشید و ضمن این که وقتی می خواهید برای یادگیری عملی فعالیت داشته باشید باید از مدل های غیرواقعی استفاده کنید.
نتیجه گیری:هر شغلی مزایا و معایب خاص خود را دارد و قطعا آرایشگری نیز معایبی خواهد داشت که یکی از آن ها مدام سر و پا بودن و کار کردن با دست و همین طور حرکتی است که هر روز باید تکرار گردد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا آشنایی با رشته ورزشی فوتبال
مقدمه:ورزش های زیادی هستند که شما می توانید در زندگی آن ها را تجربه کنید، اما قطعا یکی از محبوب ترین ها فوتبال است که در طول چند سال اخیر همواره در مورد آن بسیار می شنویم، حتی اگر به اخبار و بخصوص خبر های ورزشی دقت کنید می بییند که در مورد فوتبال بسیار صحبت می شود.
تنه انشاء:نباید از یاد برد که قوانین فوتبال نیز بر جذابیت آن افزوده است، استفاده از یازده نفر در هر تیم و همین طور یک توپ که همه به دنبال آن می دوند قطعا جذابیتش را چند برابر می کند، قوانینی مانند خطا، پنالتی و همین طور انواع اوت و کرنر که بخشی از بازی است و در کنار تمامی مواردی که می دانیم، ورزش فوتبال ساختار کمک افراد به یکدیگر برای شکل گرفتن موفقیت را تشکیل می دهد.
در درجه اول از یاد نبرید که انسان ها باید به خوبی فعالیت گروهی را در این بازی بیاموزند، مسئله مهم دیگری که در این باره باید توضیح داد این است که فوتبالیست های حرفه ای و محبوب درآمد بسیار بالایی دارند و قطعا ورزش فوتبال به همین دلیل به محبوبیت روز افزون رسیده است و حالا در این جایگاه قرار دارد.
در کشور ما نیز لیگ فوتبال به صورت حرفه ای دنبال می شود و می دانیم که تا چه حد برای مردم مهم است و همواره آن را دنبال می کنند، کشور هایی مانند اسپانیا، انگلستان، ایتالیا و المان فوتبالی در سطح بالا و حرفه ای دارند.
نتیجه گیری:اگر شما هم می خواهید فوتبالیست شوید باید بدانید که با تلاش و گذر از سختی ها و از خود گذشتگی هر چیزی حتی موفقیت در فوتبال ممکن است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا در مورد اتفاقات تلخ و بد در زندگی
مقدمه:روز های سخت، تلخ و بد در زندگی همه انسان ها عموما کم و بیش وجود دارد، اما برخی با آن روبرو شده و سعی می کنند حلش کنند، برخی نیز از این روز های بد فراری هستند و ترجیح می دهند که زندگی خود را به شکل دیگری به سمت دیگری و حتی گاهی با نا امیدی بنا کنند که قطعا سرانجام خوبی نخواهد داشت.
تنه انشاء:فرا تر از هر چیزی بهتر است به یاد داشته باشیم که انسان ها در شرایط مختلف می توانند تصمیمات متفاوتی بگیرند و این تصمیم می تواند زمانی سخت تر باشد که راه های زیادی نداشته باشند، در این شرایط به فکر راه فرار هستیم، این راه فرار ممکن است حتی وضعیت را بد و بدتر کند، اما اگر فکر می کنیم که ممکن است روز های سخت به پایان نرسد باید بگوییم که سخت در اشتباه هستیم.
اشتباهات انسان ها زمانی بیشتر می شود که فکر کند خودش می تواند هر مشکلی را حل کند و نیازی به م و کمک گرفتن از دیگران نبیند. در روحیه انسان ها همواره حس کارکردن به صورت انفرادی وجود دارد که به هیچ عنوان خوشایند نیست و حتی می تواند موجب مشکلات زیادی نیز برای او شود.
وقتی بیاموزیم که برای رشد و موفقیت هم به دیگران کمک کنیم و هم سعی کنیم خودمان حل کننده مشکلات سخت باشیم قطعا روز ها بهتر و آینده زیبا تر می شود.
نتیجه گیری:آیا تاکنون به این مسئله فکر کرده اید که چرا اتفاقات تلخ و بد در زندگی مان رخ می دهد؟ بله بخشی از آن تقدیر و حکمتی است که خداوند بزرگ و حکیم پیش و روی ما قرار داده است تا خود را آزموده و قوی تر برای آینده ای بهتر شویم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا در مورد زیبایی های فصل تابستان
مقدمه:زندگی روز های رنگی زیادی دارد، برخی از این روز ها تیره و تاریک و برخی دیگر نیز لحظات جذاب و خوبی هستند و همواره افکار بسیار مثبت خواهند بود، اگر می خواهید زندگی خود را پر از لحظات خوش کنید قطعا شروع آن می تواند در تابستان پر انرژی و داغ باشد.
تنه انشاء:فصلی که خوابیدن در آن اشتباه ترین کار ممکن است و شما انرژی زیادی برای زندگی جذاب پیش و روی خود دارید. تلاش می کنید که هر چه می خواهید را در این فصل برنامه ریزی کرده و صد البته که وقت می گذارید تا آن را بدست آورید. مسئله مهم دیگر این است که کم تر به آن اشاره می شود: ما در فصل تابستان می توانیم علاوه بر تفریح و گردش کار های مثبت زیادی نیز انجام دهیم.
این بستگی به خودمان دارد که در مورد زندگی مان چه تصمیمی می گیریم و می خواهیم که چه کار هایی انجام دهیم، آیا زندگی صرفا لحظات زود گذر است یا خیر؟ بله قطعا همین طور است اما می توانیم این روز ها را هر لحظه نسبت به گذشته زیبا و زیبا تر کنیم.
اتفاقات مثبت از سوی ما رقم می خورد و امیدواری در زندگی بهترین مسئله ای است که باید به آن تکیه کرد و هدف را همین طور پیش برد. آیا به این مسئله فکر کرده اید که چگونه باید مثبت اندیش باشید؟ تصمیم شما مهم است چون می تواند تابستان شما را زیبا تر و بهتر کند.
نتیجه گیری:اگر می خواهید تابستان خوبی داشته باشید بهترین کار برنامه ریزی و هدف سازی است و در نهایت می آموزید که مطابق این هدف گذاری پیش بروید و نتیجه بهتری بگیرید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا چرا قضاوت دیگران اشتباه است
مقدمه:قضاوت کردن بدون اساس و مدرک و مشاهدات میدانی قطعا یکی از اشتباه ترین کار هایی است که هر انسانی مرتکبش خواهد شد و می تواند عواقب بدی نیز داشته باشد و این شرایط به هیچ عنوان مثبت نیست و چه بسا می تواند موجب اختلافات زیادی شود.
تنه انشاء:در درجه اول باید بدانیم که شرایط انسان ها در قبال تصمیم گیری ها با یکدیگر متفاوت است و قطعا هر کسی ممکن است در یک شرایط مشابه تصمیم خاص خود را گرفته و یا این که در حین مواجه شدن با این مشکل تفاوت هایی در عکس العمل ها وجود داشته باشد که ما از آن ها بی خبر هستیم.
مسئله این است که با دریچه فکر و ایده ای که خودمان داریم به آن می نگریم و این کار اساسا موجب اشتباهات بزرگ و زیادی در میان انسان ها می شود و قطعا هیچ چیز مثبتی در این وضعیت به سراغ شما و فردی که مورد قضاوت قرار می گیرد وجود ندارد.
باید گفت که وقتی کسی را قضاوت می کنیم شاید تنها زمانی متوجه اشتباهمان شویم که خودمان هم در این جایگاه قرار گرفته و وضعیت کاملا مشابهی را تجربه کنیم. هر چه سنمان بالا تر برود با تجربه های بیشتری روبرو می شویم. حتی اگر کسی در حال انجام اشتباهی باشد نباید با این دید در روز دیگر و ساعت دیگر او را قضاوت کنیم.
قضاوت انسان ها اشتباه است چون شرایط هر کدام از ما با یکدیگر فرق دارد.
نتیجه گیری:شاید فرد مورد نظر در این وضعیت بهترین تصمیم را گرفته باشد که از نظر ما اشتباه باشد، شاید در مورد تمام قضیه اطلاعات کافی را نداشته باشیم. پس بهتر است زود قضاوت نکنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا با موضوع نعمت بینایی انسان ها
مقدمه:نعمت بینایی یکی از مهم ترین نکاتی است که با بررسی آن می توانیم به عظمت خدای بخشنده و بزرگ پی ببریم، این که چگونه چنین ساختاری طراحی شده است و این که ما در زندگی خود چه حجمی از تصاویر را با آن مشاهده می کنیم و کم ترین خطا را خواهد داشت.
تنه انشاء:چشم انسان می تواند فواصل دور و نزدیک را با کیفیت خارق العاده مشاهده کرده و حتی تاکنون تحقیقات زیادی انجام شده که ثابت شود آیا قابل مقایسه با دوربین های فوق مدرن و چشم می تواند منطقی باشد؟ می توان گفت که چشم انسان یکی از پیچیده ترین اعضای اوست و بسیاری از دانشمندان در تلاش بوده اند که نمونه ای از آن را طراحی و بازسازی کنند.
تمام آن ها اعتراف کرده اند که این کار بسیار سخت، پیچیده و عجیب بوده و در بسیاری از موارد با شکست در همان ابتدای کار روبرو شده اند. فرا تر از این موارد نباید از یاد ببریم که در مقابل چشم نیز پلک و مژه قرار دارند که عملیات محافظت از چشم به صورت کامل بر عهده آن ها است. این مسئله خود به اندازه کافی جالب و عجیب است و احتمالا ذهن شما را نیز درگیر کرده است و برایتان ویژگی کاملا حیرت برانگیزی است.
اما به هر حال چشم بینایی را برای انسان به ارمغان می آورد که یکی از حس های پنجگانه است.
نتیجه گیری:ما همواره باید از چشم خود در برابر خطرات مراقبت کنیم و از یاد نبریم که این ها نعمت های خداوند بزرگ هستند و باید به خوبی از آن ها نگه داری کنیم و نزد ما امان می باشند. انسان باید همواره از سلامتی خود محافظت کند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا یک سفر تخیلی به فضا و منظومه شمسی
مقدمه:قطعا هر انسانی دوست دارد فضای خارج از زمین را برای چند ساعت هم که شده تجربه کند، برخی ترجیح می دهند برای همیشه به یک سفر ابدی و تا آخر دوران زندگی بروند و دیگری بازگشتی در کار نباشد که البته تصمیم آن ها نیز در نوع خود جالب است. تصور کنید که در یک قرعه کشی برنده سفری یک هفته ای به کره ماه شده اید و می توانید مدتی را در این سیاره بگذرانید و برای این مسافرت از یک فضاپیمای سریع السیر استفاده می شود.
تنه انشاء:قطعا نخست این خبر که شما مدتی از جو زمین خارج می شوید می تواند بسیار ترسناک باشد، اما این امکان وجود دارد که از دوربین عکاسی استفاده کرده و تک تک این لحظه ها را نیز ثبت کنید، جالب است بدانید که در اثر سفر فضایی اتفاقی که رخ می دهد این است که قد شما کمی بلند تر خواهد شد.
ضمن این که ممکن است مشکلاتی در بلع خوراکی و غذا داشته باشید که بسیار عجیب به نظر می رسد. ضمن این که ترس و اضطراب بخشی جدایی ناپذیر از این سفر است، شما از اکسیژن درون محفظه فضاپیما استفاده می کنید. ممکن است در ساعات اول همه چیز برای شما غیرعادی به نظر برسد. کسانی که به این سفر می روند و همواره در فضا هستند از روش های خاصی استفاده می کنند تا بتوانند غذا بخورند.
قبل از شما تعداد کمی توانسته اند به فضا سفر کنند و این خیلی عجیب است که بدانید نام شما نیز در این لیست محدود قرار می گیرد.
نتیجه گیری:شما در این سفر ممکن است با سیاهچاله ها روبرو شوید، حتی به خورشید نزدیک تر می شوید و این کمی عجیب است، اتفاق دیگری که در این سفر جذاب رخ می دهد تفاوت میان گذشتن زمانی است که کم تر به آن فکر می کنید زیرا جذابیت های بیشتری در سطح کره ما وجود دارد که از آن ها تصاویر زیبایی ثبت کنید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه نهم انشا نامه ای به خداوند بزرگ و بخشنده

مقدمه:هر کسی در زندگی اش باید همواره با خدای بزرگ و متعال، آفریدگار جهانیان صبحت کند، انگار که قرار است نامه ای بنویسد به خداوند بزرگ و متعال، او همیشه یار و همراه ماست و در هر شرایط و سختی ما را یاری می کند، اگر از او کمک بخواهیم قطعا به نتیجه ی که در ذهن و اهداف خود داریم می رسیم و از سخت ترین مشکلات گرفتاری ها و سختی ها دور می شویم.

تنه انشاء:خدای مهربانی که ما را آفریده ای و این همه نعمت در اختیار ما قرار داده ای، همواره از تو ممنونیم برای اتفاقات بدی که می توانست در زندگی مان رخ دهد و ترس هایی که در وجود ما وجود دارد برای از دست دادن سلامتی که بسیار مهم است، تو به ما آموختی که چگونه ببخشیم و از اشتباهات دیگران گذر کنیم و به آن ها یادآوری کنیم که هنوز صفات زیبای خدای بزرگ در ما انسان ها هر چند کم وجود دارد.

زندگی پر از لحظاتی است که ما هیچ کسی را نمی بینیم و همواره سعی می کنیم به تلاشی دست بزنیم تا از این وضعیت نجات یابیم، مسئله این است که می توانیم با راز و نیاز به آرامشی الهی برسیم و کم تر درگیر رخداد های تلخ، بد و خطرناک شویم که چیزی جز ناراحتی برای ما ایجاد نمی کند.

می توانیم بگوییم که هر چه خداوند بزرگ برای ما پیش و روی مسیر زندگی مان قرار داده است، پازلی است که ما را تکمیل می کند و باعث پیشرفتمان در زندگی می شود.

نتیجه گیری:خداوند بزرگ در هر لحظه از زندگی ما حضور دارد و ما را از سخت ترین رخداد ها که نمی توانیم فکرش را بکنیم و ممکن است ناشکر باشیم نجات داده است، او همواره بزرگ ترین قدرتی است که در تمام دنیا وجود دارد، تمام عالم هستی را آفریده است که ما در مورد آن کم ترین اطلاعات ممکن را داریم. از خدای بزرگ می خواهیم که ما را در این دنیا و آخرت عاقبت بخیر فرماید.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا خانواده خوب چه نقشی در موفقیت دارد

مقدمه:قطعا خانواده خوب در هر مسیری از زندگی شما نقش بسیار مهم و کلیدی را ایفا می کند، آن ها فداکاری های زیادی را انجام می دهند تا شما به اهدافی که در ذهن دارید برسید و از سختی ها، مشکلات، گرفتاری ها دور شده و زود تر زندگی سر و سامان گرفته و کم تر درگیر رخداد های تلخ و منفی شوید.

تنه انشاء:از یاد نبرید که خانواده یکی از بخش های مهم و ارکان اصلی در هر جامعه است و نخستین قسمت از شروع یک شخصیت هستند، آن ها می توانند آینده شما را تا حد زیادی رقم بزنند، خانواده ای را که در آن پدر و مادر هر دو سعی و تلاش خود را بر موفقیت و بی دغدغه زندگی کردن فرزند می گذارند و همواره در این تلاش هستند که اصل خانواده را از حاشیه دور کنند.

در مقابل خانواده ای که پدر خلافکار است و مادر نیز با توجه به مشکلاتی که در زندگی بوجود آمده است، ترجیح می دهد این زندگی را دیگر ادامه ندهد، تمامی این مشکلات می تواند باعث شود فرزند خانواده خود را در شرایط از هم پاشیده ببیند و درگیر رخداد های تلخ و مشکلات بسیار بزرگی شود.

نقش هر کسی در خانواده برای شکل گیری شخصیت یک کودک بسیار مهم است و نباید فراموش کرد که انسان های موفق نیز همیشه وابسته به خانواده هستند.

نتیجه گیری:زندگی هر کدام از ما پر از دغدغه های عجیب و غریبی است که وقتی به آن ها می نگریم ممکن است درگیر ترس  اندوه شویم، اما وقتی خانواده را در کنار خودمان احساس می کنیم قطعا این غم، گرفتاری، اندوه و ترس زود تر از بین می رود. اعضای خانواده اولین شخصیت هایی هستند که در هر شرایط و وضعیتی می توانند برای شما دلسوز بوده و کمکتان کنند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا با موضوع خوش اخلاقی و خوش رفتاری

مقدمه:قطعا رفتار خوب در زندگی هر کسی می تواند تاثیرات خاصی داشته باشد، این که مدام با دیگران درگیر نشویم و بر سر هر چیزی ناراحتی را وارد زندگی مان نکنیم، هم به دیگران کم تر آسیب می شود و هم خودمان تحت تاثیر این شرایط قرار نمی گیریم، بهتر است که به یاد داشته باشید نخستین کسی که از فتار های پر از پرخاش آسییب می بیند، خودش است.

تنه انشاء:همه باید بیاموزیم که دیگران مسئول تحمل رفتار های بد و اخلاق های منفی ما نیستند، بهتر است در بیشتر مواقع سعی در تقویت روحیه خودمان داشته باشیم که کم تر با لحظات تلخ و سخت روبرو شویم. می توانیم بجای اخلاق بد و فتار های زشت، به خوش رفتاری خودمان افتخار کنیم.

این بسیار زیبا است که کار ها و اهدافمان را با لبخند پیش ببریم، ممکن است در نقطه ای از زندگی صاحب قدرت باشیم، اما به این معنی نیست که باید رفتار بدی داشته و نسبت به دیگران زورگویی را در اولویت اول قرار دهیم. آموختن این که هر کسی ممکن است خصوصیات مثبت اخلاقی داشته باشد که از نظر ما ناشناخته است بسیار به بهبود شرایط جامعه کمک می کند.

در کنار تمامی تفاوت های شخصیتی که انسان ها با یکدیگر دارند، باید درک کنیم که هر کسی ممکن است ویژگی های خوب و بدی داشته باشد، برخی از آن ها وابسته به سلیقه هستند و ما نمی توانیم درباره آن ها قضاوت کنیم. سعی کنیم دیگران را با رفتار هایی از خود در یک زمان خاص و یک بار برخورد قضاوت نکنیم.

نتیجه گیری:هر کسی می تواند شخصیت متفاوتی داشته باشد، در واقع رفتار خوب تنها به این معنی نیست که ما باید همواره شاد باشیم و یا این که دیگران را به شادی واداریم، همین که به تفاوت های رفتاری دیگران اهمیت دهیم و از آن ها بخواهیم مشکلات و گرفتاری هایشان را با ما در میان بگذراند و در مواقع لازم به آن ها کمک کنیم قطعا می توانیم فرد مثبتی در جامعه باشیم.

دیدگاه های مختلفی در مورد رفتار های انسان ها با یکدیگر وجود دارد، ما باید به همه احترام بگذاریم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا ضرب المثل باد آورده را باد می برد

مقدمه:هر کدام از ما انسان ها در نقطه ای از کره زمین زندگی می کنیم و همواره در تلاش هستیم تا از هر آنچه که سخت از گذر کرده و برای دستیابی به موفقیت های بزرگ نیز زندگی مان را می گذاریم تا به حدی که ممکن است لحظه ای احساس کنیم، این همه تلاش و کوشش برای چیست و آیا نتیجه ای دارد؟

تنه انشاء:بسیاری معتقدند که ممکن است ما در زندگی هر چه تلاش کنیم به نتیجه نرسیم، درست نقطه مقابل این ضرب المثل که می گوید باد آورده را باد می برد، عده ای نیز بدون تلاش به نقطه موفقیت و یا آرزو و خواسته ای که داشتند می رسند و در نهایت می توان گفت که آن ها نیز ممکن است احساس کنند بالاخره دیر یا زود مجددا این موفقیت را از دست می دهند چون خودشان آن را بدست نیاورده اند و هیچ چیزی در انتظار آن ها نیست.

در واقع اگر برای رسیدن به هدف و موفقیت رنج نکشیم قطعا با مشکلات و گرفتاری های بزرگی روبرو می شویم، هر چند که به سرانجام خوشی دست پیدا کنیم، مثلا اگر ثروتی باد آورده و یک شبه را کسب کنیم، خیلی زود آن را از دست می دهیم چون هوش اقتصادی لازم را کسب نکرده ایم و این می تواند بدترین خبر باشد.

تفاوت هایی رقم می خورد و بسیاری ترجیح می دهند برای دستیابی به خواسته ها هیچ تلاشی نکنند، این اتفاق باعث می شود که ناگهان نا امیدی به سراغ آن ها آمده و قطعا لحظات سختی ایجاد می گردد.

نتیجه گیری:انسان ها همواره باید سعی کنند برای دستبابی به موفقیت ها تلاش کنند، حتی اگر ناگهانی این موفقیت را بدست آورند قطعا ممکن است دچار مشکلات و گرفتاری های زیادی شود. انگار بسیاری از یاد برده ایم که ممکن است هر تلاشی بار ها بی نتیجه باشد، اگر به ثمر بنشیند، قطعا می تواند شیرین تر و جذاب تر باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا ضرب المثل و جمله معروف همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی

مقدمه:هر کسی ممکن است خود را بدشانس ترین آدم روی زمین بداند، در صورتی که این اندیشه همیشه از نظر بزرگان اشتباه است، بسیاری معتقد هستند که چیزی به عنوان شانس وجود ندارد و هر رخدادی که برای انسان ها پیش می آید حکمتی دارد و نیاز به بازخورد و پاسخ خاصی خواهد داشت.

تنه انشاء:عده ای ترجیح می دهند در زندگی همواره تمامی مشکلات و سختی هایی که باید تحمل کنند را بر گردن شانس انداخته و معتقدند که خودشان هیچ نقشی در اتفاقات تلخ و سختی که برای آن ها رخ می دهد ندارند، در صورتی که این فکر همواره و در هر مکتب علمی اشتباه شناخته می شود، به طور قطع ضرب المثل مشهور همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی برای مقایسه اتفاقاتی است که از روی بدشانسی و طالع بد رخ می دهد.

یعنی شانس و اقبال شخص دیگر حتی در بدترین وضعیت نیز از ما بهتر است و می تواند برای خود شرایط خوبی را فراهم کند که ما حتی یک لحظه از آن را نیز در زندگی نداشته ایم، مثلا کسی که در قرعه کشی برنده می شود اما جایزه اش بسیار ناچیز است و آن را با دیگران مقایسه می کند می تواند به طور کاملا دقیق از این ضرب المثل در گفتگو های محاوره ای و متداول خود در طول روز استفاده کند.

نمی توان گفت که برخی مواقع رخداد و اتفاق در زندگی ما هیچ نقش خاصی ندارد، همیشه هم خودمان تصمیم گیرنده نیستیم، مثلا وقتی در یک قرعه کشی شرکت می کنیم قطعا در آن لحظه حکمتی وجود دارد که یک شخص برنده می شود، در نتیجه ممکن است در دیگری به روی ما باز گردد.

نتیجه گیری:درباره این جمله باید گفت که عده ای تلاش نکردن و خنثی بودن خود در زندگی را بر گردن رخداد هایی می اندازند که بسیاری از آن ها وجود خارجی ندارند و عواملی که هیچ کسی نمی تواند آن را منطقی بداند، اگر با دقت به گذشته خود و تلاشش برای یک هدف را به خوبی تحلیل کند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا ضرب المثل هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند

مقدمه:در صورتی که کاری را انجام دهیم که از نظر خودمان و یا دیگران خطا است و آن ها مدام در مورد عواقب کار ما را سرزنش می کنند، می توانیم از این ضرب المثل استفاده کنیم که نشان می دهد ما وقتی مسئولیت انجام کاری را بر عهده می گیرم عموما باید بیاموزیم که در نهایت نتیجه اش نیز به ما ربط دارد و باید آن را به عنوان یک مشکل برطرف کنیم.

تنه انشاء:به طور مثال وقتی کسی از خط عابر پیاده زمانی که چراغ قرمز است رد می شود باید منتظر باشد که توسط پلیس جریمه شود و یا کسی که درس نخوانده است و معلم قصد پرسش و ارزشیابی دروس را دارد، فرد اگر در لیست پرسش ها قرار بگیرد، قطعا نیاز است که تلاش کند در غیر این صورت به هیچ عنوان نمره خوبی را کسب نمی کند و حتی موفقیتی نیز در کار نخواهد بود.

به عنوان مثال اگر قصد دارید که در زندگی خود مسیری را می بینید که به راه درست و سرانجام خوبی ختم نمی شود و آن را همین طور ادامه می دهید، هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند می تواند بیانگر بهترین حالت برای شما باشد و این که چگونه در نهایت نتیجه اش می تواند باعث آزار و مشکلات بزرگ و سختی برای شما شود.

بعلاوه این که انسان ها در شرایط مختلف تصمیماتی می گیرند که به صورت کاملا ریسکی است، گاه موفق و پیروز می شوند و گاه باید با لرز پس از خوردن خربزه خود را درگیر لحظات تلخ و نشدنی کنند.

نتیجه گیری:نتیجه نهایی در مورد ضرب المثل این است که وقتی کار اشتباهی انجام می دهید، باید نتیجه ای بگیرید که بسیار عجیب و سخت است و قطعا اگر به نتیجه نرسد ما می توانیم از این ضرب المثل استفاده کنیم که کاربرد کاملا درست و صحیحی خواهد داشت.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا ضرب المثل صد سال گدایی کرد امّا را نمیداند

مقدمه:در زندگی انسان های مختلف لحظاتی وجود دارد که ممکن است بار ها برای ان ها تکرار شده باشد، اما نمی دانند که باید چه انجام دهند و عکس العمل آن ها در برابر مشکلات چه باشد، این گونه شخصیت ها ممکن است هر هزار بار که این اتفاق برای آن ها رخ دهد باز به ندیدن و نشنیدن وا داشته خود را و همه چیز را کتمان کنند.

تنه انشاء:در واقع ضرب المثل صد سال گدایی کرد امّا را نمیداند به ما اعلام می دارد که یک شخص هزاران بار مسیری پر پیچ و خم را رفته و به خوبی با تمامی مشکلات آگاه است، اما هنوز هم نمی داند که چگونه باید برای بار هزارم این مسیر را طی کرده و آیا دستیابی به موفقیت برای او امکانپذیر است یا خیر؟

ترسی در وجود او نهفته که احساس می کند راه نجات حتی در مشخص ترین و کامل ترین راه ها وجود ندارد و هر چه پیش می رود به چیزی که در ذهن دارد نمی رسد.

در صورتی که این مقوله باید در ذهن بسیاری از انسان ها به صورت کامل حذف و تحلیل شود که چرا آن ها چنین درکی را از این وضعیت دارند، داستان کسی است که در عمر طولانی اش مدام با مشکلات مالی زیادی همراه بوده، اما هنوز هم نمی تواند و درک نمی کند که درگیر این شرایط است و باید برای رهایی از آن راهی اندیشیده و مشکلات خود را نیز حل کند.

تمام اطرافیان این اشخاص می دانند که این مشکل به واقع انجام شده و نمی تواند راه نجاتی پیش و روی آن ها باشد، اما اصرار دارند که این اتفاق مهم به هیچ عنوان برای آن ها مسیر و جهتی نیست.

نتیجه گیری:درک این گونه افراد عموما بسیار کم است و یا شاید نمی خواهند باور کنند، پس از گذشت ده ها سال هنوز هم این مشکل بزرگ آن ها حل نشده است و با آن دست و پنجه نرم می کنند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه نهم انشا ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته

مقدمه:احتمالا بار ها ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته را شنیده اید و در مورد آن بسیار شنیده اید، اما این مثل در چه مواقعی استفاده می شود؟ اگر کمی به معنی آن دقت کنیم مضمون خاصی را می رساند که نشان می دهد که افراد در گذشته تاکنون بر اساس کاری که انجام نداده بودند و برای آن دچار دردسر می شدند از آن استفاده می کردند.

تنه انشاء:در زندگی هر کدام از ما ممکن است رخداد هایی به وقوع بپیوندد و احساس کنیم که اتفاقی قرار است در زندگی ما رخ دهد که خودمان هم در آن نقش داشته ایم، در واقع اگر کسی خطایی مرتکب شود و پس از آن مسیر تلخی را پیش و رو گیرد قطعا می داند که خودش هم در این اتفاق نقش داشته و با آن کنار می آید.

اما مسئله این است که عده ای احساس می کنند در زندگی کار و خطایی را انجام نداده اند، اما ب یک مسئله بسیار سخت روبرو می شوند، مثلا شخصی که روانه زندان می شود ی را انجام نداده است، یا این که وقتی کسی برای کاری که انجام نداده مجازات می شود، تمامی این موارد می توانند این چنین معنی را به این ضرب المثل بدهند.

فردی را ممکن است متهم کنند که کار زشت و گناهی انجام داده باشد، در صورتی که روحش هم از این وضعیت خبر ندارد و احساس می کند ممکن است اصلا او شخص مد نظر نباشد و سوء تفاهمی ایجاد شده است، ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته معنی واقعی اتفاقی است که نباید رخ دهد و شما انتظارش را ندارید.

نتیجه گیری:قطعا انسان از وضعیتی که ممکن است درگیر حریانی شود که در آن هیچ نقشی نداشته، بسیار سخت است، می توانیم در این باره بگوییم که آش نخورده و دهن سوخته قصه انسانی است که هیچ نقشی در یک اشتباه نداشته، اما بخاطر آن اتفاق جریمه شده و تحت تاثیر رفتار اشتباه شخص دیگری قرار می گیرد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید. 



پایه نهم انشا ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است

مقدمه:هر کسی ممکن است در زندگی درگیر بدشانسی ها و مشکلات زیادی شود و قطعا نمی توان گفت که همیش و در هر شرایطی زندگی اش به همین شکل خواهد بود و صرفا رفتارش نیز باید بر اساس اتفاقات تلخ و بدشانسی ها روبراه شده و فکر کند که در تمام این وضعیت همین مشکلات وجود دارد.

تنه انشاء:بهتر است بیاموزیم که در سخت ترین نا امیدی ها همیشه به آینده امیدوار باشیم و بدانیم که هر رخدادی ممکن است پیش آمده و قطعا جلوی اتفاقات سخت را نمی توان گرفت، هر چه هم تلاش کنیم سرانجام اتفاق بد که در سرنوشت ما جاری است رخ می دهد و باعث می شود فکر کنیم دیگر در این وضعیت هیچ رحتمی شامل حال ما نمی شود.

اما رحمت الهی همیشه و در هر شرایطی به سوی ما خواهد آمد، باعث می شود که در مسیر زندگی لحظات سخت را آسان تر درک کنیم و زود تر نیز از آن ها بگذریم، از یک سوی دیگر اگر با مشکلات زیادی روربرو شویم، می آموزیم که صبر و بردباری نتیجه خوبی خواهد داشت و باعث می شود هر چه زود تر در زندگی با پیشرفت های گسترده تری روبرو شویم.

بهتر است بیاموزیم که وقتی در مقابل سختی ها و گرفتاری ها قرار می گیریم، انتظار رحمت را داشته باشیم.

نتیجه گیری:آیا تاکنون به این مسئله اندیشیده اید که انسان ها در شرایط مختلف ممکن است تفاوت های رفتاری را در برابر سختی ها داشته باشند، عده ای این رفتار ها را وسیله ای می دانند که باعث می شود آن ها به هر چیزی که به عنوان هدف مشخص کرده اند نرسند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا با موضوع جان بخشی به اشیاء گیتار
مقدمه:هر کسی می تواند به چیزی که دوست دارد جان داده و زندگی را از زبان او روایت کند، این اتفاق بار ها و بار ها در داستان ها، فیلم ها و انیمیشن ها رخ می دهد، انسان ها از همان کودکی می آموزند که چیزی به عنوان خیال پردازی می تواند اتفاق جالب و جذابی باشد که شاید بسیاری آن را به واقعیت ترجیح دهند.
تنه انشاء:مسئله مهم این است که هر چیزی می تواند به زبان انسان شروع به سخن گفتن کند، گیتار یکی از جالب ترین اشیاء است، ما امروز در نقش گیتار زندگی را شرح می دهیم.
من یک گیتار هستم، من می توانم به عنوان یک نوا ساز و یا ملودی ساز با کنترل دست های شما آهنگ و ریتم را به وجود آورم، این اتفاق باعث می شود که بسیاری از خواننده ها و کسانی که به موسیقی علاقه دارند از من استفاده کنند، در واقع من یکی از محبوب ترین و پر استفاده ترین ساز های روی زمین هستم. زیبایی من بی حد و وصف است و این مسئله بار ها توسط عده زیادی که من را می بینند عنوان شده است.
فرا تر از این مسائل از یاد نبرید که موسیقی لازمه روح هر انسانی است و بخش عظیمی از آن توسط من تولید شده است، البته من دوست های دیگری نیز دارم که با نام های پیانو، ویولون، درام، پرکاشن شناخته می شوند.
من دوست هایی شبیه به خود هم دارم، به آن ها گیتار کلاسیک، نایلون، الکتریک گفته می شود. البته که من گیتار آتیک هستم.
نتیجه گیری:ساز های موسیقی دنیای بزرگی دارند و من خوشحالم که در این دنیا زندگی می کنم و هر روز ملودی و نوای جدیدی را خلق می کنم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا با موضوع جان بخشی به اشیاء پاکت نامه
مقدمه:زندگی یک پاکت نامه می تواند بسیار جالب باشد، البته که برای او اتفاقات جالبی می افتد که ممکن است جالب باشد، در صورتی که حس می کنید آن ها می توانند برای شما روایت های جالبی را شرح دهند قطعا این مسئله می تواند از زبان آن ها خارق العاده باشد.
تنه انشاء:در واقع تجربه زندگی در دل کاغذ های دیگری که شبیه هم ما هستند می تواند بسیار عجیب و جالب باشد، در صورتی که آن ها مسافت های زیاد و طولانی را طی می کنند و برای رسیدن به صاحب نامه در این اتفاق شریک هستند، در زندگی همه ما روز هایی وجود داشته که نگران دریافت چیزی بودیم و یا این که انتظار کشیده ایم. در این صورت باید گفت که پاکت نامه ها همواره این حس را به ما منتقل می کنند و ممکن است گاهی از این احساس ترس داشته باشیم.
اما به هر حال هر کسی می تواند این احساس را به دیگران منتقل کند، تنها نامه ها نیستند که حس انتقال را ایجاد می کنند و مسئله کلیدی این است که ما به عنوان انسان نیز گاهی نقش پاکت های نامه را داریم، در واقع نامه ای در دل خود داریم که نمی خواهیم کسی از آن مطلع شود مگر یک شخص خاص.
در این صورت می توانیم با نامه ها همزاد پنداری کنیم و بسیار هم جالب خواهد بود، پس من به عنوان یک پاکت نامه می ترسم که کسی که نباید نامه را بخواند و این اتفاق بدی است.
نتیجه گیری:هر کسی می تواند نامه ای بنوسید و از پاکت نامه نیز برای حفظ آن استفاده می شود، از این که کسی نامه را بی اجازه نخواند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد راهکار های کسب نتیجه خوب در درس ها
مقدمه:هر کسی قطعا دوست دارد به موفقیت و ثروت عظیم برسد، اما آیا واقعا به همین راحتی اتفاق می افتد؟ قطعا خیر. موفقیت مسیر خاص خود را دارد و برای دستیابی به آن نباید از هیچ تلاشی دست بردارید و همواره سعی کنید هدف را تقویت کرده و ذهن خود را به سمت آن هدایت کنید. تقویت هدف به معنی این است که به آن پر و بال دهید.
تنه انشاء:جذابیت موفقیت این است که شما نسبت به خیلی از چیز هایی که در ذهن داشتید و روزی آرزوی شما بود بی نیاز می شوید و در واقع آن ها را بدست آورده اید.
پس از آن هر روز می توانید باعث پیشرفت خوبی شوید، چون وقتی ثروتمند شده اید تمامی اتفاق ها تقریبا در زندگی شما میسر می شود، مسئله این است که منظور از ثروت صرفا پول نیست، می تواند بسیار بهتر از پولی باشد که حتی تصورش را نمی کنید، ذهن شما حالا ثروتمند ات و گاهی می تواند ایده های جدیدی را رقم بزند که راه شما را باز تر کند.
این راه توسط درس و تحصیل باز می شود، شما باید تنها روی تحصیل تمرکز کنید و بدانید که در دنیای امروز سواد شما یکی از مهم ترین نکات برای قضاوت است و در صورتی که وضعیت خوبی در آن نداشته باشید به بدترین و منفی ترین شکل ممکن قضاوت می شوید و این اتفاق به هیچ عنوان خوب نیست.
نتیجه گیری:بهتر است برای تحصیل و هر لحظه درس خواندن خود برنامه ریزی مشخص و هفتگی داشته باشید، حتی آن را یادداشت کرده و در صورت نیاز بروز کرده و تغییر دهید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا با موضوع تاثیر فناوری بر زندگی ما
مقدمه:موضوع انشاء امروز را درمورد زندگی در عصر تکنولوژی درنظر گرفته ام  همه ما ها امروزه به نحوی برای پیش بردن سریع و آسان کار های روزمره خود به استفاده از رایانه های شخصی و تلفن های همراه میپردازیم با گذر روز ها و تغیر نسل احتیاج های انسان ها نیز گسترش پیدا کرد و بشر از جایی که همیشه به دنبال راه کار اسان در انجام کار است .
تنه انشاء:حال انگار انسان به سمت تکنولوژی روی آورد با توجه به پیشرفت علم تکنولوژی در چند دهه اخیر انجام  کارها به خصوص در ادارات، آموزش و پرورش و کارخانه ها تاثیر بسزایی داشته به طور مثال در نهاد های دولتی برای بایگانی کردن یکسری از پرونده ها نیاز به حمل و نقل، اتلاف وقت، دسته بندی به ترتیب حروف الفبا بود اما حال برای اینکار با فشردن چند دکمه شما میتوانید تمام این مراحل را در چند دقیقه انجام دهید.
یا در حال حاضر برای انتقال پرونده ها از سیستم های ماشینی استفاده کنیم ولی با توجه به تمام مزایایی که تکنولوژی و عصر ارتباطات دارد معایبی نیز دارد اکثر نوجوانان و جوانان نحوه استفاده از این ابزار ها را نمیدانند و همین باعث میشود که از این موضوع سوء استفاده شود و حتی گاهی استفاده بیش از حد آن سلامتی انسان را به خطر بیاندازد.
نتیجه گیری:پس لطفا دوستان عزیز برای استفاده از هر چیزی برنامه ریزی داشته باشید تا در زمان مناسب به تمام کارهای خود برسید. نباید فراموش کنید که هر چیزی مزایا و معایب خاص خود را دارد و می تواند به زندگی شما آسیب های سختی وارد کند و حتی باعث شود از کار های روزانه خود عقب بمانید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد زیبایی های طبیعت ایران
مقدمه:قطعا طبیعت ایران یکی از جذاب ترین ها و زیبا ترین ها در سراسر دنیا است که زندگی آن می تواند تجربه فوق العاده ای باشد و کم تر کسی است که دوست نداشته باشد در کشوری چهار فصل زندگی کند.
تنه انشاء:زیرا با سر تا سر محیط ها اندک تفاوتی دارد در برخی از مناظق ایران هوا گرم و خشک  و منطقه بیابانی و کویری دارد البته آن هم زیبایی خاص خود را دارد در جاهایی سرسبزی خاصی وجود ندارد برخی از شهرها به دریا دسترسی ندارند اما مجموع این ها را شهر های شمالی ایران دارا هستند.
از دریا برای صید ماهی ها و استفاده می شوند و جای خوبی برای تفریح و شنا در فصل تابستان می باشد اگر زمانی به شما سفر کردید من به شما تماشای دریا را در شب هنگامی که نور ماه تابیده میشود به آب را پیشنهاد میدهم.
حال از نقاط ساحلی کمی فاصله بگیریم و به کوه و جنگل بپردازیم ما علاقه مندان به رشته کوهنوردی حتما باید از مناظر کوهستانی دیدن فرمایند.
زیرا هر چقدر هم که درگیر مشکلات زندگی باشید از تماشای این همه زیبایی و سرسبزی لذت میبرید و روحتان درگیر آرامش میشود.
حال می رسیم به جنگل اکثر مردمی که در شمال کشور زندگی میکنند آخر هفته های خود را در جنگل ها سپری میکنند.
در کنار رود خانه ها غذا سرو میکنند و لحظات خوشی را در کنارهم رقم میزنند اما این از زیبایی های جنگل بود  بر عکس ماجرا.
وجود شکارچیان غیر قانونی است که در نهایت بی رحمی فقظ به فکر منفعت خود هستند و جان هزاران جاندار را به خطر می اندازند و اما در اخر و نکته پایانی با تمام صحبت های گفته شده از طبیعت محافظت کنید و زباله نریزید.
نتیجه گیری:باید از نابودی طبیعت جلوگیری کرد و برای آن چاره ای اندیشید تا زندگی تمامی موجودات زنده به بهترین شکل انجام شده و خطری زیست بوم آن ها را تهدید نکند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد شغل نجاری
مقدمه:نجاری یکی از جالب ترین مشاغلی است که احتمالا بار ها و بار ها در طول روز از لوازمی که آن ها طراحی و ساخته اند استفاده می کنید، فراموش نکنید که نجاری در واقع هنر نیز می باشد و وقتی شما چیزی مانند میز، صندلی و هر جسمی را با آن خلق می کنید در واقع از هنر خود نیز استفاده کرده اید.
تنه انشاء:در مورد شغل نجاری باید گفت که مصالح و ابزار خاص خود را دارد، چکش، میخ، انبردست، اره و صد البته چوب که برای دستیابی به آن نیاز است که درختان قطع شوند، این شاید یکی از غم انگیز ترین بخش های کار باشد، اما به هر حال در بسیاری از موارد به صورت کاملا ضروری نیاز است و فراموش نکنید که اگر ناچار به چنین کاری شدید باید چوب را جایگزین کنید.
بعلاوه این که اگر ترجیح می دهید نجار شوید، باید بدانید که در حال حاضر رشته تحصیلی صنایع چوب و حتی نجاری نیز به شکل کاملا تخصصی تر وجود دارد که قطعا برای شما جالب خواهد بود.
معمولا محل کار نجار در کارگاه های نجاری کوچک یا بزرگ و در برخی از پروژه ها در محیط بیرونی و در شرایط آب و هوایی مختلف می باشد. بیشتر نجارها امروزه به صورت گروهی و در کارگاه ها کار می کنند و کمتر می توانید مغازه نجاری تک نفره ، به خصوص در شهرهای بزرگ، پیدا کنید. هر چه در نجاری حرفه ای تر شوید کار ها را سریع تر انجام می دهید.
نتیجه گیری:فراوش نکنید که نجاری به عنوان یک شغل می تواند برای شما درآمد خوبی نیز داشته باشد، البته که باید کارتان خوب باشد و همین طور به صورت مدام فعالیتی گاها سخت داشته باشید که دقت و توجه در آن از اهمیت بالایی برخوردار است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد رشته های ورزشی
مقدمه:رشته های ورزشی زیادی هستند که می توانیم آن ها را تجربه کنیم و البته در برخی از آن ها که علاقه بیشتری داریم به طور تخصصی ادامه مسیری را پیموده و سعی کنیم در آن بهترین باشیم، فوتبال، والیبال، بسکتبال و به طور کل هر ورزشی محبوب است و جذابیت های خاص خود را خواهد داشت.
تنه انشاء:در درجه اول باید به یاد داشته باشید که ورزش ها گوناگون و گسترده تر از چیزی هستند که فکرش را می کنید و اگر می خواهید یک ورزش را دنبال کنید باید تمرکزی زیادی صرف کرده و همواره به یاد داشته باشید که موجب سلامتی و تناسب اندام و بدن شما خواهد شد، پس بهتر است که در زندگی خود و هر روزه حداقل یک ورزش را انجام دهید، حال می تواند دویدن که یکی از ساده ترین ها باشد.
البته که هر ورزشی نیازمند ابزار و یا مواردی است که باید خریداری نمائید، حتی برای دویدن نیز باید سعی کنید که از کفش های مناسب و با کیفیت استفاده کنید تا با مشکلات سخت در بخش پا ها، کمر و عضلات خود روبرو نشوید. انسان ها در زمان ورزش عموما روحیه شاداب تر و بهتری دارند و حس می کنند که وضع عمومی شان نیز بهتر است.
شروع یک ورزش می تواند آمادگی جسمانی شما را حتی در سنین بالا تر روز به روز افزایش داده و خطر ابتلا به انواع بیماری های سخت را نیز در انسان ها کاهش می دهد.
نتیجه گیری:همواره سعی کنید ورزش های جمعی را نیز تجربه کنید، بخصوص کودکان نیز باید از همان ابتدا بیاموزند که چگونه در ورزش های جمعی موفق شده و نتیجه های خوبی بگیرند. انسان با ورزش شاداب می شود.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد برنامه ریزی و هدفمند بودن در زندگی
مقدمه:هدف و برنامه ریزی لازمه هر کسی در زندگی است و اگر می خواهید در زندگی به هدف و تلاشی که دوست دارید برسید و همه چیز واقعا عملی شود نباید از یاد ببرید که مسئله برنامه ریزی کلید اصلی است. کلیدی که هر دری را گشوده و می تواند هر سختی را آسان کند و مشکلات را از بین ببرد.
تنه انشاء:در درجه اول باید یاد بگیریم که چگونه برنامه ریزی را انجام دهیم، این بنا به موضوعات و نیاز های مختلف کاملا متفاوت است و وقتی بخواهید به هدفی برسید باید برنامه ریزی را کاملا مطابق اصول انجام دهید. این اصول با توجه به این که آیا شما متمرکز و روزانه کاری را انجام می دهید می تواند کمی دگرگون شده و متفاوت ار چیزی باشد که شما از برنامه ریزی انتظار دارید.
به هیچ عنوان کار های خود را عقب تر از تاریخی که از قبل مشخص کرده و بر آن اساس برنامه ریزی کرده اید نبرید. در واقع این موضوعات باعث می شود که شما از تمرکز و هدفی که دارید لحظه به لحظه دور و دور تر شوید. در نتیجه اگر فکر می کنید مدام با مشکل مواجه هستید آموختن این که چگونه باید هدف خود را به عنوان مسئله ای مهم در ذهن به خاطر بسپارید به شما کمک می کند.
روی خواسته های خود استوار باشید و سعی کنید مدام در مورد آن ها صبحت کرده و ذهنتان را فعال کنید.
نتیجه گیری:اگر ذهن شما در باب یک موضوع فعال شده و راه و چاه را بیاموزید قطعا با مشکلات و سختی های کم تری روبرو می شوید و در نتیجه موفقیت نزدیک تر است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد آفریده های خداوند بزرگ – دریا
مقدمه:دریا یکی از بزرگ ترین و خارق العاده ترین آفریده های خداوند بزرگ و بخشنده است، منبعی از نعمت های الهی که باعث کسب روزی انسان های زیادی می شود و البته که فواید زیادی نیز تاکنون برای بشر داشته است، ماهی ها و صد البته گونه های جانداری زیادی در دریا ها زندگی می کنند.
تنه انشاء:وسعت دریا ها بخش عظیم تر کره زمین است، می دانیم که بیشترین قسمت کره زمین از آب های بزرگ تشکیل شده است که به آن ها اقیانوس نیز گفته می شود، تمامی دریا ها به یکدیگر راه دارند، البته برخی از آن ها چنین ساختاری ندارند و قطعا در دسته دریا قرار نمی گیرند.
دریایچه ی خزر که البته ساختار فیزیکی کاملا شبیه به دریا دارد اما مسئله این است که به آب های آزاد راهی نخواهد داشت و به اقیانوس ها ختم نمی شود. وسعت دریا ها همیشه سوال برانگیز و عجیب است و احتمالا برای شما هم سوالات زیادی در مورد دریا ها وجود دارد، دریای خلیج فارس و عمان دو دریای دیگری هستند که مربوط به کشورمان هستند.
پس از تمامی اطلاعاتی که در مورد دریا ها بدست آوردیم باید بدانیم که این گستره بزرگ از کره زمین محل زندگی جانداران زیادی است و قطعا همواره باید در حفظ آن کوشید، جلوگیری از آلودگی دریا ها مهم ترین وظیفه ای است که انسان ها باید آن را به درستی انجام دهند.
نتیجه گیری:اگر دریا ها در خطر آلودگی و نابودی باشند قطعا بخش مهمی از چرخه طبیعت نیز از بین خواهد رفت و این به هیچ عنوان خبر خوشی نخواهد بود.
فراموش نکنید که دریا ها در چرخه طبیعیت نیز نقش مهمی دارند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا در مورد نقش تجربه در پیشرفت و موفقیت
مقدمه:تجربه همواره در کار ها می تواند کمک بزرگی به انسان ها کرده و نقش مهمی در پیروزی در عرصه ها و نبرد های مهم دارد و حتی باعث می شود که هر کسی به چیزی که می خواهد بنا به استراتژی برسد.
تنه انشاء:وقتی به این موضوع بیاندیشیم که در تلاشی که داریم می توانیم موفقیت های گسترده ای را برای خودمان رقم زده و حتی سختی ها را نیز یک به یک حل کنیم، قطعا تجربه به میدان می آید. مسیر های اشتباه در زندگی انسان ها بسیار وجود دارد و موجب رخداد های منفی و سخت می شود.
عده ای نیز ممکن است از تجربه استفاده کنند اما باز هم پیشرفتی در مسیر وجود نداشته و سختی های زندگی شان نیز روز به روز بیشتر شده که البته دلایل خاص خود را دارد. مثلا یکی از دلایل این است که تجربه به تنهایی کافی نیست.
هوشمند بودن یک فرد می تواند کمک شایانی به طی شدن این مسیر کرده و حتی باعث شود که انسان به هدفی که در ذهن دارد و گاه عجیب به نظر می رسد بهتر دست یابد.
همواره در ابتدای مسیر همیشه ایده های بزرگ عجیب و حتی شاید تمسخر آمیز به نظر برسند و بسیاری شما را به سمت نا امیدی هدایت کنند. اما شما برنامه ریزی دارید و بر این اساس پیش می روید و پیشرفت می کنید.
نتیجه گیری:نوشتن برنامه و انجام فعالیت هایی که شما را به موفقیت نزدیک تر می کند می تواند بهترین و ایده آل ترین کار ممکن باشد، پس بهتر است همین حالا آن را شروع کنید.
کار های خود را بر اساس اولویت مرتب کرده و انجام دهید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشا مقایسه قلم با خون شهید

مقدمه:هر کسی می داند که شهدا بسیار بر گردن ما حق دارند و آن ها برای تحقق اهدافی که ما در طولانی مدت نسبت به آن ها اندیشه متفاوتی داریم از جان خود گذشتند و این خودش مسئله بسیار مهمی است و باید حتما رعایت شود. در واقع احترام باید باقی بماند و ما بدانیم که وقتی نامش شهدا را می شنویم ادای احترام لازم است.

تنه انشاء:ما باید همواره با قلم خود در عصر جدید به جنگی برویم که ذهن خلاق می تواند هر چیزی را در آن تعیین کند و باعث اتفاقات گسترده و حتی موفقیت های عظیمی برای ما شود ،در واقع تعبیر این مسئله همان مقایسه ای است که می تواند عصر جدید را برای ما تبدیل به یک میدان جنگ کند و این مهم ترین اتفاق است. ما باید با قلم خود درگیر اتفاقات بزرگی شویم که شاید کم تر در مورد آن شنیده ایم و احساس می کنید که حتی ممکن است سخت و عجیب باشد.

بعلاوه این که وقتی از مقایسه صحبت می کنیم، منظور این است که آن ها تمام جان خود را در راه میهن و وطن از دست داده اند و ما نیز باید با قلم خود و صد البته موفقیت در زمینه های مختلف به این جایگاه برسیم. این اتفاق باعث می شود که روز به روز پیشرفته تر از قبل شده و زود تر به مقرر دشمن نزدیک شویم و شکستش دهیم.

نتیجه گیری:بعلاوه این که هر کدام از ما می دانیم که وقتی قلم در دست می گیریم می توانیم دنیا را دگرگون کنیم، دستور چنگ دهیم، دستور صلح دهیم و یا این که حتی باعث شویم اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رقم خورده و اتفاقات آن طور که می خواهیم رخ دهد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا پروانه ایی هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید

مقدمه:پروانه ها از جمله زیبا ترین آفریده های خداوند بزرگ و متعال هستند، آن ها وقتی نور می بینند از خود بیخود شده و به سمت آن می روند و در چنین وضعیتی قطعا اتفاق جالبی رخ می دهد و آن هم این است که تشخیص نمی دهند این نور از سوی خورشید نیست و آن را خورشیدی تجسم می کنند.

تنه انشاء:اما همین نور امید می تواند جانی تازه به آن ها ببخشد و باعث شود که احساس آرامش کنند و حتی کم تر درگیر لحظاتی تلخ در وجود خود باشند، ضمن این که بسیاری از ما می توانیم خود را به جای این پروانه ها بگذاریم و احساس کنیم وقتی نور امیدی مشاهده می کنیم تا چه حد می تواند روحیه ما را دگرگون کند و به ما حس خوبی وارد کند.

ما می توانیم این حس را درک کنیم که وقتی درگیر تلخ ترین لحظات و سخت ترین اتفاقات در زندگی خود هستیم، حتی راه نجاتی اطراف خود نمی بینیم و فکر می کنیم در دریای نا امیدی غرق می شویم، زود تر این مشکل حل شود. در واقع این حس که امید به آینده داریم دیدن نقطه ای از نور امید است که پروانه هم به سمت آن می دود. حس کنید که یک پروانه زیبا هستید که در تاریکی از پلیه گریخته اید و حالا تنها یک نور می تواند باعث شود که شما از آن وضعیت تلخ و سخت رها شوید.

نتیجه گیری:ما قدرت خداوند بزرگ و بخشنده را برای امید داریم، اما امید پروانه ها نوری است که هر لحظه احتمالا خاموش خواهد شد، البته آن ها با توجه به نوع خلقتشان مجددا به سمت نوری دیگر می روند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا با موضوع اگر معلم نگارش بودم

مقدمه:معلمی یکی از بهترین شغل هایی است که هر کسی می تواند انتخاب کند و در ادامه به فرد موفقی در جامعه تبدیل شود که از نظر دیگران نیز درخور احترام واجبی است، چون معلمی شغل پیامبران است و ما باید همواره به این شغل و افرادی که آن را انتخاب می کنند احترام بگذاریم.

تنه انشاء:اگر این نکته را بیاموزیم که معلم ها همواره می توانند بهترین راهنمای ما در هر وضعیت و هر شرایطی باشند، اگر احساس می کنیم که ممکن است درگیر لحظات تلخ شویم، درسی را به خوبی نیاموخته باشیم، قطعا معلم ها در خانه دوم ما و یعنی در محیط مدرسه می توانند کمک خوبی باشند.

شاید اگر معلم نگارش یا همان انشا باشم، به آن ها اجازه دهم در مورد موضوعاتی که خودشان دوست دارند بیشتر بنویسند، اگر کسی نمی داند که چگونه باید یک نوشته را شروع کند به او شرح می دهم که باید از اصول خاصی پیروی کند، ضمن این که با توجه به تحصیلاتی که خواهم داشت و احتمالا مرتبط به ادبیات است باید بیاموزم که وقتی کسی سوالی از من در مورد لغات و ساختار های املایی می پرسد باید با نگارش دقیق به او بیاموزم.

وقتی بتوانم هر چه که آموخته ام را دقیق با قدرت و فن بیان صحیح به آن ها بیاموزم قطعا بیش از پیش دوست دارند که فرا بگیرند و بیاموزند.

نتیجه گیری:هر چه یک معلم از خود دقت بیشتری نشان دهد قطعا در این شرایط و وضعیت حس بهتری خواهد داشت، این که علوم لازم را به دانش آموزان می آموزد باعث می شود که آن ها نیز به او اعتماد داشته باشند و هر سوالی که دارند از او بپرسند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا در مورد برداشتن یک ظرف داغ

مقدمه:می دانیم که همیشه عقل و منطق در هر شرایط خطرناکی احتیاط را بسیار صحیح می داند و همواره سعی می کند که این حس را به اعضای مختلف بدن ما منتقل کند و در نهایت هر کسی که این دستورات را دریافت می کند کار عاقلانه ای انجام می دهد و خود را از خطر حفظ و دور می کند.

تنه انشاء:ترس همیشه بد نیست، وقتی قرار است یک ظرف داغ را برداریم بهتر است احتیاط را شرط اول عقل بدانیم، چون با یک حرکت کوچک می توانیم آسیب های سخت و جبران ناپذیری به خودمان و جسممان وارد کنیم و این به هیچ عنوان نمی تواند مجددا اصلاح گردد. گاه ریسک کردن می تواند مشکلاتی را به وجود آورد که شاید خودمان به وجود آورده ایم و احساس کنیم این مشکلات در گذشته تا این حد جدی نبوده اند.

وقتی قرار است مسئولیت پیگیری یک ظرف داغ را داشته باشید و اگر در زمان مقرر آن را از روی شعله های آتش برندارید با مشکلات بیشتری روبرو می شوید، مسئله مهم دیگر این است که خطر همیشه در کمین است، همین اتفاق می تواند باعث آتش سوزی شود، انسان ها در هر شرایطی باید با بدترین ها ذهن خود را روبرو کنند و آماده باشند که این اتفاق می تواند باعث بروز مشکلات بسیار بزرگ تری شود که گاه دور تر از ذهن ماست.

نتیجه گیری:صرفا وقتی اشتباهی انجام می دهیم می توانیم از آن درس بگیریم که دیگر تکرارش نکنیم، وقتی ظرف غذا را بدون استفاده از پارچه از روی زمین بلند کنم باید منتظر هر لحظه خطر باشیم، ضمن این که باعث می شود زحمات ما از بین برود و اگر خودمان آن غذا را تهیه کرده باشیم این پریشانی به مراتب بیشتر حس می شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا صدای وزش شدید باد

مقدمه:وزش باد پدیده ای طبیعی و مورد نیاز چرخه ای است که در آن زندگی می کنیم، این اتفاق روی زمین در فصول مختلف انجام خواهد شد، در واقع مسئله این است که گاه شدید و گاه آرام است و حتی در برخی مواقع و شرایط ممکن است توجه ما را جلب کند. هر کسی می داند که باد می تواند باعث اتفاقات مثبت و مورد نیاز در طبیعت شود و همان قدر هم برای از بردن بسیاری از پدیده ها مضر است.

تنه انشاء:صدای وزش باد شدید برای برخی از انسان ها تبدیل به خاطره می شود، روز های پاییزی که بسیاری عقیده دارند کمی غمگین هستند، بخصوص اگر در غروب این روز ها به وزش بادی دقت کنید که انگار با کم ترین سر و صدای ممکن کار خود را انجام می دهد، در واقع دوست دارد که بی سر و صدا باشد اما در اثر برخورد با بسیاری از اجسام صدایی از خود تولید می کند که امکان شندین آن به خوبی وجود دارد.

باید بگوییم که بسیاری از ما انسان ها درست مانند شرایطی که در اطرافمان رخ می دهد دچار تغییرات می شویم، گاه آرام و گاه عصبانی، گاه خوشحال و گاه ناراحت، گاه خندان و گاه گریان.

نتیجه گیری:صدای وزش باد باعث می شود که حس کنیم هر چیزی که در زندگی به اشتباه از آن یاد می شود ممکن است پاک شود اما از ذهن ما نخواهد رفت، در بسیاری از مواقع ورود یک انسان و یا یک اتفاق می تواند مانند باد به ما آسیب وارد کند.

گاه نیز چنین آسیبی دیده نمی شود چون ما مقاومت بالایی در برابر حادثه ها و خطرات بزرگ و سخت داریم و می دانیم که باید در این شرایط چه انجام دهیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا با موضوع دندان درد

مقدمه:باید گفت که دندان درد یکی از بدترین اتفاقاتی است که هرسانی بار ها با آن روبرو می شود، تفاوتی ندارد در چه سنی این اتفاق رخ دهد، دردش بیش از چند روز قابل تحمل نخواهد بود و وقتی درگیر دندان درد می شویم حس خوبی نداریم و حتی نمی توانیم به خوبی غذا بخوریم، این قطعا یکی از بدترین بخش های این مسئله است.

تنه انشا:در واقع دندان درد باعث می شود که شما حس کنید واقع بخشی از بدنتان از کار افتاده است، ممکن است با جدا کردن آن درد شما درست شود، اما جای خالی اش وجود خواهد داشت و این درد زمانی ماندگار می شود که حس کنید دندان شما دیگر به همین راحتی رشد نمی کند، در واقع اگر دندان عقل باشد خبری از رشد نیست و باید با این سختی روبرو شوید. حسی که ممکن است در حال حاضر شما تجربه کرده باشید.

بسیاری نیز دندان های خود را در دوران کودکی از دست می دهند و همین مسئله باعث می شود که در دوران کودکی با یکی از سخت ترین درد ها روبرو شوند.

در واقع با چند قدم ساده می توانیم از دندان درد تا سن پیری جلوگیری کنیم و قطعا می دانیم که استفاده از مسواک و همین طور نخ دندان و صد البته دهانشویه این مشکل را تا حد زیادی حل خواهد کرد. در واقع پیشگیری همیشه بهتر از درمان است.

نتیجه گیری:اگر حس می کنید دردی بدتر از سردرد و درد عضلات و به طور کل درد های معمول وجود ندارد، باید بگوییم که هر بیماری می تواند سخت باشد، بخصوص این که طولانی شده و شما به همین راحتی نتوانید این درد را تحمل کنید.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.



پایه هشتم انشا چرا برای نعمت بینایی خدا را شکر کنم؟

مقدمه:باید برای تمامی نعمت هایی که داریم از خداوند بزرگ و متعال تشکر کنیم، خدایی که همیشه و در هر شرایطی همراه ماست و قطعا می توانیم در هنگام سختی ها و مشکلات به او امید داشته باشیم. زندگی انسان ها می تواند با خواست خداوند بزرگ و متعال دگرگون شود.

تنه انشاء:چشمان ما قطعا یکی از مهم ترین اعضای بدنمان هستند و قطعا ما می توانیم با نعمت بینایی کار های مهم و بزرگی را انجام دهیم و اگر این ویژگی مهم وجود نداشته باشد، قطعا شرایط بسیار سخت و بد است. تصور کنید یک روز کامل در تاریکی هستید و یا این که دنیایی را روشن می بینید و این قرار است هر روز تکرار شود، قطعا از مرحله ای به بعد بسیار ترسناک و عجیب خواهد بود. همواره برای شکر نعمت نباید اجازه دهیم تا به چشمانمان آسیب وارد شود.

ما می توانیم هر روز این مسئله را حس کنیم که چشمانمان می توانند یکی از مهم ترین اعضای بدنمان باشند. باید از خداوند بزرگ و متعال تشکر کنیم بابت نعمتی که می توانست به راحتی از ما بگیرد، حتی اگر انسان یک چشم هم نداشته باشد با مشکلات زیادی روبرو می شود و دقت کافی را در انجام کار ها نخواهد داشت.

نتیجه گیری:وقتی وارد خیابان می شویم، قطعا اگر به خوبی حواسمان به اطراف نباشد با خطرات بسیار بزرگی روبرو می شویم، وقتی می خواهیم مطالعه کنیم قطعا مهم ترین عضو بدنمان چشم است، در واقع هر کاری که نیاز به دقت داشته باشد باید با چشممان انجام دهیم تا کم ترین خطای ممکن در آن رخ دهد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا با موضوع زیبایی های دریا و ساحل

مقدمه:بعید است که عاشق زیبایی های دریا نباشید، دریا همیشه می تواند حس خوبی به انسان منتقل کند، اما همانقدر هم بی رحم است، سال ها می تواند یک کار را انجام دهد بدون این که لحظه ای خسته شود، اگر حس می کنید که دریا یکی از عجیب ترین پدیده های دنیا است باید بگوییم که کاملا درست حدس زدید.

تنه انشاء:دریا محل کسب انسان های زیادی است که با صید ماهی می توانند روزگار خود را بگذانند، کشتی ها و قایق های زیادی به مسافت های دور و طولانی می روند و تجارت های بزرگی نیز در این آفریده زیبا شکل می گیرد. انگار نقشی بی نظیر از هنری بی بدیل می تواند تنها این اثر را خلق کند و آن هم دریایی است که هر روز بیشتر با پدیده هایی جدید در اعماق آن آشنا می شویم.

ماهی های زیادی در آب دریا زندگی می کنند و هر کدام از آن ها از گونه های خاصی هستند که نام هایی عجیب دارند. ساحل دریا نیز همیشه می تواند برای شما منظره ای بی نظیر و آرامش بخش باشد که هیجان را وارد زندگی تان می کند، در فصل های سرد تند و طوفانی و در تابستان همواره آرام است و انگار کسی که دیگر از اوضاع اطراف خود راضی است.

نتیجه گیری:ساحل دریا به ما عمق وسیع و مسافت طولانی خود را نشان می دهد، شاید به ظاهر تنها چند کیلومتر از آن وجود داشته باشد اما این طور نیست، بسیار بزرگ تر از چیزی است که در نگاه اول می بییند. زندگی بسیاری از انسان ها نیز این گونه است، ظاهری ساده دارد اما پیچیده تر از چیزی است که فکرش را می کنید.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا فرایند تولید یک محصول

مقدمه:هر محصولی که تولید شده و پس از خرید به دست ما می رسد مراحل خاص خود را طی می کند تا به عنوان یک کالای قابل استفاده شناخته شود، از نان گرفته تا برنج، رب گوجه فرنگی، میوه، کالا های برقی و حتی خودرو ها. در مورد هر کدام از آن ها می توان ساعت ها نوشت و این مسئله به ساختار آن ها نیز بستگی دارد.

تنه انشاء:مسئله مهم این است که تفاوت تولید آن ها می تواند روی قیمتشان تا حد زیادی تاثیرگذار باشد و این تاثیر زمانی بیشتر خواهد شد که بدانید برخی از آن ها از کشور های خارجی وارد خاک ما می شوند، مثلا آناناس یکی از میوه هایی است که خارج از ایران کشت شده و در نهایت وارد کشورمان می شود. به طور مثال وقتی یک خودرو تولید می شود بخش های مختلفی را پشت سر می گذارد و در نهایت وارد جریان کنترل کیفی می شود که آیا باید وارد بازار گردد یا خیر.

وقتی نان را خریداری می کنیم، باید بگوییم که از همان ابتدا که گندم کشت شده و در نهایت توسط کشاورزان و یا دستگاه های مکانیزه درو می شود، این مراحل خاص را به مرور پشت سر می گذارد و در نهایت شما چیزی به عنوان آرد را در نانوایی ها مشاهده می کنید. برنج و گندم قطعا از اساسی ترین نیاز های انسان ها هستند.

نتیجه گیری:هر کدام از کالا ها ممکن است در کارخانجات وارد مراحل پردازشی خاصی شوند، این بستگی به نحوه تهیه و توزیع و صد البته هزینه ساختشان دارد. برخی از کالا ها ممکن است در داخل کشور تولید شوند و رقبای خارجی نیز داشته باشند. برخی نیز با قیمت های مختلف در کشورمان فروخته خواهند شد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هشتم انشا با موضوع ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

مقدمه:هر کسی در زندگی مسئول رفتار ها و واکنش هایی است که از خود نشان می دهد و ممکن است روی دیگران نیز تاثیرات خاص خود را داشته باشد، وقتی پیشرفت کرده و شناخته می شوید قطعا باید منتظر دردسر ها و سختی های بزرگ تر و گسترده تری باشید که نیاز به تلاش چند برابر برای حل شدن دارند.

تنه انشاء:مسئله اینجاست که بسیاری از ما سعی می کنیم برای رسیدن به هدف خود بجنگیم، اما کاری را عواقب آن نداریم، شاید وقتی حس می کنیم که به موفقیت رسیدیم دیگر همه چیز تمام است و نیاز به تلاش اضافی نداریم در صورتی که این مسئله کاملا اشتباه است و باید فکرمان را در این باره به طور کل تغییر دهیم. تغییر قطعا در زندگی تاوان دارد و این تاوان بسته به بام شما ممکن است کوچک و بزرگ باشد.

شخصی را تصور کنید که ساختمان بزرگ و عظیمی دارد، قطعا سقف خانه اش نیز بزرگ تر از دیگر مردم شهر، خیابان و کوچه خواهد بود، پس وقتی برف ببارد، میزان برف بیشتری در سقف خانه اش جمع خواهد شد و همین مسئله باعث می شود که کار نگه داری از خانه و فرو نریختن سقف سخت تر شود و باید سعی کند تا برف روی سقف خانه خود را پارو کند تا آسیب های جدی تر و بزرگ تری نبیند.

نتیجه گیری:هر کسی وقتی مسئولیت بزرگی را بر عهده می گیرد باید بداند که قطعا سخت تر زندگی خواهد کرد، کار هایش دشوار تر می شود و نیازی به تلاش بیشتری نیز خواهد داشت.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه هفتم انشا در مورد شهادت سردار قاسم سلیمانی
مقدمه:سلام دوستان موضوع امروز انشاء ما در مورد سردار دلیر ایرانی است سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی این سردار شهید یکی از پر افتخار ترین و محبوب ترین سرداران ایرانی بود که با هوش و زکاوت بالایی که داستند و با افتخار آفرینی و حس وطن پرستی و محبربیتش زبان زد خاص و عام است. او برای دفاع از مرز های وطن روز های سختی را در کشور های دور گذراند و قطعا جهاد او بسیار ارزشمند است.
تنه انشاء:و همیشه یادش به نیکی بر دل و ذهن مردم ایران و جهان جاری خواهد بود این سردار بزرگوار کابوسی بود برای دشمنان ایران و اسلام و از ترس شدیدی که دشمنان از نام ایشان داشتند به صورت بسیار ناجوانمردانه ایشان را در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در عراق به شهادت رساندند.
سردار قاسم سلیمانی برای ایرانیان محبوبیت بسیار زیادی داشتند و کمتر کسی هست که ایشان را نشناسد و از دلاوری هایشان بی خبر باشد سردار قاسم سلیمانی متولد ۲۰ اسفند ماه سال ۱۳۳۵ در کرمان هستند و تمدار و فرمانده بزرگ نظامی بودند که از افتخارات بزرگشان می توانید به  نابودی داعش، سر و سامان دادن اوضاع ی عراق بعد از اعدام صدام، متوقف کردن اسرائیل با کمک کردنبه حذب الله لبنان سردار با استراتژی خاصی که داشت محال بود به دشمن اجازه پیشروی بدهد و کابوس وحشتناکی برای دشمن بود.
نتیجه گیری:و همیشه برای ایران در حال خدمت بود و کمک های بسیاری را برای ایران و ایرانی کردند که ما امنیت حال حاضر را به ایشان مدیونیم تا نام ایشان در مجمع دشمنان بوده ترس و برافریختگی را می توانید بر روی صوت دشمنان مشهاده کنید و این ها همه از ابهت سردار است روحشان شاد و جایگاهشان همیشه در قلب مردم ایران است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

طعم خورشت قورمه سبزی  انشاء پایه هشتم صفحه ۶۲
مقدمه: یکی از غذاهای لذیذ و سنتی ایرانی که روز به روز بیشتر در سرتاسر جهان شناخته می شود و راغبان بیشتری را به خود جذب می کند، قورمه سبزی است و طعم آن گویای تاریخ کهنی است که ایران به آن  همه عظمت به دوش می کشد.
تنه انشاء: وقتی حرف از طعم خورشت قورمه سبزی می شود یاد عطر مدهوش کننده آن زمانی که مادر پشت اجاق با عشق و علاقه می ایستد تا برایمان غذای مورد علاقمان را بپزد، می افتیم. وقتی که طعم خشمزه اش زیر دندان می آید
گویی که هیچ خوشی و لذتی بالاتر از آن لحظه در دنیا وجود ندارد. طعم خورشت قورمه سبزی آن موقع کامل می شود که همراه باشد با برنج اصیل ایرانی که دانه های سفیدش همچون برف می درخشد و ترکیب آن دو در کنار هم آن را تبدیل به یک قاب خشمزه می سازد.
این غذا را تنها معدود آدم هایی دوست ندارند و عده ی زیادی برای  آن سر و دست می شکنند و جزء اولین غذای مورد علاقه ی اکثر ما ایرانی ها است به نظر من زمانی که این طعم بیش از پیش خوش آیند خواهد بود
که سفره ی سرتاسری و رنگینی در خانه ی مادربزرگ پهن شود و همه ی فامیل با شوخی و خنده به دور آن بنشینند و قورمه سبزی مادربزرگ روی آن سفره خودنمایی کند.
در حالی که مادربزرگ از شوق و ذوق تعریف و تمجید اهل فامیل برای طعم و عطر خورشت قورمه سبزی از ته دل می خندد.
نتیجه گیری: هر غذایی عطر و طعم به خصوص خود را دارد. اما آن غذایی که چاشنی اش عشق و محبت و اصالتی به سنگینی یک کوه باشند هرگز نه طعم فراموش شدنی خواهد بود و نه لحظه ایی تکراری و روتین.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا تصویر نویسی از تصویر کوه دماوند را بنویسید پایه هشتم
نام تصویر: کوه دماوند
جزئیات تصویر:دشتی سبز که گل های قرمز شقایق زینت بخش آن است همچون فرشی که گل های برجسته به آن جلا بخشیده است. آسمان آبی که نوک قله در فراز آن خودنمایی می کند و برف های سفید با خیال راحت به این کوه که نماد استقامت و استواری است تکیه می کنند.
پیام تصویر:دماوند نماد پایداری و استقامت ایران و مردم غیوری است که با سری بالا و کوله باری افتخار در میان دشتی سبز درست مثل کارنامه درخشانش ایستاده است و ما مردمی هستیم که سرفراز درست مثل کوه ایستاده ایم و از بالا به جای جای جهان نگاه می کنیم.
انتخاب موضوع از تصویر:سرفراز همچون کوه
مقدمه:هر کدام از ما، نقطه ایی از جهان را برای زیستن برمی گزینیم، عده ایی از دور شاهد ماجرا می شویم و عده ایی دیگر برای رسیدن به عرج و مقام مسیر سخت را می پیمائیم تا در نهایت در اوج آسمان ها شاهد و ناظر باشیم.
تنه انشاء:مناظر و زیبایی های متعددی می توانند مانع ما برای رسیدن به هدف والای ما شود. طوری ما را وسوسه می کند که به همان زیبایی دوست داشتنی قانع می شویم و برای رسیدن به اهداف بالاتر تلاشی نمی کنیم.
شاید عده ایی ماندن در دشت شقایق ها را و دیدن منظره ی روبه رویشان برایشان کفایت کند اما عده ایی دیگر این را تنها زیبایی زودگذر می بینند که خیلی زود عمر دشت شقایق به اتمام می رسد! او آنچنان راغب است برای رسیدن به نوک قله که تمام فراز و نشیب های پیش رو را پشت سر می گذارد تا برای ابدیت از آن بالا شاهد زیبایی های بیشتری باشد.
اکنون مردم عزیز ما در همین تلاطم زندگی دست و پا می زنند، عده ایی دشت را نقطه ی پایان می دانند و عده ایی دیگر نقطه ی آن را آغاز، مهم نوع دید و نگرش ما است!یادمان نرود که این کوه از گذشته تاکنون نماد پشتکار ایران بوده است، یادمان نرود ایران همیشه باید در اوج بماند. مبادا با بادهایی که می وزد پایمان بلغزد و بیافتیم. ما باید بتوانیم زیرا ما ایرانی هستیم.
نتیجه گیری:سرفراز همچون کوه، آبی همچون آسمان، زیبا همچون دشت، پاک همچون برف! سرخ همچون خون شهید. این ایران است، کوهی که هرگز نمی ریزد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشاء با موضوع طعم بستنی یخی پایه هشتم صفحه ۶۲
مقدمه:زمانی که آفتاب سوزان عمود می تابد و گرمای جان سوزش عرق را از تن روانه می سازد تنها چیزی خنک می تواند آتش سوزان وجودت را خاموش کند. چیزی مثل بستنی یخی.
تنه انشاء:بستنی یخی یکی از خوشمزه ترین لذت های زندگی است که از کوچک تا بزرگ همه برای آن مشتاقند و با آن خاطره های شیرین را در دفتر خاطرات خود رقم زده اند.
طعم دل پذیر خرد شدن تکه های یخ زده ی  میوه زیر دندان ها لذت وصف ناشدنی را به همراه دارد که در گرمای تابستان در زیر تابش نور خورشید طلایی موجب می شود خنکایی را در جزء به جزء سلول های بدن تزریق کند
و لحظه ایی ناب و فراموش نشدنی را در ذهن ها ثبت کند. همانطور که همه ما می دانیم بستنی یخی در طعم های مختلف بنابر ذائقه ی شخصی هر کسی تعبیه شده است که در سنی و با هر سلیقه ایی، توان انتخاب و علاقمندی را داراست.
به طوری که هم من و هم پدرم و هم پدربزرگم از علاقمندان سرسخت آن هستیم و هر کدام به شخصه به نوبه ی خود از آن خاطره های شیرین و به یاد ماندنی را در یاد داریم. از دست فروش های دوره گرد کوچه پس کوچه ها بگیر تا کافی شاپ ها که در زمان حال است آن را به بازار عرضه می کنند.
طعمش آنقدر خوب و خشمزه است که از سبد غذایی در طی سال های گذشته حذف شده است. شاید بعد از گذر سال ها فراموشی بگیرم و از گذشته ام هیچ به یاد نیاورم اما قطعا با طعم بستنی یخی پرت می شوم به گذشته ایی که فراموش کردم زیرا آنقدر فراموش نشدنی و ناب است که هرگز فراموش نمی شود.
نتیجه گیری:بعضی از طعم ها تو را غرق خاطرات می کند، بعضی تو را ناخوداگاه به لبخند وا می دارد و بعضی دیگر بغضی نا به هنگام را مهمان گلویت می کند طعم بستنی یخی همان طعمی است که همه ی این توصیفات را یکباره در خود جا داده است و من با هر بار چشیدن طعمش همه ی احساسات خوب زندگی را با هم تجربه می کنم و این یعنی خوشبختی اما از نوع ساده.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم صفحه۶۲ طعم لبوی داغ در یک روز برفی
مقدمه:بعضی از لحظات و خاطرات زندگی را باید قاب گرفت و به دیوار زد تا برای همیشه جلوی چشمانت باشد و هر بار با دیدنش سرمست شوی و غرق خاطرات خوب شوی. اما آیا می شود طعم بعضی چیزها را قاب گرفت؟! یا برای همیشه آن را در ذهن ثبت کرد؟
تنه انشاء:برف که می بارد در وجود همه، شور و شوقی وصف ناشدنی به وجود می آید. همه شاد می شوند و برای لمس برف های نرم و سفید و بازی و ساختن آدم برفی یا قدم زدن در آن فرش سفید له له می زنند.
آن موقع که صورتت از سرما و شادی گلگون شد و دست هایت از سرما ذوق ذوق می کند تنها خوردن چیزی داغ که سرمای تنت را تبدیل به گرمای مطبوع و مطلوب کند، خوشبختی ات را در آن لحظه کامل می کند. چیزی مانند لبوی داغ که سرخی اش از چند فرسنگی دلت را آب می کند
و بزاقت به ترشح وامی دارد و آن شیرینی بی مانند که همه در کنار هم تبدیل می شود به خاطره ایی زیبا که در دفتر زندگیت ثبت می شود. طعم لبوی داغ آن هم در یک روز برفی نه وصف شدنی است و نه رد شدنی است. آن لحظه را تنها باید با گوشت و استخوان خود لمس کنی.
وقتی طعم دلنشین در رگ و پی ات جا خوش کرد آنوقت بهانه ایی می شود برای برف بازی، می شود یکی از لذت های زندگی یا که شاید یکی از طعم های خوش زندگی.
نتیجه گیری:ما باید خودمان برای ثبت خاطرات خوب زندگیمان تلاش کنیم. به جستجوی آن برویم و تک تک آن را تجربه کنیم. شاید در لابه لای انبوه اتفاق های روزمره تنها یک طعم یا یک عطر دلنشین، آن روزت را تبدیل به یک خاطره ی خوب کند. از لحظه های کوچک زندگی هم نگذرید. شاید همان اتفاق کوچک تبدیل به یک خاطره ی شیرین بزرگ زندگیت شود.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم  صفحه۶۲ بوی خاک پس از بارش باران موضوع های زیر چه حس و حالی به شما می دهد؟
مقدمه:باران یکی از برکات خدای مهربان است که لطف و مهربانی اش را بر سر بندگانش می پاشاند تا اینگونه نشان دهد که هرگز دست محبت از سر بندگانش را کوتاه نخواهد ساخت.
تنه انشاء:کاش می شد بعضی از بوهای خوشایند زندگی را در جایی نگاه داشت یا ضبط و ثبت کرد تا که هر وقت دلت گرفت یا دلت تنگ شد آن را استشمام کنی و غرق شوی در خاطرات خوب زندگیت.
مثل بوی  خاک پس از بارش باران به خصوص زمانی که خورشید سوزان روی خاک تابیده است و با حرارتش در حال پخت خاک روی زمین است. گویی که از زمین بخار بلند می شود و ناگهان آسمان به غرش درآید و ابرها به یکباره جمع شوند و باران با شدت شروع به بارش کند درست مثل لحظه ایی که آب را روی آتش بریزی
خاک هم با بارش باران عطر دل انگیزی را از منشات می کند که هوش از سر می برد و آدمی را به خلسه ی شیرین می کشاند. درست به یاد خاطرات کودکی ات که روی ایوان خانه ی مادربزرگ می نشستی و با بارش باران بوی خاک شور و شوق پرواز در باران را در وجودت شعله ور می کرد
و تو با صدای بلند زیر باران با دست های از هم گشوده می خندی و بوی خوش خاک را در تک تک سلول های بدنت تزریق کنی تا ابد در ذهنت همان خاطره ی خوب را به یادآوری .
نتیجه گیری:بوی خاک آن هم بعد از بارش باران بسیار شورانگیز و دل انگیز خواهد بود. به شرط آنکه پشت قاب پنجره ی اتاق آن هم با فنجان چای داغ در دستانت باشد نه آنکه دربه در دنیال سرپناهی باشی و سرما در گوشت و استخوانت نفوذ کند. آن موقع نه تنها بوی خاک برایت دلنشین نخواهد بود بلکه باران هم برایت یک اتفاق نابه هنگام و بد خواهد شد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم صفحه۸۱  قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید
مقدمه:خدایی را شکر که برای خنداندن برگ و گل و طبیعت یک آسمان را به گریه وا می دارد و باران رحمتش را بر سرشان می پاشد.
تنه انشاء:در گرگ و میش صبح، ناگهان هوا مه آلود شد و ابرها بر جنب و جوش در آمدند. تکانی خورده و همه ی قطره های تلنبار شد.
دو ابر از جای گرم و نرمشان جدا شدند من نیز در میان آن ها بودم، ترس تمام وجودم را در برگرفته بود اما همه را که مثل خود می دیدم ترسم روبه کاستی می رفت. در میان زمین و آسمان معلق بودم تا اینکه روی جای گرم و نرمی فرود آمدم.
نگاه که به اطراف انداختم همه جا را زیبا دیدم، گویی در دشتی از گل ها در آن هنگام که خورشید از پشت ابرها را کنار می زد تا رخ طلایی اش را به طبیعت بتاباند، فرود آمده بودم. درست روی گلبرگ گل نرگسی که بوی عطر دل انگیزش مرا مست کرده بود و صدای پرندگان مرا به خلسه ایی شیرین کشانده بود.
گل نرگس با دیدنم، همچون میزبانی مهربان، لبخند مهربانش را نصیبم کرد. گویی که بیش تر از آمدن مهمان خوشحال شده است. آن روز هم بازی ام برگ ها و گلبرگ های آن گل زیبا شده بود. در حالی که از گوشه گوشه ی دشت پر ز گل صدای شادی و خنده به گوش می رسید.
گویی که خدا تنها برای خنداندن آن ها قطرات باران را از ابرها چکانده است و قاب عکس زیبای طبیعت را با ابرها که هاله ی خورشید از میانش نورافشانی می کند و گل ها و قطره های بارانی که روی آن ها چکیده است، کامل تر کرده است.
نتیجه گیری:هیچ کار خدا بی حکمت نیست، هر یک از نعمت های خدا بنا بر هدفی خاص آفریده شده اند. حتی قطره باران یا شاپرکی خندان در میان بادها، شاید برای خنداندن گلی یا کودکی که ناامیدی در او رخنه کرده است از بستر خود جدا شده اند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

 انشاءگفتگو خیالی جنگل و کویر پایه هشتم
مقدمه:خیال آن است که تو را برمی کشاند میان رویاهایت و بازگو می کند هر آنچه را که ناگفتنی است تا اینگونه به گوش عالمیان برسانی که اگر صدایشان را ما نمی شنویم دلیلی نمی شود که جنگل یا کویر زنده نباشند و حرف نزنند.
تنه انشاء: آفتاب عمود می تابید، رنگ طلایی شن زار و خورشید هارمونی زیبایی را به وجود آورده بود. کویر از این همه سکوت و تنهایی دلش به تنگ آمده بود. به دور دست ها نگاهی انداخت،
آنجا که جنگلی سبز با صدای پرندگان و درختان سر به فلک کشیده زینت گر آن است. از اعماق وجودش آهی سوک کشید و با حسرتی که تمام وجودش را در برگرفته و با صدایی که بغض و خستگی طنین اندازش بود رو به جنگل کرد و با صدایی که توقع نداشت جنگل آن را بشنود. جنگل را مورد خطاب قرار داد:
-ای جنگل سبز که سقف زندگیت با رنگ آبی نیلگون مزین شده است چرا خبری ز حال بی قرار ما نمی کنی!
جنگل در میان هرج و مرج، صدایی را شنید، گوش هایش را تیز کرد و با دقت بیشتری گوش سپرد. صدایش را شنید با هیجان وصف ناشدنی گفت: تو کیستی که غم صدایت دلم را لرزاند؟! کویر کمی صدایش جان گرفت و گفت:
-من کویری ام که نه پرنده ای آواز خوان من را به خلسه می کشاند و نه سبزی برگ های تازه جوانه زده من را به آرامش دعوت می کند. من کویری ام که شن زار و چند بوته ی کوچک تنها اجزای تشکیل دهنده ی من است.
-جنگل حرف هایش را شنید و گفت:
-شاید اینها را نداشته باشی اما آرامشی داری که مثال زدنی است، آسمانی با آویزهای رنگی و درخشان داریی که ستودنی است.
کویر گفت:-روزی به جایی می رسی که سکوت تنها راه گلویت را می فشارد و از روی دلتنگی تو را به فریاد وا می دارد.
جنگل گفت: تو چه می دانی که چه می کشد این جنگل که در میان تمام اصوات، در جستجوی ذره ایی سکوت و آرامش است.
نتیجه گیری:کویر و جنگل هر دو آه کشیدن، اما یکی برای داشته هایش و دیگری برای نداشته هایش، چیست این دنیا که دائم در حال شکوه و شکایتم و جای شکر تنها حسرت و آه می کشیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

پایه هشتم انشاء درباره بوی سیر صفحه۶۲
مقدمه:سیر یکی از طعم دهنده ها و عطر دهنده ی اضافه شده به غذاهای ایرانی به خصوص شمالی است، با بوی سیر و حال و هوای شمال سالانه مسافران و علاقه مندان زیادی را به خود جذب خواهد کرد.
تنه انشاء:سیر نمونه ایی از مواد غذایی است که به تنهایی سرشار از خاصیت های درمانی و علمی و غذایی است. به طور مثال یکی از آنتی باکتری های طبیعی است که مانع از توزیع و تکثیر باکتری در بدن انسان می شود و بخاطر همان بوی سیر یکی از باکتری ها را می کشد
به خصوص باکتری ها و میکروب های دهان و دندان که به نوبه ی خود یک خمیردندان سالم و مثمر ثمر است که هر جهات سودمند خواهد بود علاوه بر آن بوی سیر موجب فرار و از بین بردن ات موذی می شود. عده ایی اما به دلیل تندی، بوی سیر را نمی پسندد یا از آن دوری می کنند
با اینکه نظری شخصی است اما بسیار غلط و اشتباه است. زیرا از طبیعی ترین و بی خطرترین مواردی است که می توان به عنوان مسکن یا دارو به جای محصولات شیمیایی و داروهای شیمیایی استفاده کرد.
گیلان و مازندران به دلیل آب و هوای مناسب و مرطوب هر ساله در زمین های کشاورزی خود سیر می کارند و در غذاهای متنوع و لذیذ خود از آن ها بهره مند می شوند و بوی سیر را به عنوان، یکی از عطر دهنده ها و طعم دهنده های خوب غذایی استفاده می کنند. بوی سیر شاید
در نظر اول کمی زننده به نظر برسد اما اگر به فواید آن فکر کنیم این زنندگی حسش را به سرحالی و جوانی خواهد داد. زیرا از خواص دیگر سیر جوانی پوست و شادابی صورت نام می برند. البته ما این را نیز در نظر بگیریم که همه ی مواد غذایی دارای عطر تند یا ملایم خاص خود هستند. ما تنها باید در جای درست و مکان درست از آن ها استفاده کنیم.
نتیجه گیری: باید این را نیز در نظر بگیریم حتی اگر از عطرهای خوشبوکننده ی بدن هم زیاد استفاده کنیم می تواند زننده یا تند باشد. سیر و بوی سیر نیز همین طور است. اگر به مقدار معین و در محصولی درست استفاده شوند عطرش هوش از سر می برد و تو را به سمت خود می کشد. بنابراین هر چیزی را باید به اندازه و درست استفاده کرد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا دانش آموزی درباره صدای زنبور
انشا در مورد صدای زنبور
انشا صدای زنبور
حتما همه می دانیم هر موجودی صدای مخصوص خودش را دارد. صدا یک نشانه است. اما بعضی موجودات هم هستند با این که تولید صدا می کنند، خودشان صدا را نمی شنوند. من این را نمی دانستم.
پارسال که بعد از کلی خواهش و التماس من، پدرم مرا به مزرعه ی یکی از دوستانش برد، برای اولین بار صدای زنبورها را شنیدم. دیدن آن همه زنبور که وز وز کنان داخل کندوها در جنب و جوش بودند یکی از اتفاقات عجیب زندگی ام بود.
دوست پدرم می گفت زنبورها موجوداتی اجتماعی هستند اما با این حال می توانند گاهی واکنش های غیر اجتماعی هم داشته باشند و به قولی وحشی بشوند. او به من گفت زنبورها ناشنوا هستند و فقط از طریق شاخک ها و پاها با هم ارتباط بر قرار می کنند.
شنیدن صدای بال زدن زنبورها برای آن ها که زنبورها را دوست دارند، تجربه ی خوب و فراموش نشدنی است. فقط در صورتی می توانی این صدا را بشنوی که در میان لشگری از آن ها باشی. کنار کندوهای عسل، دنیای دیگری وجود دارد. دنیایی که به تجربه کردنش می ارزد.
دوست پدرم که تحصیل کرده ی رشته کشاورزی است می گفت: این همه صدا که می شنوی به دلیل آن است که زنبورها در ثانیه دویست بار بال می زنند. شنیدن این موضوع شگفتی من را بیشتر کرد. آن جا بود که فهمیدم چرا وقتی زنبوری را به تنهایی می بینم صدای بال زدن اش را نمی شنوم.
شگفت آور تر این که او با تجربه ای که طی سال ها به دست آورده بود و منبع علمی هم داشت، از تغییر صدای بال زدن ها می فهمید آن ها در وضعیت نرمال هستند یا نه. او می گفت: وقتی زنبورها عصبانی می شنوند صدای بال زدن های شان هم تغییر می کند. در این موقع است که باید با نهایت احتیاط به آن ها نزدیک شد.
عصر آن روز که به خانه بر می گشتیم من دیگر می دانستم این موجود عجیب و مفید ده ها میلیون سال است که همچنان به زندگی پر ارزش اش ادامه می دهد . عصاره ی جادویی که او به نام عسل به مردم زمین می دهد یکی از پر خاصیت ترین خوردنی های جهان خلقت است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره شجاعت و دلیری 
انشا در مورد شجاعت
انشا شجاعت به صورت توصیفی 
خیلی از آدم ها می خواهند شجاع باشند. یا لااقل در بعضی اوقات شجاع به نظر برسند. اما خیلی ها هم نمی دانند بین شجاعت و حماقت بیشتر از یک مو فاصله نیست. شجاع های واقعی معمولا می دانند شجاعت به زور و بازو نیست. می دانند شجاعت مثل شمشیر دو دَم است. اگر بی موقع از آن استفاده کنند باید تاوان سنگینی بدهند.
شجاع های واقعی اهل نمایش نیستند. آن ها شجاعت را درجایی مصرف می کنند که به آن نیاز باشد. بابت شجاعت شان  هم از کسی طلبکار نمی شوند. مثل سربازانی که برای محافظت از کشورشان ، بی منت در مرزها یا در جاهایی که احتمال خطر هست مستقر شده اند.
شاید این را بدانیم، شاید هم ندانیم که شجاعت ابزاری نمی خواهد. بلکه خودش ابزار است. سربازی که به دلِ دشمن می زند . پیش از آن که تفنگ اش را به میدان جنگ بفرستد، شجاعت اش را با خودش به میدان می برد. او حتی می تواند با دست خالی هم در مقابل دشمن قرار بگیرد، چون ابزارش شجاعت است.
شجاعت به شعور احتیاج دارد. در واقع اگر موتور محرکه ی شجاعت، شعور نباشد، احتمال دارد شجاعت را به حماقت بدل کند. کم ندیده ایم افرادی را که فکر می کنند با بازوهای قوی می شود شرایط را به نفع خودشان تغییر بدهند. در حالی نمی دانند شجاعت مثل خون است که باید در رگ ها جاری باشد. بازوها می توانند نابود بشوند. اما شجاعتی که با خون عجین شده باشد هرگز از بین نمی رود. در تاریخ سرزمین ما کم نیستند انسان های بزرگی که جثه ی کوچک داشتند، اما با سری پر شور و شجاعتی وصف ناپذیر، برای عزت و پایداری و شرف مردم شان از جان و مال شان گذشتند. در فرهنگ ما شجاعت یعنی انسانی که خود را فدای آرمان های بزرگ مردم می کند.
 نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا دانش آموزی درباره صدای آبشار با توصیف زیبا
انشا در مورد صدای آبشار
انشا صدای آبشار
صدای شنیدن آب لذت بخش است اما این که می شود این لذت را تعریف کرد، خیلی هم آسان نیست. حداقل من نمی توانم اما این را می دانم که شنیدن آهنگ و موسیقی، بر روان انسان اثر دارد. میزان لذت را هم می شود از رفتار آدم ها تشخیص داد.
آرامشی که صدای آبشار و موسیقی اش به انسان منتقل می کند قابل مقایسه با هیچ نوع موسیقی دیگری نیست. آن هایی که با علم طبیعت آشنا هستند می گویند موسیقی طبیعت آهنگ خودش را دارد و تاثیر آن را فقط می توان از محیط طبیعی به دست آورد.
بقیه ابزارهای موسیقی، اگر چه می توانند به ما آرامش بدهند اما دقیقا مثل غذاهای مصنوعی عمل می کنند و تاثیرشان ماندگاری طولانی ندارند. بارها افرادی را دیده ایم که برای تامین انرژی روحی خود به کنار دریا یا رودخانه ها می روند. یا در مقابل آبشاری بلند، ساعت ها می ایستند و به صدای آب گوش می دهند.
اگر روح این افراد قابل دیدن بود، قطعا می توانسیتم تاثیر موسیقی آب را روی آن ها ببینیم. پدربزرگم که حدود صد سال از خدا عمر گرفت می گفت: صدای آبشار، سیاهی چرک آلود روح ام را کیسه می کشد. می گفت: هر انسانی احتیاج دارد تا گاهی به دامن طبیعت برود. کنار آبشارها بایستد و با موسیقی خالصی که دارد، روح اش را از آلودگی هایی که متوجه اش نیست پاک کند.
او تا زمانی که زنده بود، هر روز جمعه قبل از طلوع آفتاب به دشت و صحرا می رفت و در کنار آبشاری که نوجوانی محل اش را می شناخت، روح اش را کیسه می کشید تا هرگز اجازه ندهد آلودگی های روزمره بر او غالب بشود.
امروزه ثابت شده آن چه پدربزرگم به آن کیسه کشی روح می گفت، همان یون” های مثبت و منفی هستند. یون های منفی باعث می شود تا بدن و به طبع آن ذهن ما دچار آرامش بشوند. انسانی که آرامش دارد، می تواند این آرامش را به انسان های دیگر منتقل کند. کاش همه یک آبشار بلند و پر آب را در کنار روح مان داشتیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا زیبا و خواندنی درباره کوچ پرستوها
انشا در مورد کوچ پرستوها
انشا کوچ پرستوها
پاییز برای پرستوها دوست داشتنی نیست. زیرا با رسیدن اولین نشانه های سرما دیگر نمی توانند مثل بهار یا تابستان، غذا به دست بیاورند. غذایی که معمولا از ات است. نمی دانم! شاید هم کوچ کردن آن ها به جاهای گرم دلیل دیگری هم داشته باشد.
اما هر چه هست، پرستوها تنها سفر نمی کنند. تنها سفر کردن خستگی و ناامیدی می آورد. آن ها وقتی کوچ را آغاز می کنند که مطمئن باشند روی هیچ درخت یا آشیانه ای، پرستویی به جا نمانده است.
در روزهای ابتدایی شروع پاییز وقتی به آسمان نگاه می کنیم گاهی پرستوها را می بینیم که مثل موجی سیاه به دور دست ها می روند. در این میان جست و خیز آن ها هم تماشایی است. با بالا رفتن و پایین آمدن شان گاهی چنان نقش هایی را می سازند که هر بیننده ای را متحیر می کنند. آن چنان که فکر می کنی بهترین نقاش دنیا هستند.
آن چه در مورد پرستوها باعث حیرت می شود، توانایی شان در پروازهای طولانی است. آن ها می توانند روزهای زیادی بی وقفه در مسیر کوچ پروازکنند. دانشمندانی که زندگی جمعی آن ها را مطالعه می کنند می گویند: پرستوها در طول مسیر کوچ مراقب همه چیز هستند. وقتی پرستویی بیمار می شود و یا نمی تواند به مسیرش ادامه بدهد، در کنارش می مانند تا بهبود پیدا کند و دوباره به پرواز ادامه بدهد.
زندگی پرستوها بی شباهت به زندگی آدم ها نیست. هر چند آن ها گاهی خیلی دقیق تر و با مسئولیت بیشتری زندگی می کنند. بهار برای همه موجودات حال و هوای دیگری دارد. اما برای پرستوها به معنی بازگشت به آشیانه هایی است که ساخته اند.
دوباره با همان تعدادی که رفته اند به سوی مَبدئی که از آن جا آمده اند پرواز می کنند تا دوباره ما در روزهای گرم سال آن ها را در گوشه و کنار شهر یا روستایمان ببینیم. شاید پرستوها می خواهند به ما بگویند کوچ را باور کنیم و در مسیر کوچمان همواره با هم باشیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا ادبی درباره محبت و نفرت
انشا ادبی در مورد محبت و نفرت
انشا در مورد محبت و نفرت 
فقط توی فیلم ها نیست که می بینیم، آن هایی که نفرت می ورزند دچار چه صدماتی می شوند. یا بر عکس، آن هایی که نسبت به دیگران و یا حتی حیوانات محبت می کنند ، چه آرامش عمیقی دارند. اگر دقت کنیم  نمونه ی این آدم ها را در زندگی واقعی هم می بینیم. من که استعداد  کارآگاه بازی ندارم.
اما همین همسایه طبقه بالایی ما درِ گوشی برای مادرم  تعریف می کرد: آنقدر از خواهرِ شوهرش متنفر است که حاضر است هر بلایی سرش می آید، بیاید، ولی یک روز با دَر قابلمه بکوبد توی فرق سر او. من همه ی حرفهایش را نمی شنیدم، چون کارآگاه شدن، گوش های خیلی حساسی می خواهد که من ندارم. اما آن قسمتی که مادرم پرسید چرا از او متنفری؟ جواب همسایه طبقه بالایی را به خوبی شنیدم.
می گفت : ازش متنفرم چون هر شب به شوهرم تلفن می کند و نیم ساعت حال و احوال می پرسد. با این که می داند من اصلا ازش خوشم نمی آید مدام از من تعریف می کند. منم چون مطمئنم ریگی به کفش دارد ، تحویلش نمی گیرم. آن روز فکر می کردم مادرم حداقل برای این که همسایه طبقه بالایی خوش حال بشود ، حرفی در تایید نظرش می گوید . اما شنیدم که با مهربانی گفت : شما یک نفرتِ بی دلیل را در وجودت پرورش دادی . از سَم افکارت هم هرشب و روز آبیاری اش می کنی.
به جای این حرف ها که باعث آسیب به روح و روان ات می شود، فقط چند بار با افکار مثبت به خواهر شوهرت فکر کن. فکر کن اگر احوال شما و همسرت را می پرسد ، از روی محبت است. امتحان کن . اگر نتیجه نگرفتی ، من هم تشویقت  می کنم با دَر قابلمه به سرش بکوبی.
یک ماه از این حرف ها گذشته بود که از گروپ گروپ پاهایی که روی سقف خانه مان می دویدند، فهمیدم همسایه طبقه بالایی بالاخره بعد چند سال خواهر شوهرش را به نهار دعودت کرده. روز بعدش هم یک تابلو برای مادرم آورد که روی آن با خط درشت نوشته بود : از محبت خارها گل می شوند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درمورد دوست خوب و بد
انشا ادبی درباره دوست خوب و بد
انشا درمورد دوست خوب و بد به صورت توصیفی 
امیدوارم این انشا من باعث دلخوری بعضی از دوستانم نشود. اما من فکر می کنم در بیشتر اوقات می توانیم دوستان خوب و بد را از هم تشخیص داد. شاید بگویید: یعنی یک خط کش دست مان بگیریم و دوست مان را اندازه بزنیم؟ . راستش اگر نظر من را بخواهید ، می گویم بله! باید همیشه یک خط کش درجیبِ هوش و حواس مان بگذاریم و با آن دوستان مان را اندازه بگیریم. اصلا مگر بدون اندازه گیری می شود ؟ اندازه گیری را هم می توان به نوعی وزن کردن تلقی کرد. وزن کردن هم همان برابری است. ساده تر بگویم ، نمی شود در یک کفه ی ترازو سنگ دو کیلویی گذاشت و در کفه ی دیگرسنگ چهار کیلویی و بعد انتظار داشت میزان باشد. خوب معلوم است سنگ چهار کیلویی سنگین است و با سنگ دو کیلویی هم وزن نیست. برای این است که از قدیم گفته اند آدم ها باید هم سنگ هم باشند . یا هم ” کفوه” هم.
فرض کن مثلا تو علاقه ی زیادی به کتاب خواندن داری ؛ بعد با کسی دوست می شوی که به کتاب می گوید کاغذِ باطله. تو با این دوست چه  اشتراک فکری می توانی داشته باشی؟. نمی گویم این دوست ممکن است دوست بدی باشد ، ولی با قاطعیت می گویم که نمی تواند دوست خوبی هم باشد.
این مثال را زدم که ثابت کنم داشتنِ خط کش برای انداره گیری دوستان چیزِ بدی نیست. بماند که دوست خوب  و بد ، آنقدر نشانه دارد که گاهی بدونِ خط کش و از چند کیلومتری هم قابل تشخیص است.
البته ناگفته نماند ، بعضی ها فکر می کنند تشخیص خوب و بد را خودشان اختراع کرده اند. یعنی به راحتی جای خوب و بد را عوض می کنند. این ها همان کسانی هستند که سال های زیاد باید برای تشخیص دوستان خوب از بد تلاش کنند. چون هیچ وقت به خط کش های اندازه گیری اهمیت نمی دهند و از تجربه های افراد صاحب فکر و اندیشه استفاده نمی کنند. کاش برای شناختن دوستانی که می خواهیم انتخاب کنیم وقت بیشتری بگذاریم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره چگونه فردی خلاق باشیم
انشا درمورد چگونه خلاق باشیم
انشا چگونه خلاق باشیم ؟
بارها از خودم پرسیدم چطور می شود یک آدم معمولی که مثل ما غذا می خورد ، مثل ما راه می رود و تقریبا نیازهای معمولی ما را دارد ، یکهو کاری را انجام می دهد که انگار هزار سال نوری از ما دور است؟ حالا فرض کنیم این کله ی ما دانسته و ندانسته جایی خورده و به اندازه ی سر سوزن لب پر شده. یا از آن به انداره کافی کار نکشیدیم و شده است خیکِ تنبلی. بمب که نخوره! فقط یک کم کمتر کار می کند. اما آیا دلیلِ این همه فاصله با همان بعضی های عجیب و غریب همین است؟. معلوم است که نه!
پس چرا آن بعضی ها  موفق می شوند و ما هنوز اندر خمِ یک کوچه‌‌ایم؟ . باور کنید وقتی به این مسائل فکر می کنم دلم می خواهد زمین و زمان را به هم بدوزم و از کارشان سر در بیاورم. بعضی وقت ها از خودم لجم می گرفت و قسم می خوردم که بالاخره  یک روز صد تا گردو را یک جا می خورم تا فسفر این مُخِ کم بنیه بالا برود و یک تق و پوقی بکند.
نخندید. خیلی ها مثل من هستند که فکر می کنند اگر صبحانه شاه میگو بخورند و عصر نخودچی کشمش ، به شب نرسیده پروفسور می شوند. البته واضح و مبرهن است که نمی خواهم به جناب شاه میگو بی اهمیتی کنم. از باب مثال گفتم؛ برای امثال خودم که نباید اولین فکری که برای خلاق شدن جلوی چشم شان  وَرجه وُرجه می کند، شکم مبارک باشد.
شاهد مثال هم برای بی اهمیت بودن به این افکارِ شکمی تجربه ی بزرگان علم و هنر است. اگر مثل من بروید نظرهای آنان را بخوانید، متوجه خواهید شد که همه ی آن ها یک حرف مشترک دارند. آن هم این جمله ی طلایی است که: برای خلاق شدن، اول باید نگاه تان را تربیت کنید. نگاهِ دقیق و پرسش گر کلیدِ ورود به دنیای خلاقیت است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره صداقت و راستگویی
انشا در مورد صداقت
انشا صداقت
صداقت هم از آن نوع کلماتی است که حتی شنیدن اسمش آدم را به وجد می آورد. ابهتی دارد که نمی شود به ساده گی نگاهش کرد. مثل آقا بزرگم که وقتی وارد زورخانه می شد، بزرگ و کوچک به احترامش از جا بلند می شدند. مرشد هم زنگ زورخانه را به صدا در می آورد و با صدای دو رگه ی پهلوانی می گفت : بر صادقِ آل محمد صلوات.
واقعیت این است که صداقت هیچ وقت از بین نمی رود. حالا ممکن است گاهی به دلایلی کم رنگ بشود ؛ اما همیشه هستند آدم هایی که رفتار و عمل شان از صداقت موج می زند. همین آدم ها هم هستند که نمی گذارند کشتی صداقت به گِل بنشیند. از بعضی ها می شنویم که دیگر دوران صداقت تمام شده. شاید به ظاهر حرف شان درست باشد. رفتار بعضی از مردم گاهی دچار تردیدمان می کند.
این مردمی هم که از آن ها می گویم درهمه ی جای این عالم پهناور وجود دارند. یک بار از آقا بزرگم پرسیدم : یعنی امکان دارد که روزی برسد که دیگر هیچ کس صداقت نداشته باشد؟ اول یک نگاهی کرد. بعد ابرو بالا گرفت و با پیشانی پرچین به صورتم خیره شد و گفت: دنیا هیچ وقت از صداقت خالی نمی شود.
هیچ وقت! . هیچ وقت را چنان محکم و غلیط گفت که خودم را جمع و جور کردم . وقتی دید جا خوردم لبخند زد و گفت: بابا جان یادت باشد تا دنیا هست، آدمهای خوب از آدمهای بد بیشتر هستند. روزی که آدم های بد بیشتر بشوند، این را بدان که دیگر دنیایی وجود ندارد.
شاید از آن روز بود که نگاه من هم به آدم ها تغییر کرد. هر وقت با کسی روبرو می شدم، دنبال این بودم که آثار صداقت و خوبی را در رفتار و کردارش پیدا کنم . به قول معلم ادبیات مان: صداقت از ما دور نیست، اگر ما از او دوری نکنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره ماه تابان به صورت توصیفی

انشا ادبی در مورد ماه تابان

انشا ماه تابان در آسمان شب

ماه را دوست دارم . مخصوصا در شب های صاف و پر ستاره. وقتی که انگار آسمان شب با پرده ای سرمه ای رنگ پوشیده شده است. من تقریبا فرق ماه و خورشید را می دانم . اما هنوز نمی دانم چرا ماه را بیشتر دوست دارم. شنیده ام که ماه ، نور نقره ای رنگ و زیبای خود را از خورشید می گیرد. با این افکار است که فکر می کنم خورشید مادر ماه است.

شب هایی که ماه نورِ درخشان اش را به زمین می پاشد ، فکر می کنم هیچ کاری مهم تر از این نیست که پرده را کنار بزنم ، پنجره را باز کنم ؛ و سرم را رو به آسمان بگیرم و به آن خیره بشوم. چند باری این کار را کرده ام . یک بار هم مادر بزرگ دید و گفت: بچه جان زیادبه ماه نگاه نکن. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: ماه، آدم را جادو می کند.

واقعیت این است که از زمان گذشته مردم نسبت به ماه باورهای عجیب و غریبی داشته اند. مثل باورهای مادر بزرگ من. باورشان هم غلط نیست . اما باورهای ساده است . برای این که ثابت شده نور زیبا و تابانِ ماه می تواند باعث تغییرات و حرکت در آب ها بشود. مثل جزر و مَدِ آبِ دریاها. خوب، بخش زیادی از وجود آدم هم از آب تشکیل شده ، پس چرا نتواند تحت تاثیر ماه قرار بگیرد؟. البته این قسمت را تقلب کردم و از زبان دانشمندان نوشتم، تا یک جورایی ثابت کنم مادر بزرگِ مهربان من هم بی راه نمی گوید. اما به زبان ساده ی خودش حرف می زند.

حالا هر چه می گویند و نمی گویند چندان برایم اهمیتی ندارد. برای من پرتو زیبای کره ماه که از پشت پنجره به اتاقم تابیده مهم است. نور نقره ای رنگی که انگار می خواهد جادویم کند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا در مورد درد دندان 
انشا صفحه ۶۳ کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم
موضوع : درد دندان
مقدمه : امروز میخاهم در مورد عضوی از بدن با شما سخن بگویم . که اگر نباشد نمیتوانیم غذا بخوریم و اگر از ان مراقبت نکنیم , یکی از بدترین درد ها به سراغمان می آید .
بند : دندان ها وظیفه جویدن غذا را دارند تا معده به راحتی بتواند غذایی که میخوریم را هضم کند . در واقع به معده کمک میکند که غذا بهتر هضم شود .
دندان درد یکی از بدترین درد ها را دارد که نتیجه مسواک نزدن , سیگار کشیدن , خوردن زیاد شیرینی , حتی خورد کردن چیز های سفت مانند استخوان و است .
انسان ها دارای ۲۰ دندان شیری هستند که ۱۰ تا در فک بالا و ۱۰ تای دیگر هم در فک پایینی انسان است . و به مرور زمان دندان های اصلی که ۳۲ تا هستند جایگزین این ۱۰ دندان شیری میشوند .
زمانی که از دندان های خود مراقبت نمیکنیم باعث پوسیدگی آن ها میشویم و ابتدا دندان ها در برابر آب سرد ضعیف میشوند و سپس در هر حالتی درد میگیرد .
درد آن به قدری عذاب اور است که ممکن است شب خوابتان نبرد و بابت آن قرص مسکن بخورید . بهتر است با در اولین زمانی که متوجه خرابی دندان هایتان شدید به دندان پزشک مراجعه کنید .
زیرا اگر یک دندان خراب شود برای شما درست کردن آن ممکن است زمانبر باشد  و اینکه ممکن است هزینه سنگینی را بر دوش خودمان بیندازیم یا اگر در صورتی که مجبور شدیم آن را بکشیم باعث بد شدن وضع ظاهری خودمان میشیم .
و کاشت دندان باز هم پر هزینه تر از درست کردن آن است و مقاومت دندان اصلی را هم ندارد .
نتیجه : ما که میدانیم مراقبت نکردن از دندان ها باعث خراب شدن آنها و سپس به درد دندان و شاید به کشیدن آن منجر شود . پس قبل از خراب شدن دندان ها فکری به حال آنها بکنیم . در واقع از آنها به خوبی مراقبت کنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا در مورد عینک
انشا در مورد عینک صفحه ۴۲ کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم
مقدمه: یکی از نعمت های بی شمار خداوند دوچشم بینا است تاباان جهان زیبا و رنگارنگ و همه ی نعمت های خداوند را با چشم ببینیم تاکه شکرگذار باشیم.
امادرمیان این همه ادم ، بعضی ها ازاین نعمت بی بهره یا کم بهره هستند.یعنی چشمانشان یا به مرور زمان یا از روز تولد و مادرزادی کم سو یا ضعیف هستند و یکی از راه حل های این مشکل عینک است،تا باان جهان و دنیارا شفاف تر ببینیم.
بدنه: عینک تشکیل شده از دو عدسی باشماره گذاری های مختلف برای ضریب بینایی چشم های مختلف و قاب ها با طرح ها و رنگ های مختلف برای سلیقه های متفاوت که پشت ویترین های مغازه ها بادستور پزشک بینایی گذاشته می شود تا متقاضی ،عینک مورد علاقه ی و مناسب فرم صورت خود راانتخاب کند و مورد استفاده قرار دهد.
دراین میان بعضی از دانش اموزان در مدرسه،کسی از دوستانشان را می بینند که عینک برچشم دارند،شروع به تمسخر و شیطنت می کنند و باحرف های ناخوشایند دل دوست خود را می شکانند درحالی که این کار بسیار ناپسند می باشد.زیرا که عینک اشکال یاایرادی ندارد.بلکه وسیله ایی برای درمان و بهبودی بیماری فرد تجویز می شود.
مانند مریضی که به دکتر مراجعه می کند و دکتر باقرص و امپول ان را دوا و مداوا می کند.بنابراین مانباید بادوستانمان که عینک می زنند با تمسخر و بذله گویی رفتار کنیم.بلکه باید مانند دوستی مهربان برای مداوای ضعف بینایی ان تلاش کنیم و ان را برای زدن عینک تشویق کنیم تا هرچه زودتر مشکل دوست مابرطرف شودو ان نیز مانند ما بدون هیچ پوشش یا عینکی دنیا را ببیند .
نتیجه گیری: ما گاهی در شرایطی قرار می گیریم که راضی ازان نیستیم ولی برای درمان و برطرف سشدن مشکل مان مجبور به پذیرش شرایط می شویم.بنابراین باید خودرا بااتفاق پیش امده وقف دهیم و باان کنار بیاییم و بادرک و هم دردی به دوست یا اطرافیانمان کمک کنیم تا بهبودی لازم را بدست اورند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا در مورد ناخن
صفحه ۶۲ مهارت های نوشتاری هفتم
مقدمه : امروز میخواهم در مورد یکی از کوچک ترین اعضای بدن با شما سخن بگویم که از کلسیم و ویتامین تغذیه میکند و بر روی انگشتان پا و دست تشکیل میشود .جزئی از بدن که وجود ان در بدن ما میتواند ضروری باشد .
بدنه : ناخن ها هر ماه به طور متوسط ۳.۵ میلی متر رشد میکنند . البته هر چقدر سن انسان ها بیشتر میشود این رقم کاهش میابد . شاید تا به حال نشنیده باشیم اما ناخن های دست تقریبا دوبرابر ناخن های پا رشد میکنند رشد ناخن های پا ۱.۶ میلی متر در ماه است . و ناخن ها در فصل های مختلف رشد متفاوتی دارند مثلا تابستان که نور خورشید تابش تند تری دارد بر رشد زود تر ناخن ها اثر میگزارد . و نکته مهم این است که ناخن اقایان زود تر از ناخن مردان رشد میکنند.
بند دوم : معمولا پزشک ها برای تشخیص بیماری به ناخن انسان ها نگاه میکنند . ناخن های سرد و رنگ پریده نشان دهنده ی بیماری نارسایی قلبی , ناخن های ضعیف و نازک نشان دهنده ی کمبود مواد مغذی مانند اهن در بدن است ,و رنگ ناخن ها , لکه های قرمز روی ناخن و …. از دیگر نشانه های دیگر وجود بیماری در بدن ما انسان ها است .
بند سوم : یکی از مکان هایی که میکروب ها در انجا به راحتی میتوانند رشد کنند ناخن است پس ما باید ان ها را کوتاه کنیم و یا آن ها را هر چند روز یک بار تمیز کنیم. ناخن را میتوان وسیله ای بسیار مهم برای بلند کردن اجزاء از روی ستوه ساف معرفی کرد مانند بلند کردن خط کش از روی سرامیک های ساف که با دست هایی که ناخن بلند ندارند ممکن است کمی طول بکشد ولی افرادی که ناخن بلند دارند به راحتی میتوانند خط کش را از روی سرامیک بردارند . یا مثالی دیگر مانند بلند کردن چسبی که به چیزی چسبیده است اشاره کرد . از دیگر کاربرد های ناخن زیبایی است که اکثراً خانم ها به آن اهمیت میدهند و با گزاشتن ناخن مصنوعی به زیبایی خود می افزونند .
بند چهارم : چپ دست بودن یا راست دست بودن انسان ها در رشد ناخن های انها تاثیر دارد زیرا با دستی که مینویسیم باعث کردش خون در دست بشود و باعث زود رشد کردن ناخن ها در دست انسان ها میشود . بزرگترین ناخن ها متعلق به یک خانم آمریکایی است . ناخن های ا  هفت متر طول دارد و ناخن های دست چپ او بزرگ تر از ناخن های دست راست او است . این زن رکورد بزرگترین ناخن های دست را در کتاب گینس ثبت کرده است .
نتیجه : انسان ها دارای تعداد زیادی اجزا در بدن خود هستند این که یکی از کوچک ترین اجزای بدن انسان دارای نشانه ها و خواص زیادی است نشان دهنده عظمت و بزرگی خداون یکتا است . پس ما با مراقبت کردن از آن و جلوگیری از رشد میکروب ها در بدن خود به آن اهمیت بدهیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۲۰ کتاب نگارش
درس یک صفحه ۲۰ اولین انشا کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم
اکنون پس از انتخاب موضوع دلخواه، سفر نوشتن را آغاز کنید. با توجه به نقشۀ نوشتن که در درس آموختید، به سمت مقصد حرکت کنید.
موضوع انشا : باد آورده را باد می برد
مقدمه : از بچگی شنیده ایم که گفته اند بادآورده را باد می برد . این مثل زمانی استفاده می شود که برای به دست آوردن چیزی زحمت نکشیده باشی و معلوم است که آن را زود از دست میدهی.
بدنه : چند سال پیش، هوا طوفانی شد . همسایه ما پنجره اتاقش را باز گذاشته و فراموش کرده بود آن را ببندد . در آن باد و طوفان، یک طوطی زیبا با ترس و عجله وارد اتاق او شد. همسایه ما هم زود پنجره را بست تا طوطی فرار نکند و عصر همان روز برایش قفس خرید . طوطی را زندانی کرد و پشت پنجره گذاشت .
ما بچه ها بعد از مدرسه پشت پنجره خانه همسایه می رفتیم و با طوطی حرف می زدیم . همسایه می گفت به بالاترین قیمتی که پیشنهاد دهیم حاضر است طوطی را به ما بفروشد . طوطی خیلی غمگین بود و به جز سلام، چیز دیگری نمی گفت .
همسایه دائما دنبال مشتری برای طوطی می گشت . یک روز که آقای همسایه بیرون رفته بود، دخترش برای اینکه طوطی خوشحال شود، آن را از قفس بیرون آورد . طوطی هم از فرصت استفاده کرد و از پنجره بیرون رفت . آن روز آقای همسایه بلند بلند می گفت ضرر کردم و خانم همسایه می گفت بادآورده را باد می برد.
نتیجه : من یاد گرفتم وقتی چیزی را پیدا می کنیم، باید دنبال صاحبش بگردیم نه اینکه آن را برای خودمان نگه داریم زیرا با خوشحال کردن صاحب آن، ما هم شاد میشویم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا در مورد خانه
انشا صفحه ۴۲ کتاب مهارت های نوشتاری کلاس هفتم
مقدمه : در این سقف بزرگ که در هرثانیه اش نفسی می میمیرد و نفسی می آید باید که جایی باشد تا  با خیال راحت و دلی اسوده روزهای زندگی را سپری کنیم و برگ جدیدی اززندگی را ورق بزنیم،به اسم خانه…
بدنه : اگر خانه را معنی کنیم می شود سقفی بالای سرمان تامحفوظ باشیم از آسمان بزرگ که گاهی از سرخشم سرما وطوفان و سیل نازل می کند و گاهی ازسرعشق باران و برکت!چرامی گوییم گاهی!زیراکه زمانی ماخانه ایی داریم باسقفی بلندودیوارهای سنگی و جایی گرم و نرم تاازسرماو طوفان در امان باشیمو.اسیبی به مانرسدمی توان معنی کرداسمان برایم برکت نازل کرده است.امازمانی که درگوشه ایی ازدنیا روی یک تکه ی کاغذیا کارتن درکوچه وخیابان که تنهاسقف بالای سرمان اسمان است و ازفقرو تنگدستی اشیانه ایی جزان نداریم می شودخشم!و چرا خشم!خشم خدابرای این ناعدالتی بین بندگانش…
عده ایی خانه های مرفح و بزرگ دارندو عده ایی زیرپایشان فرشی ژنده و پاره…
خانه یعنی جایی  که دران ارامش روح و جان برقراراست به همراه خانواده و مهرو علاقه به یکدیگر…خانه یعنی دورهم بنشینیم با دلی گرم و. خوش غذایی بخوریم و از کارو بار و یار سخن بگوییم وکنارهم بخندیم و گریه کنیم ودرکنارهم و پشت هم قدم برداریم و مسیرزندگی را سپری کنیم.خانه یعنی جایی که با دلی اسوده سربربالین بگذاریم و بادلی خوش سرازبالش برداریم….
خانه یعنی همان دستان پرمهرپدرو مادرم که مرا در اغوش می گیرند و همچون سپری از من مراقبت می کنند.
نتیجه : خانه یعنی جایی که من باعشق و ارامش و دلی خوش ومهربان چشم به دنیابازمی کنم و از دنیا می بندیم واین چقدرخوب می شد که همیشه یادم باشدیکی هست که می توان باکارهرچندکوچک من شاد شودو کمکی کرده باشیم.پس یادمان باشدهمیشه به کسانی که ازماپایین ترهستند وبه کمک مانیاز دارندکمک می کنیم و دل انها را هرچندکوچک شاد کنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۴۲ کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم
انشا در مورد مشاهده مسابقه فوتبال از روزنه تور دروازه کلاس هشتم
مقدمه : بازی فوتبال یکی از رایج ترین , معروف ترین و پر هیجان ترین بازی در بین بازی های موجود در سراسر جهان است . کودکان علاقه زیادی به این بازی دارند . و شور و اشتیاق خاصی نسبت به این بازی از خود نشان میدهند .
بدنه : همیشه در رویا هایم به زمین فوتبال قدم می گذاشتم و از نزدیک تک تک لحظه ها را احساس می کردم ، لحظه هایی که برایم خیلی دلنشین بود . از زمانی که کوچک بودم علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشتم .
این علاقه ناشی از علاقه ی شدید پدر و برادرم به بازی فوتبال بود . خیلی از شب ها تا دیر وقت به همراه برادرم بیدار می ماندم و بازی فوتبال را تماشا میکردیم تا بالاخره یکی از روز های خوب خداوند، برادرم با بلیطی به خانه آمد.
خیلی خوشحال شدم و با ذوق فراوان به سمت ورزشگاه مسابقه فوتبال رفتیم همین که به بیرون ورزشگاه رسیدم فهمیدم که تنها من نیستم که علاقه ی فراوانی به فوتبال دارم. همه جا تا چشم می خورد مردان و پسرانی بودند که برای مسابقه فوتبال آمده بودند .
در آخر با گذر از آدم ها و تحمل مشقت های فراوان جای خالی در بین صندلی های تیم مورد علاقه ام پیدا کردم، اما این جای خالی پشت تور دروازه بود. هر چند دیدن مسابقه از این مکان بسیار سخت بود اما کم کم که محو مسابقه بودم، انگار دیگر خودم نبودم انگار مانند خواب هایم بخشی از دروازه شده بودم. توپ که به سمتم می آمد می ترسیدم و به خود می لرزیدم . آخر بعد از ترس های بسیار توپی از دروازه بان گذشت و من را لرزاند .
آری تیم مورد علاقه من گل خورد. بازی با درگیری های بسیار و کشمکش هایی بین دو تیم تمام شد. هر چند تیم مورد علاقه من نبرد، اما من هنوز از ذوق
آن لحظه که بخشی از دروازه شده بودم نمی توانستم شب بخوابم. وقتی چشم هایم را می بندم انگار دوباره تور دروازه می شوم. توپ دارد به سمتم می آید. آری به خود می لرزم.
نتیجه گیری : دوران کودکی و علاقه های آن ناب و با ارزش است. باید از تک تک لحظه ها لذّت برد. باید کودکی را با خیال های زیبای آن حس کرد. فوتبال ورزش ایی با عشق و هیجان فراوان است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا در مورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم
انشا صفحه ۴۲ کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم
مقدمه : ما ۹ ماه به مدرسه میرویم که در بین این ۹ ماه تعطیلی های زیادی وجود دارد . ما هر روز که به مدرسه میرویم باید چالش هایی را پشت سر بگذاریم .
بدنه : ساعت شش و نیم صبح است. مادرم مانند همیشه آمده و دارد مرا از خواب سنگین بیدار می کند . به قول خودمان مادرم دارد نازم را می کشد . پس از چند دقیقه بالاخره مادرم به سختی مرا از خواب خوش بیدار کرد .
آفتاب هنوز کامل طلوع نکرده و هوا نیمه تاریک است دوباره سرو صدای خروس همسایه به گوش می رسد . با چشم های خواب آلودم که هیچ جارا نمی بیند دست و صورتم را می شورم و لباس هایم را که مادرم بر روی صندلی میز ناهار خوری گذاشته است میپوشم و صبحانه یزی را میل میکنم .
مسافت خانه تا مدرسه ما بسیار طولانی است برای همین مجبور هستم با سرویس به مدرسه بروم. داخل حیاط خانه می روم و روی صندلی کوچک چوبی که در گوشه خانه مان گذاشته شده است می نشینم و بندهای کفشم را می بندم و داخل کوچه منتظر سرویسم می مانم.
اول صبح است بقال ها و مغازه دار های سحر خیز جلوی مغازه هایشان را آب و جارو می کنند و طبقه های مواد خوراکی را به داخل کوچه می آورند تا جلب توجه شود و بتوانند روزی حلال کسب کنند. بلاخره تاکسی زرد رنگ از راه میرسد سوار ماشین می شوم و به بچه ها تک تک سلام میکنم بچه ها از شدت سرما مانند گنجشک کز کرده اند و سر هایشان را به زور به داخل کت هایشان جامی دهند.
بیرون را نگاه می کنم تاکسی های زرد رنگی را می بینم که بچه ها را نوبت به نوبت سوار می کنند و چراغ های قرمز زندگی را پشت سر می گذارند. مادرانی که در صف های نان ایستاده اند و پدرانی که با کاسه آشی که حرارت می دهد به خانه بر می گردند.
ترافیک زیادی وجود دارند اکثر ماشین ها در حال رساندن دانش آموزان هستند . هر روز از فلکه ای عبور میکنیم که نزدیک آن فلکه پل هوایی وجود دارد . مدرسه ای کنار آن پل وجود دارد . هر روز صبح دانش آموزان از روی آن پل رد میشون تا به مدرسه برستند . از زیر پل عبور میکنیم من عادت دارم هر وقت که به مدرسه میروم ماشین های موجود در خیابان را بشمارم.
در مسیر از جاده ای رد میشویم که در بلوار های وسط گل های زیادی با رنگ های مختلفی کاشته اند . به مدرسه میرسیم همگی با ذوق و شوق از سرویس خارج میشویم و به حیاط مدرسه قدم میگزاریم و در گوشه ای بر روی نیمکت آهنی می نشینیم . و از شدت سرمای آهن به خود می پیچیم و منتظر میمامیم تا زنگ صف بخورد
نتیجه : ما در مسیر خانه تا مدرسه با چالش های زیادی رو برو هستیم از جمله عبور از خیابان و … که لحظه ای بی احتیاتی باعث میشود که جانمان را به خطر بیندازیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

امتحان انشای فارسی پایه هفتم دیماه 1398
امتحان انشای فارسی پایه هفتم دیماه 1397
امتحان انشای فارسی پایه هفتم خرداد 1398
امتحان انشای فارسی سال هفتم دیماه 1397
امتحان انشای فارسی پایه هفتم خرداد 1397
امتحان انشای فارسی پایه هفتم دیماه 1395
امتحان انشای فارسی پایه هفتم دیماه 1395
امتحان انشای فارسی پایه هفتم خرداد 1397

توجه: این پست به مرور زمان بروز خواهد شد و نمونه سوالات بیشتر بر روی سایت منتشر خواهد شد.


سوالات نوبت دوم انشای هشتم خرداد 1394
سوالات نوبت دوم انشای هشتم خرداد 1395
امتحان انشاء فارسی پایه هشتم دیماه 1396
سوالات نوبت دوم انشای هشتم خرداد 1396
امتحان انشای فارسی پایه هشتم خرداد 1396
امتحان انشای فارسی پایه هشتم دیماه 1397
امتحان انشای فارسی سال هشتم دیماه 1397
سوالات نوبت دوم انشای هشتم نوبت دوم1397
امتحان انشای فارسی پایه هشتم دیماه 1398
امتحان انشای فارسی پایه هشتم خرداد 1398

توجه: این پست به مرور زمان بروز خواهد شد و نمونه سوالات بیشتر بر روی سایت منتشر خواهد شد.


نمونه سوال انشا پایه نهم نوبت اول 95

نمونه سوال انشا پایه نهم نوبت اول 95

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان خرداد 95

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان شهریور 95

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان مرداد 95

امتحان انشا نوبت اول پایه نهم دیماه 96

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان خرداد 96

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان مرداد 96

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان شهریور 96

امتحان انشای فارسی پایه نهم خرداد 96 – استان اصفهان (غایبین مجاز)

امتحان انشای فارسی پایه نهم شهریور 96 – استان اصفهان (غایبین مجاز)

امتحان انشاپایه نهم استان اصفهان خرداد 97

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان مرداد 97

امتحان انشا پایه نهم استان اصفهان شهریور97


توجه: این پست به مرور زمان بروز خواهد شد و نمونه سوالات بیشتر بر روی سایت منتشر خواهد شد.



انشا ضرب المثل صفحه ۳۹ کتاب نگارش پایه کلاس دهم گسترش تو نیکی می کن و در دجله انداز مثل نویسی

تو نیکی میکن و در دجله انداز نگارش دهم

گسترش تو نیکی میکن و در دجله انداز نگارش دهم

مقدمه : او با رئفت تمام، قطعات عشق را از قلبش برگزیده و جدا کرده و آنهارا در کاسه محبت ریخته، و وارد هرکوچه و بزرنی میشود، بی هیچ توقع و انتظاری از شخصی، قطعه ای عشقِ آمیخته با محبت را به دیگران تعارف میکند و به امید روزی است که وسعت قلبش به اندازه مردمان شهر شود.”

بدنه : از نظر من شاید او زیبا ترین عشق و زلال ترین قلب را از میان همه آدمیان داراست. قلبی که بی هیچ چشم داشتی لبریز از عشق و علاقه است و آنقدر این خزانه مملو از دوست داشتن است که تشعاتش هر موجود جاندار و بی جان پیرامونش را، در برمیگیرد.

قلبی که از غلیان امواج عشق در جوشش است، لایق ستایش است. چنین قلبی، پیشکشی خداوند به بندگان خاصِ خود است و خوشا بنده ای که امانتدار تحفه ای چنین گرانبها از جانب پروردگار است. بنده ای برگزیده که قلب و روحش را از ملکوت، به امانت ستانده است.

بنده ای که با قلب پاکش، نه از کسی انتظاری دارد و نه خواسته نابه جایی، زمین توان حمل این حجم از محبتش را ندارد. گویا دوست داشتن و بی توقع بودنش را، توشه راه بهشت برای خود کرده است.”

نتیجه : کسی که بی توقع مهرمیورزد، خداوند روزی دستگیرش خواهد شد. دستگیر قلبی که قطعه ای از روح خود در آن آرمیده است. و آن محفل عشق، روزی که باز هم توقعش را ندارد، در اعجاز خدا، غرق خواهد شد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش پایه هشتم توصیف دیده ها آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید مقدمه نتیجه درباره درمورد با موضوع خوب و دقیق دیدن دریافت کنید.

آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید هشتم

انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید

مقدمه : محیط اطراف ما شامل پدیده ها و ساختمان ها و موجودات بسیاری است که گاهی شاید بی تفاوت از کنار آنها بگذریم.

بدنه : از خانه بیرون آمدم. نگاهی به غنچه های کوچک باغچه انداختم. بهار واقعا فصل زیبایی است و عطر گل ها واقعا لذت بخش است.

در حیاط خانه را که باز کردم اول از همه مغازه ای که روبه روی مان است توجهم را جلب کرد و چند بچه که در حال خرید از آن مغازه بودند. به سمت مدرسه حرکت کردم. در راه خانه تا مدرسه پارکی قرار دارد که معمولا پسربچه ها در آن فوتبال بازی می کنند. از پارک که بگذریم درختان سر به فلک کشیده سرو توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند.

بعد از درختان به یک خیابان میرسی و بعد از آن خیابان مدرسه پیداست.

نتیجه : نمیدانم اینکه مدرسه به خانه ما نزدیک است خوب است یا نه! خوبی آن این است که صبح ها می توانم چنددقیقه بیشتر بخوابم و بدی آن هم این است که از شیطنت ها و بازی های دخترانه راه مدرسه کاسته می شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


جواب تمرین (۲) صفحه ۶۶ و ۶۷ کتاب نگارش پایه یازدهم موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن متنی بنویسید درباره در مورد نگارش یازدهمدریافت کنید.

انشا با رعایت مراحل نوشتن نگارش یازدهم

بند مقدمه: یکی از نعمت های بی شمار خداوند دو چشم بینا است تاباان جهان زیبا و رنگارنگ و همه ی نعمت های خداوند را با چشم ببینیم تاکه شکرگذار باشیم.امادرمیان این همه ادم ،بعضی هاازاین نعمت بی بهره یا کم بهره هستند.یعنی چشمانشان یا به مرور زمان یا از روز تولد و مادرزادی کم سو یا ضعیف هستند و یکی از راه حل های این مشکل عینک است، تا باان جهان و دنیارا شفاف تر ببینیم.

بندهای بدنه : عینک تشکیل شده از دو عدسی باشماره گذاری های مختلف برای ضریب بینایی چشم های مختلف و قاب ها با طرح ها و رنگ های مختلف برای سلیقه های متفاوت که پشت ویترین های مغازه ها بادستور پزشک بینایی گذاشته می شود تا متقاضی ،عینک مورد علاقه ی و مناسب فرم صورت خود راانتخاب کند و مورد استفاده قرار دهد.

دراین میان بعضی از دانش اموزان در مدرسه،کسی از دوستانشان را می بینند که عینک برچشم دارند،شروع به تمسخر و شیطنت می کنند و باحرف های ناخوشایند دل دوست خود را می شکانند درحالی که این کار بسیار ناپسند می باشد.زیرا که عینک اشکال یاایرادی ندارد.بلکه وسیله ایی برای درمان و بهبودی بیماری فرد تجویز می شود.مانند مریضی که به دکتر مراجعه می کند و دکتر باقرص و امپول ان را دوا و مداوا می کند.بنابراین مانباید بادوستانمان که عینک می زنند باتمسخر و بذله گویی رفتار کنیم.بلکه باید مانند دوستی مهربان برای مداوای ضعف بینایی ان تلاش کنیم و ان را برای زدن عینک تشویق کنیم تا هرچه زودتر مشکل دوست مابرطرف شودو ان نیز مانند ما بدون هیچ پوشش یا عینکی دنیا را ببیند.

بند نتیجه گیری : ما گاهی در شرایطی قرار می گیریم که راضی ازان نیستیم ولی برای درمان و برطرف سشدن مشکل مان مجبور به پذیرش شرایط می شویم.بنابراین باید خودرا بااتفاق پیش امده وقف دهیم و باان کنار بیاییم و بادرک و هم دردی به دوست یا اطرافیانمان کمک کنیم تا بهبودی لازم را بدست اورند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


بازنویسی صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم درس پنجم حکایت نگاری و حکایت گردانی به صورت نثر ساده حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود پایه و کلاس هفتم بند های بدنه

حکایت نگاری شخصی خانه به کرایه گرفته بود

بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم

متن حکایت:شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب های سقف بسیار صدا می داد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوب های سقف ذکر خدا می کنند. گفت: نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.» عبید زاکانی

بازنویسی حکایت :یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد. صاحبخانه در جواب به حرف مرد گفت: چوبهای سقف که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می‌آورند. مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد. نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کارهایمان را با بهانه و پشت گوش انداختن به پیش ببریم در آخر آن کارها نابود می شوند و با ریزش سقف بر روی زمین به پایان خواهد رسید.

توضیح شیوا :این لطیفه در واقع یک حکایت هست. به زبان ساده می شه گفت که یک نفر در خانه صاحبخانه را میزنه و میگه که سقف خانه انقدر که خراب است چوبهای سقف یا همان ستون های خانه در حال صدایت کردن هستند و محکم نیستند و در حال تکان خوردن هستند. صبحانه در جواب این و مستاجر میگه که این سدها به خاطر سستی سقف و یا ستون های خانه نیست این صدا بخاطر اینه که سقف خانه شما در حال ذکر خداوند هستند. مستاجر در جواب خانمی که که درسته ولی صدای این ذکر آنقدر زیاد است که میترسم این ذکرها آخر شب سجده ختم بشه یعنی سقف خراب شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا صفحه ۹۳ کتاب نگارش دوازدهم ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش مثل نویسی متن با رعایت ساختمان بند

گسترش ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار

مثل نویسی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته یعنی چه

مقدمه : انسان با ویژگی داشتن عقل و اراه از سایر موجودات متمایز می شود اما گاهی انسان ها از ویژگی داشتن عقل به خوبی استفاده نمی کنند.

بدنه : هرانسانی در طول مسیر زندگی خود با موانع بسیار زیادی مواجه می شود که باید با درایت و عقل خود این موانع را کنار بزند و از آسیب های مسیر به تکیه گاه هایی که برایش سودمند هستند ، پناه ببرد. اما گاهی انسان از لغزش های مسیر هراسان شده و تصمیمی اشتباه اتخاذ نموده و پا در مسیری غلط گذاشتهو نه تنها به تکیه گاه های امن مراجعه نمیکند بلکه به سمت کسانی یا چیزهایی می رود، که نه تنها به او یاری نمی رسانند بلکه او را در چاه هایی عمیق تر از چاله ای که در آن است می اندازنند. برای مثال تکیه بر پول ، ثروت ، دوستان نا سالم و…. عاقبتی جز سردرگمی ندارد. در واقعا تکیه کردن بر این چیزها مانند تکیه کردن بر دیوار شکسته می ماند که شاید گاهی سودمند باشد اما در اکثر مواقع دیوار روی سر انسان آوار شده و به او بسیار آسیب می رسانند. حتی اگر آسیب نرسانند بازهم تکیه گاه مناسبی نیستند.

نتیجه : در زندگی تنها تکیه گاه مناسب برای انسان خداوند متعال است که تکیه کردن بر او هرگز موجب آسیب رسیدن به انسان نخواهد شد.

مثل نویسی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته

مقدمه : منظور این است که انسان عاقل باید هر کار و‌عملی را براساس تعقل و تفکر انجام دهد و هیچگاه بدون فکر و اندیشه عمل نکند و به اصطلاح بی گدار به آب نزند.

بند اول : همانطور که میدانیم در میان تمام موجودات تالم هستی تنها انسان است که دارای قدرت تفکر و تعقل می باشد بدین سبب است که انسان نسبت به سایر موجودات جهان دارای برتری می باشد. حال که مه انسان ها دارای چنین مزیتی هستیم باید از آن استفاده کنیم و این نعمت خداوندی را درست به کار ببریم و در راه درست قدم برداریم.

بند دوم : برخی انسان ها از قدرت تفکر خود به شکل های ناصحیح استفاده میکنند در راه هایی که به تباهی ختم میشود قدم میگذارند و همراهان خود را از بین افرادی انتخاب میکنند که گاهی سلامت اخلاقی ندارند و به آنان تکیه میکنند و این درصورتی است که نمیدانند برباد تکیه کرده اند.

نتیجه گیری : در پایان نتیجه میگیریم که انسان عاقل و با شعور در تمام کارهایش بر اساس عقل و شعور و تجربه تصمیم میگیرد و بدون فکر و تامل هیچ کاری انجام نمیدهد به اصطلاح به دیوارشکسته تکیه نمیزند

عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته را گسترش دهید

مقدمه : دیواری که شکسته باشد تکیه دادن به آن یعنی دیوانگی محض چرا چون تکیه کردن به دیواری که شکسته موجب می شود که خود فرد هم مثل آن دیوار فرو بریزد.

بند بدنه : انسان باید همیشه عقل خود را به کار بگیرد و همان طور که می گویند چون عقل نباشد جان انسان در عذاب است .نیز مصداق و واقعیت همین ضرب المثل است انسانی که عقل خود را به کار می گیرد و از عقل خود پیروی می کند همیشه کاری را انجام می دهند که این باعث همیشه عقلانی ترین کار را سعی می کند انجام دهد.

تکیه بر دیوار شکسته مثل اینکه شما بخواهید به یک فردی که معتاد است اعتماد کندد و با او مثلا در یک کار شریک شوید چون شخص مریض روانی مثل دیوار شکسته ایی است کا هر لحظه امکان ریختن آن وجود دارد.فرد مریض روانی به دلیل مریضی که دارد و نمی تواند بر نفس خویش غلبه کند همیشه به دنبال دیوانگی و … می رود.

اگر شما به چنین دیواری تکیه کنید حتما که شما ضرر خواهید کرد چرا چون آن فرد مریض پس از مدتی کارها و واکنش های بدتری را از خود نشان می دهد .

نتیجه گیری : در نتیجه این ضرب المثل این شما هستید که ضرر و زیانی را به دنبال دارید.فردا یک زمانی کا دوباره بخواهید با کسی شریک کاری شوید ابتدا سابقیه کاری شما را در می آورند و از افرادی م می گیرند بعد به صورت عدم پذیرش شراکت یا پذیرش آن گفتگو می کنند. پس در نتیجه عاقلانه تر این کار عاقلانه ایی نکرده بلکه ضرر کرده است

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


جواب بازنویسی صفحه ۶۸ و ۶۹ کتاب نگارش پایه یازدهم گسترش حکایت نگاری طاووس و زاغ درباره در مورد زبان ساده نویسی کلاس از بهارستان جامی

بازنویسی حکایت نگاری طاووس و زاغ

ساده نویسی حکایت طاووس و زاغ نگارش یازدهم

روزی یک طاووس و‌یک زاغ در وسط باغ یکدیگر را دیدند و شروع به بیان معایب و‌محاسن یکدیگر کردند. طاووس به زاغ گفت: این دوپای سرخ که تو داری باید برای بدن پر نقش و نگار و زیبای من آفریده میشد من کفش سیاه تو را پوشیده ام‌و تو کفش سرخ من را راغ گفت : دقیقا برعکس است اگر اشتباهی هم باشد در پوشش هایمان است پوشش زیبای تو متناسب با پا های زیبای من است به علت حواس پرتی تو لباس مرا پوشیدی و‌من لباس تورا. در آن نزدیکی لاک پشتی بود و صدای بحث زاغ و طاووس را شنید. به آن ها گفت ای دوستان عزیزم از این حرف های بیهوده نزنید. خدای بلندمرتبه همه چیز را به یک‌کس نداده است و هرکسی باید بابت چیزهایی که دارد خوشحال و شکر گزار باشد.

بازنویسی حکایت طاووس و زاغ به زبان ساده

روزی طاووسی و زاغی در جلوی باغی باهم روبرو شدند ، و هر یک با غروربه دیگری نگاهی انداخت . طاووس پیش قدم شد و خطاب به زاغ گفت : این کفش های خوش رنگ و لعابی که پایت کرده ای لایق شکل و شمایل من است واصلا به لباس تو نمی آید . فکر می کنم ما هر دو از همان اول در پوشیدن کفش هایمان اشتباه کرده ایم . من کفش سیاه و زشتی که به پر های نا مرتب و کدر رنگ تو لایق بوده پایم کرده ام و تو کفش سرخ و زیبای مرا با وجود چنین پر های رنگارنگی و منقار ظریفی که دارم پایت کرده ای ! زاغ نگاهی به طاووس انداخت و گفت : اشتباه نکن ، کاملا برعکس است . تمام پوشیدنی های زیبای تو مناسب من است ، در آن روزهای اول که من گیج و منگ بودم تو در کار من دخالت کردی ولباسهای مرا برداشتی و پوشیدی و من هم نادانسته در کار تو دخالت کرده ام . خلاصه بحث این دو بالا گرفته بود که در همان حوالی لاک پشتی پیر و دانا ، که مشغول استراحت بود ولاک خود را زیر نور کم رنگ آفتاب خشک می کرد، حرف های این دو موجود ناراضی را شنید ، که با یکدیگر در حال بگو مگو بودند. بالاخره گره از زبان خود باز کرد و گفت : ای دوستان عزیز ؟! هر دوی آنها به سمت لاک پشت برگشتند و لاک پشت پیر بدون تعلل ادامه داد این بحث باطل را تمام کنید. خداوند بزرگ همه چیز را به یک نفر نمی دهد و هرکس از هر چه که خدا به او داده باید خوشحال و راضی باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا صفحه ۸۳ گسترش ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار درباره در مورد کتاب نگارش بازنویسی پایه و کلاس دهم معنی بازآفرینی مثل نویسی
گسترش خفته را خفته کی کند بیدار انشا
گسترش ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار پایه دهم
مقدمه : کسی که آگاهی ندارد را می توان آگاه کرد اما آیا می شود کسی را که خودش را به ناآگاهی زده آگاه کرد.
بند بدنه : در یکی از روستاهای کشور عزیزمان ایران مردی خداپرست و دین دار و مؤمن زندگی می کرد. اما در این میان مردی بود که نه نماز می خواند و نه روزه می گرفت و نه خمس و ذکات پرداخت می کرد. اهالی محله در مسجد جمع شدند و همگی از این ماجرا ناراحت بودند و هر یک به فکر چاره ایی بودند. هریک به نوبه ی خود به پیش مرد می رفت، او را نصیحت می کرد تا شاید به راه درست هدایت شود اما مرد هر بار حرف های مردم و بزرگان روستا را پشت گوش می انداخت و به آن ها بی توجهی می کرد.مردم که دیگر خسته شده بودند و دیدند که راه آنها برای هدایت آن مرد بی فایده است ،به فکر چاره ایی برای این ماجرا افتادند زیرا از عاقبت مرد می ترسیدند و نگران او بودند. یک روز که دوباره دور هم جمع شده بودند تا دوباره دنبال راه چاره ایی باشند، امام جمعه مسجد گفت:خفته را خفته کی کند بیدار؟ ما همه ی سعی و تلاشو کوششمان را کردیم خود اونمیخواهد کاری انجام دهد ما وظیفه ی خود را به عنوان مردم مسلمان ایفا کرده ایم ولی او نمی خواهد که آگاه شود و خود را به خواب و غفلت زده است. از ما دیگر مردم این روستا هیچ کاری برنمی آید. خود او باید بخواهد تا ما نیز بتوانیم به او کمک کنیم.
نتیجه گیری : هرگز نمی توان کسی را که خودش را به غفلت و بی خیالی زده آگاه کرد زیرا نمی خواهد آگاه شود و ما هر چقدر که تلاش کنیم تا خودش نخواهد نمی شود.
انشا با موضوع خفته را خفته کی کند بیدار مقدمه نتیجه
مقدمه : امامن و معصومین دین الگوهایی هستند که اگرچه در میان ما نیستند اما از ایشان می توان درس های بسیار زیادی آموخت
بدنه : روزی زنی نزد پیامبر رفت و به ایشان گفت: ای رسول خدا خرما برای پسر من ضرر دارد لطفا به او بگویید خرما نخورد.
پیامبر فرمودند: بروید و فردابیایید.
زن رفت و فردا آمد و پیامبر پسرش را نصیحت کردند.
یاران رسول خدا پرسیدند که چرا همان دیروز پسر زن را نصیحت نکردید؟
پیامبر پاسخ دادند: چون دیروز خودم هم خرما خورده بودم و نمی توانستم به پسر بگویم خرما نخور!
پیامبر فقط الگو نبودند بلکه یک الگوی کامل بودند. فرق ایشان با الگوهای زمان حال در این است که امروزه اغلب تنها فتوا می دهند و از مردم می خواهند که این گونه و آن گونه رفتار کنید اما کمتر کسی خود درست و کامل به چیزهایی که می گوید عمل می کند.
نتیجه : نصیحت ها و پندها تنها زمانی عملی می شوند که خود شخص هم به نصیحت هایی که بیان می کند عمل کند نه اینکه تنها یک گوینده باشد. اگر یاد بگیریم ابتدا اصلاح و تغییر را از خودمان شروع کنیم بسیار مفیدتر از آن خواهد بود که تنها به دیگران پنددهیم و اشتراکات زندگی آرمانی و حقیقی مان افزایش خواهد یافت.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۴۲ کتاب نگارش هفتم کلاغ با استفاده از روش طبقه بندی کردن موضوع مقدمه تنه بدنه نتیجه گیری متنی با یکی از موضوع های زیر بنویسید
انشا در مورد کلاغ با طبقه بندی
انشا درباره کلاغ روش طبقه بندی کردن موضوع
مقدمه : ذهنت را که از روز مرگی هایت آزاد کنی چشم هایت را که ببندی و تنها گوش فرادهی صداهای متفاوتی می شنوی ! گاهی باید در مورد صداها عمیق تفکر کنی صدایی مانند صدای غار غار کلاغ .
بدنه : کدام آتشی جانش را سوزانده که این چنین سوخته و سیاه شده است؟ شاید آتش تهمت هایی که بر او زده اند یا ضرب المثل هایی که ساخته اند. کدام کلاغی را دیده اید که خبرچینی کند؟ چرا کلاغ را به عنوان خبرچین می شناسند؟ چرا میگویند کلاغه خبر آورده؟ مگر کلاغ خبرنگار است؟ البته که نه! چرا میگویند یک کلغ چهل کلاغ؟ کدام کلاغی را دیده اید که خبر را آن گونه که صحت ندارد بازگو کند؟ چرا به کلاغ ها تهمت ی میزنیم؟ مگر کلاغ ها چیزی به غیر از یک قالب صابون ی خواهند؟ آن را هم برای این میخواهند که بال هایشان را برق بیندازند! چرا های سیری ناپذیر اطراف خود را نمی بینیم؟ از مظلومیت کلاغ چه بگویم که صدها بچه کلاغ قربانی تیر و کمان پسر بچه های بازیگوش شده اند. گاهی برخی انسان ها که به حیوانات یا پرندگان علاقه دارند، آنها را به عنوان حیوان خانگی نگه می دارند مثلا مرغ عشق ، طوطی یا قاری! اما تا بعه حال شنیده اید که کلغ حیوان خانگی باشد؟ مگر کلاغ چه گناهی مرتکب شده است؟ چرا اغلب از صدای کلاغ بیزاریم؟ چرا اگر هنگام صبح با صدای غار غار کلاغ از خواب برخیزیم چند حرف رکیک به آن میزنیم اما اگر با صدای بلبل یا مثلا قناری بیدار شویم قربان صدقه اش میرویم!
نتیجه : حقیقت این است که هیچ کس حیوانی از کلاغ ها بابت غارغارشان هنگام ورود شکارچی به جنگل تشکر نکرد. هیچ انسانی از کلاغ ها به خاطر غار غار و آواز روزمرۀ شان تشکر نکرد. بله! در دنیای ما زیاد که باشی زیادی میشوی!
انشا در مورد کلاغ با طبقه بندی
مقدمه : همه ما حیوانی را می شناسیم که که در ادبیاتمان از سیاهی یادش میکنیم و به شومی و نحسی میشناسیمش و در عین حال باهوش ترین میدانیمش! کلاغ!
بند ۱ : کلاغ ها موجودات عجیبی اند! میگویند هر قار قار آنها معنای خاصی دارد و تنها خودشان میفهمند که چه میگویند! بعضی صدا‌هایشان هشدار است بعضی تقلید صدا و بعضی ارتباط برقرار کردن با دوستانشان ! کلاغ بخاطر عمر طولانی ای که دارد نقش پررنگی در ادبیات ما ایفا کرده است.
بند ۲ : اما بعضی ها کلاغ را نماد شومی میدانند و اعتقاد بر این دارند که هرکس صبح هنگام بیدار شدن صدای کلاغ را بشنود، مرگش نزدیک است. شیطان پرستان معتقدند کلاغ چشمان شیطان است . اما با این همه کلاغ ها باهوش ترین پرندگان اند . مثلا در افسانه ها گفته شده که انسان‌ها تشییع جنازه و دفن را از کلاغ ها آموخته اند! بر خلاف ایران در هر کشور کلاغ سمبل یک چیز است در چین نماد حق شناسی از والدین در یونان نماد خورشیدی و در ژاپن پیک الهی است.
بند ۳ : کلاغ در داستان ها بیشتر اسطوره هوش‌و فراست است اما در بیشتر داستان ها دیده ایم که برای مثال زدن حرص و طمع از کلاغ مایه می گذراند. کنایه های بسیاری هستند که با کلمه زاغ یا همان کلاغ ساخته شده اند. مثلا زاغ دل یعنی سیاه دل یا زاغ طبع یعنی زشت خویی یا زاغ چهر یعنی سیاه روی!
نتیجه گیری : کلاغ بودن کار هر کسی نیست ! چون یک انسان نمی تواند هم شوم باشد هم عاقل‌ هم نحس باشد هم با فراست ! کلاغ بودن دل بی کران می خواهد که بتوانی پا بگذاری روی همه چیز و سفر کنی به هر کجا که می خواهی ! به ناکجا‌اباد ! کلاغ بودن کار هر کسی نیست!
انشا در مورد کلاغ با مقدمه و نتیجه گیری
مقدمه : گاهی بی توجه به اطرافمان ساز خودمان را کوک میکنیم و حواسمان نیست که چقدر اطراف و محیط بر ما تاثیر می گذارندو این تاثیرات در حرف ها و ضرب المثل هایمان پیداست. یکی از موجوداتی که شاید اگر به مهم بودنش فکر کنیم خنده مان بگیرد کلاغ است.
بدنه : کلاغ! نمیدانم ظالم خطابش کنم هنگامی که پس از سپیده دم خواب را از چشمانم با قارقارش می د یا مظلوم خطابش کنم زمانی که تمام خطاهای انسانی را به پایش نوشتند و صدایش را گوش خراش تلقی کردند.
وقتی از ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ استفاده کردیم فکر نکردیم که آخر کدام کلاغی یک کلاغ چهل کلاغ کرده! وقتی خبرچینی رابه کلاغ مانند کردیم یک لحظه فکر نکردیم که آخر کدام کلاغ خبرچینی می کند؟
زمانی که کلاغ را به عنوان یک موجود شوم یاد کردیم از خود پرسیدیم مگر کلاغ چه گناهی مرتکب شده است؟
تبعیض نژادی و نژاد پرستی و تبعیض بین سفید پوست و سیاه پوست را نهی میکنیم اما کلاغ را به خاطر بال های سیاهی که دارد به شومی یاد میکنیم؟
چرا تنها انصاف و مروت را نثار انسان ها میکنیم؟ مگر کلاغ جان ندارد و آفریده خداوند نیست؟
چرا هرموقع صدای کلاغ را می شنویم عصبی می شویم؟ کلاغ هم پرنده ای است مانند بلبل و قناری! پس چرا از صدایش لذت نمی بریم؟ صدایش بد است؟ خب مگر صدای تمام خواننده های دنیا که موسیقی های شان را گوش میکنیم خوب است؟
گاهی اوقات با خود فکر میکنم شاید چون صدای کلاغ را هرروز می شنویم برای مان جذابیت ندارد. مانند بلبل نیست که از برایش راهی باغ و گلستان شویم و مثل قناری هم نیست که برای داشتنش نیاز به هزینه کردن باشد. کلاغ راحت به دست می آید و این عادت انسان است که ارزش آنچه را آسان به دست می آورد نمی داند.
نتیجه : برو کلاغ! به دوردست ها برو! آنقدر دور شو که انسان ها دل شان برای صدایت تنگ شود. آخر میدانی در بین انسان ها برای عزیز بودن یا باید دور شوی یا در گورشوی!
انشا با موضوع کلاغ برای پایه هفتم
مقدمه : در اطراف ما انسانها صداهای مختلفی وجود دارد که بعضی از آنان دلنشین و برخی گوش خراش هستند.
بعضی از صداها حاصل فعالیت انسان ها و عامل برخی دیگر جانوران هستند ، بعضی آنقدر بلند هستند که گو ش انسان قادر به شنیدن آنها نیست مانند صدای مورچه،و صداهای دیگر کمی آرامتر ، یکی از صداهایی که با گوش اغلب انسانها آشناست صدای قار قار کلاغ است .
بدنه : شیرین تراز خواب صبحگاهی آنگاه که خنکای نسیم موهایت را نوازش می کندو شبنم عشق گو نه هایت را می شوید سراغ داری ؟
حال اگر کسی یا چیزی چنین لذتی را از تو بگیرد چه می کنی؟اگر صدایی رو یاهایت را تبدیل به بیداری کند چه؟صدایی مانند قار قار کلاغ.
در صبحگاههای بهار و تابستان وقتی شب با خود عهد می بندی که فردا تا ساعت ۱۲ ظهر خوابی و بیخیال زندگی می شوی در ساعت ۷ صبح صدای قار قار کلاغهای مزاحم که در بین شاخ و برگ در ختان در حال جست و خیز هستند مزخرفترین صدای دنیاست .و لحظه ای که این صداها را می شنوی بدترین حس و حال را خواهی داشتذ. حس خواب آلودگی همراه با نفرت کریبانت را می گیرد از طرفی دوست داری سنگی برداری و بر سر کلاغها بکوبی یا گربه شوی و به جانشان بیفتی و یا محکم گلویشان را بگیری و مکنقار شان را به هم بدوزی اما افسوس که خواب رهایت نمی کند و حتی گاهی نمیتوانی برخیزی و پنجره اتاقت را ببندی تا شاید کمتر این صدای نا به هنجار را بشنوی و چنین لحظه ای به یاد آن شعرد وران کودکی می افتی کلاغه میگه قار قار مامانش میگه زهر مار و با خود میگویی زهر مار ، کوفت و از پهلویی به پهلوی دیگر می چرخی اما نه کلاغها بیخیال نمی شوند با خود می گویی ساعت ۷ صبح چه حوصله ای دارند ؟اینقدر قار قار می کنند بالش را روی گوشت می گذاری و فشار می دهی اما نه این صدا قرار نیست قطع شود . حسی که در این لحظه داری شاید شبیه حس شخصی باشد که بستنی قیفی اش قبل از بلعیده شدن پخش زمین می شود نه بستنی مقصر است نه خود شخص و نه فروشنده و شخص نمیداند از دست چه کسی عصبانی باشد.
نتیجه گیری : شاید صدای نا به هنجار کلاغ به خاطر تکراری بودنش نا به هنجار است و اگر کلاغ هم مانند بلبل صدایش خیلی کم شنیده می شد آنگاه صدایش اینقدر مزخرف و گوش خراش نبود . هیچکس از کلاغها به خاطر آواز روزانه شان تشکر نمی کند بله زیاد که باشی ، زیادی میشوی.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن گسترش مثل نویسی درباره درمورد
گسترش جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشا ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشایی در مورد ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
مقدمه
قدر خوبی هایی که افرادی را که در زمان مشکلات و سختی ها به ما یاری دادند و ما را کمک کردن بدانید به خاطر اینکه این افراد همان افرادی هستند که در زمانی که شما در درد و رنج بوده اید به شما یاری رساندند. دقیقا زمانی که به غیر از آنها هیچ کسی دیگری به شما اهمیت نمی‌داد.
تنه انشا
در خیابان های یک شهر دور افتاده مردی تشنه و گرسنه راه میرفت و از بدی روزگار می نالید. یک مرد دیگری که صدای مرد فقیر را شنید و وضع لباس و پوشش آن مرد را دید بسیار اندوهگین و ناراحت شد. به پیش آن مرد فقیر رفت و او را به خانه اش دعوت کرد تا اندک غذایی که دارد با پیرمرد فقیر شریک شوند تا شاید کمی غم مرد فقیر التیام یابد. مرد فقیر بسیار خوشحال و شادمان شد و به سمت خانه آن مرد رفتند و زن خانه هر چه که در خانه داشتند روی سفره گذاشته و مرد فقیر خورد و سیر شد پس از اینکه مرد غذا را خورد از آنها بسیار تشکر کرد و با لباس جدیدی که به او داده شد از خانه خارج شد. زمان های زیادی از این ماجرا گذشت و مرد فقیر راه خود را گم کرده و به ی از منازل پرداخت در یکی از ی هایی که در حال انجام دادن آن بود متوجه شد که قبلا در این خانه حضور داشته است و نان صاحبخانه این منزل را خورده است. حواسش پرت شد و به یاد روزی افتاد که صاحب خانه او را با غذاهای بسیار پذیرایی کرده بود و در این فکر بود که دستش به نمک دانی که در آنجا قرار داشت خورد و نمکدان شکست صاحبخانه از خواب بیدار شد و این مرد فقیر را در حین ی دید و مرد فقیر بسیار ناراحت شد صاحب خانه رو به مرد فقیر کرد و گفت : در خانه من نان و نمک خورده‌ای ولی الان نمکدان خانه را شکستی آنجا بود که دیگر پشیمانی هیچ سودی نداشت و اتفاقی که نباید می افتاد افتاد.
نتیجه گیری
این ضرب المثل برای این امر ساخته شده است که در ذهن مردم بماند که جواب خوبی را با بدی نمیدهند جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی گسترش مثل نویسی درباره درمورد
با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی
انشا ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی
گسترش ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی
مقدمه
انسان ها همرنگ جماعت می شود سیاه باشند سیاه می‌شوند و سفید باشند سفید می‌شوند.
تنه انشا
اگر نظر من را بخواهید برای کتابهای درسی باید یک واحد جداگانه اضافه شود به نام همنشینی به خاطر اینکه هم نشینی موضوع خیلی مهمی است زیرا آینده و سرنوشت یک فرد را تعیین میکند باید از همان کودکی به همه یاد بدهند که چگونه و چه کسی را انتخاب کنند و آن را الگو و رهبر خود قرار بدهند دلیل این امر این است که مبادا سرنوشت آنها تیره و تار شود تا مبادا خدایی نکرده کسی راه اشتباهی برود و بعد از اتمام این مسیر اشتباه بفهمد که به مسیر بیراه رفته است و آن موقع است که کاسه چه کنم در دست خود بگیرند.
باید به آنها شیوه انتخاب را بیاموزند تا مثل ماه در اوج آسمان به درخشان و نور افشانی کنند نه اینکه مانند تاریکی کف دیگی باشند که سیاه شوند و در میان سیاهی گم شوند این تضاد خیلی دردناک است آن لحظه که میفهمی می توانستی در بالای آسمان بدرخشی اما در انتهای دیگ مانده ای و هیچ چیز نصیبت نشده است.
بیایید یاد بگیریم از تجربیات بزرگان و از نصیحت آنها کمک بگیریم تا در انتخاب صحیح به ما یاری کند و صحبت هایی را که از سر دلسوزی و محبت به ما می زنند در گوش خود فرو کنیم تا ما نیز در حسرت روزی نباشیم که می توانستیم در اوج باشیم ولی ته دیگ ماندیم نمانیم.
نتیجه گیری
اگر در مسیر زندگی مان در موقع گمراهی کسی قصد کمک به ما را داشت با جان و دل بپذیریم به خاطر اینکه این انسانها همان کسانی هستند که دست ما را می گیرند و هم طبقه ماه می نشانند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل با تهی پای رفتن به از کفش تنگ گسترش مثل نویسی درباره درمورد
گسترش تهی پای رفتن به از کفش تنگ
انشا ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ
داستان کوتاه در مورد تهی پای رفتن به از کفش تنگ
مقدمه
به نام خداوند جان و خرد خداوند که انسان را آفرید و برایش عقل و‌هوش و و اراده قرار داد که برای رسیدن به اهدافش از آنها استفاده کند.گاهی برای رسیدن به یک هدف باید ابزار خاصی داشت مثلا برای مسابقه دوچرخه سواری باید دوچرخه داشت گاهی اوقات برای رفتن به سفر و رسیدن به هدف باید یک‌همسفر خوب داشت
بدنه
همسفر خوب کسی است که همه جوره همسفر باشد در غم ها و شادی هایت شریک باشد در درماندگی هایت سهیم و برایت سنگ صبوری باشد که بتوانی به او اعتماد کنی.
بعضی مواقع نیاز داریم که دو گوش شنوا داشته باشم تا اندکی از دردو رنج خود را با او در میان بگذاریم تا کمی التیام بخش زخم هایمان باشد. اما گاهی اوقات دوست و رفیق انسان از پشت خنجر میزند و حلاوت و شیرینی دوستی را به کام انسان چون زهر میکند و آدمی از داشتن چنین دوستی پشیمان و نادم میشود.اینجاست که باخود می اندیشد که نداشتن رفیق بهتر از داشتن نارفیق است. مانند اینکه پای بودن بهتر از داشتن کفش تنگ است زیرا کفش تنگ هم مایهٔ عذاب جسم و هم عامل آزار روحی است. اما پای بدون کفش فقط جسم را می آزارد
نتیجه گیری
بیایید درانتخاب دوست و‌همسفر و شریک خود دقت کنیم و کسی را انتخاب کنیم که به معنای واقعی همراهمان باشد
معنی ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ
مقدمه
دست خالی و پای پیاده در بعضی موارد بهتر است از حال بد و جان پر درد. تهی پای رفتن به از کفش تنگ *** بلای سفر به که در خانه جنگ
تنه انشا
مردی بود که از دار دنیا تنها یک اسب داشت و یک خانه ی کلنگی، با همان اسب کار می کرد و خرج زندگیش را در می آورد. بعد از مدتی کفش هایش پاره شدند و انگشت های پایش از کفش بیرون زد، مرد اهمیتی به این موضوع نداد. اما هر که از روبه رویش می گذشت به او می گفت که چرا انگشت های پایت بیرون زده است، کفشی نو بخر. اما مرد اهمیتی نمی داد تا اینکه کفش بیشتر پاره شد و بیشتر پای مرد بیرون زد . همه به او می خندیدند و می گفتند که پای راه بروی بهتر است از این کفش پاره. مرد که دیگر ناگذیر شده بود به فکر چاره ایی افتاد و تصمیم گرفت کمی از پول هایش را که کنار گذاشته بود بردارد و به بازار رفت تا کفشی نو برای خود بخرد. به حجره ی کفش فروشی رفت و از میان کفش ها، کفشی را انتخاب کرد و پوشید و بسیار به دلش نشست. پول را داد و کفش را گرفت. روز اول که کفش را پوشید احساس کرد که کمی کفش تنگ است اما با خود گفت حتما جا باز می کند کمی پایش تاول زد. اما اهمیتی نداد. روز دوم پایش بیشتر زخم شد، به طوری که دیگر نمی توانست آن وضع را تحمل کند. فریاد ن کفش را از پای درآورد و گفت تهی پای رفتن به از کفش تنگ.
نتیجه گیری
شاید ما در شرایطی قرار بگیریم که ناشکری کنیم اما کمی که بگذرد و شرایط عوض شود می فهمیم شرایط قبل که آنقدر از آن می نالیدیم خیلی بهتر از شرایط جدید می باشد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه گسترش مثل نویسی درباره درمورد
فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
انشا ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
انشایی درباره فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
مقدمه
در دنیای امروز با وجود پیشرفت چشم گیر تکنولوژی و به فراموشی سپردن سبک زندگی گذشته همچنان استفاده از ضرب المثل ها برای مردم لذت بخش است و به ندرت ضرب المثلی از یاد رفته است. یکی از ضرب المثل های پرکاربرد فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه ریزه می باشد
بدنه
اگر بخواهیم خود جمله را معنا کنیم به این صورت که فلفل بااینکه بسیار ریز است اما بسیار تند و آتشین است. این ضرب المثل حکایت از این دارد که خداوند بزرگ همه موجودات زنده را و حتی جهان هستی را بر پایه نظم و دقت و عدالت استوار ساخته و همه موجودات از کوچک ترین ذره تا بزرگترین وظیفه خاصی را بر عهده دارند و بدین معنی که ممکن است یک موجود بسیار کوچک کاری انجام دهد که موجودات بزرگ ترو قوی تر قادر به انجام آن نیستند اگر بخواهیم این ضرب المثل را درمورد انسان ها و زندگی روزمره به کار ببریم باید توجه داشته باشیم که ما نباید هیچ انسانی را کوچک و ضعیف بشماریم چون ممکن است همان انسان به ظاهر کوچک توانایی هایی داشته باشد که ما نداریم یا اگر بخواهیم درمورد موجوداتی غیر از انسان این ضرب المثل را به کار ببریم میتوانیم از کوچک ترین ذره یعنی اتم نام ببریم که یک‌گرم اتم درصورت آزاد شدن انرژی اش قادراست جسمی به جرم یک تن را تا ارتفاع یک‌کیلومتر بالا ببرد
امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم
نتیجه گیری
ازاین متن نتیجه میگیریم که هر موجودی بهر کاری ساخته شده و برای هدفی پا به جهان گذاشته و به سوی مقصدی حکیمانه در حرکت است و توانایی موجودات ارتباطی به جثهٔ آنها ندارد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه گسترش مثل نویسی درباره درمورد
شاهنامه آخرش خوشه
انشا ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه
مقدمه:هر فردی از تولد خود، تا زمان افرادی را میبیند که از آنها خوششان می آید ولی من از خودم فقط خوشم میاد چون من سمیه کوچولم، چون خیلی کوچولو ام.
بند اول:یک روز منیژه آمد خانه مان میگفت: بچه های من خیلی زرنگ و درس میخوانند، با خودم گفتم: پس چرا بچه های من اینطور نیستند؟ چرا بچه های من قرآن حفظ نمیکنند و درس نمیخوانند؟
بند دوم:روز دیگری سکینه به خانه ما مهاجرت کرد، یعنی خانه ما اتاق های زیادی دارد و بسیار مدرن و جذاب است، سکینه زنی بود پَلَشت و بسیار بسیار ریخت و پاش می کرد.
بند سوم:روز دیگری کلثوم از خانه بیرون رفت و به دنبال کفشی برای بچه هایش میگشت که گشت ارشاد او را به دلیل بدحجابی بودنش گرفت
بند چهارم:فردای آن سه روز حبیبه دچار مریضی شدید شد و به دکتر مراجعه کرد، دکتر وی را نسخه ای نمود، به داروخانه رفت و پدرش را دید که منتظر کسی است، از پدرش پرسید منتظر چه کسی هستی؟ پدر جواب داد: منتظر مرگم
بند پنجم:روزی فردی به سمت خانه مجتهدی حرکت کرد، به خانه او که رسید درب را با کلیدی که در جیبش بود به صدا در آورد، یارو خانه نبود، مجدد تا ۴ بار این کار را تکرار کرد و دیگر خسته شد و به خانه رفت
نتیجه گیری:شاهنامه سر و ته ندارد و شاعر هرچیزی به ذهنش رسیده نوشته است، پس ما نیابد درگیر کلمات و جمله بندی های متعدد باشیم، بلکه فقط و فقط باید بنویسم، آنقدر بنویسیم تا بمیریم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۸۱ کتاب نگارش هشتم اگر معلم نگارش بودید جانشین سازی طنز ادبی موضوع انشاء درباره درمورد کلاس پایه هشتم
انشا اگر معلم نگارش بودید
انشا درباره اگر معلم نگارش بودید
انشا درباره اگر معلم نگارش بودم کتاب نگارش هشتم
مقدمه
اگر من معلم بودم، معلمی می شدم که اجبار در کارش نبود. به جای گذراندن وقت برای خواندن کتاب، درس زندگی می دادم. چون درس رندگی است که به درد ادم ها می خورد. درس زندگی است که روزی جایی پیش کسی به کار می اید.
بدنه
مثلا اداب معاشرت که خود به تنهایی بیشتر از نیمی از سنگینی وزن این درس را بر عهده دارد.
همین که بدانی چگونه با دیگران، صرف نظر از وضعیت مالی و این بحث های پیش افتاده صحبت کنی و رفتاری درست داشته باشی، بزرگترین چیز است.
همین که بتوانی محبت و مهربانی را با یک لبخند هدیه کنی و تخم مهر را در دل هرکس بکای،
همین که بتوانی دوست خوبی باشی و یا پدر و مادر خوب، همین که قدر دان زحمات همه باشی و از هیچکس انتظار نا بجا نداشته باشی و به چیزی که داری قانع باشی ولی دست از رسیدن به هدفت نکشی،
هیمن که سرت در کار خودت باشد و در زندگی مردم سرک نکشی و دخالت نکنی و اینکه ادم ها را از روی ظاهر قضاوت نکنی، بزرگترین و موثر ترین چیزی است که یک معلم می تواند تدریس کند.
نتیجه گیری
اگر معلم بودم، در کنار ورق زدن بیهوده کتابها کمی به تدریس زندگی می پرداختم تا ادمها اینگونه نباشد؛ و ان موقع زندگی بهتری بود و لبخند بر لبها بود حتی اگر از ته دل نبود بالاخره لحظه ای شادی از دلها گذر می کرد.
انشا اگر معلم نگارش بودید کلاس هشتم
مقدمه
ن و القلم و ما یسطرون قسم به قلم و آنچه مینویسد. به نام خداوندی که به قلم سوگند یاد کرد.
بند اول
من اگر معلم نگارش بودم قبل ازهرچیزی به دانش آموزان دانستن ارزش قلم را می آموختم زیرا با قلم می توان کارهای بزرگی انجام داد که چه بسا از عهده ابزارهای پیچیده بر نمی آید.
بند دوم
من اگر معلم نگارش بودم از دانش آموزانم میخواستم درباره حقیقت بنویسند. درباره وجدان ٬ انسانیت و شرف بنویسند. درباره کودکان یتیم سرزمین های جنگ زده بنویسند. درباره نوعروس غلطیده به خون در سرزمین فلسطین بنویسند. میخواستم از مسلمان نماهای روزگار بنویسند که چگونه لکه ننگ بر نام اسلام نهاده اند و برای رسیدن به مقاصد شوم شان از نام اسلام استفاده کرده اندمیخواستم از غیرمسلمان های مسلمان بنویسند که چگونه انسانیت را به رخ مسلمان نماها کشیده اند.
بند سوم
من اگر معلم نگارش بودم از بچه ها میخواستم در موردگناه بنویسند و اینکه گناهکارکیست؟ درباره کسانی که سرای آخرت را قربانی چندروز زندگی دنیوی می کنند بنویسند و اینکه آیا چنین افرادی چیزی به نام شرف و انسانیت می شناسند؟ آیا حرص و طمع شان پایانی دارد؟
بند نتیجه
به امیدآنکه دنیا به سمت عدالت پیش برود و ظالمان و جباران به راه راست هدایت شوند. و یگانه حاکم دنیا زمین را بر زیر گام هایش لمس کند.
انشا جانشین سازی اگر معلم نگارش بودید
مقدمه
معلمی شغل شغلی که عشق میخواهد و چیزی جز شکیبایی و صبر و مهربانی و محبت نمی طلبد به طوری که بدون این ویژگی‌ها تحمل این شغل بسیار سخت و به نوعی دیگر غیر ممکن است.
تنه انشا
اگر معلم ریاضی و یا معلم علوم باشی هر یک از دروس به نوبه خود سختی ها و ویژگی های مخصوص خود را دارد و معلمین عزیز این رشته ها دارای مهارت های مخصوص به آن رشته می باشند ولی اگر من معلم نگارش بودم به دانش آموزان خودم موضوع آزاد را تعیین می کردم تا ذهنشان پرواز کند و تخیلات شان را با فرود بر روی ورقه کاغذ بنویسند و موضوع مورد علاقه خودشان را بر تکه کاغذ سفیدی پیاده سازی کنند یا برای این دانش‌آموزان  موضوع طبیعت را انتخاب می‌کردند تا قدر اهمیت طبیعت را بدانند و از آن درست استفاده کنند و به آن آسیبی نرساند یا می‌گفتم که درباره خانواده های تان بنویسید که کمی بیشتر قطره خانواده را بدانند و به آنها اهمیت دهند و با تمرکز تمام حرکات خانواده را بررسی کنند و از تک تک دقایق حضور در پیش خانواده خود لذت ببرندیا به دانش آموزانم موضوع خداوند را تعیین می کردم تا درباره خداوند بنویسند و نعمت های بیکران خداوند را بر روی کاغذ ترسیم کنند و قدر لحظات زندگی و قدر داشتن خداوند متعال و بزرگ را بدانند زنگنه آرش زنگی متفاوت و تازه خواهد بود و در هر جلسه چالش‌های جدیدی ایجاد خواهم کرد تا هر بار و در هر زنگ در هفته کلاس نگارش کلاس رنگ و بوی تازه بگیرد و دانش آموزان با شوق و ذوق منتظر زنگ نگارش باشند.
اگر من معلم نگارش بودم دانش‌آموزان قطعه ای از یک کتاب را هر جلسه می خواندم تا آنها را مشتاق به ادامه دادن این کتاب و خرید کتاب و فرهنگ ندن کتاب را در کلاس رواج می‌دادم یا هر روز قطعه ای از کتابی می‌خواندم تا با آن کتاب آشنا شوند یا به دانش آموزان می‌گفتم که خاطرات روزانه خودشان را بنویسند تا با نوشتن ذهنشان باز شود و قدرت تخیل شان افزایش پیدا کند و یا با خواندن این خاطرات در آینده یاد کلاس نگارش بیفتند و خاطرات بد و خاطرات خوب شان را یادآور شوند و از گذشته درس بگیرند تا دیگر این اشتباهات را تکرار نکنند.
نتیجه گیری
همانطور که در بالا مشاهده می کنید معلم بودن اصلا کار راحت و آسان نیست و چالش های جدی را می طلبد و بسیار شغل پر زحمتی است معلمین نگارش با غم های دانش آموزان غمگین می شوند و با لبخند هایشان خوشحال می‌شوند و در کلاس یک خانواده را تشکیل می‌دهند که پایه های فرهنگ جامعه در آن کلاس تشکیل می شود  حال ما با این ها هم باید تدرس کینم باید درس زندگی و عشق را نیز تدریس کنید این است که پیش از اینکه شغل را سخت می‌کند و قبول این مسئولیت بزرگ را داشوارتر.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۸۱ کتاب نگارش هشتم پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید متن پایه و کلاس هشتم
انشا پروانه ای هستید که. نگارش هشتم
انشا درباره پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید
انشا درباره پروانه ای هستید که درتاریکی شب شمعی روشن ژیدا کرده اید
مقدمه
در بین موجودات عالم هر جانداری به شکلی خاص متولد میشود و به شکل منحصر به فردی زندگی میکند. واین انشا زندگی یک پروانه از زبان خودش روایت میشود.
بند بدنه
باهرسختی که بود از پیله بیرون آمدم.نگاهی به اطرافم انداختم. خورشید داشت به نظاره گرانش بدرود میگفت بال هایم را گشودم ابتدا پرواز برایم سخت بود اما به مرور ساده گشت. نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. تصمیم گرفتم به سوی خورشید پرواز کنم و بااو به هرجایی بروم. به خورشید خیره شدم صدایش زدم خورشید صبرکن صبرکن من نمیتوانم سریع تر پرواز کنم خورشید لبخندی زد و به مسیر خود و به راه خود ادامه داد… اما چرا؟؟چرا نمی ماند؟؟ چرا صبر نمیکند تامن هم بااو همراه شوم؟؟
اندکی گذشت خورشید دورتر و دورتر شد و من خسته و خسته تر طولی نکشید که خورشید از پس چشمانم ناپدید شد من ماندمو سیاهی و تاریکی‌ من ماندمو سوالات بی جواب…
داشتم ناامید میشدم که ناگاه نوری توجهم را به خود جلب کرد به سوی نور پرکشیدم خورشید نبود قطره ای از خورشید بود یک شمع کوچک…
جلورفتم وسلام کردمو کنار شمع نشستم سردم شده بود انقدر خسته بودم که توان صحبت کردن نداشتم
شمع پرسید: چرا انقدر خسته ای؟ مگر چقدر پرواز کردی؟
گفتم: مسافت زیادی را طی کرده ام میخواستم به خورشید برسم بااو به هرکجا که سفر میکند بروم… اما
شمع گفت: من هم مدت ها پیش میخواستم بایک پروانه سفر کنم اما نتوانستم چون پروانه دو بال زیبا داشت و به هرسو پر میکشید و من ….
به سمت شمع رفتم میخواستم به او تکیه دهم که ناگهان فریاد زد: ازمن فاصله بگیر به من نزدیک شوی میسوزی…
اشک درچشمانم جمع شد من نیاز داشتم به کسی که بتوانم به او تکیه کنم اما… نمیتوانستم به شمع نزدیک شوم…
شمع شروع به صحبت کرد به او گفتم: فردا صحبت میکنیم من میخواهم بخوابم‌ و خیلی زود به خوابی عمیق فرو رفتم وقتی بیدار شدم با صحنه ای که دیدم اشک هایم سرازیر شد شمع آب شده بود تمام شده بود‌ حالا من بودمو تنهایی … شمع سوخت و من درخواب بودم… شمع رفت و من حالا معنی سوختن را میفهمم…جمله ای گفتمو دور شدم:
درشبی که نه ماه بود و نه خورشید تو ماه آسمان من بودی همیشه ماه من بمان ای یگانه ماه آسمان قلب من… بمان قلبم را روشن کن بمان و بتاب…
نتیجه گیری
بعد از آن اتفاق نه از خورشید خواستم بماند نه به سویش پرواز کردم… شمع رفته بود‌ و خورشیدها هم نمیتوانستند او را از ذهن و قلب من رها سازند…
گاهی باید از ثانیه استفاده کرد گاهی خیلی زود دیر میشود…
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا جواب صفحه ۶۶ و ۶۷ کتاب نگارش پایه دهم درباره در مورد اردوی دانش آموزی گزارش نویسی گونه پرسش های عینی پاسخ گزینش و سازماندهی راجب
انشا گزارش اردوی دانش آموزی
انشا با موضوع گزارش اردوی دانش آموزی پرسش و پاسخ
پرسش های عینی
طاق بستان دارای چند طاق است؟
درکجا واقع شده است؟
آیا از کتیبه های طاق بستان دیدن کردید؟؟
نقاشی های حک شده بر دل صخره ها چگونه بودند؟
سازمان دهی پرسش ها
طاق بستان کجا واقع شده است؟
طاق بستان دارای چند طاق است؟
آیا از کتیبه های طاق بستان دیدن کردید؟
نقاشی های حک شده بر دل صخره ها چگونه بودند؟؟
گزارش
به اتفاق تنی چند از دوستان به کرمانشاه رفتیم این شهر دارای مکان های تاریخی و گردشگرب زیبا و زیادی است که اگر بخواهم درمورد آنها صحبت کنم باید یک کتاب بنویسم یکی از اماکن دیدنی کرمانشاه طاق بستان است دارای سه طاق است که یکی ازاین طاق ها از دو طاق دیگر بزرگ است در داخل طاق تماثیل خسروپرویز سوار بر اسب معروفش شبریز بر دل صخره حکاکی شده که میگویند صحنه تاج گذاری است در داخل طاق های دیگر نیز مراسم تاج گذاری دیگر پادشاهان ساسانی مانند اردشیر دوم و شاپور دوم و سوم نیز حکاکی شده است که باتوجه به امکانات و افزارهای آن زمان انسان متعجب میشود و سازندگانش را تحسین میکند. همچنین سنگ نوشته های زیادی نیز به خط پهلوی کتیبه ای حک شده است در روبه روی این طاق ها دریاچه ای زیبا وجود دارد که آب آن از دل کوه بیرون می آید و سپس از سرریز شدن دریاچه آب آن به صورت رودخانه هایی به جریان افتاده که مناطق گردشگری بسیار زیبایی را ایجاد کرده است به شما پیشنهاد میکنم اگر به غرب سفر کردید حتما از طاق بستان دیدن کنید.

انشا با موضوع توصیف زیبایی های طبیعت با استفاده از حواس پنج گانه پایه هشتم

من داشتم از اتاقم به گل ها و درخت هایی که در باغچه مان بودنگاه میکردم. ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد.آن بوی گل ارکیده بود،من به حیاط خانه مان رفتم،آن گل را لمس کردم.خیلی لطیف و خوب بود.ناگهان نسیم روح افزایی وزیدن گرفت.و با طراوت نسیم خوش بو گل ها هم می رقصیدند.یاس های سفید از روی دیوار به پنجره ی اتاقم سرک می کشند.از این همه زیبایی سیمای پر طلایی اندیشه ام به پرواز در می آید.طبیعت یعنی نشاط،شادی،سر سبزی،طبیعت یعنی زندگی،هیجان،دوستی و. درختان در هنگام وزیدن باد همه به هم دست می دهند و روی هم بذر افشانی میکنند.گل های زیبای آنها نوید میوه های خوب خداوند است.برگ های سبز آنها مثل سجاده ی نماز است.پاک و شادی بخش.کاش ما انسان ها نیز در نماز مثل ریشه ی درختان محکم و استوار باشیم تا مثل میوه ی درخت از این اخلاص و سجده کردن بهره ببریم و خداوند دوستمان داشته باشد. صدای خش خش برگ درختان به گوش می رسد.آهنگ دلنواز این صدا احساس خوبی در من دارد.این احساس یعنی بوجود آمدن برگ های سبز و تازه.قطره های شبنم روی گل ها،مانند وضو آن ها را پاک کرده.نگاه کردن به این طبیعت زیبا آن قدر دلنشین است که انسان از بیان زیبایی های آن قاصر است و دستانش قادر به لمس کردن همه ی آن نیست یعنی نمیتواند احساسش را باید و شاید بیان کند.خلاصه که طبیعت یعنی آفریده ی خدای زیبایی ها ،یعنی گل،کوه،دشت،دریا،خورشید،ماه و هر آنچه که در این گیتی بزرگ وجود دارد.کاش بتوانیم کمی از این آفرینش را سپاس بگوییم.خدایا تو را به خاطره آفریده های جهان هستی و زیبایی هایش شکرگزاریم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا صفحه ۱۱ کتاب نگارش پنجم دبستان ابتدایی درباره درمورد با موضوع صدای به هم خوردن برگ ه
صدای به هم خوردن برگ ها نگارش پنجم
انشا درباره صدای به هم خوردن برگ ها کلاس پنجم
فصل پاییز بود داشتم از مدرسه به خانه برمی گشتم از زیر درختان بزرگ سرو می گذشتم صدای خش خش برگ ها زیر پایم احساس خوبی میداد لحظه ایستادم باد پاییزی برگ های زرد و نارنجی درختان را به هم می‌ زد و صدای غریبی ایجاد می‌کرد هر بار با وزش باد تعدادی از آن برگها رقص کنان بر زمین می ریخت دست های کوچکم را باز کردم تا تعدادی از آنها را در هوا بگیرم ولی صدای برخورد آنها خبر از زمستانی سرد میداد کمی دلم گرفت برگهای سبز زیبای درختان چه زود خشکیده شده بود و به رنگ های قرمز و قهوه ای تبدیل شده بود شاید این صدا خبر از گذر عمر می‌داد که عمر انسان نیز به زودی می‌گذرد و به پایان می رسد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۳۷ کتاب نگارش پایه کلاس پنجم دبستان صدای وزش باد پاییزی تجربه شنیدن کدام یک از صدا های زیر را دارید احساس خود را از شنیدن آن بنویسید
انشا صدای وزش باد پاییزی
انشا صدای وزش باد پاییزی نگارش پنجم دبستان
صدای باد پاییزی، همان هوهویی که همیشه با خش خش برگ ها شنیده ایم، همان صدایی که نشان میدهد پاییز از راه رسیده است و فصل ریختن برگهاست فصلی که شاید رنگش را نارنجی بدانند. وقتی صدای وزش باد پاییزی را می شنویم حس خوبی داریم ؛نسبت به صدایش و یا پیامدی که دارد. گاهی وقت ها هم ترسناک است و طوفان های سنگینی در پی دارد و شاید گاهی برای ما خوفناک باشد و ما را بترساند از طوفانی که به همراه خود دارد. معمولا اکثر این صداها را یا صبح زود می شنویم و یا عصر و دم غروب، اگر بیرون باشیم کاملا متوجه این صدا خواهیم شد؛ صدایی مه هم می تواند ارامش دهنده باشد و هم ترسناک. صدایی که می تواند بگوید پاییز با خش خش برگها و خش خش جاروی رفتگر امده، صدایی که یاداور و نماد خیلی چیزهاست. صدای وزش باد پاییزی با صداهای بقیه بادها متفاوت است خسته تر و کسل کننده تر است بخصوص برای دانش اموزانی که می دانند با شروع پاییز باید به مدرسه بروند و صبح زود از خواب بیدار شوند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۳۷ کتاب نگارش پایه کلاس پنجم دبستان صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید تجربه شنیدن کدام یک از صدا های زیر را دارید احساس خود را از شنیدن آن بنویسید
صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید
انشا صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید نگارش پنجم دبستان
صدایی که خیلی دوست داشتم و دارم صدای دریاست، صدایی پر از حس ارامش و قشنگ. پر از شیرینی و شادابی. صدایی که می تواند ارام باشد و یا پر تلاطم، می تواند ارامت کند و یا می تواند بی قرار ترت کند. هر بار که صدای زیبای ان را می شنوم، انگار دوباره بدنیا می ایم و جان و وجودم تر و تازه می شود، گویی قلبم سرشار از ارامشی میشود که انگار از ابتدا با من متولد شده و با من بزرگ شده و زندگی کرده و نفس کشیده است. صدای دریا همان صدای دل نشینی است که وقتی می شنوی دوست داری تا اخر عمرت کنار دریا بنشینی و به صدایش گوش بدهی انگار دوست داری این صدارا تا همیشه ذخیره کنی و هر وقت که دلت بی قرار شد گوشش دهی تا ارام شوی…. صدای دریا خود ارامش است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۳۷ کتاب نگارش پایه کلاس پنجم دبستان صدای مادربزرگ تجربه شنیدن کدام یک از صدا های زیر را دارید احساس خود را از شنیدن آن بنویسید
انشا صدای مادربزرگ نگارش پنجم
انشا صدای مادربزرگ نگارش پنجم دبستان
مادربزرگ، کسی که پدر یا مادرت را بزرگ کرده، و اورا به جایی رسانده ، که حال پدر یا مادر خوبی برای توست. مادربزرگ ها همیشه مهربانند همیشه مهربانی میکنند و با محبت دست بر سرت میکشند و از خاطراتشان برایت میگویند که تو ان را قصه می نامی. همیشه وقتی به خانه شان میروی چیزی برای خوردن به تو میدهند. نخودچی کشمش، شکلات های کوچک ابنباتی و یا… . صدای مادربزرگ هرچقدرهم پیر باشد و خسته بازهم با شنیدنش به وجد می ایی، بازهم دوست داری خاطراتش را از زیان خودش و با صدای دل نشینش بشنوی و دوست داری صدایش را ضبط کنی و بارها و بارها پخشش کنی. صدایی که سرشار از محبت و علاقه است؛ صدایی که پر از خستگی یک عمر اوست و در عبن حال صدایی شیرین و دلرباست. و امان از روزی که خدایی نکرده نتوانی دیگر صدای اورا بشنوی و با شنیدنش به دنیایی دیگر بروی و از اطراف خودت غافل شوی….!
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۸۱ کتاب نگارش نهم درس ششم کودکی من در قالب داستان خاطره گزارش طنز زندگی نامه سفرنامه نامه رسمی غیر رسمی درباره درمورد قالبی برای نوشتن برگزینیم
انشا کودکی من در قالب نوشتاری نگارش نهم
انشا با موضوع کودکی من مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه : کودکی همه سرشار از خاطرات شیرین است. خاطراتی بی نظیر و تکرار نشدنی. اما در میان تمام خنده های کودکانه و بازی ها و دوست داشته شدن ها و بستنی خوردن ها و تاب بازی کردن ها و … تمام لحظات شیرین کسی را می شناسم که کودکی نکرد. غریبه نیست همین جاست. در کنار شما… من هستم که دارم با شما صحبت میکنم.
بدنه : اگر بگویم کودکی هستم که کودکم اما مردی در کودکی شاید منظورم را نفهمید و شاید خنده تان بگیرد. اما این حقیقت است. من درکنارتان زندگی میکنم و از هر مردی مردتر هستم. سنم زیاد نیست اما روزگار بزرگم کرده و زودتر از آنچه فکرش را کنید پیرم کرده! بله من کودک کار هستم زمانی که در شب عید دست در دست فرزندان تان مغازه ها و ویترین های رنگارنگ شان را تماشا می کردید من از شما تنها در خواست خرید یک بسته آدامس را داشتم. یا تنها می خواستم برای فرزندان تان اسفند دود کنم.
زمانی که شما در کنار معشوقه تان بودید و گذر زمان را احساس نمی کردید من با نگاهی ملتمسانه از شما درخواست خرید یک شاخه گل می کردم.
زمانی که دخترکوچک تان پس از برف بازی برای فرار از سرمای هوا به آغوش تان پناه آورد من مشغول شمردن پول هایم بود که مبادا خدایی ناکرده هزارتومن کم باشد و مافوقم مرا ملامت کند.
من کودکی هستم که کودکی ام در خیابان ها گذشتو از زمستان سرمای استخوان سوزش و از تابستان خورشید داغ و عذاب آورش را به یاد دارم.
نتیجه : دید خودرا به جهان گسترش دهیم. شاید در اطراف مان کسانی را ببینیم که به کمک ما نیاز داشته باشند. به اندکی دل دادن ما و به اندکی محبت! شاید اگر همه قدری محبت صرف شان می کردیم آن وقت تمام کودکان کودکی می کردند.
انشا کودکی من در قالب نوشتاری نگارش نهم در قالب ادبی
مقدمه : روبه رویم نشسته بابغض فروخفته در انتظار رویشی دوباره کودکی ام باچشمانی خیره به دیروز می نگرد در بهار بال میگشاید همراه با چکاوکان باغ ترانه میخواهد.
بدنه : کودکی بسیار کنجکاو وزیرک بودم که بدانم پشت آن گلوله های رنگی در چشم عروسک چیست و با انگشت کنجکاوم چشم عروسک را کند و آن موقع بود که دریافتم عمر عروسک چقدر کوتاه است . بعد از آن شش سالگی مرا به مدرسه انداختند در جمع عروسک های زنده اما فقط به ظاهر عروسک اما باطنشان مملوع از تفاوت ودر آن زمان کار من این بود :زنگ – صف – کلاس و کودکی و خرد سالی من از لوحه ای به لوحه ی دیگری دیگر در تغییر بودو تصویر رنگی. آب.نان.درخت .گنجیشک و بیست این لوحه که تمام شد کتاب آوردند از شکل به صدا ،و از صدا به خط که این یعنی آغاز جسارت است و رقص انگشتان دانایی.
نتیجه گیری : حرفهای تازه ای میخوانم راستی که این سیاه،چه مهربان و صمیمی است. با اینکه سیاه است و میخ بر دیوار دستم را میگیرد از این دیوار ها عبور می دهد و از لوحه ای به لوحه ی دیگر جهان را به رویم می گشاید این خالق مهربان.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۸۶ کتاب نگارش هفتم مهارتهای نوشتاری پایه کلاس هفتم تصویری را در ذهن خود ایجاد کنید از قدرت تخیل خود بهره بگیرید و به جزئیات آن بیفزایید هر وقت تصویر ذهنی شما کامل شد نوشتن را آغاز کنید جزئیات را به گونه ای بنویسید که با خواندن آن تصویر ذهنی شما نشان داده شود
تصویر نویسی صفحه ۸۶ کتاب نگارش هفتم
انشا تصویر نویسی صفحه ۸۶ کتاب نگارش هفتم
تصویر نویسی انشا آزاد صفحه ۸۶ مهارتهای نوشتاری هفتم
مقدمه
به نام خدایی که در قلب ماهی ها نبض دارد! آسمانی را تصور کن بدون لکه های ابر و تابش خورشید تابان، چقدر دوست نداشتنی و چقدر غریب میشود پرندگانی را بخاطر می آوردم در خیال های نیمه شبم که لانه هایشان ته اقیانوس است و بال هایشان خیس از آب باز هم تلاش پرواز میکنند و جوجه هایشان را می پرورانند و پرواز را به عمق جانشان می نشانند و جوجه ها اقیانوس را آسمان می بینند و جولان کودکی میدهند …
بند بدنه تنه
آسمانی را تجسم میکنم پر از دسته های ماهی های پرنده که همگی پیرو رئیس دسته نمایش خیره کننده ای در آسمان به راه می اندازند و پولک هایشان زیر نور تابان خورشیدتلالویی از منشور زیبای هستی به رخ میکشند .
سپیده صبح که میشود به افکار باطلم میخندم وانگشت به دهان حیران می مانم از این همه تدبیر از این همه زیبایی ستودنی و چشم هایم را به افق میدوزم تا خورشید بدمد و آسمان راغرق روشنایی کند و بنشینم غرق پرواز پرندگانی شوم که دسته دسته در آسمان میرقصند و جوجه هایشان را پروازمی آموزند و صحنه های بی بدیل خلقت خلق میکنند
محو تماشای ماهی ها که میشوم از یاد میبرم مکان را و تمنای وصال دستانم برای آب سپردنشان را با جان و دل میشنوم ودر وصل وصالشان قوم مینهم انگشتانم که با آب دریا آشنا میشود در رویای سبزم پرواز ماهی ها را تجسم میکنم.
نتیجه گیری
ولی انگار که محال بودنش و زشت بودن و نا دوست داشتنی بودنش بد جور ذوقم را کورمیکند و از تصور این رویای زشت دست میکشم. چند قطره از اشک ماهی ها را به دیده جان میکشم و بیشتر رقص پولک هایشان در نظرم جلوه میدهد تمنای تماشایشان فرصت بی تکراراست ببینیم و بشنویم زیبایی هایی که هرروز ساده میگذریم ازکنارشان وثانیه هایی که از عمرمان در غفلت باطل میگذرد را دریابیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۲۱ کتاب نگارش فارسی پایه کلاس پنجم دبستان ابتدایی درباره درمورد خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد
خاطره ای که در آن مشکلی حل شده باشد
انشا خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد نگارش پنجم
خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد آن روز با عجله کیف مدرسه ام را بستم کمی دیر کرده بودم سریع وارد سرویس مدرسه شدم وکناردوستانم نشستم وشروع به حرف زدن کردیم انروزاولین زنگ درس املا داشتیم خواستم قفل کیفم را باز کنم ولی هر چه سعی کردم نتوانستم داشت گریه ام می گرفت از دوستم خواستم که قفل کیفم را امتحان کند ولی او هم تلاشش بی نتیجه بود خانم معلم از بچه ها خواست که دفتر هایشان را در بیاورند از دوستم برگه سفیدی گرفتم از دوست دیگر م مدادی و شروع به نوشتن املا کردم ولی تمام فکرم پیش قفل کیفم بود نکند دیگر قفل باز نشود چگونه کتاب هاو دفترهایی که زندانی شده بودندرا میتوانستم ازاد کنم به زور گریه ام را کنترل کرده بودم بغض گلویم را می فشرد در این فکرها بودم که املا تمام شد خانم معلم وقتی کنارم آمد متوجه شد در دفتر املا ایم ننوشته ام از من علت را پرسید در این لحظه بغضم ترکید و با ناراحتی و گریه گفتم که کیفم قفل شده خانم معلم قفل را امتحان کرد اوهم نتوانست کاری کند بالاخره کیف را به همراه او به دفتر مدرسه بردیم و از بابای مدرسه کمک خواستیم او با آرامش خاصی با یک حرکت کوچک مشکل بزرگ مراحل کرد و مرا از این گرفتاری به نظر بزرگ نجات داد من از آن روز به بعد تصمیم گرفتم که در زندگی هیچ وقت از کیف قفل دار استفاده نکنم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا صفحه ۹۲ کتاب نگارش هشتم درباره درمورد کتاب از نگاه نویسنده خواننده کتابدار کتابفروش ناشر تصویر گر حروف چین ویراستار یکی از خوشه های نمودار زیر را انتخاب کنید و از نگاه او متنی درباره کتاب بنویسید
انشا درباره کتاب صفحه ۹۲ نگارش هشتم
انشا درباره کتاب صفحه ۹۲ نگارش هشتم
انشا درمورد کتاب از دید خواننده نگارش هشتم
مقدمه
از پشت ویترین نگاه میکردم و چقدر حسرت خوردم که این همه زیبایی و این همه سر گرمی و دانایی برای من نباشد مثل دختر بچه ها ذوق زده میشوم .
بدنه
از کتاب های علمی و داستانی و مفاخرو همه کتاب هایی که یک جا جمع می شوند و در کنار هم در یک کتابخوانه ردیف کنار هم قرار میگیرند .دلم ضعف میرود از دیدن جلد های رنگا رنگ و قطر های باریک و ضخیم شان و بال بال میزنم تا یکی از آن ها را شروع کنم و در دنیای آن کتاب زندگی و غرق شوم .
چقدر عشق میورزم به صحفات کتابی که مرا دانا تر و پر فهم تر میکند وباز هم عشق مجدد میورزم به کتاب هایی که در دستم هی نازک و نازک تر میشوند و من پر میشوم از داشتن و خواندن و نگاهم که دو دو میزند و به دنبال کتاب دیگری میگردد.
نتیجه گیری
عشقم به این صحفات مصور و پر کلمه که نامش کتاب است بی حد و مرز و فراز گنجایش تصور ادمی است.
انشا کتاب از نگاه یک تصویر گر نگارش هشتم
مقدمه
بنام یگانه خالق هستی . من یک تصویر گر هستم . کتابی که به دست من میرسد انواع واقسامی دارد ممکن است یک کتاب رمان باشد یا یک کتاب علمی ، یا یک کتا ب تاریخی باشد یا کتاب ادبی باشد و یا شاید یک کتاب قصه برای کودکان باشد . به هر حال وقتی تصویر گری کتابی را به عهده من می گذارند باید ابتدا کتاب را بخوانم و بعد فکر کنم که تصویری مناسب برای آن بکشم تصویری که باعث جذابیت کتاب شود و هم با آمدن نام کتاب مفهوم و موضوع کتاب در ذهن خواننده تداعی شود .
بدنه
در گذشته درس فارسی بیشتر با تصویر آ موخته می شد درسی مانند روباه و زاغ که بعد از گذشتن سالها هنوز تصویر روباه و زاغ در ذهن همه ما مانده است یا درس تصمیم کبری که کبری کتابش زیر درخت مانده بود و شب باران آمده و کتاب او خیس و خراب شده بود و تصویر کبری و کتابش باعث ماندگاری تصمیم کبری در ذهن بچه ها می شد یا در کتاب علوم که وقتی تصویر دو نفر را می دیدیم که دارند جسم سنگینی را هول می دهند براحتی مفهوم کار و انرژی و توانی را باید صرف می شد را می فهمیدیم .
من به عنوان تصویر گر کتاب دلم میخواهد از تصاویر بیشتری در کتاب استفاده کنم زیرا هم به یادگیری بهتر کمک میکند و هم دانش آموزان خوش حالتر میشوند که تصاویر بیشتری داشته باشد چون تصاویر را نمی خوانند .
گاهی اوقات تصویر به یادگیری مطالب کمک میکند مثلا عکس اسکلت آدم در کتاب زبیت شناسی یا تصویر قلب یا چشم وغیره که باعث میشوند هم درس را بهتر بفهمیم و با تداعی تصویر در ذهن به پیچیدگی دستگاههای بدن بیشتر پی می بریم و به قدرت آفریننده ای که بدن ما را طوری آفریدهاست که بی هیچ عیب ونقص و کاستی است و همه چیز به بهترین شکل در جای خود قرار گرفته است .
من تصویر گر دوست دارم از رنگهای شاد و تصاویر زیبا برای تزیین کتابها استفاده کنم زیرا رنگ شاد باعث شادی روحیه و یاد گیری بهتر می شود.
من میدانم که هر کس که کتابی را به دست میگیرد ابتدا به تصویر روی جلد آن نگاه می کند و بعد کتاب را ورق میزند گاهی اوقات بدون آنکه کتاب را بخواند و فقط با دیدن تصاویر پی به موضوع کتاب می برد .
نتیجه گیری
پس من به عنوان تصویر گر کتاب وظیفه سنگینی را به عهده دارم چون اولا کسانی که کتاب را می خرند ابتدا به تصویر روی جلد آن نگاه می کنند و بعد یک بار کتاب راکامل ورق می زنند و آن را انتخاب می کنند پس من باید نهایت تلاش خود را به کار ببرم تا اولا نظر نویسنده کتاب را جلب کنم واز او بخواهم که یک کم به من آ زادی عمل بدهد و ثانیا از تصاویری استفاده کنم که نظر خواننده را بیشتر جلب کند و همینطور با موضوع کتاب هماهنگی داشته باشد و هر کسی که کتاب را می خرد فقط برای دکور و تزیینی نباشد و با علاقه به خواندن کتاب بپردازد وتصاویر آن را هم با دقت نگاه کند.
انشا کتاب از نگاه یک کتابدار نگارش هشتم
مقدمه
بنام خالق هستی بخشی که دین خودرا با یک کتاب بنام قرآن تکمیل کرد کتابی که تلاوت آن بر دل هر انسانی می نشیند و تا به حال مثل و مانندی برای آن پیدا نشده است. یک کتاب میتواتند تا ثیر سازنده بر روح انسان داشته باشد و همینطور میتواند تاثیرات مخربی داشته باشد.
بدنه
من یک کتابدار هستم روزی در کتابخانه و در خلوت خود نشسته بودم که یکنفر مرااصدا زد و از من یک کتاب خواست ، یک کتاب در باره سفرنامه ، نویسنده هم برایش مهم نبود فقط یک سفرنامه می خواست ، یکی از کتابها را به سلیقه خود برداشتم وباو دادم واو رفت .مدتی با خود فکر کردم که چرا مردم اینقدر کم کتاب می خوانند و من کتابدا رباید بیشر وقتم را صرف پاک کردن گرد و خاک کتابها کنم .
در کتابخانه ای که من مشغول کار در آنجا هستم بیشتر از ۵۰۰۰جلد کتاب وجود دارد قبلا تعداد کتابدارها ۴ نفر بود که مرتب کار میکردیم و به دانشجویان ،دانش آموزان و کسانی که کتاب می خواستند کتاب امانت می دادیم ، بعضی از مراجعه کنندگان ما کسانی بودند که بیشتر از ۱۰ سال بود که عضو کتابخانه بودند و مرتب کتاب میگرفتند ومطاله میکردند ولی متا سفانه تعداد این افراد کم شده است و من از شغلم لذت نمی برم زیرا بیسشتر وقتم را بیکار هستم ومنتظر ، من دلم برای بعضی از کتابها می سوزد که مدتهای زیادی است که فراموش شده اند و گرد فراموشی بر روی آنان نشسته است .
من به عنوان یک کتابدار دلم میخواهد که هیچ وقت دنیای مجازی نباشد زیرا این دنیا خیلی از افراد را بیکار کرد و ما یک نمونه از این افراد هستیم . افراد در دنیای مجازی وقت زیادی را صرف می کنند که گاهی فقط جنبه وقت کشی و سر گرمی دارد. من دلم میخواهد مردم دوباره با کتاب آشتی کنند و باز هم کتابخانه ها شلوغ شوند دلم میخواهد نویسندگان ، ناشران ، و همه کسانی که با کتاب سرو کار دارند هیچگاه وقت اضافه نداشته باشند ، تعداد کتابخوانها آنقدر زیاد شود که حتی ۱۰ نفر هم برای خدمت رسانی به آنها کم باشد .
من به عنوان یک کتابدار شبها را با کتاب میخوابم و روزم را با کتاب آ غاز میکنم هر روز آرزو میکنم که ای کاش مردم با این یار مهربان آشتی کنند و به یاد بیاورند که یار و یاور همه ما روزی کتاب بود کتابی که بدون هیچ چشم داشتی و تنها با یک دعوت ساده مهمان خانه هایمان میشد و با صبوری به حرفهایمان گوش می داد . و هیچگاه از بودن با ما خسته نمی شد . ما با این دوست قدیمی خاطرات زیای داریم ، چه بسا برای کسانی که برایمان خیلی عزیز بودند کتاب به عنوان هدیه میگرفتیم .ای کاش این سنت دویاره احیا شود و باز هم دوست قدیمی خود را در یابیم و به یاد داشته باشیم که کتاب میگوید:
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم
از من مشو غافل
من یار پند دانم
نتیجه گیری
در آخر از شما عزیزان میخواهم که آنقدر که برای دنیای مجازیوقت می گذارید برای یار مهربان خود هم وقت بگذارید و از همنشینی با او لذت ببرید.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره ماه و ماهی

از زمانی که دیدم تو را همانند چراغی خانه ام را روشن کردی در تاریکی های محض شب های تنهایی و بی کسی، آمدی و شدی سبب، که دوست بدارم این سیاهی مطلق را . نه ،نه فقط چراغ خانه بلکه چراغ دل من شدی، اما حال… .

در پیچ و تاب حوض برای چندمین بار خانه ی کوچک، آسمانی، بدون ابرم را دور زدم که نگاهم به خورشید افتاد ، آرام آرام گل روغنی خورشید به پوست پرتقالی تبدیل شد و پایین و پایین تر رفت وآسمان را تنها گذاشت.

رنگ آبی آسمان به سیاهی تبدیل شد و سکوتی محض بر دل آسمان چنگ زد و بر وجودش چیره شد ، سکوت همانند مرگ خاموشی پروانه درد آور بود.

در آن طرف آسمان گردی سفید رنگی بالا آمد و دل تاریک شب را شکافت ‌. آن خورشید سفید رنگ آمد و خود را در قلب خانه من مهمان کرد.

او را که دیدم گویا بر سر سوگ آسمان چون نور امیدی می تابید‌. او را در دل خانه خود چون چراغ خانه دیدم که در آن مواقع و در آن لحظات گویا به زندگی من رنگ بودن را داده بود.

بی آنکه بدانم شیفته اش شدم ، شیفته آن روشنایی شیری رنگ و هر روز این علاقه افزایش می یافت. با او سخن می گفتم از همه چیز و همه کس و او با مهربانی فقط یک شنونده بود ‌. از زمان های بی او بودن که چقدر سخت بود سخن می گفتم اما او فقط شنونده بود و بس.

چند شب درخشش فراوان شده بود و تابشش پر نور اما بعد از آن دیگر او را ندیدم.

تنها در تنهای شب با تو سخن می گویم برای آخرین بار:تو ماه هستی و من ماهی. آفریده شده ام تا به دور تو در حوض کوچک خود بگردم و تو برای عاشق کردن من. حال که نیستی زندگی و زنده ماندن برای این حیوان کوچک قرمز رنگ معنایی ندارد.

از زمانی که دیدم تو را همانند چراغی خانه ام را روشن کردی در تاریکی های محض شب های تنهایی و بی کسی آمدی و شدی سبب، که دوست بدارم این سیاهی مطلق را .نه ، نه فقط چراغ خانه بلکه چراغ دل من شدی ،اما حال که از تو خبری نیست قلب من نمی خواهد بتپد ».

در سکوت محض شب ، ماهی همانند برگی بر روی آب شناور ماند و در آن سوی آسمان ماه بود که بالا می آمد.

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی

اندوه بزرگی است زمانی که نباشی

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا درباره کفش صفحه ۶۳ کتاب نگارش هفتم

انشا در مورد کفش پایه هفتم درباره یکی از موضوعات زیر , یک بند ( با رعایت ساختمان بند ) , بنویسید .

انشا اول درمورد کفش

مقدمه : کفش ، وسیله ای که یکی از عوامل تفاوت بچه پولدار ها با فقیران است ، وسیله ای که برای راحتی پای شما با ریگ های خیابان می جنگد ، کلمه ای که تداعی کننده ی اشک های بچه ها برای نوع چراغ دار آن است .

بند : به راستی این کفش چیست که درباره ی آن فیلم های زیادی ساخته و شعر های زیادی سروده و پول های زیادی صرف آن شده و می شود ؛ مردم قبل از تولید اولین کفش جهان چه می کرده اند ؟ چه نقش هایی که این کلمه ی به ظاهر کوچک کفش در زندگی های ما دارد !

کفش ها هم با یکدیگر تفاوت دارند ، همه این موضوع را می دانیم ، بعضی کفش ها مانند سربازی جنگجو هر مانعی بر سر راه باشد ، آن را با خاک یکسان میکنند ولی امان از نوع تنبل آن ها که تن به سختی نداده و در مواقع حساس با پاره شدن و بیرون آوردن شست مان آبرویمان را می برند !

کفش را دست کم نگیرید ! ، از قدیم گفته اند که دشمن آدم به کفش پایت نگاه می کند ! ، چه جوانان جویای کاری که در مصاحبه به علت نا مناسب بودن لباس و مخصوصا کفش ، کار را ازدست داده اند و چه انسان های عادی که به دلیل تیپ و مخصوصا کفش براق شان مانند یک دیپلمات با آن ها برخورد شده است !

مهم تر از جنس و ظاهر کفش ، سایز آن است ، بعضی کفش ها نیز مانند بعضی رفتار های انسان مناسب پای هر شخصی نیست و هر کس باید کفش مناسب پای خودرا همانگونه که در زندگی راه آینده ی مختص به خودرا انتخاب میکند ، انتخاب کند ؛ از قدیم گفته اند که آدم نباید پا تو کفش دیگران کند ، چون هم پای انسان درد میگیرد! و هم این کار که تداعی گر دخالت است ، کاری نکوهش شده است.

نتیجه : پس بیایید طوری درس بخوانیم و زندگی کنیم که در آینده دلمان هر کفشی را که بخواهد بتوانیم بخریم و آینده مان نیز به براقی کفش رئیسان و به راحتی دمپایی باشد…!!

انشا دوم درباره کفش

مقدمه: از اجداد ما تا امروز همیشه کفش ها وسیله ایی برای راحتی پا و محافظت از پا یعنی قلب دوم ما انشان ها در برابر اجسام خارجی بوده و تاکنون نیز از نقش پر رنگی در زندگی ما بهرمند

است.

تنه انشا: همان طور که گفته می شود کفش نقش مهم حفاظتی پا را در برابر اجسام خارجی برعهده دارد.

در زمان های قدیم کفش ها ترکیب و ظاهر متفاوتی از آنچه که امروزه ما استفاده می کنیم داشته اند

، کفش ها در قدیم و کمتر در حال به صورت گیوه در رنگ های زیبا و سنتی بافته و با دست دوخته می شدند.

اما امروزه تنوع طرح , مدل و جنس در کفش ها یی که امروزه به کار میرود بسیار زیاد است و انشان ها متناسب با امکان مورد نظر خود کفش مخصوص همان موقعیت را می پوشند.

مانند پوتین در برف و باران، کفش های پاشنه بلند مخصوص خانم ها برای مجالس و عروسی ها. کتونی ها مخصوص ورزش و کفش های اسپرت مخصوص مکان های معمولی و پر رفت و آمد.

همه ی این گزینه ها برای راحتی و رفاه مردم ساخته شده تا مردم از آنچه که پا می کنند لذّت و راحتی لازم را به دنبال داشته باشند.

مردم نیز باید این قانون را رعایت کنند و متناسب با امکان مورد نظر کفش بپوشند.

مثلا نمی توان برای مجالس عروسی کتونی پوشید.

از همه ی این ها گذر کنیم باید به این نکته توجه کنیم که نمی توان روزی را بدون کفش تصور کرد زیرا به قول معروف پا قلب دوم انسان به حساب می آید.

بنابراین باید از قلب دوممان محافظت لازم را داشته باشیم.

نتیجه گیری: کفش نقش مهمی دارد و در رنگ ها و طرح های مختلف در بازار موجود است. هرکس با سلیقه و سایز پای خود می تواند کفش را تهیه و استفاده کند.

انشای سوم در مورد کفش :

 مقدمه : همه انسان ها از ابتدا تا انتهای زندگی خود ، دوست هایی دارند . بعضی از این دوست ها شر و بعضی دیگر خوب هستند اما پس از مدتی همه انها با ذهنمان خداحافظی می‌کنند و به خاطرات می پیوندند .

بدنه : یکی از این دوست ها کفش است اما هیچکس به او توجه نمیکند و کسی او را به عنوان یک دوست نمی شناسد . زمانی که ما راه رفتن را بلد نبودیم این کفش ها بودند که به ما شوق راه رفتن می دهند و برای گام برداشتن و ادامه راه , ما را یاری می کنند تا به سوی آینده گام برداریم از راه باز نمانیم .

وقتی انسان بزرگتر می شود به گام بعدی یعنی مدرسه می رود . چه زیباست شوق داشتن کفش نو ، معلم نو و دوستان نو . کفش رفیقی بی نظیر است و ما را تا فتح کردن قله ها و پله های موفقیت یاری  می کند و پا به پای ما می آید .

گام بعد از درس خواندن ازدواج و تشکیل خانواده است . باز هم کفش به ما کمک می کند که به خوبی کار کنیم و پول در آوریم تا ازدواج کنیم . چه لذت بخش است چشیدن طعم اولین دستمزدی که برایش تلاش کرده ای! باز هم این رفیق با معرفت ما را به سوی گام بعدی هدایت می کند .

دیگر این مسیر به انهایش رسیده . کفش ما را تا انتهای این مسیر همراهی کرده است . چه قشنگ است خریدن کفش برای فرزندان و نوه هایت و چه قشنگ تر است شادی و لبخند آنها از داشتن کفشی نو و زیبا . دیگر به گام آخر رسیده ایم . دیگر وقت جدایی کفش از انسان است . انسان به خانه ی ابدی خود می رود و کفش از او جدا می شود .

نتیجه گیری : بهتر است گاهی وقت ها به کفش هایمان هم اهمیت بدهیم . این رفیق خود را قربانی ما می کند تا به انتهای مسیر برسیم اما این بی انصافی است که پس از گذر از مسیر آنها را از یاد ببریم و به سراغ کفش های جدید برویم. رفاقت را از کفش ها بیاموزیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: توپ

به توپ فوتبال برادرم که از فرط خستگی چهره اش گل انداخته بود و آن را در گوشه ی حیات پرت کرده بود می نگریستم آیا ما انسان ها با هم مثل توپ فوتبال رفتار میکنیم؟ هروقت از هم دده می شویم و یکدیگر را در بحبوحه خرت و پرت های زندگیمان پرت میکنیم و تازه اش را می آوریم؟بله انسان ها هم از هم دده میشوند وبه هم نارو میزنند و بی خبر میروند شاید رویاهای مان مانند توپ فوتبال باشد ،گاهی در زمین والیبال !!مسیر هارا اشتباه طی می کنیم و خواهان رسیدن به بهترین ها هستیم حقا که کمال گرا هستیم !همیشه سعی داریم سرویس های مان را با توپ فوتبال از فراز تور شامخ(بلند،کشیده) عبور دهیم یا آبشار های رقیبان خشن روز گار را دفاع کنیم ؛مبادا رویاهای مان را اشتباه در خانه ی همسایه بندازیم آن وقت است که مرد بی رحم روزگار آن را شرحه شرحه تقدیم مان می کند و ما میمانیم و رویای متلاشی شده،گاهی هم رو یا های مان راه درست را میروند و آنقدر تند و تیز و بدون آنکه سر پر بزنیم میدویم و از همه جلومیزنیم تا اینکه رویا های مان در آفساید قرار میگیرد وهمه چیز به فنا میرود،گاهی این رویا به حقیقت می پیوندد و توپ مان قشنگ وسط دروازه ی فوتبال جا خوش میکند حالا وقت آن است که بی مهابا دفاع کنیم و اجازه ندهیم روزگار گل باران مان کند ،توپ میتواند خاطره، راز یا عشق باشد که دوست داریم آن را با بهترین ها که سزاوار این اعتماد هستند سهیم باشیم و خیال مان راحت است که امانت دار خوبی هستند و یقینا آن ها را گم یا کم باد نمی کنند، حالا که بیشتر می اندیشم میبینم توپ میتواند مانند فرصت های کمیاب زندگی باشد، فرصتی که می توانیم با دقت و تلاش به موفقیت برسانیم یا آن را چیپ بزنیم و همه چیز را به فنا بدهیم و دیگر همه چیز تمام شده است  خدا سوت پایان زندگی را می دمد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع: کمک به همسایه

انشای غیرطنز:همسایه انسان یکی از نزدیک ترین دوست یا خویشاوند و یا همراه اوست. همسایه از خوردن و آشامیدن همسایه خود بهتر از دیگران اطلاع دارد. در مواقع نیاز دست یکدیگر را می گیرند و به کمک و یاری یکدیگر می شتابند. در زمان تنهایی ، غم و شادی ، عزا و عروسی همیشه زودترین کسی است که مطلع می شود و با حضور خود به یاری همسایه می آید. در گوشه گوشه ی ایران ما همیشه دورهمی های همسایه ها در کوچه و خانه همیشگی بوده است و با دورهمی ها و برگزای کلاس های خیاطی و آشپزی و گل دوزی و گفتگوی روزانه سر خود را گرم می کنند و یا غذایی را که در خانه پخته اند برای همسایه ی خود می برند و یا نذری که داشته باشند همگی دور یکدیگر جمع می شوند و با کمک همدیگر همه ی کارها را با شوخی و خنده به اتمام می رسانند. بنابراین همسایه ی خوب داشتن یکی از بهترین شانس هایی است که در خانه ی انسان را می کوبد. همسایه اگر از همسایه خود خبر نداشته باشد گویی انسان در قعر بی کسی و تنهایی غوطه ور شده است. 

انشای طنز:ما در نزدیکی خانه مان یک همسایه ی بسیار کنجکاو و همیشه حاضر در صحنه داریم که ما در خانه او را شبکه خبری آنلاین معروف کرده ایم. او همیشه در همه ی شرایط با کوچکترین اتفاقی در آنجا حاضر می شود. نه تنها کمک نمی کند بلکه همیشه در بین دست و پای دیگران است. کمک به همسایه می تواند تنها با کنار او بودن و به او قوت قلب دادن باشد. بیاییم همسایه ی خوبی برای همسایه ی خود باشیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا ضرب المثل خود را به کوچه ی علی چپ زدن

مقدمه:درک این که یک شخص آیا واقع نادان است و یا این که در شرایط خاصی خود را به کوچه ی علی چپ می زند عموما بسیار سخت است و عده ای نیز این دو را نمی توانند از یکدیگر تفکیک کنند و تفاوت خاصی نیز برای آن در نظر گرفته نمی شود، عده ای نیز احساس می کنند که وقتی کسی خود را درگیر برخی مسائل عجیب می کند نیز در واقع از این ضرب المثل پیروی می کند.

تنه انشاء:ضرب المثل خود را به کوچه ی علی چپ زدن بیان صحیحی از این مسئله است که یک فرد با هوش بالا برای دست یابی به هدف خاص و یا تبرئه شدن از یک طیف خاص، مسیری عجیب را انتخاب کرده و یا در مورد نکته و مسئله ای اظهار ندانستن می کند تا به آن چیزی که در ذهن خود ترسیم کرده است برسد. ضمن این که مسیر موفقیت او زمانی خطرناک خواهد شد که دیگران در مورد این تصمیم او به یک مسئله مهم برسند و آن هم این است که از قصد خود را به ندانستن زده است.

عده دیگری نیز هستند که شاید این مسئله را با ناآگاهی واقعی یک فرد اشتباه بگیرند، در داستانی مثلا قتلی رخ داده است و عده ای هستند که به عنوان متهم از آن ها نام برده می شود و طوری که انگار همه آن ها در این قتل شریک بوده اند، در صورتی که ممکن است یکی از آن ها به شکلی عجیب خود را به کوچه علی چپ بزند و اظهار ندانستن کند، در واقع این ضرب المثل در چنین شرایطی کاربرد خواهد داشت و چه بسا که او شخص اصلی این اتفاق است.

نتیجه گیری:گاهی بکار بردن این ضرب المثل نیازمند دقت بیشتری خواهد بود و در هر شرایطی نمی توانیم از آن استفاده کنیم، ضمن این که منظور این ضرب المثل بیشتر به سمت منفی خواهد بود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پابه یازدهم انشا ضرب المثل دانا هم داند و هم پرسد نادان نداند و نپرسد

مقدمه:قطعا بار ها شنیده ایم که افرد باهوش و دانا هر چقدر که می دانند باز هم به دنبال کسب علم هستند و هیچ گاه از این شرایط خسته نمی شوند و همواره در پی آموختن هستند و ترجیح می دهند علوم خود را گسترش داده و به سوی کسب بی نهایت حرکت کنند، در صورتی که در نادان برعکس است.

تنه انشاء:فرد نادان ممکن است مسئله ای را آموخته باشد اما به تدریج ترجیح می دهد که مدام از آن استفاده کند و برای او نهادینه شده است که کسی بیشتر از او نمی داند و او دانا ترین در این زمینه است، حتی ترجیح نمی دهد که اطلاعات خود را بروزرسانی کند و از علم خود در جهتی درست استفاده کند.

ضمن این که باید بدانیم وقتی فردی دانا است مدام به دانسته های خود شک کرده و در پی این است که بیشتر بدست آورده و برای این کار خود را دانا نمی داند و چه بسا روی اعتماد به نفس او نیز تاثیرات منفی داشته باشد و باعث شود او به هر چه که تاکنون به عنوان علم بدست آورده است شک کند.

ضرب المثل دانا هم داند و هم پرسد نادان نداند و نپرسد نیز دقیقا به همین مضمون اشاره دارد، این که بسیاری از افراد وقتی می دانند باز بیش از همه کنجکاو هستند و می پرسند، اما نادان به همان چند خط و چند روز که تجربه کوتاهی کسب کرده است بسنده می کند.

نتیجه گیری:انسان ها مدام خود را با یکدیگر مقایسه می کنند و هر کسی سعی می کند علم خود را به رخ دیگران کشیده که این مسئله به خوبی خود بد نیست، زمانی منفی است که فرد اشتباهات مختلف خود را گردن نگرفته و از آن ها فرار کند و سعی کند خود را دانای بی اشتباه نشان دهد و در صورتی که هیچ انسانی نمی تواند این گونه باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا ضرب المثل سالی که نت از بهارش پیداست

مقدمه:عده زیادی هستند که وقتی کاری را شروع می کنند و در بخشی از آن به مشکلی برمی خورند می خواهند ابراز ناراحتی و اندوه خود را به گونه ای بیان کنند و اعلام کنند که این مشکل از همان ابتدا همراهشان بود و آن ها را آزار داده و باعث مشکل می شد.

تنه انشاء:البته که ضرب المثل مشهور سالی که نت از بهارش پیداست کاملا دقیق به ما این مسئل را خاطر نشان می شود که وقتی سالی از همان ابتدا که بهار فصل نخستش است بد شروع می شود، قطعا آینده و پایان بسیار بدی نیز خواهد داشت و حتی در ادامه ممکن است مشکلات بیشتری نیز رخ دهد و وضعیت زندگی نیز بدتر شود.

شروع یک سال می تواند برای ادامه آن تصمیم گیری کند که البته از برخی جهات نمی توان این ضرب المثل را به کار برد و البته آن را درست دانست. چون ما می توانیم تصمیمات خود را دگرگون سازیم و خودمان را محکوم به شکست نکنیم.

در مورد این مسئله نیز خیلی دقیق باید گفت که کسی نمی تواند منکر این مسئله شود که یک شروع تلخ می تواند مشکلات و گرفتری های زیادی را به بار آورد. اما به این معنی نیست که صرفا ادامه مسیر نیز می تواند همانقدر بد و سخت و موفقیت دور از ذهن باشد.

نتیجه گیری:به انضمام تمامی این مسائل شروع یک کار جدی باید به صورت کاملا برنامه ریزی شده و صحیح انجام شود؛ در غیر این صورت قطعا انگیزه ای برای ادامه کار وجود نخواهد داشت و نگرانی های زیادی نیز برای انسان به وجود می آید که ممکن است حتی به بدبینی ختم شود و سبب گرد که ما از انجام این کار تا انتها منصرف شویم و قطعا هیچ نتیجه خوبی در کار نخواهد بود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا ضرب المثل در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است

مقدمه:بیان این موضوع که وقتی مسئولیت انجام کاری به فرد نابلد و ناشایست سپرده می شود و عده زیادی از این وضعیت ناراحت هستند، عموما از ضرب المثل در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است استفاده می کنند که نشان دهنده لیاقت کم این شخص است و او باید جایگزین فرد دیگری شود.

تنه انشاء:فردی در یک زمینه فعالیت و یا عرصه  خاص حضور ندارد و عده دیگری جایش را می گیرند و سعی می کنند کاری که او انجام داده است را انجام دهند و در واقع تمام تلاش فرد حدید این است که جایگزین شخصیت قبلی شود، اما برایش کیفیت کاری که انجام می دهد مهم نیست و همین طور پیش می رود و بسیاری از ساخته های قدیمی را نیز به دست نابودی سپرده و مشکلات زیادی را ایجاد می کند.

درباره این ضرب المثل نیز باید بگویییم که وقتی در یک عرصه خاص، رقیبی وجود نداشته باشد، ضعیف ترین شخصیت از هر نظر نمی تواند به آن مقصد که برای بسیاری مشخص بود دست یابد. اما طوری رفتار می کند که انگار همه چیز وابسته به اوست و او نقش اول را بازی می کند و می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد و در واقع قدرت در دستان اوست.

عموما افراد دیگر وقتی جایگزین غیرمنطقی و نامناسبی را برای یک شخص دیگر می بینند، از ضرب المثل در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است در جملات خود استفاده می کنند.

نتیجه گیری:به بیانی دیگر باید بگوییم که شما یک شخص را در جایگاهی که حق او نیست می بینید، از طرفی رقبیبی نیز نداشته و می تواند به راحتی در این راه تنها کسی باشد که امکان انجام هر کاری را خواهد داشت، او سعی می کند که دست به برخی کار های بزرگ بزند که از نظر دیگران فرد مناسبی برای این کار به نظر برسد، اما هنوز هم این ضرب المثل برای او بکار گرفته می شود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا ضرب المثل سری که درد نمی کند دستمال نبند

مقدمه:تفاوت هایی میان تشخیص یک اتفاق تلخ برای انسان و دیگر موجودات وجود دارد و آن هم بیان این درد و مشکل است که احتمالا همه شما هم درباره آن اطلاعات زیادی دارید، البته که افراد وقتی بیمار می شوند بلافاصله به دنبال راه چاره هستند و حتی برخی پیگشیری پیش از درمان می کنند تا به دردی سخت مبتلا نشوند.

تنه انشاء:هر کسی می تواند از این ضرب المثل در شرایطی استفاده کند که درگیر یک مسئله بسیار ساده شده است و احساس می کند که درد و یا حتی مشکلات زیادی را پیش و رو خواهد داشت، در این شرایط از ضرب المثل سری که درد نمی کند دستمال نبند استفاده می کنند و حتی اگر در معنی آن نیز نگاه عمیقی به این مسئله داشته باشیم، می گوید که وقتی شما هنوز به مشکلی نرسیده اید و یا این که اتفاقی برای شما رخ نداده است، نباید نسبت به آن عکس العملی از خود نشان دهید.

مانند کسی است که هنوز درگیر بیماری تب نشده و از دارو های درمان این مشکل استفاده می کند و مدام ترسی در وجودش نهفته است که حس می کند ممکن است درگیر یک بیماری خیلی سخت و عجیب گردد.

شخصیت انسان ها متفاوت است و هر کسی فکر می کند که وقتی دچار مشکلی می شود باید هر چه زود تر راه حل آن را بیابد. بعلاوه این که واقعا سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند که می تواند حتی باعث سردرد مجدد شود در صورتی که شاید از قبل هم وجود نداشته باشد.

نتیجه گیری:عده ای نیز این ضرب المثل را حتی در کاربرد های خارج از بیماری استفاده می کنند و البته عمده استفاده آن نیز در همین زمینه بوده و بسیار نیز تلخ است که اگر شخصی قادر به حل مشکلات خود در اسرع وقت باشد و شخصی نیز حس کند که ممکن است این مشکل برای او به وجود آمده اما قادر به انجام کار خاصی نباشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا با موضوع هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد

مقدمه:در صورتی که کسی به امید کمک دیگران بنشیند قطعا با مشکلات و گرفتاری های زیادی در زندگی اش روبرو می شود و حتی ممکن است از مرحله ای به بعد کاملا به دست فراموشی سپرده شود و زندگی اش نیز عاقبت خیر و خوشی برای او نداشته باشد، چون هیچ گاه وابسته بودن نمی تواند نتیجه صرفا خوبی برای انسان داشته باشد و بسیاری از ما را دچار مشکلات سخت و گرفتاری ها خیلی عجیب و بزرگ می کند.

تنه انشاء:بهتر است بیاموزیم که هیچ گاه کسی بهتر از خودمان نمی تواند برای ما تصمیمات صحیح بگیرد، البته این در شرایطی است که به سن تصمیم گیری درست رسیده باشیم و بدانیم که چه چیزی در مسیر زندگی مان خوب و چه چیزی بد و اشتباه است. شاید ضرب المثل هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد را کم تر شنیده باشیم، اما باید بدانیم که تیتر کاملا درست و صحیحی است و به هیچ عنوان نمی توان به آن ایرادی وارد کرد و هر کسی ممکن است در زندگی وابستگی به دیگران داشته باشد.

مسئله اینجاست که این وابستگی در مسیر صعودی و رو به جلوی حتی فرد موفق نیز نباید نقش گسترده ای داشته باشد، ما می توانیم حمایت خانواده خود را در زندگی داشته باشیم، اما وابستگی از سن جوانی به بعد به هیچ عنوان درست و مناسب شخصیت یک فرد کامل و بالغ نیست.

او حالا تفاوت بد و خوب را تا حد زیادی می داند و می تواند بدترین ها را از بهترین ها تشخصیص دهد و ضرب المثل مشهور هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد به ما نشان می دهد که همیشه از سوی دیگران انتظار کمک نداشته باشید.

نتیجه گیری:این وابستگی می تواند اعتیاد کاری برای شما به وجود آورد و به طوری که احساس کنید دیگر راه فراری نیست و در تله ای که روزگار برای شما ساخته است گیر افتاده اید و راه پیروزی نیز به روی شما بسته است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا درباره جمله معروف یکی به نعل می زند یکی هم به میخ

مقدمه:احتمالا بار ها پیش آمده است که افرادی مراعات گر و محافظه کار را در اطراف خود مشاهده کنید که سعی می کنند تمامی جوانب را رعایت کرده و به هیچ عنوان موجب ناراحتی کسی نشوند که البته در مورد این گونه اشخاص از ضرب المثلی استفاده می شود که می تواند بسیار معانی جالب و جذابی داشته باشد.

تنه انشاء:یکی به نعل می زند یکی هم به میخ به ما می آموزد که در برخی محافل برای این که مشکلات بزرگ و سوء تفاهم های عجیبی پیش نیاید می توانیم از هر دو طرف انتقاد و بحث تعریف کنیم، البته که این تعاریف باید منطقی باشد و تنها در مورد شخصیت عده ای باشد که سعی می کنند مدام با یکدیگر مبارزه های خیلی سخت و طاقت فرسا و البته غیرمنطقی داشته باشند، در این میان می توان مجددا تکرار کرد که یکی به نعل و یکی به میخ زدن صرفا نمی تواند معانی خوبی را بازتاب دهد و گاهی نیز در مسائل بسیار منفی استفاده می شود.

مثلا افراد به دلیل سوء استفاده خودشان از دیگران سعی می کنند که جبهه گیری نکرده و با این که حرف دلشان چیز دیگری است، آن را بیان نکرده و مدام پنهانش می کنند.

در این صورت نمی توان انتظار داشت که در یک جامعه شاهد رشد و پیشرفت باشیم، وقتی انتقادی را می بیینیم و اگر در آن زمینه تخصص داریم باید حتما بیانش کنیم تا با مشکل مواجه نشویم، مشکلی که در مرحله ای دیگر از زندگی گریبان خودمان را نیز خواهد گرفت.

نتیجه گیری:این ضرب المثل به ما می آموزد که عده ای برای حفظ منافع خود ممکن است به طور کاملا مشهور از این ضرب المثل استفاده کنند و در زندگی آن ها کاربرد های بسیار طولانی مدت و همیشگی خواهد داشت. گاهی نیز برای جلوگیری از تنش به کار برده می شود که هر کدام منطق خاص خود را خواهد داشت.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا با موضوع ضرب المثل آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

مقدمه:بار ها در زندگی ما و یا اطرافیانمان اتفاقاتی رخ داده است که از گذشته مشخص بوده و نمی توانستیم آن ها را کتمان کنیم، اما به هر حال عده ای دوست دارند تا دریافت نتیجه نهایی صبر کنند، در واقع این در مورد یک دانش آموز که تمام طول سال سعی کرده است و درس خود را به بهترین شکل ممکن فرا گرفته است نیز صدق می کند.

تنه انشاء:تفاوت زیادی میان اتفاقی که از پیش تعیین شده است و همه در مورد آن اطلاع داریم که رخ می دهد وجود دارد تا حدسی که ما در این قبال  می زنیم و حس می کنیم آن طور که باید و شاید یک سری مسائل تعیین نشده است و رخداد های پیش و روی زندگی همه کاملا از پیش تعیین شده نیست و ما در قبال دستیابی به آن ها مسئولیتی داریم که باید انجام دهیم.

ضرب المثل آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است نیز چنین نکته ای را گوشزد می کند، وقتی چیزی که از همه ابعاد مشخص است و قرار است که اتفاق افتاده و گاه سرانجام خوش و گاه بدی دارد را دیگر هر بار بیان نمی کنیم. در نتیجه همه ما باید در مورد آن تحقیقات لازم را داشته باشیم.

ما باید بیاموزیم که هر حرفی نباید مدام تکرار شود، چیزی که از قبل مشخص است قطعا رخ می دهد و تا وقتی که مشکلی پیش نیاید، باید منتظر سرانجام رخداد باشیم. اما گاهی صحبت در مورد مشکلات می تواند چاره ای ایجاد کند برای حل آن و این به هیچ عنوان نکته منفی و بدی نیست.

نتیجه گیری:این ضرب المثل در واقع با زیاده گویی کاملا مخالف است و خاطر نشان می کند که وقتی چیزی به طور دقیق و شفاف مشخص است دیگر نباید در مورد آن صحبت های اضافه ای را بشنویم، شاید بتوان گفت که نقدی دارد بر نصیحت هایی که از مرحله ای به بعد در زندگی مدام می شنویم و هیچ نتیجه ای نخواهد داشت.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


پایه یازدهم انشا ضرب المثل شتر دیدی ندیدی

مقدمه:ما ممکن است در زندگی مان اشتباهاتی انجام دهیم که نمی خواهیم کسی از آن چیزی بداند، در واقع این اتفاق بار ها در محیط اطراف ما رخ می دهد و عموما خیلی عجیب نیست، ممکن است فردی نیز در مقابل شما کار خطا و یا اشتباهی را انجام دهد که به هیچ عنوان پسندیده نیست و شما نیز شاهد این قضیه باشید.

تنه انشاء:اشتباهات گاهی ممکن است بزرگ تر از چیزی باشد که فکرش را می کنیم، اما به هر حال ضرب المثل ها به ما نکاتی را می آموزند که بسیاری از این رخداد ها در گذشته نیز نقش بسته است و به هیچ عنوان چیز عجیب و غیرقابل باوری نیست. وقتی فرد در مقابل شخص دیگری اشتباه و خطا را انجام می دهد از او می خواهد که در این باره با کسی صحبتی نکند.

همین کافی است که ما به طور دقیق و کامل ضرب المثل شتر دیدی ندیدی را درک کنیم که نشان از رفتار و اخلاقی دارد که فرد مقابل ما علاقه زیادی به پنهان کاری دارد و از آن بار ها در زندگی استفاده می کند و ممکن است در ادامه تبدیل به یک خصوصیت بد و منفی شود. نخست باید به خوبی رازداری را بیاموزیم که یک ویژگی مهم در انسان هایی است که همه چیز را به درست ترین شکل ممکن درک می کنند.

هر کدام از شخصیت هایی که در اطراف خود می بینیم ممکن است راز های عجیبی داشته باشند که کم تر کسی در مورد آن ها اطلاع دارد و یا تنها صندوقچه اسرار ذهن خودشان است.

نتیجه گیری:هر کسی در زندگی اش راز هایی دارد که نمی خواهد کسی از آن ها باخبر باشد، مشکل اینجاست که یک نفر شاهد این راز مهم باشد، در این شرایط قطعا این ضرب المثل جای کار خواهد داشت و حتی ممکن است بار ها استفاده گردد. در بسیاری از مواقع رازداری نمی تواند صرفا مثبت باشد، چون ممکن است کلید حل یک مسئله مهم باشد که ما آن را کتمان می کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید. 


پایه یازدهم انشا زندگی تنها در یک کلبه

مقدمه:فرض کنید تک و تنها باید در یک کلبه و دور از شهر و تمام تکنولوژی تا آخر عمر زندگی کنید، شاید برای چند روز و یا حتی چند ساعت در هفته بسیار جذاب باشد اما این که تمام مدت در چنین وضعیتی باشید کمی سخت و نشدنی به نظر می رسد که بسیاری شاید احساس کنند که دیگر راهی به گذشته ندارند و زندگی شان درگیر اتفاقات تلخ و سخت شده است.

تنه انشاء:تنهایی همیشه برای انسان یک اتفاق جذاب نخواهد بود، گاه این که بخواهیم خودمان را تحمل کنیم به مراتب سخت تر و نشدنی تر است، چون اگر انسان با خودش کنار آمده و دوست شود قطعا تبدیل به فرد موفقی خواهد شد، می تواند رک و راست و به دور از هر گونه دروغ زندگی اش را دچار دگرگونی ها و تغییرات فراوانی کند.

ما می دانیم که اگر در زندگی خود محبت را به جریان انداخته و کینه ورزیدن را یک اخلاق بد و منفی بدانیم، قطعا از دید دیگران نیز فردی جذاب تر هستیم. در مورد تمامی انسان ها این شرط وجود دارد که وقتی در یک کلبه تنها باشند، نخستن چیزی که به آن می رسند بی حوصلگی است. انسان ها عموما شخصیت های اجتماعی دارند و همواره می خواهند که در کنار دیگران روز ها و شب ها را سر کرده و تنها نباشند.

تنها بودن و دور بودن از شعر معانی دیگری نیز خواهد داشت، خبری از اینرنت پرسرعت که هر کدام از ما در طول روز ساعت ها درگیر آن هستیم نخواهد بود.

نتیجه گیری:تنهایی همیشه هم برای انسان ها بد نیست، اما اگر طولانی مدت و همیشگی باشد قطعا مثبت نخواهد بود و می تواند روی روحیات انسان ها در شرایط مختلف تاثیرات متفاوت و عمدتا منفی بگذارد، هر کسی می خواهد با کسانی که دوستشان دارد زندگی کند و در واقع از ترس، اندوه و غم نیز رها باشد.

بهتر است که از یاد نبریم، همه انسان ها در لحظاتی از زندگی خود باید تجربه تنهایی را داشته باشند تا بدانند که هم نشینی با دیگران تا چه حد می تواند به آن ها کمک کند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: بنی آدم اعضای یک پیکرند که درآفرینش زیک گوهرند
از جمله بیت هایی است که از شاعر بزرگ ما ایرانیان(سعدی)در کنار دیگر بیت های او سروده شده است.ابو محمد مصلح بن عبدالله مشهور به سعدی شیرازی ومشرف الدین(۶۰۶ الی ۶۹۱ هجری قمری) شاعر ونویسنده پارسی گوی ایرانی است.شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثرآهنگین گیراوقوی اوست.مقامش نزد اهل ادب تا بدان جاست،که به وی لقب استاد سخن داده اندوآثار معروف وی کتاب گلستان در نثروبوستان دربحرمتقارب و نیزغزلیات اوست واین بیت نیز درگلستان آمده است. این استاد سخن بیتی رادرکنار سایر بیت هایش سروده است که بسیار مشهور و متمایزبوده و در مجموعه پیامهای فضا پیمای ویجر برای فضاهای دور دست فرستاده شده است .
این شعر به عنوان پیام برگزیده است،هم چنین شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وب گاه ویجر وناسا خوش حال انگیز است وحتی این پیام چنان دارای معنا ومفهوم بزرگی است که آدم های بزرگی ازجمله باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد که شاعر می گوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به دردآورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
و دبیرکل سازمان یونسکودرسخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند.و همچنین مصراع اول بیت اول به صورت بنی آدم اعضای یک پیکرند نیزنوشته می شود.اما بنا به نسخه هایی که از مصححان چاپ شده است کلمه یک دیگرند »در مصراع اول بیت اول به صورت یک پیکرند نیامده است .کلاٌ در هیچ یک از نسخه های خطی گلستان نیامده است.
مجتبی مینوی درباره ی این مو ضوع می نویسد صحیح شعر سعدی همان اعضای یکدیگرند است واین مضمونی از عبارات معروف عصر سعدی بوده واو جمله را که زبانزد بوده است به قلم درآورده است.همچنین این بیت نیز درسال ۸۹ برروی اسکناس های یکصد هزار ریالی چاپ شد.
قرآن کریم در مورد این شعر می فرما ید:
هر کس،فردی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد،چنان است که گویی همه انسان هارا کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که همه مردم را زنده کرده است.
حضرت محمد(ص) نیز در مورد این شعر می گوید:
مثل مومنان جمله،چون یک تن است چون یک اندام را رنجی رسد،همه ی اندام ها آگا هی یابند،و رنجور شوند.»
مفهوم این متن:مثل مومنان در دوستی و ابراز رحمت و عا طفه به یکدیگر،مثل پیکر است .هر گاه عضوی ازان دردمند شود،دیگر اعضای پیکر،با بی خوابی وتب،با آن عضو همدردی می کنند. محمد جوینی نیز می فرماید:
گر کسی گوید تورا از حال خویش گوش با درد دل آن عاجز دل ریش کن»
مفهوم بیت فوق: که اگر کسی از حال خود دردلی با تو کرد گر که عاجز ونا توان هستی ونمی توانی کمکش کنی لا اقل به حرف او گوش کن که تأثیر زیادی بر خود شخص دارد. همه ی انسان ها انتظار دارم اگر کسی به همدلی همدردی نیاز دارد،کمک کند واگر کمک نکند شایستۀ انسان گفتن نیست.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: زندگی یک پیراهن
سلام. من می خواهم داستان زندگی ام را برایتان تعریف کنم.
من پیراهنی بچّه گانه در یک فروشگاه پشت ویترین بودم و هر روز، افراد زیادی برای خرید من می آمدند امّا به خاطر قیمت که خیلی گران بود کسی مرا نمی خرید.
تا این که روزی پسر بچّه ای با اصرار به خاطر عکس زیبایی که بر تن من دوخته بودند پدرش را مجبور کرد تا مرا هر طور که هست بخرد. از آن روز به بعد، پسرک هر روز مرا به تن داشت و از من جدا نمی شد و ساعت ها به تقش گربه ای که روی من بود خیره می شد و حتی برایش اسم هم انتخاب کرده بود. روز ها همین طور می گذشتند و پسرک بزرگ و بزرگتر و می شدمن کوچک و کوچکتر، تا اینکه روزی مادر پسرک مرا از تنش بیرون آورد و پیراهن نویی به او داد و به او گفت پسرم، تو دیگر نمی توانی این پیراهن را بپوشی چون برایت کوچک شده است.
هم پسرک و هم من خیلی ناراحت شدیم زیرا به هم عادت کرده بودیم. پسرک از آن روز به بعد، مرا همه جا حتی در مدرسه هم می برد و گربه را به بچه ها نشان می داد.
شب ها مرا از خودش جدا نمی کرد و از نظر او من فوق العاده بودم. او از من عکس می گرفت و من را خیلی دوست می داشت.
تا اینکه روزی، پدر پسرک آستین های مرا قیچی کرده و باقیمانده مرا به عنوان شیشه پاک کن و دستمال ماشین، استفاده کرد و پس از مدتی من را دور انداخت. پسرک خیلی ناراحت شد و گریه کرد. شب اول گربه ای را می دیدم که ساعت ها به من خیره شده بود. به گمانم فکر می کرد عکس خودش را می دید. امّا در شب دوم اوضاع بدتر بود و من در ماشین زباله بودم و هر روز به یک جا می رفتم و در حال حاضر، مرا جلوی ماشین بسته اند تا اگر ه ای بخواهد وارد دم و دستگاه ماشین بشود نتواند.
بد هم نیست چون که هر روز به یک جای تازه سفر می کنم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: طعم لبوی داغ
آخ سرم درد گرفت، نگاهی به خودم انداختم و دیدم سرم را با سیخ سوراخ کرده اند؛ فهیدم زندگیم روب ه پایان است. از دوستانم که داخل قابلمه بودند خداحافظی کردم.
از طرفی خوشحال بودم که بالاخره کسی من را انتخاب کرده، آخر من و دوستانم برای همچین وقتی، لحظه شماری می کردیم. الان نوبت من بود. فروشنده من را همراه باسیخ چوبی به دست پسرکی داد. پسرک مرا نگاه می کرد و لبهایش را با زبانش تر می کرد. نگاهش لذت بخش بود. احساس خوبی داشتم که توانسته ام باعث خوشحالی کسی شوم .در همین لحظه پیرمرد فقیری از آنجا می گذشت . لبخندی به پسرک زد و آب دهانش را قورت داد.

پسرک نگاهی به من و نگاهی به پیرمرد انداخت. پیرمرد را صدا کرد و گفت :آقا سلام، لبو دوست دارید؟» پیرمرد از پسرک تشکر کرد و گفت :ممنون عزیزم ٬مال خودت. نوش جان !»یک دفعه بدنم قارچ شدودیدم نصف بدنم در دست پیرمرد است. پیرمرد اشک می ریخت و من خوشحال از اینکه مال دو نفر شده بودم. پسرک دوان دوان به خانه رسید. نصف دیگرم سرد شده بود. پسرک مرا در قابلمه ای گذاشت و رویم نمک ریخت تا داغ شوم ؛ مثل همان موقع ای که فروشنده مرا تحویل پسرک داد پسرک داشت مرا می خورد که به آرزویم رسیدم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: گم شدن
یعنی گم شدن فقط این است که پلاک خانه ات را فراموش کنی؟یا که میشود در لابه لای خاطرات نیز گم شد؟؟؟به راستی گم شدن چگونه است؟؟من خیلی وقت است گم شده ام.در لابه لای تار موهایش.در عمق دریای طوفانی چشمانش.در مستی نگاهش.در گرمی دستانش.در آغوش بی منتش.در بخار چای آلبالویی دست سازش.آری من خیلی وقت است در او گم شده ام.شاید او نیز در من گم شده باشدنمیدانم اما دلم آشوب است ازاین گم شدن ها،میترسم.اگر دیگر پیدایش نشوم چه؟؟!میترسم آنقد در لابه لای خاطراتش گم شوم ک خودش را فراموش کنم.اما مگر میشود کسی را فراموش کرد ک در همه چیزش گم شده باشی؟
چه کنم که حتی در بوی عطرش هم گم شده ام.و او نیز دست نیافتنی ترین گم شدنی است.و ای دست نیافتنی ترینم یادم نمی آید شبی را ک بدون فکر کردن ب تو خوابم برده باشد.شاید گم شدن همین استگم شدن میان "تو" زیباترین گم شدن جهان است.
به قول خودم "تا باشد ازاین گم شدن ها".
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع:یک بغل تنهایی
زخم به وجود آمده رانمیتوان درمان کرد ودوباره به حالت اول برگردانداما میتوان کمی ازسوزش ودردش راکم کرد.
قلب به درد آمده زمین،فشرده می شود وناگهان صدای تکه تکه شدن آن به گوش میرسد.
نفس های آخرش است،اما حال وقت مردن نیست،هنوز ریشه ای درقلبش وجود دارد.ریشه درختی که جز بیابان های وسیع وخالی ازهیچ گونه گیاه همدم ویاری ندارد،تنها درخت آن بیابان بود وعزیزدردانه دشت ها.
آری عزیز بودنش ،امیدی به او داده بود امیدی که باعث رویش برگ هادرشاخه های آن درخت تنومند بود.صدای قدم های مردی به گوش درخت رسید،مردباتبری دردست به سمت درخت میرفت وهرقدمی که برمیداشت لبخندش بیشترمیشد. مردبه درخت که رسیدطناب های دور تبر رابازکردوتبر دردست ضربه اول رابردرخت واردکرد، قلب زمین بیشتر فشرده شد،ضربه دوم راهم مماسه همان ضربه زدتبر را بالا برد تاضربه سوم راهم بزند که متوقف شد کمی اندیشه کرد، آری جز آن درخت درخت دیگری نبود پس چرا باید آنرا هم ازبین ببرد؟
باهمان تبر که از جنس درخت بود باطناب به دور درخت بست که شایدجای زخم راترمیم کند.اما دیگر نوش دارو بعد مرگ سهراب بود وپشیمانی بی فایده. کمرخم شده وسربه پایین راه برگشت را پیش گرفت. زمین لبخند زد، درخت هنوز هم زنده است وخوشحال ازبودن بین خواهانش وچه زیباست وجود امیدی در ناامیدی.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع: زندگی بدون اگرها زیباست
زندگی زیباست؛اگرنیمه ی پرلیوان رادر نظربگیریم٬ اگرتنهازیبایی های پیرامون خودراببینیم٬ اگر بدی هاراکنار بگذاریم وفقط خوبی های افرادراببینیم وبسیاری از اگرهای دیگر؛اماتنها این اگرها کافی نیستند.برای رسیدن به یک زندگی زیبا وخوب باید اگرهای زندگی راحذف کرد.
من شخصی نابیناهستم٬ همانطورکه گفتم٬برای رسیدن به یک زندگی زیباوخوب اگرهای زندگی ام را حذف کرده ام٬ من با اینکه تونایی دیدن راندارم اما چشم دلم همواره روشن است٬ چشمی که باسعی وتلاش من٬ تنها زیبایی هارا میبیند٬چشمی که باعث و بانی امیدواری من برای رسیدن به یک زندگی زیبا وخوب است٬چشمی که بدی های افراد راکنار میگذارد وتنها خوبی هارامیبیند٬چشمی که تمام افرینش نقاشی شده برروی زمین رادرذهنم به تجسم درمی اورد٬ چشمی که باعث گسترده شدن فکرو ذهن من شده است.
درمقابل من وامثال من٬افرادی هستندکه بینا اند٬اما درحقیقت هیچ چیز را نمیبینندو چشم دلشان همیشه خاموش است‌. انهاخودرا زندانیی٬درزندانه کوچکی که زندانبان ان خداست تصور میکنند؛زیرا فکروتصورانها از خداوافرینش٬ محدود است درواقع انها کوته نظرهستندوتنها زشتی های اطراف خودرا میبینندو توجهی ب زیبایی ها ندارند؛ به همین خاطراست که امیدی برای رسیدن به زندگی زیباراندارند. انان تنها چیزی راکه میبینند٬باور میکنند و ب عمق موضوع یا حقیقتی نمی اندیشند وهنگامی که یکی ازانهامرا میبیند که دیدمن به اطرافیان و پیرامونم چگونه است٬بسیار متعجب میشوند! فقط متعجب میشوند وهیچ تلاشی برای رهایی از این کوته نظری نمیکنند.
ایامانبایدبه عمق وژرفای هرحقیقت یا موضوعی بیندیشیم وبرای رسیدن به یک زندگی زیباوسرشاراز ارامش وخوب اگرها٬افسوس ها٬ای کاش هاو بسیاری از کلمات ناراحت کننده ی دیگر رااز زندگی خود حذف کنیم؟ زندگی بدون اگرهاست که زیباست.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: تنگ بلور یا وسعت دریا
در فضای بیکران دریا می گشتم به دنبال چه نمیدانم اما همین قدر می دانم که دلم چیزی می خواهد.
چشم می گردانم و به اطراف خیره می شوم، به ماهی های در حال پرواز که خوشحالی و شادمانی از جشمانشان کاملا مشهود است ؛اما من همچنان در پی احساس امنیت، امنیتی که آن را در تنگ بلورینی تجربه کردم که گمان می کردم که آزادی ام را گرفته است.
جستجو را با پیداکردن حفره ای در صخره ای مرجانی پایان دادم و در همان جا اتراق کردم چشم برهم نهادم تا خستگی راه از تنم دور شود.
کف تنگ پر بود از سنگ های ریز و رنگی که رنگ های زیبا و چشم نوازش در شفافیت آب نمایی دیگر یافته بود.
پسرکی که اسمش را نمیدانم روبروی تنگ می ایستد و با تعجب به بازی من با حباب و آب نگاه می کند و من غوطه ور در فضایی کوچک اما امن و ساده پایکوبی می کنم.
ناگهان از خواب بیدار می شوم خوابی که سرگذشتم را در تنگ کوچکی بیان می کرد در خانه ای در نزدیکی دریا.
باری دیگر به گردش درون آبزم با خود فکر می کنم ای کاش به تنگ بلورین راضیم اینچنین درمانده نمی شدم.
ه ای را روبروی خود دیدم با آخرین توانی که داشتم پا به فرار گذاشتم.
در نزدیکی های ساحل با دیدن قلاب ماهیگیری بارقه امیدی در من تابید خود را به طعمه رساندم و پس از آن.
تنگنا همیشه هم بد نیست گاهی فرصتی است برای زندگی آسان.
من اکنون در تنگی کوچک با ماهی دیگری به نام پانی آشنا شدم ؛دوست خوبی است امیدوارم زندگی آرامی داشته باشم.
گاهی اوقات آزادی های زیاد امنیت مان را می گیرند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: آب مایه حیات
آسمان صاف است و آرام،آسمانی که فقط اسم در آورده وگرنه قلبش همانند قلب بلبلی ،کوچک وتنگ است،که هر روز میگیرد وفیروزه و الماس را به چشمانش میهمان میکنند.
میهمانانش بسیار محترم و گران بها هستند، اما چه فایده که زیاد نمی مانند. آنها بر سرکره ی خاکی می ریزندکه مردمانش قدر آن ها را نمی دانند ودست در دست دیگری بر سر آنها قدم میزنند.
مردمانی که کوشا وساعی هستند، زنده دل اندو عاشق پس انداز شئ های با ارزش برای نونهال های آینده هستند.
آن ها طاقت دیدن بیابان های سوزان وتشنه لب را ندارند و بادیدن چنین مناظری به پهنای صورت اشک می ریزند.
در کره ی خاکی موجوداتی زندگی می کنند که بسیار منظم ومرتب هستند،، دوست دار شست و شو هستند و هر روز باید ، حیاط،ماشین،پله هاو
شست وشو دهند وبه دلبندان خود بیاموزند که باید منظم ومرتب بود.آنها به علاوه محیط زندگی به آراسته بودن خود اهمیت می دهندو ساعت ها در حمام مشغول شست وشوی خود می شوند.
پس چرا این موجود به ظاهر ، آداب دان، کوشا و پاکیزه که عاشق پس انداز برای نسل های خود هستند، این قدر آب را هدر می دهند.
مگر آب مایه ی حیات نیست؟ این انسان ها تحمل دیدن بیابخانای سوزان را ندارند ،پس چگونه می خواهند در آینده ی نزدیک در بیابان های محله ی خود زندگی کنند؟
آب در دست ما امانتی است که باید به دست کودکانمان برسانیم.
پس آداب دان باشیم از آب مراقبت کنیم ودر حفظ آب کوشا باشیم وآن را پاکیزه نگهداریم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: تلفن همراه
موضوع انشا در مورد تلفن همراه (موبایل)، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا
سلام علیکم.من یک گوشی ام.یکی از میلیارد ها گوشی دیگه.حتما براتون عجیبه که چرا و چجوری دارم حرف میزنم.خوب برای خودمم سواله.خوب میتونم دیگه.شما میتونین منم میتونم.اه.حواسمو پرت کردید.از دست شما آدما.خوب داشتم مگفتم
یه روز من و صاحبم میراندا،با هم رفتیم بیرون برای خرید لباس.
من چندتایی شکایت دارم.اول اینکه هی وسط خیابون با من کار میکرد و نزدیک بود جفتمون رو به کشتن بده.دوم اینکه بعد از کلی راه رفتن،برای خودش آب خرید و اصلا به من تعارف نکرد و همش و خودش خورد.خوب منم تشنم میشه :(
سوم اینکه.نه نه نمیگم.چرا میگم.سوم اینکه منو تو دستش خیلی شل گرفته بود،یهو از دستش افتادم و به مدت ۴ دقیقه عو ۲۷ ثانیه بیهوش بودم.
بعد از کلییی پیاده روی،به لباس فروشی رسیدیم.فروشنده،یه سلام گرم و دوستانه به میراندا کرد ولی اصلا به من نگاه هم نکرد.
راستی،وای نبودین ببینین چه لباس زشتی برای خودش خرید.اگه از منم نظر پرسیده بود،الان مثل پرنسسا شده بود.بعد از کلی بیرون موندن از خونه بالاخره رسیدیم.وای من داشتم خاموش میشدم.فقط ۳ درصد شارژ داشتم.اما خوشبختانه میراندا منو نجات داد و به سرعت نور،منو زد تو برق.ولی نمیدونم بخاطر من اینکارو کرد یا بخاطر خودش.
حالا که دارم فکر میکنم،داره از میراندا بدم میاد >_<
خوب اینم از خاطره ی دیروز من.
شما خاطره ای چیزی ندارین بخواین به من بگین؟ خوب خداروشکر.خودمم حوصله ندارم بشنوم.
ای وای میراندا اومد.دوباره باید خفه خون بگیرم.خوب من رفتم.خوش گذشت.بای بای
موضوع انشا در مورد تلفن همراه (موبایل)
موضوع انشا: تلفن همراه (طنز)
تلفن همراه را از این نظر تلفن همراه مینامند که همه جا با ماست از جمله خانه خیابان صف اتوبوس و …. تلفن همراه هرچه بزرگتر و به سایز نان بربرس نزدیک تر باشد ما را با کلاس تر با اهمیت تر و مهم تر جلوه میدهد زیرا در دستان ما جا نمیشود و دیگران را وادار میکنند جور دیگری به ما بنگرند
میتوان با آن پیامک های درشت ریز چاق لاغر یا بدون متن بدهیم و به اصطلاح دوستان را سر کار بگذاریم و از دور تفریح گنیم و بخندیم!!!
توجه داشته باشید هیچ وسیله دیگری همچنین قابلیتی ندارد تلفن همراه با اعتماد ترین و رازدارترین دوست ما در دنیاست زیرا رمز و قفل دارد و برای حفظ راز های ما تا جای ممکن ایستادگی میکند
ممکن است با چکش له شود ولی چیزی را لو نمیدهد و به اصطلاح نم پس نمیدهد تلفن همراه به ما این امکان را میدهد که در این بودن نباشیم و در عین همراهی با دوستان جدا از آن ها و با تلفن همراه خود مشغول بازی باشیم
خوبی دیگر تلفن همراه این است که هر گاه کسی با ما کار داشت به راحتی میگوید مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد پیام شما از طریق سرویس صوتی به مخاطب اطلاع داده میشود برای کاستن از هزینه های تماس گاهی بهتر است بگوییم شارژم داره تموم میشه با من تماس بگیر و یا اگر نخواهیم تماس بگیریم میگوییم شارژم تمام شده بود
تلفن همراه همبازی خوبی هم هست و گاهی میتوان از صبح سحر تا بوق سگ با آن بازی کنیم تا خوابمان ببرد پس تلفن همراه همراه همیشگی ما بهترین همبازی و رازدار ماست و کم خرج و با اعتماد و بهترین دوست ماست.
موضوع انشا در مورد تلفن همراه (موبایل)
موضوع انشا: تلفن همراه (غیر طنز)
موضوع انشا در مورد تلفن همراه (موبایل)، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا
اگر سی سال پیش به کسی میگفتید وسیله ای ساخته خواهد شد که بدون اینکه به سیم وصل باشد با آن میتوان ازتباط برقرار کرد بی شک به شما میخندید و با تعجب به شما نگاه میکرد
اما امروزه یکی از مهمترین وسایل ارتباطی تلفن همراه است و بسیاری از بخش های زندگی ما به ان گره خورده است از پرداخت فیش های آب و برق گرفته تا تماشای تلوزیون و انجام کار های بانکی از طریق تلفن همراه میسر استشماره صد ها و هزاران نفر از دوستان و همکاران را میتوان در آن ذخیره و نگه داری کرد میتواند مانند یک منشی یادداشت ها را برای ما به خاطر بسپارد و در صورت وم به ما یاد آوری کند
تقویم قرآن و انواع کتاب ها را میتوان در آن نگه داری کرد و به راحتی میتوان از آن در هر جایی بهره برد و چون اندازه ی آن کوچک است ما را از نگه داری قفسه های بزرگ و کتاب های قطور بی نیاز میکند
با تلفن همراه در هر لحظه میتوانیم به دوستان و آشنایان خود دسترسی داشته باشیم و از اخرین اخبار جهان مطلع شویم اما این وسیله با ویژگی منحصر به فرد مضراتی هم دارد:
این دستکاه ممکن است ما را از جمع دوستان و اشنایان دور و منزوی کند و در حالی که در کنار آن ها هستیم از آن ها غافل باشیم
و ضعیفی چشم و امواج سرطان زا و …
تلفن همراه زندگی امروزه را از خیلی از جهات راحت تر کرده است اما باید توجه داشته باشیم که بیش از حد از آن استفاده نکنیم و همیشه اعتدال را رعایت کنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع: گذر رودخانه در دل دشتی زیبا
به نام پروردگار مهربان…
رودخانه!چه نام زیبایی! نامی که با شنیدنش زلالیت و پاکی در ذهنمان تداعی میشود و با خود آرامشی مثال زدنی را برایمان به ارمغان می آورد.
رودخانه با صدای دلنشین شر شر خود از دل دشتی سبز عبور میکند؛دشتی که سبزی اش چشم را خیره میکند و مانند نگینی در زمین میدرخشد.رودخانه آن قدر پاک و زلال است که سنگ های ریز و درشت غلتان درون آن به آسانی دیده میشوند. در کنار رودخانه زنبق های زرد رنگ رشد کرده اند که خود را به دل زلال رودخانه سپرده اند و با هر تکان رود به رقصی موزون در می آیند.گل های بنفشه و نسترن در اطراف این رود فراوان اند که با دستان پر مهر و سخاوتمند رودخانه از تشنگی نجات میابند و سیراب میگردند.رودخانه در مسیر خود با پیشکش کردن بخشی از وجودش به حیوانات و گیاهان بی رمق آنها را پر انرژی و شاداب میسازد.
رودخانه گاهی آهسته و بی رمق در حرکت است و گاهی آنچنان تند و باشتاب حرکت میکند که گویی مادری از وجود تهدید و خطری برای فرزندش آگاه شده و میخواهد هر چه سریع تر سنگ های مزاحم را کنار بزند و خود را به فرزند دلبندش برساند تا از آن محافظت کند.
کاش ما هم سخاوت رودخانه را داشتیم تا همهٔ موجودات اطرافمان را از عشق،مهر و محبت سیراب کنیم؛کاش ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی را را بلد بودیم تا مانند رودخانه برای کمک به دیگران از وجودمان بگذریم .گذر عمر ما مانند گذر رودخانه است ،خیلی سریع تر از آنچه تصور کنیم سپری میشود ؛سعی کنیم در مدت محدود زندگی مان مهربان و بامحبت باشیم .
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفر و رهگذریم
آنچه باقیست فقط (خوبی)هاست.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا :قضاوت
قضاوت کردن از نوع طرز فکر خود نسبت به دیگران و یا قضاوت کردن از روی ظاهر فرد اصلا کار شایسته و پسندیده ای نیست.
خداوندا؛ به من بیاموز قبل از آنکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفشهای او راه بروم.
زندگی هم همینطور است.
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می کنیم، آنچه می بینیم به درجه شفافیت پنجره ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد.
قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که می بینیم درپی دیدن جنبه های مثبت او باشیم؟
آیا در دادگاه جمع دوستان! کوچکترین حقی برای دفاع او قائل هستیم؟؟
ببینیم می توانیم همه چیز را فقط سیاه یا فقط سپید نبینیم؟
بهتر نیست خودمان را جای آن شخص بگذاریم؟
آیا قدرت دفاع در جمعی که همه علیه کسی صحبت می کنند را داریم؟
مگر نشنیده ایم که اگر خلافی را هم دیدی فقط به خود او تذکر بده و از بیانش سرباز زن؟
چه برسد به اینکه ندیده باشی و یا اصلا نبوده باشد؟؟
داستان شعیب پیامبر را شنیده ایم که به خاطر تنها یکبار قضاوت زودهنگام، پیامبری از نسلش برداشته شد؟؟و مهمتر اینکه آن قضاوت به آبروی کسی مربوط نبود.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: نگذار زمین، دو تا شود
این روزها، در افکار خود غرق شده ام؛ اما اشتباه نکن، فقط من نیستم.هواپیمای خیال مسافران زیادی دارد، اما هنوز جا هست، تو هم سوار شو. بیا تا با هم به دوردست ها، به آینده ی زمین سفر کنیم.
جیک جیک گنجشکان با صدای بی صدای سکوت در هم آمیخته است. در میان عطر گل ها، طراوت برگ ها، بلندای قد درختان و معصومیت نگاه سبز سبزه ها، قدم زدن به سوی ساحل لذت وصف ناپذیری به درون انسان سرازیر می کند.بوی نشاط از هر سو به مشام می رسد.
نگاهم را به آسمان می دوزم. ستاره های درخشان، چادر مشکین شب را منجوق دوزی کرده اند. ناگهان نوری در فضا پیچیده و رعد میان کلام صامت شب می پرد.
مسیر نگاهم را به رو به رو کج می کنم و با دیدن دریا، لبخند گرمی به چهره ام پاشیده می شود. کفش ها و جوراب هایم را در آورده و پا به سوی دریا می روم و اجازه می دهم تا ماسه ها، پاهایم را نوازش دهند.همان ماسه هایی که چون مروارید های خاکستری رنگ، تاج ساحل را آراسته اند. امواج می آیند و می روند اما من ، همچنان اینجا می ایستم، می ایستم و تماشا می کنم آبی آب های خروشان را و به این می اندیشم که آیا ده ها سال بعد، دریایی خواهد بود؟ جنگلی خواهد بود؟
شاید وقتی فرزندانمان حرفی از زمین بشنوند، بپرسند کدام زمین؟ زمین سابق یا زمین فعلی؟زمین گاه سبز و گاه آبی گذشته ها، یا همواره خاکستری حالا؟
نباید اجازه داد این اتفاق بیفتد،زمین یکی است، زمین سابق همان زمین فعلی است اگر صدای ناله های آن را بشنویم و چاره ای بیندیشیم، وگرنه .
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشای رنگی خدا
چشمانم را می بندم، واژه‌ی طبیعت را می نگارم روی دستم، قلبم سبز می شود، نیلوفری در قلبم می‌روید و می‌پیچد دور قلب سبزم. ساقه اش از ته روح شفافم سر می‌کشد. بالا می‌رود، بالا و بالاتر. فریاد می‌زند:بیا طبیعت این جاست‌.»
با نسیم بهاری هم نوا می‌شوم ، از نیلوفر می‌گیرم و بالا می‌روم. روی هاله ای از ابر می‌ایستم و از روی گیسوی طلایی خورشید سر می خورم تا طبیعت.
در میان جاده‌ای سبز فرود می‌آیم. بوی سبز می‌آید، بوی شور بوی زندگی. دست در دست نسیم قدم می‌زنم در کلاس شکفتن‌. اینجا خاک معلم است و یاد‌می‌دهد درس شکفتن را به غنچه‌های امید.
اینجا زندگی ست که می‌روید از میان قلب پاک و سفید قاصدک‌ها.
می‌چشم مزه‌ی خیس خاک را، می‌بویم بوی صورتی رنگ لاله هارا و لمس می‌کنم حس لطیف اشک غنچه هارا. اینجا چشمه است که پرواز می‌کند در آسمان قطره‌ای شبنم و کبوتر است که می‌جوشد از قلب طلایی پرواز.
اینجا باران اشک ابر نیست، باران حس لطیف و زلال عشق آسمان است به شب‌بو های تشنه، به مروارید‌های سیاه کفشدوزک روی‌برگ.
اینجا منم که می‌دوم در رگ های ‌برگ نهال زندگی، منم که قدم می‌‌زنم در پس کوچه‌های دفتر انشای پروردگار.
روی بال نسیم قدم می‌زنم برای معرفت برای درک رنگ شفاف موضوع انشای خداوند.
نترسید!! مواظب غنچه ها هستم می‌دانم نویسنده تازه آنها را نوشته است. شاید رنگ جوهرشان پخش شود! آری می‌دانم، باید مواظب باشم که نشکنم سکوت پرهیاهوی سبزه هارا.
اینجا قلب ها سفید است؛ جان ها سبز است و صفحه های دفتر خدا آبی. اینجا شاید بند باشد نفس طبیعت به یک غنچه ی کوچک.
آری خداوند همواره می‌نویسد، او هیچگاه خسته نخواهد شد.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا با موضوع روز معلم
عشق با تو آغاز شد.
کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت.
تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری.
تو بودی و کوله باری از مهر؛
ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم
و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.
بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛
قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی
و علم در ما جوانه زد.
نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم.
ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی
را با تو گام برداریم.
دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیب ها همراهمان کردی تا در یخ بندان جهالت،
در جا نزنیم.
چراغ دانشی که در دست ماست،
روشنایی از تو دارد، معلّم
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: من یک معلم هستم
من یک معلم هستم.
کسی که پیمان بسته اندک دانسته هایش را فریاد کند و سهمی در شکفته شدن شکوفه های زندگی همنوعانش داشته باشد، هر چند چهره ام از سیلی دردها و نامهربانی ها سرخ شده اما دلم سبز و روشن است از شوق یاد گرفتن و یاد دادن اما چه کنم که این شوق هراس زندگیم هم هست. هراسی عظیم که در گوشه ای از وجودم سایه افکنده و تاریکی اش ضمیرم را میخراشد. هراس فهمیده نشدن و مجهول ماندن.هراس نگفته شدن و نهفته ماندن.
من آنم که هر روز به اشتیاق دیدن، تعلیم و تادیب آینده سازان جامعه اش با تبسمی بر لب وارد پرورشگاه اندیشه شان میشود و آغاز میکند به نام خداوند نون والقلم:
هیس. همگی به گوش باشید که زنگ املا است. امروز قرار است درس زندگی را دیکته کنیم و شادی هایش را واژه به واژه و حرف به حرف در ضمیر خود هک کنیم، زیر اتفاق های زیبا خط بکشیم و غم و آزردگی ها را خط زنیم.
زنگ انشا که میشود عشق به کلاس می آید و روحی در کالبد کلاس دمیده میشود.دانش آموزان همه در ساحل تفکر می نشینند و جویباری از کلمات و جملاتشان جاری میشود و با قلم شیرین و گیرای خود می نویسند. از حرف دل های آبی و بزرگشان، از زیبایی و خوبی ها، عشق و امید
ساعت فارسی که میرسد از زبان افسونگری میگویم، زبان شاهنامه. میگویم از بیشمار افسانه هایش، از جم و کیخسرو و اسفندیار، از پهلوانی های رستم و آرش و کاوه. از بلخ تا روم میرویم و نوای عشق مینوازیم. میگویم از بر شدن حافظ به آسمان غزل و سعدی نامدار
آری من یک معلم هستم.یک پاره آتشم با شعله های شور و اشتیاق آموختن و آموزش دادن.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: صدای زنگ آخر
واقعا سخت است بدانی می توانی خیلی بهتر از این باشی ولی نیستی ، یکهو صدایی وسط حرف هایمان افتاد ، این صدا از کجا می آمد ؟ !¡!
آنقدر گرم گفت و گو با معلم فلسفه بودم که متوجه ی گذر زمان نشده بودم . انگار خشکم زده بود ، همه از کلاس بیرون رفتند ، معلم هم با خداحافظی کوتاهی از من جداشد.
خیلی سخت است بدانی ، صدای آخرین زنگ مدرسه ات راشنیده ای و نتوانی جبران کارهای نکرده ات را انجام دهی .
اتمام سال تحصیلی .
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشای تصویر نویسی با موضوع: دورترین فاصله یک متری دنیا
بالباس های پاره طوسی رنگ مشغول گشتن توی سطل اشغالی های شهر بود ‌، دنبال یه چیز قابل خوردن تقریبا یک هفته بود که غذا نخورده بود، ازاین کار متنفر بود هیچ وقت فکرشو نمیکرد که این حال و روزش باشه ولی مجبور بود گرسنگی امونشو بریده بود
یاد رویاها آرزو های بچه گیش افتاد دست از گشتن برداشت خودشو از اشغالا بیرون کشید وبا نا امیدی قدم برداشت، تغریبا به وسطای خیابون رسیده بود که ایستادو گونی کثیف رنگش از دستش افتاد و خیره شد به ماشین های مدل بالایی که به ظاهر در یک متریش بود
اما واسه رسیدن به اون ها به اندازه مسافت یک دنیا فاصله داشت.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: از من از پرواز میپرسی؟
از منی ک به زمین چسبیده ام؟ از منی ک اسیر این دنیاشده ام؟ پرواز را باید ازعقاب پرسید آنگاه ک بال میگشاید و ازفراز قله ها و کوه ها و دشت ها و صحراها و به سمت بی نهایت پرواز میکند و روشنی و لذت را در چشم خود در بیکران آسمان ها میبیند. ولی. نه! این روزها پرواز را احساس می کنم، لمس می کنم و در تلویزیون ذهنم تماشا میکنم: پرواز کبوتری که با تمام قوا جنگید و جانش را تقدیم آرامش زمین کرد و به آسمان افتخار پروازش را داد.کبوتری که فهمید عشق را، لذت پرواز را. کبوتری که زمین لیاقت ماندن او را نداشت و آسمان او را به میهمانی خوددعوت کرده بود. او بالی از جنس ایمان داشت چیزی  داشت که درکش برای زمنیان سخت بود برای همین رفتنش به اوج خوشبختی را اینگونه یاد می کنند: پرواز بدون بال.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: زندگی چیست
زندگی چیست؟ زندگی رؤیایه شیرینی است که برای رسیدن به آن تلاش زیادی کردیم اما به آن که رسیدیم جز سرابی
وهم انگیز چیزی نیافتیم. سرابی که دلیل دل خوشیمان است،اما تا به کی به لذت های پوچ و پوشالی دل باید بست؟؟؟
تاکی باید احساساتمان راسرکوب کنیم تا مبادا غرورمان خرد شود.
برای یکبارم که شده باید از نو شروع کنیم، باید چشمهایمان را ببندیم و به ندایِ قلبمان گوش دهیم. ندایی که همواره چسب سخن ممنوع به رویش زدیم تا مبادا چیزی بگوید و بند را آب دهد و رسوایه عالممان کند. اما کافیست.
اینبار میخواهم چونان پرندگان،آری از هر حس و حالی در اسمان بیکران خداوندی به پرواز در آیم و همراه با لبخند گلِ سرخی بشکنم وبا موسیقی روح نوازی لبخند به لب بنشانم و دنیارا مثال جعبهٔ
مدادرنگی ببینم
احساس زیبا و دلنشینی است. روحم سرزنده تر از هر زمان است و قلبم باشوق بیشتری در کنج سینه ام می تپد وحس امید به زندگی را در رگهایم جاری میسازد. حس عجیب و خوشایندی که در تار و پود وجودم رخنه کرده، جانی دوباره به کالبدم دمیده است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: دانشگاه زندگی
هر برگی از درخت که در کالسکه ی چوبی اش قهقهه زدن را یاد می گیرد، هر جوجه ای که ناگهان خود را در مبلمانی نه نفره می بیند و بر سر مادرش فریاد گرسنگی می زند، هر ماهی ای که به آکواریوم جدیدی مهاجرت می کند و هر نوزادی که گرمای محبّت مادرش او را عرق سوز می کند دوست دارند که عکس های جدیدی بر آلبوم خاطرات زندگی خود بزنند، عطش دانش دارند و رویای نوشتن انشای موفقّیّت را در سر می پرورانند که بهترین مکان برای تمام این ها دانشگاه زندگی است.
این دانشگاه مشخّصاتی منحصر به فرد دارد.این دانشگاه دورترین و نزدیک ترین مکان تحصیل به هر کاشانه ای است.این دانشگاه متشکّل از یک دفتر انضباطی ، کلاس های درس و کلاس ورزش است. با شاگرد هایی که در این دانشگاه مشهور اند آشنا شویم: خوبی و بدی همیشه با هم رقابت دارند امّا معدل خوبی بیشتر است، شادی و غم همیشه در انتهای صف و کلاس ها هستند و آش کلاس را یا شور می کنند یا بی نمک، امّا این ترس و آرامش هستند که یا دانشجویان را به یاد امتحانات ترم می اندازند و یا آنها را به یاد وقت هایی که برای جبران و درس خواندن دارند می اندازند. امّا امان از این امید و ناامیدی که هر زنگ با هم دعوا می کنند و کنار دفتر انضباطی چادر زده اند.
اکنون بخش های مختلف دانشگاه را بشناسیم. دفتر انضباطی را به دست خانم طبیعت سپرده اند که یا به دانشجویان سبد کالای نعمات خداوند را رایگان هدیه بدهد و یا از دانشجویان بد کوپن نوبتی سبد کالا را هم بگیرد. اساتید کلاس های درس بسیار تحصیل کرده و باسواد هستند. استادمهربانی، ریاضی و حساب ارزش محبّت و رئوفت را یاد می دهد، استادم علوم تجربی با هم زیستن را یاد می دهد و استادتجربه، ادبیات اندرز گرفتن و اندرز دادن را آموزش می دهد. امّا معلم ورزش که استاد رقابت باشد، کلاسی بسیار کوشا و فعّال دارد. کلاسی که دانشجوهای به خواب رفته را با تلنگری خیلی سریع و تند به خود می آورد.
این دانشگاه گروه سرود هم دارد. در این گروه بهار پیانو می نوازد، تابستان سه تار آبشار را می زند، پاییز خوش صدا تک نوازی می کند و زمستان با ویولونی از قندیل هنرنمایی می کند.گروه حیوانات خوش خط و بال با سُم،شاخ،دم،خرطوم و صدای خود ، آهنگ شعر این سرود را زمزمه می کنند.
اوضاع همیشه در این دانشگاه یکسان نیست و گاهی اتفاقاتی برای دانشجویان می افتد.مثلاَ گاهی برگ دل نازک درخت ، فدای خشم مدیر دانشگاه می شود که می آید و موی درخت را می زند، گاهی جوجه گنجشک کنجکاو و سرگردان هنگام پرواز کردن و ترک لانه با نوک خود و یک سقوط به زمین سلام می کند، گاهی بدن ترسان و ناآرام ماهی می ترسد مادرش را پیدا نکند و گاهی ممکن است که کودک بازیگوش جلوی پایش را نگاه نکند و زمین بخورد. امّا دانشجویی در پایان ترم این دانشگاه موفّق است که بدون حسرت و افسوسی و با یادداشت کردن نکات آن ها در دفتر مشق زندگی به زیستن ادامه دهد و امید به آینده داشته باشد.
ای دانشجویان دانشگاه زندگی، بیایید با قدر دانستن تعلیمات اساتید زندگانی و کسب دانش و آگاهی پس از این دانشگاه در بهشتی بی پایان فارغ التّحصیل شویم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

بعضی از چشم ها دریایی هستند و پرازتلاطم، بعضی عسلی و پراز شیرینی ، چشم آنچه را میبیند باور میکند. عشق اما باور نمیکند آنچه را چشم باور دارد. چشم ها میدانند چگونه ببینند

چگونه سخن بگویند، چگونه تورادر موج های خروشانشان بالا و پایین کنند. عشق اما دست و پاچلفتی، نگران و مضطرب است، ناگهانی می آید و ناگهانی میرود ، سراز پانمیشناسد. گاهی آنقدر میماند که زبانزد میشود و گاهی آنقدر زود میرود که نام هوس را می گیرد. بعضی از چشم ها پراز عشق هستند وبعضی از عشق ها خالی از چشم

چشم های عاشق پاک و مقدس اند، پرنور و درخشان اند ، به دلت می چسبند ودر تاروپودت اثر میکنند ولی عشق های بی چشم اما نادان اند و جاهل ، دل فریب و زودباور، رنجور و ناتوان

بعضی چشم ها دروغ گویند و بعضی راستگو، بعضی فریبنده و بعضی پاک و بی ریا. بعضی چشم ها خلاصه ی داستان های درام و عاشقانه هستند و بعضی از عشق ها خلاصه ای از داستان هایی ساده و معمولی. امان از چشمهایی که درد عشق را هویدا کردند و امان از عشق هایی که مانند رازی در چشم ها پنهان ماندند ‌.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


کووید۱۹ گلادیاتور میشود

کووید۱۹ همان گلادیاتوری است که در نبردِ تن به تنِ خشم و غیرت کرونا نام گرفت؛گلادیاتوری از جنس ویروس ها،ویروس هایی که تیشه به ریشه ی بشریت،در واپسین روزهای سال زده اند.

گلادیاتوری جسور و جاه طلب که باکی از جام های الکلی در رقاص خانه های سراسر میکروب و آلودگی ندارند.

و الکل هایی که همسان گلادیاتور های جبهه ی مقابل اند و کمر به نابودیِ تک گلادیاتورِ نبرد،کرونا ویروس بسته اند.

و انسان هایی که گاه بی توجه به دیگر گلادیاتورهای بهداشتی،اسیرِ دست کرونا ویروس میشوند و بعضاً مرگ را لمس میکنند یا ناامیدیِ جنگ با این گلادیاتور در تار و پودِ وجودشان رخنه میکندو چه غم انگیز است این نبرد برای این گروه از انسان ها

و اما گروهی دیگر از دوپانماهایی که در میدان هیاهوی وحشت کرونا ویروس ،پیروزِ میدان اند؛و تنها سلاح جنگی آن ها برای این فتح بزرگ، مواد ضدعفونی کننده اند.

و گروهی که متفکرین نام گرفته اند،بر این باورند که کرونای امروز همان گلادیاتور تنهای دیروز و روزهای قبلش است ؛که از دردِ نادیده گرفته شدن بر کلِ جهان تسلط یافت تا آشفتگی های انسان های کوته نظر و سست عنصرِ زمینی را تسکین دردِ تنهایی اش کند!

انسان هایی که در پوسته یِ پاکیزگی فرو رفته اند غافل از اینکه استرسِ درگیرنشدنشان با گلادیاتورِ بحرانیِ قصه یِ این روزها،دیگر گلادیاتورها را هم ب مرزِ نابودی می کشند.نابودی ک برای کرونا ویروس بزرگ تر از صدها پیروزی است!

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا با موضوع سفر با کرونا

یک شب عادی بود،مثل همیشه.بادی سردی درون غار می وزید اما گرمای گپ و گفت درون غار از سرمای هوا می کاهید.شاید از خودتان بپرسید من که هستم؟نه بحث از انسان های اولیه است نه از خون آشامان درون غار .فقط من هستم کرونا.البته اسم شناسنامه ای ام (کووید ۱۹)است ،اما کرونا صدایم می زنند.

برویم سر اصل مطلب.خانه ای کوچک در بدن یک خفاش داشتم و با بقیه دوستانم در بدن دیگر خفاشان زندگی می کردیم.اما همه چیز از بحث همان شب شروع شد،بحثی عجیب از موجودی به نام انسان.هیچ یک از ما کرونا ها نتواسته بود یک انسان را ببیند یا وارد آن شود.

در آن بحث پر محتوا غرق شده بودیم که ناگهان دو سایه وارد غار شدند ،خیلی راحت چند تا از خفاش ها را گرفتند درون کیسه ای انداختند و رفتند.خفاش من هم جزو آن ها بود.

سفر طولانی بود انتظار داشتم از هر جا سر درآورم جز جایی به اسم رستوران.از خط عجیب و غریب و چشم های بادومی و اطلاعات سرشارم فهمیدم در کشوری به اسم چین هستم.تا به خودم آمدم دیدم که خانه ام پخته شده و من درون ظرف سوپ شناورم و برای بقا می جنگم.آخه سوپ خفاش هم مگر غذاست؟

به میز کناری ام نگاهی کردم،رفیق گرمابه گلستانم یعنی آنفولانزایH۱ N۱را دیدم،میز بعدی پسرخاله ام ویروس سرما خوردگی رادیدم .خلاصه که تمام آشنایان و دوستانم را در آن رو ملاقات کردم.بیشتر شبیه اجتماع انواع ویروس ها بود نه رستوران.تا یادم نرفته بگویم معلم اول دبستانم یعنی ویروس ابولا را دیدم نسبت به قبل وضعش خیلی بهتر شده بود و حالا دیگر ما را تحویل نمیگرفت.

تا به خودم آمدم آن انسانی که خیر سرش یک فرد فهمیده به نظر می رسید مرا همراه با کله ی آن خفاش فلک زده داخل قاشق گذاشت و به سمت دهانش برد و بعد همه جا تاریک شد.

۲ دلیل مرا برای تبدیل شدن به یک قاتل زنجیره ای ترغیب می کرد۱=انتقام از انسان ها ۲=شهرت.من هم مثل هر موجود دیگری عاشق شهرت بودم و حالا چه فرصتی بهتر از این ؟خیلی زود تکثیر شدم و ظرف چند روز چین را به دست گرفتم .بیشتر تکثیر شدم و همراه کالاهای صادراتی به کشور های دیگر رفتم.

خودم به یک سوهان قم چسبیدم و سفرم را شروع کردم.می گفتند ایران کشور زیبایی است،پس من هم یک تور ایران گردی برای خودم ترتیب دادم.بعد از چند روز گشت و گذار در قم همراه یک دانش آموز به خانه رفتم.یک بالشتک فی دستش گرفت و سریع با انگشتانش روی آن ضربه می زد.می خواستم بگویم مگر خوددرگیری داری بچه؟اما دیدم نوشته هایی در صفحه ی آن نمایان شد‌.فارسی ام زیاد خوب نبود اما فهمیدم این بچه از تعطیلی مدارس ذوق مرگ شده است.

به شهر های دیگر سر زدم،به اصفهان که رسیدم از یک ویروس ناآشنا آدرس تهران را پرسیدم.جوری به من آدرس داد که نزدیک بود با اولین پرواز برگردم چین اما خوشبختانه پرواز ب تاخیر پنج ساعته روبرو شد و من هم فهمیدم که اشتباه آمده ام . برایم خیلی عجیب بود،مردم ایران چه قدر راجبم جک ساخته بودند!خیلی از آن ها ابراز خوشحالی می کردند که قرار نیست در روزی به اسم عید هم دیگر را ببیند.همه شان خوشحال بودند اما در تنهایی شان که می رفتی همه دگیر مشکلات بودند.اوایل فکر می کردم دوستم دارند اما وقتی جمله هایی از قبیل(لعنت بهت کرونا،دم عیدی این ویروس دیگه چی بود،حاضرم امتحان ریاضی بدم و برم مدرسه ولی این کرونا بره،از خونه دیگه بدم میاد،آخه امتخان آنلاین چی میگه دیگه،آخه سوپ خفاش هم غذاس،)کاملا ثابت کرد که مرا دوست ندارند.

البته غم را در چهره ی دانش آموزی دیدم که ساعت ده و نیم شب پای شبکه آموزش خوابش برده بود به خاطر او هم که شده بود باید کاری میکردم چون صدای خروپفش بدجوری در خانه طنین انداز شده بود.دیگر وقتش بود بار و بساطم را جمع کنم و بروم. دیگر دوره ی من هم به سر رسیده بودم.با اولین پرواز به همدان و غار علیصدر رفتم و به خفاش های آن ها پناه بردم ،ایرانی ها هم مانند من به سوپ خفاش لعنت میفرستادند پس از خورده شدن در امان بودم.کنجی نشستم و با خودم گفتم "خوشا به حال آنان که محبوب اند نه مشهور"و به حال خود گریستم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

عشق درد است نامش زیباست اما پر از ترس است ؛ در راه عاشق شدن اگر قدرتت کفایت نکند هلاک خواهی شد

کرونا نیز همچون عشق وجودت را با ترس اغشته میکند تفاوت کرونا و عشق این است که ترس از عشق ترس از رفتن است و ترس از کرونا ترس از ماندن

کرونا همانند عشق فراگیر است و ناخواسته دچارش میشوی .

برای عاشق شدن باید مغز را از فکرو خیال شست و برای کرونا نگرفتن شستن دست ها ضرورت دارد

درد عشق جانسوز است ، در سفر زندگی گاهی سواره ای تو را سوار کرده و به ته عمرت میکشاند سواره ای که راننده اش معشوقیست که درد بر جانت می اندازد این چنین است که برای خیلی ها مرگ بزرگترین ارزوست

کرونا نیز درد اور است همانگونه که وقتی از شدت غم نبود یار همه را از خود میرانی هنگام ابتلا به کرونا نیز اطرافیان از تو رانده شده و تنها میمانی و این نیز مرگ واقعیست

تفاوت اساسی عشق با کرونا این است که درد عشق با وجود رنگ تیره اش زیباست اما درد کرونا با وجود رنگ سرخش که حاصل تب کردن است زشت است و تلخ .

امید که هرگز طعم تلخ درد عشق و ابتلا به کرونا را نچشید.

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

دلایل زیادی وجود دارد که من بتوانم عشق را با ویروس کرونا مقایسه کنم، از قضا این دلایل بسیار هم قانع کننده هستند حداقل برای من!!

_ اولا بعضی از افراد عاشق درست مثل کنه به آدم می‌چسبند و ول کن نیستند و کرونا هم تا انسان را ناامید نکند و به مرگ نرساند دست بردار نیست! حالا شاید برای بعضی از شما سوال پیش بیاید که مرگ در اثر کرونا چه ارتباطی با عشق دارد؟ ارتباطشان در این است که افرادی هستند که وقتی عاشق می‌شوند و به دلایلی نمیتونند به عشق‌ خود برسند دچار افسردگی میشوند و کم کم دار فانی را وداع میگویند:)

- یکی دیگر از دلایل موثق من شبیه بودن علائم کرونا وعاشقی است!؟

عالائم کرونا شامل: ۱_ تنگی نفس.۲_ لرزیدن صدا.۳_ سوختن بدن(تب)

و علائم عاشقی نیز همینطور است وقتی شخصی در مواجه شدن با عشقش دچاراسترس می‌شود؛ صدایش می‌لرزد یا دچار تنگی نفس می‌گردد و از استرس زیاد تنش می‌سوزد و عرق می‌کند:))

از نظرم مهمترین دلیلش می‌تواند نا امید شدن از زندگی و حیات باشد یعنی فرد عاشق و کرونایی درست مثل هم از زندگی و حیات دوباره ناامید می‌شوند؟!

در هر صورت احساس من نسبت به کرونا این است که کرونا تغییر هویت داده و راست راست در حال چرخیدن و گردش در سرتاسر جهان هستی است و از هر شخصی هم که خوشش بیاد بی‌درنگ در جسم و روح او نفوذ میکند و تمام سعی خود را می‌کند تا او را از پا دربیاورد.

در کل این‌ها همه را گفتم تا برسم به حرف و نتیجه اصلی خودم:

کرونا و عشق دو کلمه هستند اما، هویت و شخصیتشان بسیار شبیه هم است.

هرکس دچار عشق یا کرونا شود به ورطه‌ی نابودی و هلاکت می‌افتد اما اگر بتوانی آن را تجربه کنی و از آن عبور کنی قطعا آدم قوی‌تری خواهی شد. در آخر سخنم رو با بیتی از حافظ جان به پایان می‌رسانم:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا با موضوع مقایسه ی کرونا و معلم

وقتی سرو کله ی کرونا در سر و کلیه ها هویدا شود ،مدرسه ها تعطیل و محصل ها مسرورند! هنگامی که معلم در مدرسه حضور پیدا کند، کلاس ها تشکیل و چهره ها مکسورند!

معلم وقتی وارد کلاس وارد شود همه بر می خیزند و و دوباره می نشینند اما کرونا وقتی وارد ملاج گردد، بعضی ها می نشینند ولی دیگر بر نمی خیزند!

معلم بچه های تنبل و ضعیف را می اندازد ولی کرونا سالخوردگان ناتوان و نحیف را می اندازد!

معلم هرکس را بیندازد نیازی به تشییع جنازه نیست لیکن کرونا هر کس را بیندازد دیگه کسی به تشییع جنازه اش نمی رود !

معلم اول در می زند بعد وارد کلاس می شود ولی کرونا اول وارد می شود بعد در و پیکر را به هم می زند!

معلم ها به خاطر ضمانت ،بانک ها را شلوغ و پردرآمد می نمایند ولی کرونا به خاطر خباثت بانک ها را خلوت و بی طراوت می نماید!

کرونا فقط یک بار یقه ی آدم را می گیرد یا آدم از دستش در می رود یا می میرد؛ ولی معلم هر هفته یقه ی محصل بیچاره را می گیرد!

معلم ابتدا حضور و غیاب را انجام و لیست غایبین را برای مدیر می نگارد اما کرونا ابتدا برای همه "حاضری" می زند و بعد لیست اخراجی ها را به عزرائیل می سپارد!

کرونا از راه دهان و دماغ خانه ی دل ها را می جوید ولی معلم از راه کلاس مغز بچه ها می شوید!

کرونا از حقوق و طرح رتبه بندی محروم است ولی معلم، اللهیار ترکمن دارد که یک و نیم تا میلیون به حقوقش می افزاید! (الله نگهدارش با این صداقت و پشت کارش)

مدرسه وقتی تعطیل می شود معلم با ساز و کرنا می گوید:

آخ جون!

کرونا وقتی جان کسی را می گیرد،به زبان چینی می گوید:

جان هان چون!

برودت دماا ، لغزندگی معابر و جاده ها فعالیت کرونا را دو چندان می نماید ولی تدربسی معلم را دچار نقصان می نماید!

کرونا از ووهان پرواز می کند تو سوهان و آنگهی در کوهان؛ معلم از دبیرستان پر باز می کند به سوی هنرستان!‌ 

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا با موضوع ویروس کرونا

گفته اند از کرونا بنویسیم اما کرونا که نوشتنی نیست،کرونا درک کردنی است،دوست داشتنی است،اصلا بهترین آفریده و مخلوق خداست.

تجربه به من آموخته که باید با کسانی که قدرتمندند با آرامش برخورد کرد، باید پذیرفت که کرونا ، ریشخند طبیعت است به انسان های قرن ما.

انسان هایی که هیچ مانعی را در برابر خود نمیبینند و فکر میکنند سند دنیا،شش دانگ به نامشان است.

اما نه برادر من! نه خواهر من!

این یک تلنگر استتلنگری برای من، برای تو،برای ما.

چطور آن زمانی که اجناس آشغال و یک بار مصرف چینی را وارد و مصرف میکردید اخم به پیشانی تان نیامد؟

زمانی که کمر گارگر ایرانی را خم کردید،در کارخانه هارا پلمپ کردید،کارفرماهارا ورشکسته.

حالا چین آدم بده داستان شده؟؟! کاش مسولیتی درین کشور داشتم،آن وقت قطعا با چین قطع رابطه میکردم، با چین خفاش و مار خور. ما هنوز ۲۰۰۳ را از یاد نبرده ایم، شما هم از یاد نبرید ، میترسم کرونا از این مرز و بوم رخت بربندد و واردات و مصرف کالاهای چینی از سر گرفته شود.

ای دوست ، همشهری، هم وطن.

هربار که خواستی جنس چینی بخری با یک دستمال آنرا بردار،نکند ویروس جدیدی از یک حیوان بیچاره دیگر روی آن باشد

انشا با موضوع ویروس کرونا

ویروس کرونا از قرار معلوم تو کشور چین از طریق سوپ خفاش شیوع پیدا کرده، ولی چطور ممکنه مگه نمیگن کرونا ویروس در دمای بالای ۷۰ درجه میمیره، ولی تو سوپه زنده مونده؟! خب حتما سوپش نیم پز بوده.

این ویروس جدید الشایع طبق آماری که میگن فقط احتمال مرگ و میرش ۲ درصده. پس زیاد جای نگرانی نیست. البته نباید به این آمار جهانی دلخوش باشیم. اون برای کشورهای پیشرفته است. برای ما فرق میکنه. جدای این مباحث این ۲ درصد هم میتونه برای هر تک تک ما ایرانی ها خطرناک باشه، تو ایران به دنیا اومدن هم احتمالش ۲ درصده که خب به دنیا اومدیم. پس نباید سرسریش بگیریمش.

این ویروس فقیر غنی نمیشناسه، از فقیرترین آدم گرفتارش شده تا غنی ترین مثل معاون وزیر بهداشت (به نا به ویدیویی که از خودش تو فضای مجازی ارسال کرده بود) که تو خونش خودشو قرنطینه کرده خب ظاهرا نخواسته از امکانات مجهز بیمارستان ها برای خودش استفاده کنه. ولی تو خونه قرنطینه کردن هم امکانات بیمارستان رو نیاز داره، از جمله پرستار، دکتر، اکسیژن، آی سی یو و . یعنی همه این امکانات تو خونش داره؟!

از روزی که این ویروس تو کشورمون اومده، ماسک هم پیدا نمیشه. معلومه که ماسک ها در اختیار یک مشت دلال پدر سوخته مفت خوره. نه ماسک پیدا میشه نه الکل پیدا میشه نه مواد ضد عفونی کننده. قبلا تو بقالی هم الکل پیدا میشد الان تو داروخانه ها هم نیست! یا یه جور دیگه، میبینی داروخانه ماسک نداره ولی سوپری بغلش رو شیشه ش نوشته ماسک موجود است!

البته نباید از تاثیرات خوب این ویروس بر جامعه هم غافل ماند، کروناویرس بر بهداشت جامعه خیلی تاثیر خوبی گذاشته، یعنی تاثیری که کرونا روی تمیزی ما گذاشت، النظافه من الایمان نگذاشت.

بلاخره باید مواظب این ویروس بود. این ویروس اصلا شوخی بردار نیست. یه جایی خوندم سازمان بهداشت جهانی گفته بود نگرانی ما در مورد کشورهایی است که مدیریت بحران ضعیفی دارن. یعنی دقیقا منظورش ما بودیم!

در آخر هم باید از زحمات بی دریغ، بی بدیل و بی شائبه برخی مسئولین قدردانی کرد. از وقتی ویروس اومده مهمترین کاری که تونستن در مقابله با ویروس انجام بدن این بوده که رفته اند تست کرونا داده اند!

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


دنیایی خالی از آرزوها.

می دانی بدترین حالی که یک فرد می تواند داشته باشد چیست؟

راستش به نظرمن بدترین حال دنیا این است که یک فرد, دیگر آرزویی نداشته باشد. یعنی فکرش را بکن هیچ آرزویی, بی هدف, بی انگیزه مثل یک مرده متحرک می ماند که فقط زنده است ولی زندگی نمی کند.

پس گوشه ای بنشین و با خودت خلوت کن که از روزهای زودگذر زندگیت چه می خواهی اگر دیدی هنوز هم آرزوهایی داری حتی اگر به آنها نرسیده ای, خوشحال و امیدوار باش یعنی خیلی خوشبختی!

آرزوهایی که داری دنیای تو را می سازند پس مراقب دنیایت باش مبادا بخواهی به خاطر مشکلاتی که سر راهت است آرزوهایت را رها کنی!

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: اگر قدرت عوض کردن چیزی را داشتم.

گاه یک لحظه سکوت باعث باریدن چند فکر و سؤال می‌شود. گاهی سؤالات یا جملاتی تو را گرم گفتگو با دنیای اطرافت می‌کند. اما از راه دیدن: من هم جملاتی مانند اگر می‌توانستم، اگر قدرت داشتم را انتخاب کردم.

اگر می‌توانستم به باران می‌گفتم بر روی دل تمام مردم ببارد. بر روی کینه‌ها و بر روی سیاهی‌ها ببارد و همه‌جا را پاک و پاکیزه از بدی و لبریز از عشق کند. اگر قدرت داشتم، یک چشم دیگر بر روی صورت همه نقاشی می‌کردم، آن هم به جای زبان، تا احساسات و گرمای دوستی، صداقت و غم نامردی را که زبان توان توصیف آن را ندارد، با چشم‌هایمان می‌دیدیم و درکش می‌کردیم،‌ و همین‌طور یک دست تا در هنگام باریدن باران الهی این قطرات را نصیب خود می‌کردم. 

اگر می‌توانستم، پشت زبان قلب را قرار می‌دادم تا پشت هر سخن احساسات نهفته باشد، و همین‌طور اگر قدرت داشتم واژه‌ها و کلمات را طوری قرار می‌دادم، که معنی درد را بفهمند و من به خاطر درد» سکوت را امتحان نکنم، می‌خواستم زندگی را طور دیگری معنا کنم، زندگی یک اثر هنری است، نه مسئلة ریاضی، با عقلت نمی‌توانی حلش کنی، نباید به آن فکر کنی، باید با احساسات درکش کنی و فقط از آن لذت ببری.

اگر قدرت داشتم، قلب همه را از آب درست می‌کردم؛ آب نماد پاک و صافی است؛ ولی آب که به تنهایی نمی‌شود، سپس بیرون آن را با شیشه می‌پوشاندم، تا هرچه را که در دل هرکس رخ می‌دهد می‌دیدم. اما از کجا معلوم قلب برخی از انسان‌ها از همین‌گونه باشد؛ مثل آب پاک و صاف و همانند شیشه شفاف اما شکستنی، پس با خط درشت روی آن می‌نوشتم: آهسته. این کالا شکستنی است! »

و این‌که اگر می‌توانستم، خدا را در قلب،‌ فکر و دعای کسی قرار می‌دادم. و اگر می‌توانستم، به کسانی که هر روز گله و شکایت دارند می‌گفتم: حال که شما هنوز زنده‌اید، خیلی‌ها نفس‌های آخرشان را می‌کشند.» 

اما چرا اگر؟ چرا شاید؟ از کجا معلوم بشود؟ من می‌توانم،‌ قلب من لبریز از امید و دستانم تشنة کارکردن هستند. درست است. سخت است، ‌اما اگر توانستن هفت حرف دارد، اندیشیدن هشت حرف؛ من که اندیشیدن را پشت‌سر گذاشته‌ام، پس توانستن آسان‌تر است، حتی اگر شده به یکی از آن‌ها می‌رسیم، پس امیدمان را از دست ندهیم!

برای برخی افراد، این جملات غیرممکن هستند،‌ اما اگر می‌خواهید آن را ممکن بسازی، باید باور غیرمحال‌بودنش را محال سازی؛ همة این‌ها با یک لبخند آغاز می‌شود، با یک امید، با یک نفس. 

پس بیاییم دست به دست هم فردایمان را لبریز از امید و رنگین کنیم با مهر و محبت؛ زندگی دوبار تکرار نمی‌شود. منتظر فرصت نمانیم، ما آن را خلق می‌کنیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا:سر و صدا و درسی از استاد

اتاق تهِ راهرو که یک درِ خروجی فیِ رنگی هم کنارش است، محل درس و تکرار شاگردانِ کلاس چهارم است.

ده تا همکلاسی سال چهارمی که بیشتر دوست هستند تا همکلاسی، کنار هم در دو حلقهٔ پنج نفری درس‌های همان روز را مرور می‌کنند، البته یکی از این حلقه‌های دوستانه امروز، چهار نفری است و از میان این جمع ده نفری دوستانه، یکی بی‌حوصله و خسته در گوشه‌ای از کلاس دراز کشیده و سر بر زمین نهاده است.

سر و صدای تکرار بچه‌ها بلند و زجر آور است، گاهی خنده‌های بلند و صحبت‌های دوستانه به این سر و صداها می‌‌افزاید.

حال فکر کنید آن بدبخت دراز کشیده که من باشم، چه حس و حالی در میان این جمعیت پر هیاهو دارم و به روی خود نمی‌آورم. خوب بگذریم.

کلاس تَه راهروی سال چهارمی ها مثل بقیه اتاق‌ها، پنجره‌ای بزرگ و شیشه‌ای با دو دریچه‌ی گنده به داخل راهرو دارد؛ تا استادان کشیک تکرار و مطالعه شاگردان را زیر نظر داشته باشند و هر از گاهی سری به درس و مشق آنان بزنند.

داخل اتاق یک فرش قرمزِ خط خطی فرش است و در آن هوای گرم تابستانی، یک پنکه سقفی، هوا را کمی خنک می‌کند و دو پنجره‌ای که رو به بیرون است، کار تصفیه هوای اتاق را انجام می‌دهد.

خوب یکی دراز کشیده و بقیه درس و صحبت شان با هم مخلوط است.

در همین گیر و دار، بدون اینکه کسی متوجه شود؛ یکی از داخل راهرو به درون کلاس سال چهارمی‌ها نگاه می‌کند تا ببیند که کِی درس می‌خواند و کِی مجلس را با حرف‌های خود گرم می‌کند.

یک لحظه همه سر و صداها خاموش ‌شد و اتاق را سکوتی مطلق فرا گرفت. من خوشحال از اینکه کمی اتاق آرام شد و می‌توانم بخوابم. نه، خاموشی علتی داشت و همه اول به چهره همدیگر خیره شدند و علت خاموشی سر و صداها را در چهره‌ی هم جست‌و‌جو می‌کردند. بعد نگاهی به پنجره انداختند؛ سکوت اتاق به خاطر کسی بود که از بیرون پنجره‌ی شیشه‌ای دیده می‌شد.

کسی که از پشت شیشه دیده می‌شد؛ شخصی با چهره سفید و منور که زیبای در آن متبلور است، با ریش دراز اما کم پشت خرمای و سبیل کمانی که ساکن آن چهره است، با موهای پر پشت و درازِ روغن زده و به طرف بالا شانه شده که حقا زیبنده‌ هم است، با قامتی میانه و جسمی متناسب و با لباسی آبی کم رنگ و خوش‌تنِ اتو کشیده، از پشت پنجره به بچه‌ها نگاه می‌کرد.

آری!

آن بزرگوار یکی از استادان خوب و جوان مدرسه، استاد کریمی بود.

نفسِ همه در سینه‌ها حبس و منتظر این هسنتد که استاد گرامی چیزی بگوید و به خاطر سر و صدای زیاد، ما را سرزنش کند.

اما استاد مهربان‌مان با خنده‌ی همیشگی روی لبش، چند کلمه مختصر و مفید و به‌ دور از سرزنش گفت و رفت.

غافل از اینکه استاد با این رفتارش درسی به ما آموخت و آن اینکه در مقابل اشتباهات مردم، همیشه سرزنش و سرکوب کردن فایده ندارد و هر رفتار نیکی یک درس زندگی است.

مخصوصا که طرف مقابل شاگرد باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: اگر چه عاشق برفم بهار هم خوب است

ثانیه ها ,دقیقه ها,ساعت ها,روزها و شب ها,فصل ها و تمام اتفاقات خوب و بد این دنیا درگذرند. حتی به فاصله یک چشم به هم زدن. هیچ ساعتی برای هیچ فردی در هیچ جای دنیا متوقف نمیشود.چه در زمستان و چه در بهار.

خودم را و زندگی ام را در زمستان شناختم و پیدا کردم. فصلی که سادگی و یکرنگی را از او آموختم همان سفید پوش مهربان که برف و باران را به ما هدیه داد.

من عاشق برفم. زیبایی ای که در گلوله های برفی می بینم هیچ جا نمی توانم پیدا کنم. آرامشی که تماشای بارش برف به من میدهد وصف ناشدنی است. می توانم به راحتی ساعت ها با فراغت جلوی پنجره اتاقم بنشینم واز تماشای این منظره زیبا لذت ببرم. سردی گلوله های برف گرمای دلنشینی در دلم ایجاد می کند.

من زاده ی زمستانم . فرزند برفم. زمستان برایم تداعی کننده خاطرات خوب زندگی ام است.خاطراتی سرشار از خنده و شادی. پدرم را در شبنم های دوست داشتنی می بینم .باران را می گویم , بی هوا می آید و هوای دل ما را هم ابری می کند. اما او همه چیز را می شوید . می شوید و میبرد و گم میکند تا برای فصل شکوفه ها آماده شویم.

بهار هم خوب است . صدای چهچه بلبلان مرا به آن سوی پرده واقعیت می برد . لطافت را باید از شکوفه های سفید و صورتی بهار بیاموزم. چمن های تازه سبز شده نفس تازه ای به زندگی ام می دهند.

چقدر خوشحالم بهار است . چقد خوشحالم این زمستان هم بودم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: عشق بازی با خدا (نماز)

هنگامی که ترنم خوش آهنگ اذان در آسمان شهر ها و روستا ها طنین انداز میشود به ما نوید فرا رسیدن زمان عشق بازی با خالقمان را می دهد.عشق بازی با خالق سخاوتمندی که برای به وجود آوردن وجودما از وجود خودش در کالبد ما دمید و به ما لقب اشرف مخلوقات را عطا نمود.

پیش از آنکه به پرستش معبود بپردازیم وضو می گیریم و اجازه می دهیم آب پاک وضو آلودگی های وجودمان را بزداید و خنکی اش خواب غفلت را از ذهنمان بیرون کند و هوشیاری را مهمان ذهن خلاقمان کند،سپس به سمت قبله که خواستگاه عشق و مقدس ترین مکان جهان است می ایستیم و با قلبی شکسته که آکنده از عشق حق است نیت می کنیم و تمام گرفتاری ها و مشکلاتمان را مانند برگ های رنگارنگ پاییزی به دست باد های پرقدرت می سپاریم و همگی را از یاد می بریم،مگر کسی که ذهنش مملو از خدا و عشق الهی ست میتواند به چیز دیگری نیز بیندیشد؟

مگر انسان عاشق دغدغه ی دیگری جز پرستش معشوقش در سر دارد؟

وقتی هنگام نماز به این میندیشم که در حال پرستش بهترین و بزرگ ترین موجود در جهان هستم به خودم می بالم و با تمام وجود برای این که انسان خلق شده ام و میتوانم در برابر پروردگاری که همه چیز در اختیار اوست سر بر خاک بگذارم احساس شعف و خوشی وجودم را پر می کند.

خداوندا بابت اینکه مرا اشرف مخلوقاتت قرار دادی و به من افتخار بندگی ات را دادی سپاس گزارم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: اعتیاد به جهانی غیر قابل لمس

امروزه یکی از دغدغه های مهم بشر ایجاد شرایط و امکاناتی است برای زندگی بهتر و آسان تر.در واقع بشر در طول حیات خود همواره تلاش کرده است تا زندگی را برای خود راحت تر کند.

شبکه های مجازی یکی از مهم ترین فناوری هایی بوده که بشر توانسته آن را به وجود آورد و در راستای زندگی بهتر آن را به کار ببرد.

گوگل،فیسبوک،لاین،وایبر،تلگرام و.نمونه هایی از این شبکه های فراگیر جهانی هستند.امروزه برخی افراد به دلیل استفاده ے بیش از حد از شبکه های مجازی معتادشان شده اند؛متاسفانه این افراد از اینترنت که وسیله ای برای راحتی انسان است با استفاده ی بیش از حد باعث آزار خود و خانواده شان میشوند.افراد معتاد خود به وابستگی و اعتیادشان پی نمیبرند و حتی اگر بفهمد هم برایش بی اهمیت است و تلاشی در راستای کنار گذاشتن آن نمی کند.این افراد بود و نبودشان در کنار دیگران فرقی نمی کند و فقط جسمأ در کنارشان هستند و سودی به حال کسی ندارند.

افراد معتاد ،اینترنت را یک عضو جدانشدنی از خود میدادند و همه جا،حتی در جمع دوستان و خویشاوندان به جای گپ و گفت با آنها، وقتشان را در اینترنت می گذرانند و اگر در یک اتاق ساکت و تنها باشند یا در یک جمع شلوغ و پر سر و صدا برایشان تفاوت ندارد.

اصلا معلوم نیست این شبکه ها برای ارتباط ساخته شده اند یا قطع ارتباط.اعتیاد به اینترنت مانند اعتیاد به مواد مخدر خانمان سوز است و جسم و جانمان را به سوی ویرانی سوق می دهد.

به امید روزی که انسان ها قدر کنار هم بودن را بدانند و به جای گشتن در شبکه های مجازی در دنیای واقعی زندگی کنند و از با هم بودن نهایت لذت را ببرند،شاید فردا فرصتی برای کنار هم بودن نداشته باشیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

موضوع انشا: من گمشده ام

من گمشده ام در دریای خیانت. در دریا من بودم و ماهی های گوشت خوار من بودم و یک ماهی قرمز من بودم یک موج وحشی. من بودم و عشق عشق مثل اکسیژن همه جا هست تو نیست عشق درد است دردی که بیماری نیست. دردی که دارویی ندارد دردی که بستریت نمی کنند دردی که دردش پنهان است ولی درد بدیست عشق سخت است. سخت است که عاشق باشی و عشقت نداند که عشقت است. سخت که شب عشق باشد و تو پیش عشقت نباشی. سخت است که روباه باشی. و عاشق آهو باشی. من آهو ام را گم کرده بودم دردریای سیاه. ولی او را در جنگل سیاه پیدا کردم.سیاه سیاه است فرقی نمی کند.

سخت است او را پیدا کرده باشی و آتش بگیرد جنگل. سخت است انقدر عاشق باشی که هر جادنبال خود میگردی او را پیدا کنی حال او را پیدا کردم اما انجا من بودم و یک شکارچی ،شکارچی زیبا بود ولی درونش سیاه با جوش هایی پر از خیانت آن آهو شکار شد سخت است تو روباه باشی وعاشق آهو باشی سخت است تو خود گم باشی و دنبال دیگری باشی.

آن آهو آزاد شد ولی زخمی او دُمَش را از دست داده بود من عاشق او بودم ولی روباه بودم من آه در بسات نداشتم.فقط دمم را داشتم تنها زیبایی یک روباهِ پیرو و دلشکسته و گمشده.دمم تمام وجودم بود دمم جزعی از جسمم بود من آهو ام را بیشتر از خودم که گمشده بودم دوست داشتمو جزعی از جسمم را به او وقف کردم حال او خوب شدو من بی دم سخت است زیباییت را به آهو داده باشی و آهو زیبایت را به گوزنش هدیه داده باشد سخت است که تو عاشقش باشی او او عاشق گوزن سخت است تو روباه باشی و او گوزن.

چرا چرا من گوزن نیستم، تا عاشقانه عاشقش باشم.

چرا چرا من روباه هستم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: د مثل دلاوری

فداکاری عشق نیست ،غیرت و مردانگی است از خود گذشتن است یعنی اینکه هر حادثه خطرناکی پیش بیاید جان،مال،ثروت و خانواده را در راه دین وکشورش فدا می کندفداکار به کسی می گویند که از حادثه های خطرناک ونمی ترسد و هروقت حرف جنگ و امنیت کشور می شود با جرأت می گوید :من هستم و تا آخر از کشورش دفاع می کنم ما در جوامع امروز و گذشته فداکار هایی مثل ،محمد حسین فهمیده ،شهید آوینی ،چمران فیروز حمیدی،آتشنشان هایی که در حادثه پلاسکو جانشان را فدا کردند که همیشه دلاوری هایشان و مردانگی هایشان در خاطرمان هست و هیچوقت یادمان نمی رود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

مقدمه: بعضی از لحظه ها و بعضی از ثانیه ها تبدیل می شوند به بهترین و شیرین ترین خاطره ها، که با هر بار تکرار آن غرق می شوی در لحظه ها و خاطره ها ، مثل استشمام بوی خاک پس از بارش باران.

تنه انشا: در روزهایی که خورشید دامن پرچینش را بر روی زمین پهن می کند و به همه نور و روشنایی و آفتاب هدیه می دهد. دقیقا در همان روزهای آفتابی گرم که خورشید هنرنمایی می کند و آدمی را از نعمت خود سیراب می کند ابرهای آسمان نیز به جنب و جوش می افتند و دست در دست همدیگر می دهند و جرقه ایی ایجاد می شود و خورشید را احاطه می کنند و باران رحمت را بر زمین نازل می کنند. باران بر خاکی فرود می آید که آفتاب آن را طلایی کرده بود و با بارش باران بوی خاک برمی خیزد رنگ از رخسارش می رود و گلگون می شود و به خدا سلام می گوید و همه جا پر می شود از عطر بوی بهشتی که انسان را غرق می کند در دنیایی پر از عشق و لحظه های ناب. بوی خاک پس از بارش باران آنقدر لذت بخش است که برای هزارمین بار انسان را وادار به شکر پروردگار می کند. آنقدر شیرین و ناب است که با هر بار استشمام آن و پر کردن ریه ها از بوی دلنشین آن گویی انسانی دوباره از دل خاک نم گرفته متولد می شود. دقیقا مانند لحظه ایی که نوزادی پا به جهان می گشاید و هیچوقت آن لحظه و آن لبخند جا گرفته روی لب ها فراموش نمی شود.(در این قسمت خاکی که باران روی آن باریده شده است و خاک طلایی به قهوه ایی تبدیل شده است و از آنجایی که انسان از گل آفریده شده است لحظه ی تولید انسان به خاک و گل تشبیه شده است)

بوی نم خاک مانند آن است که بوی بهشت به مشامت رسیده و تو را به خلسه ایی می کشاند که زیر باران خدا قدم بر می داری و باران نم نم روی سرشانه و موهایت می نشیند و عطر خوش دل انگیزی به مشامت می رسد. مگر زیباتر و بهتر از این لحظه و این ثانیه ها هست.

نتیجه گیری: نتیجه می گیریم که هر ثانیه و هر لحظه ای زندگی به ما این را می آموزد که زندگی مانند جریان رودخانه ایی در حال گذر است. مانند بارانی نم نم می آید و بر زمین خدا می نشیند و عطر و بوی بهشتی همه جا را سرشار می کند. آیا آن لحظه نباید شکر گفت.برای لحظه هایی که می توانند بهترین باشند و با ناشکری به ابطال کشیده می شوند.

موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

مقدمه:باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

بدنه کلی:باران که میبارد همه خوشحال میشوند و من خوشحال تر. چون عاشق بوی باران هستم ، وقتی نم نم باران میبارد و بوی خاک در هوای لطیف بارانی پراکنده میشود چنان احساس ارامش میکنم که گویی دنیا مال من است. نفس های عمیق میکشم و زندگی را با تمام وجود حس میکنم. انگار تا قبل از باران مرده بودم ، الان زنده هستم و زندگی میکنم. 

بوی خاک که به مشامم میرسد ، غرقِ خالق هستی میشوم و همچنان که نفس های عمیق و ارام بخش میکشم خدا را شکر میکنم بابت این بوی خاک ، این بوی ناب.

وقتی بوی خاک به مشمامم میرسد در خاطراتم به روستا سفر میکنم ، جایی که بوی خاک باران خورده با دیوارهای کاهگلی معنی پیدا میکند. ای کاش یک دهاتی بودم و حداقل سالی چند بار میتوانستم بوی خاک را با قلبم احساس کنم. 

ای کاش میشد بوی خاک باران خورده را در شیشه های عطر محصور کرد چون بوی خاک از بهترین عطرهاست، عطری که یاداور خداست.

نتیجه:باران زیباست ، بوی خاک باران زیباست ، بوی باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، ان زمان که خدا در همین نزدیکی بود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: تاریکی

یکی از بهترین انشا ها در مسابقات تصویر نویسی انشا

تاریکی چیست؟ آیا واقعا سیاه است؟ آیا پلیدی ها درونش خفته اند؟ آیا همان چیزی است که درونش چشم، چشم را نمی بیند؟ یا شاید هم چشمانمان می خواهند اینگونه باشد شاد می خواهند مواظب ما باشند و نگذارند که اهریمنمان تاریکی که درونش پنهان شده اند به درونمان راه پیدا کرده  و وجودمان را از بین ببرند و یا شاید هم آنقدر حسود هستند که نمی خواهند زیبایی های درونش و محبت پنهانش را بچشیم یا شاید چیزی که درونش است آنقدر ترسناک است که قلبها را به ایستادن وا می دارد.

شاید تاریکی آن قدر روشن است که دیدگان از درک و فهم این روشناییعاجز هستند و برای اینکه ذهن نیز از چیستی آن فرو نماند آن را تاریک می بینند.

شاید تاریکی خواب اجسام است یا شاید هم خواب خورشید وای هر چیزی نمی تواند تاریک باشد. تاریکی تیره نیست بین تاریکی و تیرگی فرق بسیاری هست. چادر مادر تیره است و روشن اما تاریک نیست بسیار گیج شده اید؟ نه؟! تاریکی موجودی است بسیار عجیب، اصلا شاید موجودی نباشد ولی هر چه هست هرگز سخن نمی گوید و هر صبح بساطش را جمع می کند تا رای شی که مشتریان نامرئی اش از راه خستگی برسند و لحاف گرم و دوست داشتنی اش را به آنان بفروشد.

او هرجا نمی تواند برود چون از هرجا خوشش نمی آید و اصلا ربطی به روشنایی ندارد، او می تواند هرجا که می خواهد جوانه بزند، البته به ما نیز بستگی دارد فقط کافی است دستت را شبیه یک کاسه کنی و و خواهی دید کهکودک نوپای درون دستت راه می رود.

تاریکی جذاب است و معنی بسیار پیچیده ای دارد و شاید به این خاطر که امروز به معنای پلیدی و سیاهی شناخته می شود اهمیت گذاشته و همین طور جذابیت سابقش را ندارد اما هرچه که هست در هر گوشه ای از جهان و از هر جایی که به ما نگاه می کند و به او می گویم دوستت دارم این زیبای چشم نوازِ نوازنده ی آهنگ طنین انداز سکوت.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع: تاکسی و خیابان ها

سوار تاکسی میشوم, راننده از خیابان ها و میدان ها گذر میکند و تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکند؛حسادت است.

من بسیار حسودم؛به این شهر و مردمانش به کوچه ها و ایستگاه های اتوبوس حسادت میکنم و با خود میگویم:شاید از این خیابان گذر کرده باشد یا که از کنار این فرد عبور کرده باشد حتی شاید داخل این اتوبوس نشسته باشد.

به کسانی که با او حرف میزنند یا کنارش می ایستند و

لباس هایی که بر تن میکند بسیار حسادت میکنم.

با همه چیز خاطره دارم و همه ی وسایلم مرا یاد او می اندازد,یاد کسی که سال های سال آرزوی با او بودن را در سرم پرورانده ام .

خانه را دوست نمیدارم چون چطور میتوانم اثر انگشتانش را از روی لیوان ها پا کنم یا جایی که او در خانه مینشسته

را فراموش کنم؟

گاهی اوقات بیرون رفتن را هم دوست ندارم چون نبودن اورا حتی کوچه ها به رخم میکشد چه برسد به این آدم های دهان بین؟!

در محل کارم گاهی یک تشابه اسمی مرا بهم میریزد یا درون حافظه تلفن همراهم آهنگ هایی موجود است که هرکدام

یک خاطره را برایم زنده می کند. 

های مردم!کسانی که عشق مرا به تمسخر گرفتید و باعث جدایی ها شدید بدانید اگر این عشق عشق نبود با پنج دقیقه نشستن در تاکسی این همه یادش را کردم سپس

فکر کنید که من در بیست و چهار ساعت شبانه روز چه میکشم!!!

تقدیم به کسی که حال در کنارم نیست

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


انشا با موضوع: طنین بیداری

با لحن کدام شاپرک، بانرمی کدام قاصدک، با استواری کدام کوه، وبازلالی کدام چشمه باید سرود نوای دلتنگی را؟

تا کی باید دوید در جاده‌های ناتمام‌ سیاه رنگ کینه و دورویی و ادعاکرد انتظار سبزی را.

ای دور از دسترسِ‌نزدیک! ای سخاوت هرروزهٔ زمین! ای نوربی‌انتها! نماز مهربانی‌ات را هزاران ستاره هرشب اقتدا کردند به ماه و هرصبح تشنه تر از پیش، سر به کوهوار شانه‌های آسمانی ات گذاشتند‌، تا نوازش کنی، تا نگاه کنی؛که یک نگاه تو کافیست برای جاویدانی و سپیدی.

چقدر این روزها با فراموشی تو کش آمده اند و چقدر طولانی شده صدای صدا نکردنت.نفس کشیدن سخت است در هوای غلیظ دلتنگی.

ای مهربانی‌بی‌حد! رنگ آبی هزار اقیانوس زیر آرامش نامت جاریست و داغ هزار آتشفشان ریشه داده است در قلب بی‌نصیبم. آری خسته‌ام از دویدن در این کوچه‌های تو درتوی تاریک.

خانه‌ات کجاست؟ درکجای آسمان که بکوبم حلقهٔ درت را؟ فانوسی می‌خواهد این شب‌ها برای دیدن ذره ذرهٔ وجود مقدست، تا دیدار تازه‌ام را از پنجرهٔ آسمان بر پیشانی روشن دریا بیاویزم.

بارانی‌تازه‌می‌خواهد این‌شوره‌زار های همیشگی تا خمیازه‌های کشدار علف های هرز را رشته رشته پنبه کند و صبحی آبی را در شریان آسمان جاری نماید.

ای مهربانِ بخشنده! برایم قصهٔ مهربانی‌ها و بخشندگی‌هایت را بگو تا آرام شوم و ببخشم هرآنکه تلخی را پینه زده به قلبم.

در مقابل دلتنگی‌های‌قدیمی این خاک‌، باران بودنت را به سجاده‌هایی از جنس گلبرگ لطیف نیایش خاتمه ده ونگاه روشنت را به خستگی هایم بینداز.

هوای‌بی‌تو، هوایی خالی از خوشبختی است، هوای اندوه است و دلمردگی. چند زمستان مانده به بهار سبز دلم؟ چند ستاره مانده تا صبح روشنِ امید؟ چند پرنده مانده تا پرواز؟ وچند قدم مانده تا رسیدن به دست هایت؟

من به دنبال دست‌های تو می‌گردم که نمی‌دانم در کجای تاریخ گمشان کردم.چه می‌گویم؟! اصلاً تاریخ خود ماجرای گم کردن دست‌های‌توست‌.

ای زیبای مطلق! با همان سکوت دگر گونه‌ات، با همان سخاوت همواره‌ات، با همان مهربانی بی‌حدت و با همان دست‌های ببخشنده‌ات، دستانم را بگیر تا مطمئن تر شوم که لبخند‌های تو از نوشته های من زیباتر است‌.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: درد دندان

دندان هم مثل بقیه اعضای بدن گاهی درد می گیرد، البته آن هم چه دردی!

آن روز داشتم با برادرم بازی می کردم و حسابی سرگرم بازی بودم که هر دفعه مادرم می آمد ومرتب تذکر می داد که مواظب باشیم وکنار سنگ ها ولبه های تیز دیوار بازی نکنیم و برای یکدیگر وسیله های بازی را پرت نکنیم.

ما بی توجه به گفته های مادرم مشغول بازی کردن بودیم وهمان کارهایی که مادرم منع کرده بود را انجام می دادیم.

یکدفعه احساس کردم که دندانم درد گرفته البته وقتی به برادرم خیره شدم دیدم که از شدت ترس چشم هایش را بسته است.

من گریه کنان دویدم به سمت آینه وقتی به آینه نگاه کردم خدای من چه بلایی به سرم آمده بود! واقعا وحشتناک بود! همان جا نشستم وریز ریز گریه کردم.

مادرم به سمت من آمد وپرسید: چه بلایی به سرم آمده وچرا گریه میکنم؟

من با همان چشمان گریان به مادرم نگاه کردم وسکوت کرده بودم بعد از مدتی مادرم چند بار دیگر همان سوال را تکرار کرد اما من جوابی به او ندادم وآخرین باری که مادرم از من پرسید بی توجه به او بلند شدم وبه آینه نگاه کردم وبه دندانم اشاره کردم او هم مانند خودم وحشت زده شده بود.

من که حسابی داغ کرده بودم به سراغ برادرم رفتم او در اتاق پذیرایی نشسته بود، او را گرفتم وحسابی کتکش زدم چرا که دندانم را شکسته بود.

دوست داشتم آن قدر بزنمش که آرام شوم اما حیف که که مادرم دستم را گرفت ومن را به اتاق دیگری برد و گفت: می داند که چه دردی را دارم تحمل می کنم ولی قول میدهد که حتما بعد از ظهر مرا به دندان پزشکی ببرد.

با هر بدبختی که بود خودم را کنترل کردم وسری را به نشانه ی اینکه قبول کرده ام تکان دادم، اما چشمانم پر از خون شده بودند.

پدرم که آمد، مادرم توضیح داد که چه بلایی به سرم آمده است بعد از ظهر تقریبا ساعت سه بود که به دندان پزشکی رفتم و دکتر دندانم را درست کرد ولی تقریبا یک هفته من درد کشیدم وبعدا معلوم شد که برادرم یک تیله را به طرفم پرت کرده بود.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: نا امیدی و امیدواری

درنا امیدی بسی امید است. پایان شب سیه سپید است.

امید باعث ادامه ی زندگی وحیات هر انسانی میشود انسان با امید زنده است و زندگی میکند تا زمانی که امید در دل هر انسانی‌‌ وجود دارد آن انسان قدرت زیست وحیات دارد وبدون امید قدرت زندگی از انسان گرفته می شود.

کم کم روحیه زندگی در وجود انسان کشته می شود ویاس نا امیدی بروجودش غلبه میکند سختی ها ومشکلات زیاد میشود وتحمل آنها سخت ودشوار. طوری که هر چیز کوچکی باعث رنجش وناراحتی شخص میشود ومشکلات را بزرگ میبیند وناتوانی وعجز بر او غلبه میکند وکم کم افسرده میشود اما زمانی که امیدواری در دل شخص شعله ور میشود نیرو وتوان جدیدی در او به وجود می آید و شخص قادر به ایستادن در برابر سختی ها و چیره شدن بر آنهاست وحتی اعتماد به نفسش را دوباره به دست می آورد و تاریکی و ناملایمات

زندگی را کنار میزند وشوق زندگی پیدا می کند.

خداوند بزرگ می فرماید: ناامیدی از بزرگترین گناهان است. پس باید همیشه به رحمت ومهر پروردگار عظیم امید داشت واز زندگی وگرفتاری های آن نهراسید.‌

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع: نامه ای به امام رضا

آقای دلم سلام .سلام مولای من ،سلام ای ستاره، سلام ای مهربان ،سلام

نمی دانم با چه زبانی انشا را آغاز کنم ،خورشید با آن گرمای خوشایندش سرم را نوازش میکند.دلم شکسته است نمی دانم چرا ؟

اما خوب میدانم خدا هر قلب شکسته ای را دوا میکند . آقا دلم جزء هوایت هوایی ندارد.دلم هوایی از لطف می خواهد -فقط کمی-کمی عطر زعفرانی ، کمی رزق حضرتی ، چند رج تسبیح شاه مقصود ، و چندانه فیروزه شیخ شتری ـ دلم حرم میخواهد .دلم زمزمه رضا رضا

میخواهد ـــ فقط کمی ــ یک کنج می خواهد از نوع ایوان مقصوری برای گفتگو های خصوصی ــ راستش دلم عشق می خواهد ــ فقط کمی ــ

اصلا دلم امام می خواهد ـ امام من

دستان تهی ام را دخیل پنجره فولادینش میبندم نمی گوییم راهی نشانم ده.

دستانم را گرفته و در راهم آویز

دلم برایت تنگ است . میدانم آداب زیارت را بلد نیستم رضا جان عزیز دل زهرا مرا در لیست زائرین خود قرار ده .

ای کسی که هیچ کس را نامید نمی کنی. اذان ورود کربلا را با امضای تو صادر می شود . رضا جان عزیز دل زهرا بیا ضامن آهو .بیا که قلبم تو را صدا می زند .ای کسی که آبشار مهربانیت را راهی قلب های ما کرده ای تا مرا سیراب کنی !برایم بگو از سبز بودن حرمت ،از ضریح طلایت، از پنجره فولادش ، از طبیب بودنت،از نورانی بودنت ، از طبیب بودنت که بیماران غریب را در کنار شفا خانه ضریح دخیل معرفت بسته ای و آنان را می نوازی .ــ و در شفا خانه پنجره فولادینش به روی همه بیماران هدایت و سلام باز است. ای که نامت غریب و الغربا نام گرفته ای

این را بدان عاشقانه عاشقت می مانم وعاشقانه به تو خدمت میکنم. دوستت دارم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: خش خشی ‌‌.

خش خشی آشنا سکوت پرهیاهوی قلب خاک را می‌‌ لرزاند و ناگهان.‌‌ رنگ در آرزوی بلند طراوت می‌غلتد و جهان بی رنگ تمنای خاموشم را رنگی‌ می‌کند.

نور خورشید از میان روزنه‌ های کوچک خاک، قرار را در ثانیه به ثانیهٔ بی‌ قراری هایم نهادینه می‌کند‌. عطر باران نوای‌ شور انگیز تبار یاس‌ها را تا فراسوی افق عشق می‌ پراکند‌‌. 

به‌ سختی تکانی می‌خورم دراین دامن پرچینِ مخملی و بالاتر می‌آیم از پله‌های‌ آبی‌ رنگ آسمان و با نوازش دستان گرم نسیم، زنگار یخ‌ زده را از قلب سردم می‌ زدایم.

تپش قلبم با صدای آواز غمگین جوجه گنجشکی درهم‌ می‌آمیزد. گویی پرواز را از یاد برده و می‌هراسد از اینکه آسمان بر سرش آوار شود.

سایهٔ‌ تردید قلبم نورِ‌ یقین می‌خواهد، روح من در جستجوی زلالی یک رود است، دیدگانم لبریز از ابرهای بارانی است که نمی‌دانند از چه ببارند و حرف‌ هایم نمی‌دانند که دانه‌ های سبزشان را در دل کدامین صحرای حاصلخیز بکارند!

شاید در این جادهٔ آبی‌رنگ و بی‌انتها، انتظار قاصدکی را می‌کشم که قرار است خبری برایم بیاورد؛ خبری از دورها، از بغض‌سرد چکاوک‌‌ها یا از صدای باران زدهٔ آبشارها. و شاید خبری از.

دستانم هنوز به شاخه‌ های سرو نمی‌رسد تا بگردم میان برگ‌هارا و چشمانم آنقدر سو ندارد که در بی‌انتها ردی بگیرند از او. نمی‌دانم قاصدک کجاست! کجای این دنیای بزرگ؟!

دمدمهٔ غروب آفتاب است و آسمان در انتهای دشت آتش گرفته است. خورشید دامن از زمین باکاهلی بر می‌چیند و سایه روشن‌‌ های وهم‌ آلودی گوشه‌ و کنار را به شکل‌ مرموزی رنگ‌آمیزی کرده است.

باد هوهوی صدای خمیازهٔ درخت‌هارا به ‌شکوفه‌های‌سیب گره می‌زند وقلبم همزمان با رنگ‌بازی‌ِ آسمان، بی‌قرارتر می‌شود برای نجوای مهتاب. شاید او خبر داشته باشد که قاصدک کجاست.‌

شب بر سینهٔ سنگین کوه، زلف‌سیاهش را پریشان می‌کند و مهتاب چلچراغ قلبم می‌شود. صدایش به خنکای‌نور ستاره است و به غریبگی بی‌خبری اش از قاصدک‌.

برگ‌ها زمزمه کنان در گوش‌باد، ماه رقصان میان چشمه را نظاره می‌کنند. مسیر سیمین نورماه بوی سکوت تلخی را می‌دهد که خبر از بی‌خبری دارد. شبنم روی‌ برگم یخ‌زده است و من همچنان بالا می‌ روم از این نردبان نامرئی. 

روزها می‌گذرند و جهان کوچکتر می‌شود برایم. می‌ترسم روزی آنقدر کوچک شود که دیگر در آن جا نشوم!! من قد کشیده ام از گلدان خاک و دستانم نزدیک‌تر شده به آفتاب؛ ولی دیگر توان ایستادن ندارم. چشمانم خسته اند و نیاز مبرمی دارند به وصل. دلم سجاده‌ای می‌خواهد از جنس خاک که تا ابد سربه سجده گزارم روی دستانش.

هربار که واژهٔ انتظار را تلفظ می‌کنم، نفس هایم تنگ‌تر می‌شود و صدایم خش‌دار.

اگر شما روزی قاصدک رادیدید به او بگویید: نیامدی ولی نسیم صدایت را به گوش گیاه رساند که آرام زمزمه می‌کردی :همین یک کلمه کافیست برای تمام بی‌خبری‌ها، خدا».

چشمانم را آرام می‌ بندم. خش‌خشی آشنا سکوت پرهیاهوی خاک را می‌شکند و‌ باز.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: در تنهایی خود به چه چیز هایی می اندیشید؟

من در تنهاییم به درخشندگی زیبایی های زندگیم می اندیشم.به زیبایی هایی و نعمت هایی که شاید گاهی به سادگی از کنارشان عبور می کنیم.

به دو فرشته بی بالی که از زمانی که چشم گشودم بالی شدند به سوی پرواز به چیزهایی که دوست دارم.

به بهاری که عطر شکوفه هایش و صدای گنجشک هایش به من می فهماند که درختان و طبیعت بیدار شدند و زندگی در جریان است.

به تابستانی که گرمی هوایش مرا به یاد شیرمردانی می اندازد که مردانه در عرق ریزان جنوب جنگیدند تا امروز را به من هدیه بدهند.

به پاییزی که صدای خردشدن برگهای خشک شده زیر پاهایم به من می گوید شاید غرور طلا شدن برگها امروز آنها را به زیر پا انداخت.

و زمستانی که سردی برف هایش مرا به آغوش گرم کحودکیم بر میگرداند.

آری به تمام داشته هایم فکر میکنم،به داشته هایی که اگر ثانیه ای و لحظه ای از دستشان بدهم تا همیشه در حسرتم.به چشمانی که دیدن طلوع خورشید و رنگ دریا را به آنها مدیونم.

به دستانی که می توانم با آنها بنویسم و نرمی دستان مهربان پدر و مادرم را لمس کنم و به یادهایی که با آنها دنیا رو بگردم و هزاران داشته های دیگر.

پس کاش بیشتر دارایی هایمان را بشماریم تا بدانیم چقدر ثروتمندیم که بدانیم اگر داشته هایمان را بگیرند تا کجا حاضریم قانع شویم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: ن انقلابی

اینبار می خواهم از دلیرهای شیرانه ن سرزمینم روایت کنم.

از نی که شجاعانه پابه پای مردانشان ایستادند و مقاومت کردند بگویم.آری میخواهم جان فشانی ها و فداکاری های سیده زهرا ها و قدم خیرهایی را بازگو کنم که چه در جنگ و جبهه و چه در پشت جبهه حامی مردانشان بودند و مادر فرزندانی که امروز کشور را میسازند.

شیر نی که الگویشان حضرت زینب "س" است که پس از تحمل آن همه رنج فرمودند:ما رَأیتُ اِلاّ جَمیلا. و این چنین شهریور ۵۹ کربلایی دیگر و زینب هایی دیگر این مرز و بوم را تجربه کرد.

آری سخت است آماده ی رفتن به مدرسه شوی و ندانی شهرت را در تاریکی شبیخون زدند و مردمان دیارت را به خاک و خون کشیده اند و این شروع ۸ سال جنگ تحمیلی است که اینبار به جای مدرسه ها و معلم ها،بیمارستان و دکترها هستند که ازدحام جمعیت را تجربه می کنند.

آری سخت است روزهای ازدواج،مرد آمال و آرزوهایت را روانه ی میدان جنگی کنی که برگشتنش با خداست.دوران شیرین عقدت را به تلخی جنگی بسپاری که اینبار دلت نه برای شوهرت که برای سالم برگشتن شوهرت می تپد که دل توی دلت نباشد که مبادا اتفاقی بیفتد فقط نگران و باشی و نگران.

میدوی دنبال برادرت از این کوچه به آن کوچه به امید دیدن بهترین همدم دوران کودکیتپا به هرکجا میگذاری رفته اما دنبال زنده اش میگردی و دل خراش است که در نهایت او را کشته پیدا کنی و تو میشوی غسال برادرت کسی که او را در خاک میگذارد یکه و تنها.

دلگیر است وقتی یک شبه زندگی در خانه پدری و ته تغاری پدر بودن را بگذاری و وارد فصلی دیگر از زندگی شوی.فصلی که دیگر ناز کشیدن پدرانه و نوازش مادرانه کم رنگ می شود و تو می شوی مادر ۵ بچه قد و نیم،در زمستان های سرد و طاقت فرسا و بچه هایت را بدون پدر بزرگ کنی و زمان،فرصت چشیدن طعم خوشبختی را از تو بگیرد.

آری این برگی از کتاب قطور تاریخ این کشور است و نی که افتخار این سرزمین اند.

نی که بسیاری اشان گمنام هستند اما در سرگذشت هر کدامشان میتوانی یک چیز مشترک بیابی:

عشق به ولایت،عشق به سرزمین و خاکی که بوی شرف و غیرت می دهد.

برای شادی روح نی که مردانه زندگی کردند صلوات

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: توصیف روستا

محل زندگی ما روستایی در حومه شهر است. روستایی که برکه اش محل تغذیه پرندگان و محل زندگی آبزیان و ماهی هاست.

خانه های کاه گلی و سنگی که با بارش باران بودی دلنشینی را در فضا پر می کند. بویی که کافی است چشمانت را ببندی و نفس بکشی با تک تک سلولهایت.

باریکی کوچه هایش می تواند یاد آور قلبهایی باشید به وسعت دریا.

خانه هایی با حیاط های زیبا که گوشه گوشه اش را درختان انگور و گل یاس پر کرده و یک حوض آبی با ماهی های قرمز که تابستان ها هندوانه داخل آن زیبایی اش را تکمیل می کند.

کمی آن طرف تر چشمه آبی است که صدای شرشر بهم خوردن آب و سنگ، هوس بازی های کودکی را در دورنت زنده می کند.

در کنار چشمه ی آب تپه هایی است با گلهای لاله و شقایق و درختان انبوه و در آخر پاییز روستایمان را با هیچ چیز عوض نمی کنم،پاییزی که صدای خردشدن برگهایش زیر پاهایم شاید زیباترین آهنگ طبیعت باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: واقعه عاشورا

پس از شهادت امام حسن (ع ) (۵۰ هجرى) امام حسین (ع ) عهده دار امر امامت شد. معاویه پس از بیست سال حکومت ظالمانه ، در سال ۶۰ هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن مجتبی (ع)، یزید را که فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود به جاى خود قرار داد. او علناً مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت.اینجا بود که امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار با او به مخالفت برخاست .

یزید نامه اى به حاکم وقت مدینه نوشت و به او دستور داد که از امام حسین (ع ) براى یزید بیعت بگیرد و اگر امام حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند. در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. امام حسین (ع ) نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و بسیار حیله گر و بى رحم بود، مردم کوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شکنى کردند و مسلم را تنها گذاشتند.

عبیداللّه بن زیاد که با شهادت مسلم بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع ) و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به کربلا اعزام کرد.

عمر بن سعد دستور داد امام حسین (ع ) و یارانش را محاصره کنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام حسین (ع ) که از شجاع ترین افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى که بیش از ۷۲ تن نبودند یکى پس از دیگرى در دفاع از امام حسین (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند. حر بن یزید ریاحى نیز که ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین (ع ) را مشاهده کرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید.

امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال ۶۱ هجرى ، در سن ۵۷ سالگى در کربلا به شهادت رسید. مرقد ایشان و برادر فداکارش ابالفضل و فرزندان و یارانش در شهر کربلا در عراق قرار دارد.تداوم حیات اسلام مرهون شهادت او است.

حسین (ع) عشق و فداکاری و گذشت در راه خدا را عملاً معنی کرد و باید گفت اگر کار امام حسین در روز عاشورا نبود، بسیاری از مفاهیم و لغات را نمی شد معنی کرد.

واقعه کربلا اگرچه از لحاظ زمانی کوتاه و تنها یک روز ( عاشورا )از صبح تا عصر طول کشید اما لحظه لحظه آن درس شهامت ، ایثار و فداکارى ، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (ع ) و یاران با وفایش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم کرد و یاد آن تا ابد و برای همیشه زنده خواهد ماند چرا که زنده نگه داشتن محرم زنده نگه داشتن اسلام است.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: ریزش

تاریکی را تا روشنایی ، بیدار میمانند ابر ها. ابر های مغرور که به خود قیافه میگیرند و چ در تغییر اند. آنها ، با رعدی ، برف میبارند و میگریند . از سوی آسمان تیره و تار خاکستری ، پر های کبوتر بچه ها جاری است . سفید ، آرام ، ساکت ، مظلومانه و در عین حال دیوانه وار . هیچ نگاهی پیش پای خود را نمیبیند . نفسی ک از ته دل ، گرم ، خارج میشود ؛ مانند دیواری سرد ، سخت و تیره جلوی چشم ، قد علم میکند. تا صبح جدال است.

سیلی سرد سرما ، گوش سپهر را برده است ؛ ثریا ، بامداد را سرخی سحرگه میکند و اگر نه ، شب با روز یکسان است. درختان ، اسکلت هایی از بلور و یخ ، همچون موج دریای پر تلاطم ، در دستان باد میرقصند .

پیر زن بیدار است. تنها. در تلالو کوچکی از نور ، ک از دست سد آسمان عبور کرده ؛ نان میپزد. ب دید او ، این زمستان بوی دیگری میدهد. مخصوصا امروز. ن بوی نان های تازه ای ک از خانه ی او ، تا چند خانه آن طرف تر را فرا گرفته و از سویی ب سوی دیگر میپیچد ؛ بلکه مثل آلبالو میماند ، ترش و در عین حال شیرین از خاطرات. تک درختی سالهاست در کنج حیاط نشسته. مشتی از اقوامش آن سو تر ایستاده اند. او ب تنهایی از همه ی همهمه های آنها دور شد. در نظر آنها ، او چقدر مغرور است. اما سرو جوان ، بی اعتنا و با شوق به پیرزن همیشه تنها و صورت چون نان ها ، قرمز وی مینگرد. گویی ، سرما ، سخت میسوزاند. پیر زن پس از اتمام کار های روزانه اش ، مانند همیشه ، دستش را روی تنه ی جوانک کشید. مانند مادری مهربان. پس از مدتی نگاه کردن ب سرو ، ک ب نظر درخت ، نگاه شوری بود ؛ از او دور شد و ب خانه رفت . زمستان ، با دستان استخوانی و انگشتان کشیده اش ، جای گرمای دست پر مهرش را پاک کرد. مانند الکل زود پرید.

فردا هایی ک آمدند تاریک تر بودند. با این ک برف هنوز هم همانطور سفید ، آرام ، ساکت ، مظلومانه و در عین حال کوبنده و دیوانه وار میبارید ؛ سرو دلش از سردی هوا ، سرما خورد و دستی برتنش ننشست. خانه ، دیگر روحی نداشت. بوی نان در آن نمیپیچید. بوی آلبالوی ترش میداد و مزه ی ریزش احساس. مزه ی مرگ.

کاش میشد در ورای خاطرات کودکی

چرخ گردون فلک

ساعتی زین گردش بی حاصلش

مکث میکرد و مرا

در میان خاطرات کودکی جا میگذاشت

کاش میشد فاصله معنی نداشت

در دل ما غصه ها جایی نداشت

بی کسی چون قصه ها افسانه بود

عاشقی سهم دل دیوانه بود

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: خاطره ها

چه تکرار تلخ و بی رحمانه ای دارند،این روزها. برای دیگران روزهایشان تکرار میشود،اما برای من تکراری.

نمی دانم،شاید اشتباه میکنم.آخر من که از دلشان خبر ندارم.شاید پشت لبخند و سکوت آنها نیز همانند من ،خرمن ها آه و ناله انبار شده باشد.

امان از دست این خاطره ها.خاطره هایی که مجالی برای لذت بردن از حال و اندیشیدن به آینده را به ما نمی دهند.و به فراموشی سپردنشان نیز تا حدودی غیر ممکن است.

دلم میخواهد در صبح یکی از همین روزهای تکراری،وقتی از خواب بیدار شدم،چند تن از آهنین دلها که چرخه ی بد روزگار دل شفاف و شیشه ای آنها را به آهن های سخت و کدر تبدیل کرده است،را ببینم. که بر پشت بام یکی از همین خانه های بلند همین شهر ایستاده اند.و جار میزنند: (آی مردم. آی مردم.ما اینجا خاطره دار میزنیم.بیایید. همگی با خاطره هایتان بیایید.آنقدر خاطره دار میزنیم تا اثری از آنها باقی نماند.)

سپس مردم،یکی یکی،با کوله باری از خاطره هایشان بروند آنجا.آن خاطره را بر تکه کاغذی بنویسند و به آن آهنین دلها بدهند.آنها هم خاطره ها را بر پشت بام آویز کرده،و با تمام زور بازویشان آن را شلاق بزنند.و بعضی ها را هم بکشند.

بگذریم،خاطره را که نمیشود دار زد و نه میشود که کشت.

دوستی میگفت:(ما هر وقت تصمیم بگیریم چیزی را فراموش کنیم،بالعکس میشود.)

میدانید چرا؟!

چون هر بار که تصمیم به فراموش کردن آن میگیریم، داریم،بار دیگر آن را در ذهن خود مرور میکنیم.بنابراین بار دیگر یادش برای ما زنده میشود.

حال که نمیتوانیم،این خاطره های لعنتی را فراموش کنیم،خوب است،وقتی که آنها را به یاد می آوریم،از ته دل پوزخندی بزنیم و بگوییم:

《زندگی به لحظه هاست / خوشی ها و خنده هاست 》

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: گردش ایام

روز ها سال ها و ماه ها در پی هم می آیند و میروند و ما هر روز پیر تر میشویم و از جوانی ما فقط یاد و خاطره میماند به قول صاعب تبریزی:

آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا/از جوانی حسرت بسیار میماند به جا مثلا همین بهار که شد درختان از خواب زمستانی بیدار شدند هوا دلپذیر شد

گر کدورت ها را کنار زدیم همه لباس تازه به تن کردند حتی درختان ما آنقدر سرگرم کار و مساعل بودیم که زیبایی بهار را فراموش کردیم تا به خود آمدیم تابستان با روز های گرم و پر حرارت رسید و میوه ها هم رسیدند.

هندوانه خربزه طالبی سیب گلابی هلو و یک باره دیدیم پاییز با تن پوش زرد هوهو کنان از راه رسید و لباس درختان را عوض کرد برگ های خسته زیر پای مسافران خش خش کرد تا آمدیم با پاییز و هنر نمایی اش چای و قهوه ای بنوشیم فراش زمستان آمد و چای را برد و گفت یخ کرده است عوضش میکنم.

سماور و بخاری را روشن کردیم از پنجره کنار در خانه که نگاه کردم همه جا از قوی سفید پر بود شاید هم اردک ها و مرغابی های سفید تا در را باز کردم که به آن ها آب و دانه ای تعارف کنم پر کشیدند به اوج آسمان و مهاجرت را آغاز کردند. حالا آغاز بهار دیگری بود و شکوفه ها و پرستو های کوچک آمدند

واژه های مترادف: یاد و خاطره -سال و امسال

واژه های متضاد: گل و خار -پیری و جوانی-آمدت و رفتن

شبکه معنایی: روز – ماه – سال-بهار-تابستان-پاییز -زمستان/هندوانه-خربزه-طالبی-سیب-گلابی-هلو

گسترش واژه: روز های گرم و پر حرارت-هوهو کنان-هنر نمایی-خش خش-دلپذیر-گرد کدورت ها-برگ های خسته

تنوع افعال: می آیند-میروند-می ماند-آمدیم- شد-کنار زدیم-رسید-عوض کرد-روشن کردیم-نگاه کردم-اغاز کردند-پر کشیدند-بود-است-فراموش کردیم

موضوع انشا: گردش روز ها

روزها,ماه ها سال ها می آیند و می‌روند. هر روز که می گذرد یک روز پیر تر می شویم،هر ماه هم که می گذرد یک ماه پیر تر می شویم. فقط تجربه ها، خاطره ها از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به برایمان می ماند. زندگی سایر مخلوقت‌خداوند از جمله درختان نیز خیلی تفاوتی با زندگی ما انسان ها ندارد آنها هم باگذر زمان نوجوانی، جوانی و پیری را به خوبی حس می کنند. همین امسال که زمستان از راه برسد برف پیری درختان حیاط خانه را کریح منظر و بی رمق خواهد کرد. نهال ها نیز اگر سوز و سر ما زمستانی را تاب بیاورند با شور و‌نشات دیگری از خواب بیدارخواهند شد لباس تازه خواهند پوشید و زندگی دوباره‌ای را از نو شروع میکنند با روز های گرم تابستان میوه ها خوشمزه تابستان: گیلاس، هلو، زردآلو، گوجه سبز و البته سیب سرخ خواهندآمد. تابستان هم که تمام شود پاییز با تن پوش زرد خود از راه می رسد و لباس های درختان را عوض می کند برگ های خسته زمین می ریزند زیر پا ها خش خش می کنند و انگار موسیقی دلنواز آمدن بهار را خواهند نواخت باز هم انگار بهاری در راه است.

اگر انسان ها نیز مانند این درختان و نهال ها زمستان های زندگی خود را تحمل کنند و زیربار مشکلات زندگی کمر خم نکنند ثمره تابستان پربار و‌بهار دلنواز زندگی خودشان را تجربه خواهند کرد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: ساختن زندگی

در زندگی گاهی باخته ام.

گاهی با کسی ساخته.

گاهی گریه کردم.

گاهی بخشیده.

گاهی فریب خورده ام.

گاهی افتاده.

گاهی در تنهایی مرده ام .

اما حال،

زمانش رسیده که بگویم:

اکنون خوشحالم که خودم رو باز پیدا کردم.

شاید ساده باشم اما صادقم.

من خودم هستم و این برایم کافیست

دوست من .من اینو خوب فهمیدم که هیچ آدمی بد نیست .

ایراد از خودمونه . خودت رو درست کن . باور کن با هیچکس به مشکل نمیخوری.اگه هم تو یه رابطه هستی که جنگ اعصاب زیاد داره و تو هم نمیتونی ازش بیای بیرون بدو برو خودت رو درست کن که ایراد بدون شک از خودته . خودت رو که ساختی از همه لحاظ. اعتماد به نفست میره بالا. عزت نفس غوغاااا میکنه.

خوب باش . مهربون باش . صبور باش . که اگه به هر دلیلی قرارداد این تعهد و دوستی بهم خورد . عذاب وجدان نگیری و با خودت بگی شاید من کم بودم و کم گذاشتم . با خودت بگو اون یه آدم با وفا و با معرفت و قابل اعتماد و از دست داد. واینجور آدما خیلی کمیابند. خییییلییییی.

خودت رو بساز

خودت رو پیدا کن

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: در مورد ضرب المثل برو کار میکن مگو چیست کار

پدربزرگ قبل از آنکه از این دنیا برود، نوه ۶ ساله‌اش را همیشه در آغوش می‌گرفت و این شعر سعدی، شاعر نامدار ایران را که درس زندگی صدها نسل بعد از خود داده است، می‌داد.

او در گوش‌های نوه‌اش همیشه این شعر را زمزمه می‌کرد:

برو کار می‌کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانیست کار

نوه کوچک، دیگر اندکی بزرگ شده بود و به مدرسه می‌رفت و در یازدهمین سال زندگی نوه‌اش که دیگر آرام‌آرام نوجوان می‌شد از این دنیا رفت و نوه عزیز پدر بزرگ بر فراز آرامگاه او به‌شدت گریست و ماه‌ها بعد از فوت او عزادار بود.

یک روز پدر جوان، فرزند نوجوانش را در آغوش گرفت و گفت: پسرم! دیگر نباید در مرگ پدربزرگ سوگواری کنی اگه می‌خوای او را همیشه به یاد داشته باشی به تعمیرگاه من بیا یعنی تابستان‌ها که کار یاد بگیری.

پسرک گفت: راست می‌گی بابا؟ مگه می‌شه؟!

پدر گفت: چرا نمی‌شه پسرم، اینجا حسابی کار یاد می‌گیری! مشتری‌ها ماشین‌هاشون‌رو می‌آرن و تو همه چی‌رو درباره وسایل ماشین یاد می‌گیری و نحوه تعمیر آن را.

پسر نوجوان و زیرک یاد گفته پدر بزرگی که عاشقش بود افتاد و گفت: برو کار می‌کن مگو چیست کار!

از فردا پسر همراه دیگر شاگردهای تعمیرکار اتومبیل در تعمیرگاه بود. شاگردها پسر اوستا را خیلی خوب تحویل می‌گرفتند و همه چیز را به او یاد می‌دادند: ببین رضا جان، پنچری رو اینجوری می‌گیرن!

یکی دیگر می‌گفت: این کلاجه، این هم صفحه کلاج اگه خراب بشه!

سومی می‌گفت: وقتی می‌گن یه ماشین آب و روغن قاطی می‌کنه! یعنی این.

چهارمی: این باتری ماشینه، برق ماشین مال اونه.

و رضا فکر می‌کرد چقدر چیزهای جالبی در دنیا وجود دارد که گاهی بسیار بهتر از بازی‌های رایانه‌ای است. این یک ماشین واقعی است اما بازی‌های پلی‌استیشن و بازی‌های دیگر خیالی!

هر روز صبح زود با پدرش به تعمیرگاه می‌رفت و در عالم خیال می‌دید که روح پدربزرگ نیز خوشحال و خندان همراه آنهاست و گاهی در کارها به او کمک می‌کند. حتی یک‌روز به شبح خیالی پدربزرگ گفت: باباجون وقتی ماشین ترمز می‌بره یعنی چی؟

پدر با خنده گفته بود: با کی حرف می‌زنی پسرم؟!!

رضا حرفی نزد و با روح پدربزرگ به گمان خودش حرف می‌زد.

یک روز، پدر با خوشحالی آمد و گفت: پسرم، اسمت‌رو توی مدرسه تیزهوشان نوشته‌ام!

رضا خیلی خوشحال شد اما با حالتی غمگنانه گفت: بابایی! کارم رو خیلی دوست دارم.

پدر با خنده گفت: ای شیطون! یعنی می‌خوای مدرسه نری؟

رضا گفت: نه، درس رو هم دوست دارم اما کارم رو هم همین‌طور!

روبه‌روی تعمیرگاه، درخت‌های پاییزی برگ‌های خشک خود را فرو می‌ریختند و نرمه بادی بوی پاییز را انگار در شهر می‌گسترد. روح پدربزرگ بر فراز سر تعمیرگاه پسرش باز هم نجوا می‌کرد:

برو کار می‌کن مگو چیست کار

که سرمایه جاودانیست کار.

موضوع انشا: در مورد ضرب المثل برو کار میکن مگو چیست کار

به نام نامی نامان که هر چه در وجود منو توست همه از بهر وجود اوست

تعلل در کثیری از مشکلات بشری نشانگر ان است که مردمانی خود را بدون تلاش فراخوانده و به ان دل بسته اند و در مفهوم کلی خود را تنبل جلوه میدهند.

حکایت چنان ارضه دارد که روزی بهر خدایی خداوندگار،کهنسالی با نواده اش در کلبه ای بهر دیاری میزیست چنانچه اجل مهلت تکلم بر زبان پیرمرد را سد کرد چنان خواست تا پندی از برای نوه اش ارزانی دارد.

بن مادام سخن شبانگاه نوه خویش را به محضر خوانده و بدوی گفت،

فرزندم تو که بهر این روزگار نه مکتب میروی و نه طعامی از برای تناول بر ماعده قرار میدهی تکلم بر من سخت است دست اجل بر گریبانم چنگ انداخته و دستانم از بهر کمک به تو کوتاه است ،وانگه تورا بدان پند میدهم که کار کنی و نان از عمل خویش خوری،

فرزند چنان تعجب نمودو گفت اقای من کار کردن در این زمان بسی مشکل است و ایزد در برآن مارا روزی دهد.

پیر خردمند که دیگر رمقی از برای سخن نداشت بدوی گفت برو کار میکن مگو چیست کار ،و چشم از دار دنیا فروبست.

پسر چن روزی از سرمایه پدر تناول کرده و به مطربی و مشغول گشت ،بدان سان که هیچ پولی از برای طعام در بساطش باقی نماند،پس کاسه گدایی به سر گرفت در شهر ها به گدایی مشغول گشت.

پس از چندی حکیمی اورا نظاره کرد و بدوی احوال خواست و او احوال خویش را از برای حکیم سرایید،حکیم بدوی گفت به گفتار جدت عمل کن که خیری بیش در ان است،این کیسه را بگیر و سرمایه‌ای احیا کن.

پسر کیسه را گرفت و به داد وستد مشغول گشت، پس از چندی زمان همه از پسر طاعت می بردند و او سرمایه دار بزرگی گشت.

وانگه به گفتار پدر بزرگش یاد کرد و ان را در قابی طلایی بر سر بستر خویش قرار داد.

بدان سان هر کس که در پیش او از سختی کار و تنبلی سخن می گفت به ان اشاره کرده و انان را ارشاد میکرد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


چطور انشا بنویسم؟

روش های آموزش انشا نویسی، چگونه یک انشای خوب بنویسم، چطور به راحتی انشا بنویسیم، چگونه یک انشای خوب بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، انشا، انشاء

اگر نمی توانی انشا بنویسی یا انشا نوشتن برای تو مشکل است، غصّه نخور. با توصیه های زیر می توانی بهترین انشا را بنویسی و نمره ۲۰بگیری. هرچند خواندن ونوشتن برای دریافت نمره ی ۲۰ کار نادرستی ست. پس با دقّت سفارش های زیر را بخون وبه آن ها عمل کن.

۱_ یادت باشد انشا همان گفتن است، اما گفتن مکتوب یعنی همان گونه که حرف می زنی می توانی ینویسی، حتی از گفتن هم آسان تر است . یا حتی شما می توانید گفتارتان را بنویسید. مثلا ًاگر برای خرید به مغازه رفتید و چیزی خریدید، همین رفتن به مغازه را ابتدا به زبان گفتار بنویس و سپس آن ها را تبدیل به نوشتار کن. با این کار شما انشا نوشته اید.

۲_ با جمله های ساده شروع کن. ابتدا چند کلمه برای خود بنویس و سپس با آن ها جمله بسار. مثلا هر کلمه زیر را در یک جمله به کار ببر. سوسک، درخت، هواپیما، نمک.

۳_ حالا سعی کن با دوکلمه که اصلا به هم ربط ندارند، جمله بسازی. مثلا کلمات مداد و آسمان را در یک جمله به کار ببر.

۴_در این مرحله سعی کن با سه کلمه یا بیش تر جمله بنویسی. مثلا یخچال، مدرسه و کوهستان را در یک جمله به کار ببر.

۵_ جمله هایی با فعل های متفاوت بنویس.

۶_ اگر می خواهی جمله هایت زیبا باشند، کافی است که جلوی کلمه هایت یک کلمه << مثل>> بنویسی وسپس با آن ها جمله بنویسی. اگر این کار را انجام دهی از آرایه ادبی تشبیه استفاده کرده ای حالا جمله های زیر را ادامه بده.

خورشید مثل مادر مثل.

۷_ بعضی کلمات را می توانی در دو معنای متفاوت به کارببری. مثلا کلمه ستاره را یکبار در معنای اسم دختر ویکبار به معای ستاره ای که در آسمان است در جمله به کارببر.

۸_ سعی کن هرچه به ذهنت می آید بنویسی. سپس می توانی برگردی و آن ها را ویرایش کنی . ( از نوشتن نترس)

۹_ از هر موضوع کوچک برای نوشتن استفاده کن . مثلا اتفاقی در راه مدرسه، رفتگر محله تان، کاسب محله تان و.

۱۰_ بعد از جمله نویسی، بند (پارگراف) نویسی را تمرین کن. هر چه می خواهی بنویسی را در یک بند بنویس. حالا در یک بند بنویس << وقتی بهار می آید چه حسی داری؟>>

۱۱_ برای موفقیت در هر کاری نیاز به تمرین است وبرای موفقیت در انشا نویسی هم باید تمرین کنید وتمرین کنید وتمرین. یادتان باشد هیچ نویسنده ای از مادر نویسنده به دنیا نیامده، بلکه با تمرین کردن، نویسنده شده است.

۱۲_ هر هفته یک داستان کوتاه بخوانید و به کلمات وجمله های آن توجه کنید. وببینید اگر شما جای نویسنده داستان بودید چه کلمات دیگری استفاده می کردید. آن ها را بنویسید.

۱۳_ داستان ها را خلاصه کنید. برای خلاصه کردن کافی است داستان را برای کسی تعریف کنید و آن ها را بنویسید.

۱۴_ برای این که خوب بنویسید باید خوب نگاه کنید وچشمان بینا داشته باشید. به اطرافتان نگاه کنید وهر چه می بینید بنویسید.

۱۵_ خداوند پنچ حس به ما داده است. سعی کنید از پنج حستان استفاده کنید. مثلا وقتی دست روی چیزی می کشیم احساس زبری یا نرمی به ما دست می دهد و.

۱۶_ اگر چند کلمه هم معنا هستند از کلمه ای که زیبا است استفاده کنید. مثلا << بفرما، بنشین>> بک معنا دارد، اما می دانید << بفرما>> زیباتر است.

۱۷_ سعی کنید برای کلمات، صفت های متفاوت بنویسید. اگر در این کار تمرین کنید دایره واژگان ذهن شما زیاد می شود. مثلا برای انار می توان صفت های سرخ، ترش، ملس، شیرین و. را به کار برد. شما چه صفت های دیگری برای انار می شناسید آن ها را بنویسید.

۱۸_ از زبان اشیای اطراف خود حرف بزنید. مثلا از زبان کیفتان یا یخچال منزلتان یا تخته کلاس و. برای این کار کافی است خودتان را جای آن شی یا موضوع بگذارید.

۱۹_ از نوشتن موضوعات خنده دار ( طنز) غفلت نکنید. برای این کار کافی است یک لطیفه درست کنید یا این که به لطیفه هایی که شنیده اید کمی شاخ وبرگ دهید و آن ها را برای دوستتان تعریف کنید.

۲۰_ سعی کنید کوتاه بنویسید. طولانی نوشتن هنر نیست، بلکه هنر در کوتاه نویسی است. گاهی می توانید انشایتان را در یک جمله بنویسید. آن هم یک جمله زیبا وقشنگ و پرمعنا، این ها توصیه یک معلم انشا برای شما بود که اعتقاد دارد همه می توانند انشا بنویسند. به امید آن روز که همه نویسنده وادیب شوید.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: نسیم مادری مهربان

زندگی زیباست چشمی باز کن / گردشی در کوچه و باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست / عینک بدبینی خود را شکست

نسیم به پنجره ی اتاقم ضربه ای زد . مرا از فکر و خیال بیرون کشید . پنجره ی اتاق را باز کردم . نوازش نسیم را در جای جای صورت خود احساس کردم . حس خوبی سراسر وجودم را فرا گرفت . انگار باری دیگر متولد شده بودم . ناگهان دیدم که نسیم زوزه کشان از لا به لای درختان عبور می کرد . و چنان برگ درختان را تکان می داد که بلبلی که روی شاخه ی درخت نشسته بود به شوق نسیم شروع به آواز خواندن کرد . همخوانی بلبل و نسیم آغاز شد و صدای دل انگیزی را ایجاد کرد . لحظه ای چشمانم را به آسمان دوختم و با خود چنین گفتم : خدایا سپاس فراوان تو را به خاطر نعمت های فراوان و بی نظیرت. »

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز

سیزدهم آبان ماه روزدانش آموز.

بارهاوبارهادرمورددانش اموزان فداکاری همچون شهیدفهمیده،شهیددهقان وخیلی های دیگرکه شایدنامشان زبانزدهم نباشدبه گوش هارسیده است.شایداین سخنان به گوش کوچکترهاناآشناباشدامامن ترجیح میدهم اکنون درموردخوددانش آموزبگوییم دانش آموزی که اشتیاق این روزرادارد،مسلمااین روزبرای هردانش آموزی خوشایندخواهدبوداماامیدوارم هیچ دانش آموزی تلخی این روزرابدلیل مشکل مالی ،بی سرپرست بودن ویابهتراست بگویم بدسرپرست بودن نچشد.سیزدهم آبان ماه روزدانش آموزاست روزسرمایگان اصلی،دنیااقیانوس بیکرانی ازعلم ودانش است وهرکدام ازدانش آموزان قطره ی ارزشمندی ازاین اقیانوس بیکرانند،روزدانش آموزاست امابدنیست ازمعلمان عزیزی که باشورواشتیاق دراین مقام والامیمانند هم صمیمانه تشکرکنیم .حال بهتراست کمی هم ازمعلمانی بگوییم که بعدازگرفتن دکترای آموزش وپرورش فکرمیکننددیگرجایشان درمدارس نیست وبایدبه مقاطع بالاتربروند،همان نگاه غلطی که متاسفانه درنگاه های مانهادینه شده است.امیدوارم نوربالنگی وامیدهمچنان درمدارس بتابدومعلمان عزیزباشورواشتیاق بیشتری سرچشمه این تعلیم وتربیت رانهادینه سازند.

دانش آموزبودن مقامی والاست،وغم انگیزی این روزهم تعلق میگیردبه دانش آموزانی که دیگردانش آموزنیستند،یعنی فارق التحصیلانی که بابه یاد آوردن اینکه دیگردانش آموزنیستنددلتنگشان کندبرای مدرسه برای پوشیدن فرم مدرسه برای دوستان قدیمی و.پس قدراین روزهای دانش آموزبودن رابدانیم.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: شانس

این بار با من یار نبود. اصلاً من هیچ وقت نداشتم. کلمات متداولی که عامه مردم در زندگی روزمره خود استفاده می کنند. شانس،بخت،اقبال و .

نمی دانم؛ شاید آری شاید هم نه. شانس:

دیدگاه‌های مختلفی در این مورد وجود دارد که از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است.

البته برخی افراد شانس را گونه معنی می کنند که گویی واقعاً زندگی آنها بر این مبنا استوار شده، بعد از هر اتفاقی افکاری در مورد شانس در خود به وجود می‌آورند که یک زندگی را بر یک ترتیب خاصی بیان می‌کند.

تقدیر،قسمت،سرنوشت؛ من شانس را اینگونه می شناسم.

پدیده‌ای که ما به آن روح و جان می دهیم. اصلاً وجود خاصی ندارد. از نظر من خراب کردن امتحان هیچ ارتباطی با شانس بد ندارد.

ما آمده‌ایم تا سرنوشت خود را با پندار و رفتارمان بسازیم آری شانس خود ما هستیم.

موضوع انشا: شانس

من یک زمانی به شانس خیلی اعتقاد داشتم ولی درست زمانی که ان را پیدا کردم فهمیدم که همچین چیز تحفه ای هم نیست و اینگونه بود که من اعتقاد خود را به شانس نابود ساختم.

ماجرا از آنجایی شروع شد که من به دنبال شانس میگشتم. بعد از کلی گشتن به بقالی سر کوچمون رسیدم.ازش پرسیدم که میدونی شانس کجاست؟بقالیمون سیبیلاشو تاب داد گفت:شانس کیلو چنده ابجی ما خود شانسوم.البته من هیچ وقت درک نکردم که او چگونه میتواند شانس باشد چون نه خانه ای انچنانی داشت و نه مغازه انچنانی. تنها از مال دنیا یک موتور گازگازو داشت و یک دکل قراضه. زمانی که داشت باورم میشد که او همان شانس است ؛بنده خدا کاسبیش خراب شد و شد معتاد سرکوچه مون.حالا هروقت از کنارش رد میشوم میگوید: سانش گلونه ابچی(زبان معتادی:-).ما نوکر سانشوم.تا حالا شنیده اید که میگویند "شانس یک بار در خانه ادم را میزند؟"باید بگم که این یکی برای ما درست نبود چون بقالی قدیم کوچه ما (یعنی همان معتاد حالای سرکوچمون) هی در خانه مان را میزند و میگوید:ابچی!شیگال منو ندیدی؟اخه یکی نیست به این بنده خدا بگه:اخه من سیگار تو را میخوام چیکار؟ و درباره ی جمله ای که میگوید:"شانس که نباشد جون در عذاب است ." متاسفانه باید بگویم که این هم غلط است. همین یه هفته پیش بود که پلیسا امدند و شانسو بردند پاسگاه. نمیدانید که چقدر محلمون ساکت بود.اصلا جانم جان تازه ای گرفت.ولی هنوز یک هفته ای نشده بود که پلیسا ازادش کردند .انگار انها هم فهمیده بودند که این ضرب المثل غلط است.

خلاصه میخواستم بگویم که شانس همیشه چیز خوبی هم نیست و اگر شما از انهایی هستید که به شانس اعتقاد دارید بهتر است چند روزی به محله ما بیایید.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


موضوع انشا: دلنوشته ای عینی از سفر اربعین

شده ام از کرم فاطمه میهمان حسین

وقتی ناامیدی و چند روز تااربعینش نمانده

وقتی دل شکسته ای و زائر پیاده یکی یکی از تو خدافظی میکنند و راهی دیار عشق میشوند .

وقتی به بی سروپاییت ایمان می آوری و باور میکنی که بین میلیون ها نفر زائر اربعین زیاده هستی ،وبه خودت می قبولانی که کربلا پیاده آن هم اربعین جای تو نیست.

وقتی مینشینی و محرم و صفر را که یکی یکی پشت سرگذاشته ای مرور میکنی و می فهمی که انگار هرکاری کرده ای دراین یک ماه و نیم حتی به اندازه یک نیم نگاه ارباب که ازسرت هم زیادی است ارزشت را نداشته و دیگر ناامید میشویی

لحظه به لحظه به زائران اضافه میشود تو هنوز به رفتن فکر هم نمیکنی

که ناگهان

حرف میشود از رفتن

رفتن تو

حرف میشود که برویم

تصمیم میگیری که نرویی.

بازمیشود که نه برویم توکل بر خدا

باز حرف میشود که مرز ها شلوغ اند مرز هارا بسته اند

حرف میشود نرویم خیلی هاازمرز برگشته اند .

ناگهان چشم باز میکنی که در راه مرزی!!!!

اخبار دم به دم اعلام میکند :برگردید مرز ها بسته اند

میرویی.

درترافیک میمانی

برمیگردی

پشیمان میشویی دور میزنی سمت مهرانراه باز شده است

الله اکبر.

تا نقطه ی صفر مرزی بی هیچ شکی پیش میرویی.

ناگهان سربازان اعلام میکنند مرز عراق بسته است.

برنمی گردی اما ناامیدانه به نقطه دوردست که کربلاست نگاه میکنی.

ناگهان بایک یا حسین راه باز میشود.

میرویهمه چیز را ارباب مهیا کرده

میگفتند:خیلی ها وارد خاک عراق شده اند اما چون وسیله ای نبود آنهارا برساند برگشته اند.

با قبول همه سختی ها میرویی اما.

آقای مهربانی همه چیز را مرتب درجایش چیده است

ماشین ها درمرز توقف کرده و منتظر مسافر ها هستند.

میرویی و محل استراحتت مهیاست.

ارباب انگار منتظرت بوده است

هرروزت به خوبی میگزرد

اربعین را کربلا هستی

تویی که آنقدر ناامید بودی

ارباب تمام نگاهش به تو بوده.

دوباره کرم ارباب

آقا جان ببخش کم گذاشته ایم خرج تو میکنم تمام دلتنگی هایم را به امید دوباره ی شش گوشه ات.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه
در این مطلب از سایت برای شما انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه که در صفحه ۸۱ مهارت های نوشتاری نهم خاسته شده را آماده کرده ایم
امیدواریم مورد توجه شما دانش آموزان و کاربران وبسایت درس کده قرار گیرد
نام انشا عاقبت فرار از مدرسه
کتاب مهارت های نوشتاری نهم
صفحه: ۸۱
انشا شماره ۱ درباره عاقبت فرار از مدرسه:
دیشب خبر دار شدم خالم اینا از تهران اومدن و قراره زودی هم برگردن آقا سر و ته فیزیک رو بهم چسبوندم و شیمیو بیخیال شدم و در نقش اصلی خودم که همان کوزت میباشد فرو رفتم(لازم به ذکر میباشد که حداکثر سالی ۴ بار کوزت میشم!)
خلاصه هرچی مامان میگف خونه مرتبه و…جوگیر شده بودم و با این کمر ناقصم کل خونه رو جارو کشیدمو اتاق خودمو داداشامو هم مرتب کردم و از این کارا…
خاله اینا اومدن.منم پسر خالمو بعد از عروسیش واسه بار اول بود میدیدم.یعنی بعد از ۵ یا ۶ سال زیارت نمودیمش.
خاله اینا شام خوردن و رفتن خونه بابا بزرگم . وقتی که رفتن منم از ساعت ۱۲ اومدم پای نت تا ساعت ۱ بعدم دیدم حوصله شیمی رو ندارمو نخونده خوابیدم …تا اینجا همه چی عادی بود…
داستان از اینجا شروع میشه که صبح پا شدم دیدم حالم خوب نیس بابا اینا هم گفتن نمیخواد بری مدرسه.با صدای زنگ ساعت گوشیم پا شدم و دیدم این رویا و خواب شیرینی بیش نبوده و حالم خوبه خوبه!
اما مگه این رویا از مخم بیرون میرفت؟ مخصوصا وقتی فک کردم دیدم تمرین زبان ننوشتم و شیمی نخوندمو فیزیکمو  سرسری خوندم از طرفی خاله اینا هم قرار بود تا قبل از ظهر برگردن تهران و… خلاصه مامان جان اومد بالا سرم و گفت بیداری؟ گفتم نمیخوام برم مدرسه حوصلم نمیشه و ازی صوبتا…
مامان منم که پااااااااااایه خندید و گفت خب نرو.خلاصه نرفتم!به همین راحتی!
هرکاری کردم خوابم نبرد و تا ساعت ۹ بی کاربودم بعدم با مامان رفتیم خونه بابا بزرگ.چشمتون روز بد نبینه پامو داخل نذاشته بودم کوزت بازی شروع شد…
تاجایی که همه کلی مسخره ام میکردن که عجب مدرسه نرفتنی شد… :/
از ظرف شستنو درست کردن سالاد و چایی گرفته تا بجه داریو…منم ک مهربووووون دلم نمیومد بگم نه….:)
دیگه ظهر بود که مامان بزرگ اینا واسه نهار نگهم داشتن اما همش میترسیدم نهارشون کم باشه و…. خلاصه وقت نهار نی نی خاله دیگم رو بغل کردم و گفتم گشنم نی!حالا داشتم ضعف میکردم اما خب ….
بیچاره نی نی رو گذاشته بودم اونور و خودم در حالی که گیج خواب بودم شازده کوچولو رو واسه بار n ام میگوشیدم.
اینم از نهارمون…ولی بعد از این که کلی غذا باقی موند منم یکم دس دس کردم و بعد از یه نیم ساعتی با اصرار مامان بزرگ مثلا با اکراه یکم نهار میل نمودم.
بعد از نهارم ژانر دوم کوزت بازیم شروع شد و تا رفتن خاله اینا ادامه داشت…
و در خلال این کوزت بازی متوجه شدم که بچه ها امتحان شیمیو فیزیک رو هم لغو کردن….
دایی عزیزم در همین حین اومد و زد رو شونم و گف نرگس پشت یه وانت درب و داغون نوشته بود اینه عاقبت فرار از مدرسه….
لبخند کج و تلخی (!) تحویلش دادم …
بسی فکر نمودیم و به عاقبت مدرسه نرفتنمان اندیشیدیم و در کمال بهت به این نتیجه برسیدم که ای کاش صبح آن خواب شیرین را نمیدیدم ….!
انشا شماره ۱ درباره عاقبت فرار از مدرسه: (ناصر الدین شاه و عاقبت فرار از مدرسه)
در سنوات کودکی که هنوز پشت لبمان سبز نشده بود، مهد علیا دستمان گرفته و ما را به قصد مکتب خانه، شال و کلاه کردند لیکن ما که خیالات فرمودیم آنجا مکانی است برای عیش و نوش، با رغبت تمام، به راه شدیم. معلم ما، آقا میرزا، ناصر خان سلطان شکری بود که حلقه دروس وی گاه از طویله خانه اش افزون می گشت و ما که جزو آخرین نفرات کلاس بودیم تقریبا مکانی در جوار آغول عایدمان شد طوری که عن قریب بود با گوسفندان، مشق کنیم.
میرزا ناصرخان که بیشتر اهل تجارت بوده و مارمولک و مکار تشریف داشتند، اصالتا از مردمان شیراز بوده و آنچنان محاسن بدقواره ای داشتند که هر بار میل می کردیم از آنها جهت ساختن تلی یا لیقه استفاده بریم. میرزا گویا اهل عمل بوده و در تایم هایی که نارکوتیک افیونی ماده ای کریستال نام، ایشان را خوب می ساخت از بدو دخول به کلاس تا الی آخر فی المثل تراکتور رومانی به حضار مشق می دادند. مع الهذا ما مشمول تلامیذ و استیودنت های سفارش شده بودیم و بیشتر اوقات ما را به حال خودمان می گذاشتند، لیکن به یاد داریم زمانی که حرف ب را برای یادگیری رسیدیم، عند الادا چون قدرت تشخیص صدای میرزا را از گوسفند بغلی نداشتیم لاعمد، ب را بع تلفظ می کردیم لیکن بر حسب تکرار دوگانه، میان آن همه آدم، ندای بع بع گوسفندانه ای فضای کلاس را کمیک نموده بود اما گزمه چی کلاس هر قدر مراقب شد نتوانست منشا توطئه را پیدا کند.
دیگر اینکه کلاس میرزا به علت پارادوکس های رویت شده موردپسند شخص ناصر الدین شاه واقع نشده و عطای یادگیری بدین سان رابه لقایش بخشیده، تحت الحمایه مظفرخان بی سواد دوست، مکتب و میرزا ناصر را پیچانده، از مدرسه گریختیم. آخر الامر که از مدرسه یا به قول فرنگی ها همان اوسکول بر می گشتیم به اوسکول کردن مهد علیا فکرون بودیم که ناگاه یک فقره گاری از مقابل ما عبور کرده که پشت آن با رسم الخطی زیبا نوشته شده بود: عاقبت فرار از مدرسه. فی الحال که به آن موقع می اندیشیم می فهمیم که اگر بر ابجد آموزی در داخله اهتمام می ورزیدیم لیکن از دانشگاه هاوایی، مدرک قلابی نمی ستاندیم، اینک سهم المقدار ما از دریای کاسپین این طوری ضایع نمی شد و از جانب روس ها مورد اشانتیون قرار نمی گرفتیم.
در این ازمنه آدمیان به فکر بیزینس بوده و قاعده قلیلی به یادگیری می کوشند تا آنجا که آمار و احصائیه دوران ابتدایی و کالج به شدت افول کرده معهذا وزارت تعلیمیه و تربیتیه خم به ابرو نیاورده و حرکتی من باب تشویق و اکسلنت شباب از راه به در شده نمی کند، این شده که شماری از شباب فشن، حضوری مستمر با حق آب و گل بر سر چهارراه شوارع یافته و به هللی تللی امورات می گذرانند.
دیگر این که یکی از اقدامات پیشنهادی ما برای فرهنگ سازی و کالچرینگ به گاورمنت من باب ترویج روحیه علم اندوزی به جای زراندوزی، پشت نویسی گا ری ها، اتول های وانتی و شاید کامیون ها است که جماعت شباب آن را دیده از مشقات کارگری و لیبریک درس عبرت گرفته، تحصیل را به اشتیاق دنبال کنند. ایضا توصیه می شود بر روی اتول های مذکوره جمعی گوسفند بارزده تا مخاطب با ماهیت مدرسه گریزی فی الواقع آشنا شود.
دیگر این که یکی از علما و رجال دانشمند فرنگی بابت در رفتن از مدرسه، جمله قصاری گفته که با بسته شدن درب هر مدرسه، درب زندانی باز می شود. موم است گاورمنت به جای تفاخر به گشایش شعبات جدید التاسیس عدلیه در مملکت به فکر شباب مدرسه گریز باشد، شاید که معایب به همراه محاسن اصلا ح شود.
سخن سر به درازا کشیده لیکن اگر کتب دوران مبتدیه را به یاد داشته باشید لا جرم باید حضور انورتان عرض نماییم که اینک آن خاطریه های خوش و کاراکترهای محبوب در طول گردش دهر دچار تحول منفیه شده و عن قریب است که این پرابلم دل صاحب سوخته ما را چنان کباب بختیاری کناد. فی المثل میرزا دهقان فداکاریان به سبب اکسپنسیو و گران بودن البسه، تمایلی برای آتش زدن آن ها نداشته و برخورد ترن با سنگ ها به خاطر ایشان تفاوتی نکند. ایضا چوپان دروغگو همانند چرچیل در گیتی مورد احترام قرار گرفته و همگان مشتاق خالی بندی های وی هستند. شنگول و منگول آن قدر مونگول گشته اند که شریک جرم گرگ مربوطه شده، سه نفری روی هم ریخته اند تا قالب پنیر مسروقه روباه را دودر کنند. از آن طرف کوکب بیگم اصولا از چشمی درب آپارتمان، آمار مهمانان را گرفته، دیگر فاز پذیرش ندارد، لیکن اگر فرصتیه پا بدهد و اصغر آقا در خانه تشریف حضور نداشته باشند به گرفتن پارتی اقدام می کنند و با اکس بازها می پرند. عجیبا که کبری تصمیم گرفته از مدرسه فرار کرده به خانه بخت رفته، شاید از ظرف شستن در خانه ابوی، نجات پیدا کند. امان از روزگار، از مدرسه فرار نکن، خطرناکه حسنک؟!
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

در این مطلب از سایت پنج انشا در مورد نو جوانی که در صفحه ۸۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم خاسته شده را آماده کرده ایم

امیدواریم از این انشا ها لذت ببرید

نام انشا نوجوانی

نام انشا به انگلیسی: composition about Teenager

کتاب: مهارت های نوشتاری نهم

صفحه: ۸۱

انشا شماره ۱ درباره نوجوانی: انشا نوجوانی

کسی که پا به دوره ی نوجوانی می گذارد احساس می کند که بزرگ شده است و باید کار های بزرگی را هم انجام دهد.

او با نگاهی دیگر به جهان اطراف خود نگاه می کند و همیشه احساس می کند که با دیگران متفاوت است.

من از وقتی به دوره ی نوجوانی رسیده ام اعتماد به نفسم بسیار بالا رفته و رویا پردازی هایم بیشتر شده است،این را مخصوصا شب ها قبل از خواب بیشتر درک می کنم.آخر من شب ها قبل ازخواب،بیشترازهر وقت دیگری در رویا هایم غرق میشوم.

رویا هایی که بلند بودن ودور بودنشان را خودم نیز احساس می کنم.ولی با این حال،باز هم دلم می خواهد بهشان فکر کنم.مثلا یکی از رویا های بلند من،درس خواندن در دانشگاه آکسفورد بعد درس دادن در دانشگاه شهید بهشتی تهران است.

خواهرم می گوید رویا بافی و کمی بد اخلاقی ویژگی های آدم های هم سن توست که هر دوی آن بعد از دوران بلوغ کمتر میشود. خواهرم می گوید اینکه بد اخلاقی های آدم کمتر بشود خیلی خوب است اما رویا بافی همیشه بد نیست.یعنی اگر آدم بعد از فکر کردن به آرزو های بزرگ تصمیم جدی برای رسیدن به آن بگیرد،بسیار هم خوب است و باعث پیشرفت می شود. من هم قدر رویا هایم را می دانم و برای رسیدن به آن تلاش می کنم.

از ابتدای وارد شدنم به دوره ی نوجوانی،غیر از رویا بافی و بد اخلاقی،متوجه تغییرات دیگری هم در خودم شده ام.مثلا این که احساس می کنم نگاهم،صدایم،فکرم،سلیقه ام،و حتی شکل ظاهری ام کمی فرق کرده است.

من نسبت به گذشته،احساس قدرت و اعتماد به نفس بیشتری می کنم و نسبت به ظاهرم حساسیت بیشتری نشان می دهم.

اگر چه من دلم می خواهد مستقل باشم اما گاهی زیاده روی می کنم،مثلا وقتی مادرم می گوید این لباس را بپوش یا آن را نپوش خیلی عصبانی میشوم.خلاصه این که دوره ی نوجوانی هم خوب است و هم بد و من سعی میکنم خوبی هایش را حفظ کنم و بدی هایش را همین جا در دوران نوجوانی ام بگذارم وآن ها را با خودم به دوران جوانی ام نبرم.

انشا شماره ۲ درباره نوجوانی: انشا نوجوانی

اگه دنیا رو به سه روز قسمت کنیم: یه روز به دنیا میایم، یه روز میمیریم و یه روزشم زندگی می کنیم. حالا ما با اون روزی که به دنیا میایم و می خوایم بمیریم، کاری نداریم. چون نه اومدنمون دست خودمونه و نه مردنمون، اما اون یه روزی که زندگی می کنیم، فکر می کنم بهترین قسمتش دوره ی نوجوانیمون می تونه باشه.

میگن آدما در دوران نوجوانی سرشار از شور و اشتیاق، امید و آرزو و دارای انرژی مضاعف هستند. البته بیشتر این حرف ها جنبه ی شعاری داره. چون امروزه نو جوانان دیگر این گونه که گفته شد، نیستند. مثلاً خود ما، انگار نه انگار که در دوران نوجوانی هستیم. اونقدر که مشکلات و بدبختی هامون زیاده، وقت نمی کنیم سرمونو بخاریم. چه برسه که بشینیم فکر و خیال و آروز کنیم. البته شاید قدیم ترها نوجوانی شکل دیگری داشت. اما نه، اون زمونا هم مردم گرفتاری های خودشونو داشتن.

میگن آدم گرسنه که دین و ایمان نیمشناسه. به نظرم نوجوانی و لذتهاش مال اوناییه که پول دارن. ما فقیر بی چاره ها باید بالشتامونو عروسک فرض کنیم.

چون موضوع انشا قشنگه، می خوایم قشنگ بنویسم، دیگه کمی رویایی فکر کنیم. نوجوانی یکی از زیبا ترین دوران از مقاطع زندگی هر انسانیست.»

نو جوانی دورانیست که شخصیت هر فردی کامل شده و معیارهای یک فرد کامل در او نمایان می شود. پس می توان نو جوانی را پلی بین کودکی و جوانی دانست که همزمان با بلوغ است و در آن افراد دچار خود بزرگ بینی های کاذب می شوند، احساس بزرگی می کنند.

ما نباید از دوران نوجوانی که از استثناترین دوران عمرمان هست، غافل شویم و آن را به بطالت بگذرانیم که آنچه که بگذرد، باز نخواهد آمد.

انشا شماره ۳ درباره نوجوانی: انشا نوجوانی

نوجوانی بهار زندگیست که همچون اسبی تازه نفس شتابان می رود نوجوان باید اسب را در صراط المستقیم هدایت کند تا از راه به در نگردد و به همنشینی با بدان گرفتار نشود چرا که امام صادق (ع)می فرمایند :

نوجوانان را قبل از آنکه دشمنان اعتقادی به سراغ انها بروند حدیث بیاموزید.

نوجوانی پایه های آینده است آینده ی درخشان در آن است که از پایه تلاش و کوشش کرد .

نوجوانی یعنی تشکیل شخصیت یک فرد یعنی تولد دوباره ی انسان نوجوانی نظیر مرغی است که بر روی بام زندگی نشسته و خیلی زود از لب بام زندگی می پرد پس باید فرصت نوجوانی را قدر شمارید و این نعمت را شکر کرد از سویی دیگر می توان به سخن دایموند اشاره کرد آنجا که این چنین بیان کرد:با زر می توان خیلی از کارها را انجام داد ولی جوانی را نمی توان با پول خرید.

سعادت عزت بزرگواری موفقیت و عاقبت به خیری همه ثمره های درخت نوجوانی هستند که بدست خانواده ی ما آبیاری شده است

انشا شماره ۴ درباره نوجوانی: انشا نوجوانی

آری نوجــوانی زیباست ، به زیبایی مـاه ، به لطافت گل ، به طراوت بــاران .

نوجوانی برای همه زیبــاست ؛ بهتر است بگوییم زیبا خواهد شد اگر زیبایی آن را بپذیریم و پرورشش دهیم مانند بذر گیاه ، با آب صداقــت ، با نور مهــربانی و با خاک ایمــان و اعتقــاد پرورشش دهیم .

بیایید زیبایی نوجــوانی را چنان پرورش دهیم که

که حتی در زمان بزرگــسالی هم از آن بهره ببریم و به آن افتخـــار بورزیم و هیچ گاه افسوس مخوریم و مگوییم کاش زمان برمی گشت .

اما زمان این کلمه پر رمــــــــز و راز رازیست برای نوجوانی رازی که مانند گذشت ابرها ، مانند پر زدن پروانه ها ، مانند روییدن سبزه ها تنها یک لحظه است می آید و سریع می رود ؛ اما کسانی هستند که این لحظه را برای خویش عمری با لذت و سرزندگی کنند ؛ عمری مانند طلوع دوباره ی خورشید ، طلوعی زیبا ، طلوعی که هیچ گاه نمی گویند غروب کرد…

پس به امید طلوعی بدون غروب بیایید جاودانه شویم و نوجوانی خود را زیبا نقاشی کنیم ؛ با رنگ هایی از صداقت ، مهربانی ، گذشت و فداکاری ، شور و اشتیاق و سپس آنان را با قلموی اعتقاد بر بوم ایمان نقش زنیم و تصویری از آینده خود را با توکل بر خالــــق هستی بسازیم و از آن کمال استفاده را ببریم .

به امید طلوعی بدون غروب بیایید سرزمین نوجوانی خود را با بهترین بـــذر ها پرورش دهیم و از آنها درختانی پر بار بسازیم تا علاوه بر خودمان دیگران هم از آن بهره ببرند چرا که امام علــــی علیــه الســـلام نیز می فرماید : ((دل نوجــوان مانند زمین آماده است که هر بذری در آن افشانده شود می پذیرد.))

ای نوجوانان سرزمین نوجوانی خود را خوب بسازید و خوب بر بوم نقاشی نوجوانیتان نقش زنید که بزرگسالی نزدیک است. به امیـــــد پــایــانی زیبـــا و بیـــادمــاندنی…

انشا شماره ۵ درباره نوجوانی: انشا نوجوانی

برای اینکه بدانیم به کجا می رویم باید بدانیم از کجا می آییم و برای اینکه بدانیم در کجا هستیم باید گذشته ی خود را بجوییم.

در این جهان همه ی کائنات و اشیا به هم مربوط هستند همه مانند زنجیری به یک دیگر متصل شدند و اگر فقط حلقه ای از آنها گم شود زنجیره ی دیگری وجود نخواهد داشت تا جهان بر پایه ی آن ثانیه هارا یکی یکی پشت سر بگذارد و برنامه ی روزمره اش را انجام دهد.

اگر سحر نبود دیگر چگونه دنیای تاریک و خاموش شب به جهان روشن و پر جنب و جوش روز متصل می گردید؟

اگر بهار نبود دیگر چگونه خاک نژند و سرد زمستانی گرم می شد؟چگونه برف ها با زمین وداع می کردند؟ چگونه زمین آماده ی زندگی ای دوباره می شد تا جوانه های بیشتری را با جهان آفرینش آشنا کند؟چگونه؟!

آگر قلب نبود دیگر چگونه انسان می توانست با احساساتش با دیگران ارتباط برقرار کند تا زندگی ممکن شود؟

اگر نوجوانی نبود انسان چگونه از دوره ی کودکی به جوانی می رسید؟ آیا با همان آفکار کودکانه می توانست جوانی کامل شود و در اجتماع به مردم خدمت کند؟

آیا نباید انسان به بلوغ احساسی برید تا بتواند درست تصمیم بگیرد؟

دنیای بیرون با افکار یک کودک که در دنیای مجازی زندگی می کند بسیار متفاوت است پس نباید دوره ای وجود داشته باشد تا انسان را برای زندگی در آینده آماده کند؟

پس نوجوانی مهمترین دوره ی زندگی یک فرد است.اگر نوجوانی وجود نداشت جوانی نبود پس در نتیجه جهانی هم وجود نداشت.

در واقع نوجوانی همانند پلی است که دنیای شاد کودکی را به دنیای شلوغ و گیج کننده ی جوانی متصل می کند.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


در این مطلب از سایت برای شما انشا پرواز بدون بال که در صفحه ۸۱ مهارت های نوشتاری نهم خاسته شده را آماده کرده ایم امیدواریم مورد پسند شما همراهان سایت درس کده قرار بگیرد
نام انشا: پرواز بدون بال
Flying Without Wings
کتاب: مهارت های نوشتاری نهم
صفحه: ۸۱
انشا شماره ی یک در مورد پرواز بدون بال: 
حتما تا به حال سوار بر هواپیما در کرانه های آسمان پرواز کرده اید.ولی با شما با این که در درون هواپیما نشسته بودید،لذتی باور نکردنی را بدست آوردید ولی تنها پرندگانی که در آسمان آبی پرواز می کنند می توانند لذت واقعی پرواز را بچشند.تنها این موجودات خداوند هستند که می توانند این احساس سبکی استثنایی را تجربه کنند.در زمان کودکی زمانی که شخصی جان خود را ازدست می داد بزرگتر ها به ما می گفتند که او پرواز کرد و رفت پیش خدا !چه می شد؟چه می شد اگر انسان هم مانند لک لک ،گنجشک و هزاران پرنده ی دیگر انسان هم بال و پری می داشت و همه آدم ها می توانستند این رویای دیرین و کهن بشریت را تجربه کنند.در زمان خردسالی اگر از کودکان سوال کنید که در آینده می خواهند چه شغلی را انتخاب کنند به یقین اکثریت آن ها می گویند که خلبانی را از بقیه کار بیش تر دوست می دارند.بی تردید علت آن که کودکان ذهنیت زیبایی را نسبت به پرواز دارند.بدون شک زمانی که به آسمان آبی و بی انتها نگاه و نظر می کنند عاشقانه خواستار این بودند که لحظه ای جای پرندگان می بودند.
برخی از همین افراد وقتی بزرگ می شوند رویای شیرین خود را بدست فراموشی می سپارند و دنبال کاری دیگر می روند و نه برخی همین عشق به پرواز را در ذهن خود نگه می دارند و به این آرزویشان می رسند.
بعضی دیگر از مردم عارف هم پرواز را دو نوع می بینند:۱-مادی ۲- معنوی
پرواز مادی را به وسیله هواپیما و… انجام می دهند و پرواز معنوی را با عبادات مخلصانه در راه ایزد منان.راه اول راه پرواز به سوی آسمان پر از زیبایی است که مخلوق پروردگار است و راه دوم راهی است که با آن می توان به سوی آفرییننده جهان پر کشید که همین نوع پرواز بهترین پرواز است.
کلام آخر این که همه نوع پرواز زیباست.
آرزوی من این است که:
همانند پرنده ای در آسمان، شناور باشم و مانند عابدی مخلص به سوی خدا پر بکشم.
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۲ در مورد پرواز بدون بال: 
از من از پرواز میپرسی ؟! از منی که به زمین چسبیده ام ؟! از منی که بلندی دستم حتی به خوشه ی انگور درخت حیاطمان هم نمی رسد؟! از منی که اسیر این دنیا شده ام؟!
قناری ای که شبش را در قفس صبح میکند از پرواز چه می داند؟ انسانی که اسیر جسم خاکی و نیازهای خود است ، چطور میتواند پرواز کند؟
پرواز را باید از عقاب بپرسی! آنگاه که بال می گشاید ؛ و آنگاه که از فراز کوه ها ، قله ها ، دره ها ، دشت ها و صحراها می گذرد ، و آن هنگام که به سمت بینهایت پرواز می کند و روشنی را به چشم خود در بیکران آسمان ها می بیند ؛ و هنگامی که به زمین و هر چه روی آن است از بالا می نگرد ، لذت پرواز را باید از جانباز ویلچرنشینی پرسید که دست و پاهای خود را اهدا کرده تا همچون جعفر طیّار دو بال بهشتی داشته باشد!
برای پرواز دنبال بال و ملخ و پروانه نگرد ؛ پرواز ، دل میخواهد ؛ آنگاه که دل از دنیا و متعلقاتش کندی ،پاهایت نیز از زمین جدا خواهد شد ، روحت نیز سبک خواهد شد و به پرواز در می آیی بدون آن که خودت حس کنی و پرواز یعنی این!
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۳ در مورد پرواز بدون بال: 
از سال ها پیش بشر همواره دنبال راهی برای پرواز کردن بود. او بار ها آزمایش کرد، ساخت، شکست خورد اما باز ناامید نشد. هر وقت که به پرندگان نگاه می‌کرد امید بیشتری برای پرواز کردن به دست می‌آورد. آن قدر تلاش کرد که بالاخره توانست برای پرواز کردن اولین هواپیما ها را بسازد.
وقتی که بچه بودم به پرندگان نگاه می کردم ، افسوس می‌خوردم که چرا من بال ندارم ؟ چرا نمی‌توانم مثل آن ها پرواز کنم؟
بزرگ تر که شدم ، وقتی متوجه شدم که توانایی هایی که من دارم بیشتر از آن هاست ، تصمیم گرفتم که دیگر افسوس نخورم و به جای آن از پرندگان مهاجری که با تغییر فصل ها ، صد ها کیلومتر را برای رسیدن به مقصد خود طی می‌کنند درس بگیرم. از کنجکاوان پرواز و از مخترعین اولین هواپیما ها درس بگیرم.
درس بگیرم که رسیدن به مقصود‌ها کار ساده‌ای نیست. برای رسیدن به آن ها باید صد ها بار شکست خورد و هر بار امید بیشتری به دست آورد.
انشا شماره ی ۴ در مورد پرواز بدون بال: 
پرواز برای هر کس به معنی خاصی است برای مثال یک فرد نیازمند پرواز را در رهایی از مشکلات این دنیا میداند. ولی در عین حال یک فرد غنی شاید از شنیدن کلمه ی پرواز به فکر داشتن یک هواپیمای شخصی بیافتد.
یکی از بهترین معانی پرواز و اوج گیری در زمان جنگ اتفاق افتاد که رزمندگان طوری پرواز کردن که به بالاترین نقاط رسیدند و سربلند شدند.
در کل کلمه ی پرواز حس خوشایندی به هر انسانی میدهد.
امیدوارم همیشه مانند عقاب اوج بگیرید.
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۵ در مورد پرواز بدون بال: 
پرواز شاید توصیفش با زبان آدمی کمی دشوار باشد ! از آنجا که پرواز برای تمامی خلایق خداوند معنای خاص دیگری دارد ، نمی توان آنرا واژه ای با تشریح کاملا مطلق دانست . همان گونه که مشهود است ؛ پرواز برای یک حیوان با نام پرنده امری کاملا معمول است . حقیقتا کلیه ی هستی وی در یک عمل خلاصه می شود و نیز خواهد شد و البته آن پرواز است . برای یک مثال ؛ یک عارف و خدا شناس حقیقی حاجتی مگر پرداختن با یزدان ، پروردگار جهان ، ندارد و همانا این معراج همان پرواز است ! آری پرواز همان گونه که وجودت می گوید تنها بال زدن در آسمان نیست بلکه پرواز درونت را به آسمان های بی انتها می برد … راستش نمی توان بیش از این ساده آنرا معنا کرد . سروده ای از حسین سنگری بر دفتر اشعار افزوده شده است و این دو بیت گزیده ای از ابیات زیبای وی در خصوص پرواز است :
به من آموختی پریدن را رسم شیرین پر کشیدن را
رفته ای تا بفهمانی عاشقی دل بریدن از دنیاست
شهیدان همگی پر کشیدند ؛ پر کشیدند تا آن بالای بالا … کاش می شد ! اما نه این بار ای کاش و شاید ها بلند پروازی ذهن نیست ! می بایست دست در دست آنان بگذاریم ، گویی می دانم قضایا چیست . اگر که بال هایت بی پروا باشند ؛ رو انداختن به بنده دیگر چه حاجتی است ؟ خداوند همان آشنای تو در آن بالاست …
بگذار صداقت را بار دیگر تعریف کنیم ؛ خداوند فطرتی در تو نهاد و گویی آن فطرت علوم عالم را همه در بر دارد ! مگر از خاطر برده ای آن فطرت چیست ؟ همان دو بال یک پرنده است ، پس پر بکش بدان آسمان ها .
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۶ در مورد پرواز بدون بال: 
پرواز، واژه رویایی بشر از پیدایش تمدن انسانی بوده است . انسان همواره کوشیده است تا به بی کران ها برسد . ساخت وسایلی که او را به این هدف برساند اهمیت این مسئله را مشخص می کند .
کسانی بوده اند که برای پرواز به بی کران انسانیت کوشیده اند . کمال انسانی و مدارج بالای الهی را بدست بیاورند. عارفان ،شاعران و نظریه پردازان علوم فلسفی و ون مذاهب الهی و غیر الهی مهم ترین دغدغه ی فکریشان پرواز به اوج انسانیت بوده و هست . اما علاوه بر این اقشار خاص تمام انسان ها در ذات خود مایل به پرواز هستند پروازی که گاه محقق می شود گاه خیر .
زمانی که هدف پرواز است ، مابقی امور به وسیله تبدیل می شوند ،حتی خود انسان . زیباترین و کامل ترین وجه بشریت حالت پرواز اوست پس بکوشیم هدف را سرلوحه ی زندگی خود قرار دهیم نه ابزار ها را . . .
پرواز را به خاطر بسپار . پرنده مردنی است ”
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۷ در مورد پرواز بدون بال: 
تصور شما از پرواز چیست؟ایا پرواز تنها مختص موجودات بالدار است و دیگر موجودات هیچگاه نمی توانند پرواز کنند.انسان سالها در ارزوی پرواز بوده و چه بسا خطر هایی که در این سفر تجربه ننموده است.انسان در این راه وسایلی چون بالن هواپیما و هلی کوپتر و … را اختراع کرده است که تمام این ها حاکی از علاقه ی بی نظیر انسان به پرواز است.و اما دلیل این علاقه ی بی نهایت انسان به پرواز چیست؟شاید انسان خود را در ان شرایط به خداوند نزدیکتر می داند ولی ما امروزه می دانیم که نزدیکی به خداوند در فاصله نیست بلکه به میزان اعتقادات و نحوه شناخت خداوند مربوط است و پرواز انسان به داشتن بال و پر نیست بلکه به قلب و روح پاک و خالص است…پایان…
انشا پرواز بدون بال
انشا شماره ی ۸ در مورد پرواز بدون بال: 
نمی دانم که از پروازچه می دانی، ولی امید وارم انچه که در ادامه می خوانی انچه باشد که خواهی دانست.
پرنده ای را دیدم که اوج گرفته بود،اما دیگر بالش شکسته است، با این حال بازهم سعی می کند اوج بگیرد و به مقصدش برسد.هواپیمایی را دیدم که سوخت نداشت اما مسافرانش را به مقصد رسانده بود، وهر لحظه منتظر مقصد بعدی بود تا دوباره شانس خود را در آسمان امتحان کند.
اماروزی پروازی را دیدم که اوج نداشت.این پرواز ما انسان های عادی در زندگی مان است .پروازی که نه اوج دارد و نه مقصد. اصلاً آیا تا به حال پرواز کرده ایم؟! ازکجاشروع کرده ایم وحال کجاایستاده ایم؟ تا به حال فکر کرده ایم که چگونه زیبا پرواز کنیم و اوج بگیریم؟
می خواهی بدانی که زندگی خوب چیست ؟اگر جوابش بله است، بشین و بیاندیش که پرواز انسانی که درآن اوج می گیردو برای رسیدن به مقصد تلاش می کند،هر چند که پروازش به شکست منجر شود، چقدر زیبا تر است از پروازهای پرنده ای که همه پرواز هایش به موفقیت منجر شده است.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید. 

در این ساعت از سایت برای شما انشای جلسه امتحان که در صفحه ۸۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم خاسته شده را آماده کرده ایم

نام انشا: جلسه امتحان

صفحه: ۸۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم

انشا شماره یک درباره جلسه امتحان:

کلاس ششم بودم و از آن جایی که اوایل سال تحصیلی بود معلم ها زیاد از وضعیت تحصیلی دانش آموزان آگاهی نداشتند. من عادت داشتم درس های حفظی را خط به خط حفظ کنم و عیناً بدون کم و کاست در امتحان تکرار کنم. سر جلسه امتحان علوم اجتماعی بود که معلم شروع به توزیع برگه های امتحانی کرد. منتظر بودم بلافاصله پس از دریافت برگه، متون ضبط شده در حافظه ام را عیناً بر روی برگه امتحان منتقل کنم.

برگه سوالات به دستم رسید، نگاه کلی به برگه انداختم، خوشبختانه پاسخ تمام سوالات را می دانستم. بدون درنگ شروع به نوشتن پاسخ ها کردم. سوالات را یکی پس از دیگری با سرعت زیاد پاسخ می دادم. همگی هم عین جملات کتاب! خیالم راحت بود که نمره کامل خواهم گرفت. فقط نگرانیم کمبود وقت بود. چون پاسخ ها را کامل می نوشتم وقت زیادی صرف هر سوال می شد.

ساعات پاپانی امتحان بود که صدای مراقب شنیده شد. وقت تمام! برگه ها بالا!

در حال نوشتن آخرین کلمات بودم که مراقب اسمم را صدا زد. آقای… برگه ات را بالا بگیر!

برگه را بالا آوردم و مراقب شروع به جمع کردن برگه ها کرد.

هفته بعد، معلم برگه های تصحیح شده را آورده بود. من یکی که خیالم راحت بود! چند دقیقه اول معلم شروع به نصحیت کرد و گفت در ابتدای جلسه امتحان اعلام کرده بودم که هر دانش آموزی تقلب کند، در طول سال با او درگیر خواهد بود و…

نوبت به اعلام نمرات رسید. اسامی را از بیشترین به کمترین نمره مرتب کرده بود! از نمره های بالا شروع شد. آقای… ۱۹ / آقای… ۱۸٫۵ / آقای… ۱۵

اسامی دانش آموزان یکی پس از دیگری خوانده می شد ولی نام من جزء اسامی نبود! با خودم می گفتم من که پاسخ تمام سوالات را کامل داده بودم و در بدترین حالت نمره من ۱۸ یا ۱۹ بود. خلاصه اسم تمام دانش آموزان خوانده شد، جز اسم من!

در آخر آقای معلم گفتند: خوب به نظرتون با این آقای… که به نظر می رسه کتاب رو سر جلسه با خودش آورده بوده و دقیقاً از روی جملات کتاب کپی کرده، چیکار کنیم؟” به محض شنیدن اسمم ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گفت و از جایم بلند شدم و با کلمات بریده بریده، شروع به دفاع از خودم کردم. معلم حرف هایم را زیاد باور نداشت تا اینکه شروع به پرسیدن چند تا از سوالات امتحان به صورت شفاهی کرد و وقتی پاسخ های نسبتاً دقیق من را شنید قبول کرد که تقلبی وجود نداشته است. سایر دانش آموزان نیز شروع به حمایت از من کردند و تایید کردند که توانایی خوبی در به خاطر سپردن جملات دارم. در آخر معلم دستی به سرم کشید و گفت پسر خوب، آخه کسی پاسخ سوالات رو اینقدر شبیه جملات کتاب می نویسه؟ هدف از درس خواندن حفظ عین جملات نیست، بلکه هدف، درک مفهوم جملات و توانایی بیان و به کار بردن آنهاست.”

این اتفاق باعث شد که از آن به بعد به جای به خاطر سپردن دقیق جملات، بیشتر مفاهیم آنها را به خاطر بسپارم تا بتوانم در آینده از آنها استفاده کاربردی و عملی کنم.

پایان انشا جلسه امتحان صفحه ۸۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


نام انشا: هدف زندگی
کتاب: مهارت های نوشتاری نهم
صفحه: ۸۱
نام انشا به انگلیسی: target of life
مهم ترین و اصلی ترین هدف من در زندگی تقرب به خداوند متعال و کسب رضایت اوست زیرا می توانم به این وسیله به هدف های دیگر هم برسم . امام حسین ع هم در این مورد می فرمایند :
هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز می کند و هر که رضایت مردم را با ناخوشنودی خدا طلب کند خداوند او را به مردم وا می گذارد.
هدف زندگی» بیانگر این نکته است که انسان به کدامین سو باید حرکت کند تا کجا پیش رود در نهایت چه بشود » چه سرنوشتی فراروی او هست و سعادت او در چیست ؟
هر انسانی برای زندگی خود اهدافی دارد. هدف داشتن، مانند اعتماد به نفس، ارزش و دلیلی برای ادامه زندگی است و اگر انسان از وجود اهداف زندگی خود آگاه باشد، یا نباشد، به ارزش واقعی آنها خدشه ای وارد نمی شود. درست مانند واقعیت های جهان هستی؛ آگاهی و یا عدم آگاهی ما، باعث هیچگونه تغییری در آنها نمی شود. اگر در مورد اهداف زندگی خود شک و تردید دارید، اصلا ناراحت نباشید. افراد زیادی هستند که حتی، هدف داشتن را به تمسخر می گیرند! مانند بسیاری از جوانان و شاید خود شما در دوران جوانی! بسیاری از مردم بصورت شناور بروی جریان زندگی، بدون هدف و برنامه ریزی، مشغول گذران عمر هستند. این امری طبیعی است که انسان روز به روز زندگی خود را سپری کند. یک روز، پر از تنش و عصبانیت و روز دیگر آرام و بدون خشونت، مانند اقیانوسی که در یک گوشه آن طوفان و در گوشه ای دیگر آرام و آفتابی است. بهر حال، زندگی از بدو تولد تا سنین بلوغ و بزرگسالی و پایان باشکوه آن، بصورت شناور ادامه دارد. آیا این واقعا همان چیزی نیست که همه خواهان آن هستیم؟ یک زندگی بدون تشویش و نگرانی؟ بدون شک این یک زندگی دلخواه است، ولی انسان می تواند بیشتر بخواهد و برای خواست و دریافت بیشتر، به هدف نیازمند است.
هدف در لغت، به معنای (نشانه) و (غرض) است، اما در اصطلاح چیزی است که شخص قبل از عمل، آن را در نظر می گیرد و نیروی خویش و وسایل لازم را برای وصول به آن به کار می برد و غرضش دست یابی و رسیدن به آن است.
شناخت و انتخاب هدف، یکی از اساسی ترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان هیچ شناختی از هدف خود در زندگی نداشته باشد، آن را پوچ و بی معنا خواهد یافت. همه فعالیت های آگاهانه و نا آگاهانه انسان زمانی مفهوم خواهد داشت که هدف نهایی اش در زندگی روشن باشد.
پایان انشای هدف زندگی
انشا هدف زندگی
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

گستره و عمق

موضوعی را انتخاب کنید و با بهره گیری از اطلاعات و دانش خود به آن,گستره و عمق ببخشید.

در این مطلب از سایت برای شما انشای گستره و عمق صفحه ۹۳ مهارت های نوشتاری نهم را آماده کرده ایم

نام انشا: آفرینش انسان همراه با گستره و عمق

صفحه: ۹۳ مهارت های نوشتاری نهم

فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومی خلقت همه موجودات تعریف شده است. این دو ماهیتی جدای از هم ندارند. باید دید که هدف خداوند از آفرینش همه موجودات چیست تا آن گاه فلسفه آفرینش انسان و هدف اصلی آن برای ما روشن گردد.

تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:

و ما کان عطاء ربک محظورا؛ عطای پروردگارت منع نشده است».

هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.

جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.

هر بود»ی، نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.

خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.

خداوند از آن جا که علم” و قدرت” و فضل” و جود” بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.

چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم فضل” و جود” و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. جود” و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.

در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن تعبیه شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.

بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


فارسی (خوانداری) : درس ۱۷ستاره ی روشن (ششم ابتدایی)
درس ۱۷ ستاره ی روشن
 ۱- یادگار بزرگمهر به حکما و علما چه بود ؟
یگانه دانستن خداوند ، راست گفتن و نیکو کاری ، عیب جویی نکردن از مردم ، خوش اخلاق بودن ، احترام به بزرگ تر و .
۲- چرا نیکو خوی در هر دو جهان ، ستوده است ؟
زیرا انسان خوش رفتار و خوش اخلاق در این جهان در بین مردم محبوب است و در آن جهان نیز خداوند به او پاداش می دهد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۶ کتاب خوانی (ششم ابتدایی)
درس ۱۶کتاب خوانی
 ۱- سه مورد از فایده های قصّه خواندن را بیان کنید.
۱. از احول و سرگذشت پیشینیان باخبر شدن
۲. آگاهی نسبت به علم و قدرت خداوند
۳. پند گرفتن از سرگذشت دیگران و تجربه کسب کردن
۲- چرا باید در آغاز یا پایان نوشته از شاعر یا نویسنده ی آن یاد کرد ؟
برای احترام گذاشتن به آن شاعر و آگاهی مردم از نام او
۳- شعر خواندن » و آوردن نظم در قصّه » به چه چیزی شبیه شده است ؟
به نمکی که برای خوشمزهگی غذا ، به آن اضافه می شود. اگر زیاد باشد ، غذا شور می شود و اگر کم باشد ، بی نمک و بی مزّه.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۵میوه ی هنر (ششم ابتدایی)
درس ۱۵ میوه ی هنر
۱- علّت قطع کردن درخت سپیدار چه بود ؟
میوه و بار نداشتن سپیدار
۲- از نظر شاعر میوه ی انسان » چیست ؟
دانش و حکمت و هنر ثمره ی وجود انسان است.
۳- به نظر شما ، پیام این شعر چیست ؟
انسان باید در زندگی اش پیوسته تلاش کند و دانش و هنر کسب کند تا بتواند نتیجه ی عملش را ببیند.
۴- کلمات مخفّف شعر را بنویسید.
کز : که از / دگر : دیگر / کاین : که این / زآتش : از آتش / نکو : نیکو / مه : ماه
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۴ دریاقلی (ششم ابتدایی)
درس ۱۴ دریاقلی
۱- دریا قلی قبل از آغاز جنگ به چه کاری مشغول بود ؟
دریا قلی قبل از آغاز جنگ اوراق فروش » بود.
۲- مصراع چشم انتظار همّت تو  ، دین و میهن است » یعنی چه ؟
دین و وطن در انتظار اراده ی محکم توست.
۳- به نظر شما چه ارتباطی میان کار آرش و دریاقلی وجود دارد ؟
هر دو این افراد برای نجات ایران در مقابل بیگانگان ، جان خود را فدا کردند.
۴- دریا قلی از چه اتّفاق ناگواری جلوگیری کرد ؟
دریاقلی وقتی دید که عراقی ها از بهمنشیر گذشته اند و قصد تصرّف کامل آبادان را دارند ، به سرعت روانه ی شهر شد تا این خبر را به اهالی شهر برساند و اگر او این کار را انجام نمی داد ، عراقی ها شهر را تصرّف می کردند.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۲ ای وطن
درس ۱۲ ای وطن
۱- شاعر در این شعر ، وطن » را به چه چیزهایی مانند کرده است ؟ نگهبان وجود ، مایه ی آزادی ، رویش در بهاران ، جان در هر بدن ، بوی عطر گل ها ، سبزی چمن ، راز شعر حافظ ، آواز قناری ، یاد خوش ترین ها ، باران بهاری  ، و . (تقریباً تمام مصراع های شعر تشبیهی از وطن است )
۲- مقصود شاعر از مثل سربازان عاشق ، قهرمان قصه هایی » چیست ؟ یعنی ای وطن ! تو مانند سربازانی که سال ها قهرمانانه در مقابل هجوم دشمنان از وطن دفاع کردند ، با وجود دشمنان زیاد و آسی های بسیار و سرافراز برجای مانده ای .
۳- وطن چگونه می تواند نگهبان وجود ما باشد ؟ وطن در بردارنده ی هوّیت ، آرمان ها ، فرهنگ و تاریخ ماست که همه وجود ما با آن شکل می گیرد.
۴- چرا شاعر ، وطن را جان پناهی جاودانه » نامیده است ؟ زیرا انسان در هر کجای دنیا که باشد در نهایت در خاک وطن است که به آرامش می رسد و وطن همیشه برای او مانند یک پناهگاه امن است.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۱ عطّار و جلال الدّین محمّد
درس ۱۱ عطّار و جلال الدّین محمّد
خود ارزیابی
۱- عطّار نیشابوری ، کدام کتاب خود را به جلال الدّین محمّد ، معروف به مولوی ، هدیه داد ؟ اسرار نامه
۲- چرا دیدار پدر محمّد ، با افراد مختلف ، برای او جالب بود ؟
چون افرادی که به دیدار پدر محمد می آمدند ، انسان هایی دانشمند و سرشناس بودند و محمّد می توانست چیزهای زیادی از آن ها بیاموزد.
۳- به نظر شما ، چرا سفر برای انسان ف جالب و هیجان انگیز است ؟
زیرا انسان شهرها و کشورهای مختلف را می بیند و با فراد جدیدی آشنا می شود.
۴- محمّد ، شیخ عطار را از کجا می شناخت ؟ او نام عطار را از زبان پدرش شنیده بود و برخی از اشعارش را نیز از حفظ داشت .
توجه : این داستان از لحاظ تاریخی اعتبار کاملی ندارد و به احتمال زیاد تنها یک افسانه است.
ایستگاه اندیشه
۱- چرا بهمنیار به بوعلی آن پیشنهاد را داده بود ؟
بهمنیار استعداد بی نظیر و فکر خلاق بوعلی را دیده بود و از آن همه استعداد و اندیشه شگفت زده شده بود و به همین سبب بوعلی پیشنهاد داد که خودش را پیغمبر خدا معرّفی کند.
۲- بوعلی چگونه بهمنیار را به اشتباهش آگاه کرد ؟
در شبی برفی و بسیار سرد ، بوعلی از بهمنیار خواست که ظرف آب را از بیرون برای او بیاورد ، امّا بهمنیار هر بار که این درخواست را می شنید ، بهانه و دلیلی می آورد تا در سرما بیرون نرود . بوعلی با توجه به این مسئله به بهمنیار آموخت که سخن او حتّی در وجود بهمنیار که شاگرد قدیمی او بوده است اثری نداشت ، پس چگونه می تواند ادّعای پیامبری کند ، درحالی که سخن یک پیامبر بسیار با نفوذ است.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱۰ رنج هایی کشیده ام که مپرس
درس ۱۰ رنج هایی کشیده ام که مپرس
۱.گرد آوری لغت نامه دهخدا چند سال طول کشید و چند نفر با دهخدا همکاری می کردند ؟ گرد آوری لغت نامه ۴۰ سال طول کشید و حدود ۱۰۰ نفر با علّامه دهخدا همکاری می کردند.
۲. ارزش عظمت لغت نامه دهخدا را با چه کتابی برابر نهاده اند ؟ شاهنامه فردوسی
۳.چرا دهخدا آخرین دقایق عمر خود را با غزل حافظ به پایان برد ؟ دهخدا تمام عمر با زبان و ادبیات فارسی و آثار بزرگان این زبان زندگی کرده بود ، بنابر این در آخرین لحظات عمر نیز از یکی اشعار زیبا و عمیق فارسی که مناسب حال او بود یاد کرد تا آرامش یابد.
۴.لغت نامه ی دهخدا چه اطلاعاتی را در اختیار مخاطب قرار می دهد ؟ این کتاب همه ی لغت های فارسی ، نام شهرها و روستاها ، اشخاص بزرگ و معروف ، کلمات علمی و بسیاری از لغات عربی را در خود جای داده است و علاوه بر این ها ، شکل تلفظ صحیح این لغات به همراه اشعار و اطّلاعات دیگر نیز در این کتاب آمده است.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۹ راز زندگی
درس ۹ راز زندگی
۱- گل ، زندگی را چگونه تعریف کرده است ؟
زندگی ، شاداب و پرنشاط بودن است ؛ مانند شکفتن یک گل و همچنین سخن گفتن با شور و نشاط از زیبایی های آن.
۲- تعریف شاعر از زندگی چیست ؟
شاعر با گل در تعریف زندگی هم عقیده است و معتقد است که نباید در زندگی تنها و غمگین بود ، بلکه باید شور و نشاط داشت.
۴- منظور از گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است » چیست ؟
این جمله کنایه از داشتن تجربه ی بیشتر است و اشاره به باز شدن گل دارد.
ایستگاه اندیشه
۱- پیام این داستان چیست ؟
اگر انسان کارش را خودش انجام دهد و از بقیّه کمکی نخواهد بهتر است. زیرا ممکن است کسانی باشند که در کار او مشکل ایجاد کنند و او را فریب دهند تا به مقصدش نرسد. (کمک گرفتن از دیگران فقط زمانی مفید است که انسان به فرد مقابل اعتماد داشته باشد.)
۲- به نظر شما ، محتوای این داستان چه ارتباطی با عنوان و درس های این فصل دارد ؟
پیام این فصل و این حکایت این است که اگر انسان از دست رنج خود بخورد و کار خود را به کسی نسپارد و منّت دیگران را نکشد ، موفق تر است حتی اگر سود کم تری داشته باشد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۷ دوستی و مشاورت

درس ۷ دوستی و مشاورت

۱. منظور از مرد اگر بی برادر باشد به که بی دوست » چیست ؟

در این جمله و جملات مشابه ، منظور از مرد » ، انسان است . یعنی اگر انسان برادر و خویشاوندی نداشته باشد بهتر است از این که بی دوست و یار باشد. زیرا گاهی ارزش دوست هم دل برای انسان بیش تر از هر خویشاوندی است.

۳. پیام کلّی درس مشاورت » چیست ؟

م در همه ی کارها برای انسان ضروری است ، زیرا هر انسانی در زندگی اش تجربیاتی متفاوت و دانش ویژه دارد که کسب آن برای همه ممکن نیست ، اما با م کردن با آن ها می توان از آن دانش و تجربیات استفاده کرد.

۴. چرا با کسانی که دوست صمیمی و نزدیک ما نیستند نیز باید خوش رفتاری کرد ؟

زیرا این افراد هنگامی که از ما نیک رفتاری و انسانیت و صمیمیت ببینند ، بعد از مدّتی دوست همراه و هم دل ما می شوند و چه بسا بهترین دوست ما شوند.

 یاد آوری صفحه ۵۳

گاهی در متون تاریخی و قدمی ، قبل از فعل ، جزء همی » اضافه می شود که معنای ادامه داشتن» می دهد.

همی » گاهی به اول فعل امر نیز اضافه می شود. به این دو مثال دقّت کنید :

۱- دوست طلب معنی.> در پی دوست باش.

- دوست همی طلب معنی.> همواره در پی دوست باش.

۲- به آواز خوش گوش سپار معنی.> به صدا و آواز خوش گوش کن.

- به آواز خوش همی گوش سپار معنی.> همیشه به آواز و صدای خوب خوب گوش کن.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


فارسی (خوانداری) : درس ۶ اخلاق پسندیده
درس ۶ اخلاق پسندیده
 خود ارزیابی ص ۴۵
۱.چند مورد از آداب طعام خوردن را بیان کنید. شستن دست و دهان قبل از غذا ، بی صدا غذا خوردن ، تمام نکردن غذا پیش از دیگران ، استفاده نکردن از خلال دندان در جمع ، اگر غذا کم بود آن را به دیگران بخشید ، لقمه بزرگ بر نداشتن و .
۲.چرا کسی که جواب بهتری می داند ، باید صبر کند تا پاسخ دیگران تمام شود ؟ برای احترام به کسی که در حال سخن گفتن است.
۳.چرا بیشتر خطاهای فرزند آدم بر زبان او است ؟ زیرا بسیاری از گناهان مانند غیبت ، دروغ ، تهمت ، توهین ، . با زبان انجام می شود.
 بخوان و بیندیش ص ۴۷
سعدی » می گوید : وقتی به جهل جوانی ، بانگ بر مادر زدم ، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی ؟»
سعدی می گوید : وقتی در جوانی ، از روی نادانی م صحبت کردم ، رنجید و گوشه ای نشست و درحالی که گریه می کرد گفت : مگر کودکی خود را فراموش کرده ای که اکنون با من بدرفتاری و تندی می کنی ؟
گر از عهد خردیت یاد آمدی                   که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی بر این روز بر من جفا                    که تو شیر مردی و من پیرزن
اگر زمان کودکی ات را که ناتوان در آغوش من بودی به یاد می آوردی .
اکنون که تو جوان قدرتمند و رشیدی هستی و من پیرزنی ناتوان ، با من بدرفتاری و تندی نمی کردی. 
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۵ زنگ انشا
درس ۵ زنگ انشا
 ۱. در این درس نظر معلّم نسبت به شهدا چیست ؟ نظر معلم این این است که شهدا مانند خورشید هستند و به زندگی ما نور و گرمی می بخشند.
۲. چرا شهید مانند چراغ خانه است ؟ شهید مانند چراغ یک خانه است که خود می سوزد تا به آن خانه نور و گرما بدهد
۳. چند تشبیه در متن درس وجود دارد ؟ آن ها را ذکر کنید. ۵ تشیبه : شهید به خورشید ، شقایق ، چراغ ، داستان و نمره بیست تشبیه شده است. ( یک تشبیه دیگر دهم وجود دارد ، دفتر قلب ، که بعدا با نوع آن آشنا می شوید.  در این جا شاعر قلب را به یک دفتر تشبیه کرده است.)
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۴ هفت خان رستم
درس ۴ هفت خان رستم
۱. منظور از عبارت زیر چیست ؟ از هفت خان گذشتن »
کاری را با سختی و دشواری زیاد انجام دادن
۲. رستم در هفت خان چه مراحلی را پشت سر می گذارد ؟ ۱) نبرد رخش با شیر ۲) بیابان و گرفتاری در آن ۳) نبرد با اژدها  ۴) نبرد با جادوگر  ۵) نبرد با اولاد دیو  ۶) نبرد با اولاد دیو ۶) نبرد با ارژنگ دیو  ۷) نبرد با دیو سپید
۳. به نظر شما چه نیرویی باعث شد رستم بتواند هفت خان را با موفقیت پشت سر بگذارد ؟ شجاعت و قدرت رستم و اعتقاد داشتن وی به خداوند و کمک خواستن از او
۴. چرا رستم ناچار شد از هفت خان عبور کند ؟برای نجات کیکاووس ، پادشاه ایران ، از چنگ دیو مازندران
حکایت ص ۳۳
به نظر شما چگونه می توان از بی ادبان ، ادب آموخت ؟ اگر انسان ، بدی های بی ادبان و بدکاران را خوب بنگرد و در آن ها اندیشه کند و از آن ها دوری کند به ادب دست می یابد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۳ داستان من و شما
درس ۳ داستان من و شما
خودارزیابی ص ۲۵
۱. مقصود از آواهای دل نشین » و نغمه های مهربانی » چیست ؟ این نغمه ها و آواها ، لالایی و ترانه هایی هستند که مادرها از ابتدای تولّد برای بچه های می خوانند.
۲. چرا ، زبان موجودی زنده ، معرفی شده است ؟ زیرا زبان فراز و فرودهای مختلفی داشته ، در طول زمان تغییرات زیادی کرده و نسل های مختلفی با آن سرو کار داشته اند و تحوّلاتی در آن ایجاد شده است. این مسایل باعث می شوند که زبان مانند موجودی زنده وپویا باشد که هرگز نایستاده و به شکلی ثابت باقی نمانده است.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۲ پنجره های شناخت
درس ۲ پنجره های شناخت
خود ارزیابی  ص ۱۶
۱. با توجّه به متن درس ، نظر گروه ایمان » چه بود ؟ اعضای این گروه معتقد بودند که چهار کلمه ی خود ، خلق ، خلقت و خالق به ترتیب درست به دنبال هم آمده اند ؛ زیرا ما با شناخت خود و شناخت خلق و خلقت ، سرانجام به خالق همه ی این ها ایمان می آوریم.
۲. گروه اخلاق » بر چه چیزی تأکید کرده است ؟ اعضای این گروه ریشه  ی همه ی پدیده ها و اشیا را اخلاق نیکو و رفتار پسندیده می دانستند و بر آن تأکید می کردند. گروه اخلاق بر این باور بوده که انسان زمانی می تواند خالق خود و جهان را خوب بشناسد که با رعایت اخلاق و آداب نیک و نیکوکاری و محبّت پای بند باشد.
۳. نظر شما درباره آن چهار واژه چیست ؟ این چهار واژه همان هایی هستند که یک انسان از ابتدای تولد تا آخر عمر باید به آنها بپردازد تا سعادت دنیا و آخرت نصیب وی گردد.
۴. اخلاق ، ایمان ، دانش و اندیشه چگونه آشکار می شوند ؟ در رفتار و گفتار انسان آشکار و ظاهر می شوند.
حکایت ص ۱۷
منظور از این که محبت ها را باید روی سنگ و بدی ها را روی شن نوشت » چیست ؟ اگر چیزی را روی سنگ بنویسیم ، بر اثر باد و گذشت زمان از بین نمی رود یا دیرتر از بین می رود ؛ در نتیجه بهتر است انسان خوبی ها را بر روی سنگ بنویسید تا هرگز فراموش نشود. امّا بدی ها را باید بر روی شن نوشت که با موج دریا و وزش باد از بین می روند و جابه جا می شوند و دیگر باقی نمی مانند.
بخوان و بیندیش ص۱۹
مرغ زیرک که می رمید از دام                  با همه زیرکی ، به دام افتاد
آن مرغ زیرک و باهوش که همیشه از دام و تله فرار می کرد ، این بار ، با تمام زرنگی اش به دام افتاد.
ایستگاه اندیشه ص ۲۱
۱.چرا برخی به  دام می افتند ؟ بعضی افراد به زیرکی خود مغرور می شوند و فکر می کنند همیشه می توانند از مشکلات و دام  ها فرار کنند و موفّق شوند. این انسان ها معمولا از هر مشکلی که فکر می کنند بر آن غلبه کرده اند و تمام شده ، ضربه می خورند و ناکام می شوند.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

فارسی (خوانداری) : درس ۱ معرفت آفریدگار
درس ۱ معرفت آفریدگار
۱. چه چیزی سبب افزایش روشنایی دل می شود ؟ اندیشه کردن در کار خالق و مخلوق ( قکر کردن به کار آفریدگار و آفریده هایش)
۲. منظور از بیت برگ درختان سبز در نظر هوشیار            
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار» چیست ؟ درنظر انسان هوشیار و آگاه ، حتی برگ درختان سبز می تواند نشانه ای برای شناخت قدرت خدا در آفرینش باشد.
۳. به نظر شما ، بلعمی بر چه چیزی تأکید می کند ؟ اندیشیدن به نعمت های خداوند و سپاسگذاری کردن از او
۴. مفهوم اصلی ابیاتی که از سعدی ذکر شده چیست ؟ همه ی آفریده های خداوند درحال شکر نعمت های او هستند و تمام اجزای طبیعت می توانند نشانه هایی برای شناخت خداباشند.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۲۴ خرمشهر در دامان میهن (ششم ابتدایی)
درس ۲۴ خرمشهر در دامان میهن
۱- صدام پس از اشغال خرمشهر چه کرد ؟
ده ها تانک و ابزار جنگی و چندین لشک را را در مناطق اطراف شهر مستقر کرده بود و می خواست شهرهای دیگر خوزستان را تصرّف کند و به حملات خود به شهرهای دیگر هم ادامه می داد.
۲- رزمندگان اسلام در جبهه ها چگونه بودند ؟
رزمندگان اسلام به دعا و راز و نیاز با خدا مشغول بودند و سخت می جنگیدند آن ها آماده ی هر گونه فداکاری بودند و در سخت ترین شرایط به هم کمک می کردند و با یکدیگر مهربان بودند و به هم روحیّه و امیدواری می دادند.
۳- خرمشهر چگونه آزاد شد ؟
فرماندهان نقشه ای را برای ازاد سازی خرمشهر طرّاحی می کردند سر انجام رزمندگان اسلام ( ارتش ، سپاه پاسداران و بسیج) با همکاری خلبانان شجاع نیروی هوایی در طی سه مرحله عملیات بیت المقدس توانستند نیروی دشمن را در هم بشکنند ف در آخرین مرحله با رمز یا محمّد بین عبدا.» ارتش صدام را با شکست بزرگی روبرو کردند و قدم بر خاک خرمشهر گذاشتند.
۴- خرمشهر در چه تاریخی از چنگال دشمن آزاد شد ؟
سوم خرداد ماه ۱۳۶۱
۵- امام خمینی (ره) پس از آزادی خرمشهر به دست رزمندگان اسلام چه فرمودند ؟
فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد کرد.
۶- با اعلام خبر آزادی خرمشهر مردم ایران چه کردند ؟
مردم سراسر ایران با شنیدن این خبر به خیابان ها  آمدند و به شادمانی پرداختند خیابان ها پر از جمعیّتی بود که اشک شوق بر چشم داشتند.
۷- پس از آزادی خرمشهر چه شد ؟
پس از آزادی خرمشهر حکومت صدام سعی کرد با گرفتن کمک های مالی و اسلحه از کشورهای قدرتمند ف قوای خود را تقویت کند و همچنان به هجوم خود ادامه بدهد. رزمندگان شجاع نیز در عملیات متعدّد بخش های دیگری از مناطق اشغال شده را از دشمن باز پس گرفتند.
۸- جنگ تحمیلی هشت ساله چگونه به پایان رسید ؟
در سال ۱۳۶۷ ایران آمادگی خود را برای پذیرش قطعنامه ی صلح اعلام کرد و جنگ هشت ساله به پایان رسید.
۹- یکی از شهدای نوجوان خرمشهر را نام ببرید.
شهید بهنام محمّدی
برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 24 خرمشهر در دامان میهن (ششم ابتدایی)  به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۱۰- در مقابل هجوم دشمن به کشور ما کدام گروه های ایرانی از میهن دفاع کردند ؟
همه ی ملّت ایران از اقوام و گروه های مختلف ، زن و مرد و پیر و جوان در کنار یکدیگر ایستادگی و از میهن دفاع کردند و جنگیدند . عدّه ای هم که نمی توانستند با روش های دیگر به جبهه ها کمک کردند.
۱۱- برای حفظ استقلال میهن و بازپس گیری مناطق اشغال شده ، مردم ایران چه کردند ؟
هزار نفر از جوانان کشور ما شهید شدند و خانواده ها مشکلات زیادی را تحمّل کردند.
۱۲- در جنگ تحمیلی به نیروهای مردمی . بسیج . می گفتند.
۱۳- خرمشهر در عملیات . بیت المقدس . و با رمز . یامحمّد بن عبدالله . ازاد شد.
۱۴- رزمندگان اسلام پس از قدم گذاشتن بر خاک خرمشهر خود را به . مسجد جامع خرمشهر . رساندند.
۱۵- با پذیرش . قطعنامه صلح . به وسیله ایران ، جنگ هشت ساله به پایان رسید.
فعالیت (۳) صفحه ۱۲۴
چرا امام خمینی پس از فتح خرمشهر به دست رزمندگان اسلام فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد کرد ؟ »
زیرا رزمندگان اسلام مردان خدا بودند به دعا و راز و نیاز با خدا می پرداختند و برای آزادی خرمشهر سخت می جنگیدند از این رو به یاری خداوند توانستند ارتش عراق را که به وسیله قدرت های بزرگ به انواع سلاح های روز دنیا مجهز شده بود ، شکست دهند و خ رمشهر را از چنگال دشمن ازاد کنند.
فعالیت (۳)
چرا امام خمینی پس از فتح خرمشهر به دست رزمندگان اسلام فرمودند : خرمشهر را خدا ازاد کرد » ؟
زیرا رزمندگان اسلام مردان خدا بودند . به دعا و راز و نیاز با خدا می چرداختند و برای ازادی خرمشهر سخت می جنگیدند از این رو به یاری خداوند توانست ارتش عراق را که به وسیله ی قدرت های بزرگ به انواع سلاح های روز دنیا مجهز شده بود ، شکست دهند و خرمشهر را از چنگال دشمن آزاد کنند.
فعالیت (۵)
کاربرگه ی شماره ی ۲۸ (خط زمان دفاع مقدس ) را در کتاب کار کامل کنید.
دفاع مقدّس
الف ) خط ّ زمان را بخوانید :
- جنگ تحمیلی در چه سالی آغاز شد ؟
۱۳۵۹
- دفاع مقدّس چند سال طول کشید ؟ روی خطّ زمان بشمارید .
هشت سال
ب) این موارد را روی خطّ زمان بگذارید .
- آزاد سازی خرمشهر علّیات بیت المقدّس ( خرداد ۱۳۶۱)
- اشغال نظامی خرمشهر توسط ارتش عراق ( آبان ۱۳۵۹)
پاسخ بر عهده دانش اموز
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۲۲ مبارزه ی مردم ایران با استعمار (ششم ابتدایی)

درس ۲۲ مبارزه ی مردم ایران با استعمار

 ۱- مردم کشور ما در مقابل استعمارگران چه می کردند ؟

مردم ما همواره با استعمارگران مبارزه می کردند. از هر نقطه ی کشور ما انسان های بزرگ و فداکاری برخاستند و برای کوتاه کردن دست بیگانگان از کشور تلاش کردند و در این راه رنج زیادی را تحمّل کردند. و حتّی از جان خود گذشتند.

۲- نام چند شخصیّت بزرگ مبارز با استعمار را در ایران ، در فاصله ی بین تأسیس سلسله ی قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی ، بنوسید.

امیرکبیر ، سید حسن مدرّس ، شیخ محمّد خیابانی ، رئیس علی دلواری ، میرزا کوچک خان جنگلی ، آیت ا. کاشانی ، دکتر محمّد مصدق و امام خمینی

۳- همواره دولت های قدرتمند بر سر . نفوذ . در ایران با یکدیگر رقابت می کردند.

۴- پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری . امام خمینی (ره) . بیگانگان را از کشور ما کوتاه کرد.

فعالیت (۱) صفحه ۱۱۲

شرح حال شخصیت های این درس را بخوانید. چه خصوصیات مشترکی در همهی آن ها وجود دارد ؟ فهرست کنید. گفت و گو کنید.

عشق به وطن ، شجاعت و جسارت ، فداکاری و ایمان و مبارزه با دخالت بیگانگان از خصوصیات مشترک شخصیّت های این درس است.

فعالیت (۳) صفحه ۱۱۴

به نظر شما چرا امیرکبیر چند کارخانه تأسیس کرد ؟

امیرکبیر آرزو داشت ایران به کشوری آباد و مستقل تبدیل شود و به بیگانگان محتاج نباشد . از این رو برای پیشرفت صنعت چند کارخانه تأسیس کرد.

فعالیت (۴) صفحه ۱۱۴

 کاربرگه ی شماره ۲۷ کتاب کار را در کلاس تکمیل کنید.

قلمرو ایران و قرارددادهای استعماری

نقشه را بررسی کنید.

این نقشه قلمرو ایران کنونی و سرزمین هایی را که به موجب قراردادهای استعماری از ایران جدا شدند. نشان می دهد.

- در شرق و شمال شرق کدام مناطق قبلاً جزء قلمرو ایران بودنده اند ؟ چند مورد نام ببرید.

بخارا ، مرو ، کابل ، هرات ، سمرقند ، قندهار

برای دیدن مطالعات اجتماعی : درس 22 مبارزه ی مردم ایران با استعمار (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
- در شمال غرب ایران ، کدام مناطق قبلاً جزء قلمرو ایران بوده اند ؟ چند نمونه نام ببرید.

ایروان ، گرجستان ، داغستان ، ارّان

فعالیت (۵) صفحه ۱۱۴

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) دست بیگانگان را از کشور ما کوتاه کرد . پرس و جو کنید و یک جمله از امام (ره) درباره ی قدرت های استعمارگر پیدا کنید و به کلاس بیاورید.

امام خمینی (ره) فرمودند : آن روز مبارک است بر ما که سلطه ی جهان خواران بر ملّت های مستعضف شکسته شود و تمام ملّت ها سرنوش خودشان را به دست خودشان بگیرند.»

فعالیت (۶) صفحه ۱۱۴

 به یک تقویم مراجعه کنید و روز ملّی شدن صنعت نفت را در آن پیدا کنید. چرا این روز تعطیل رسمی است ؟

۲۹ اسفند روز ملی شدن صنعت نفت است . درچنین روزی ر سال ۱۳۲۹ مجلس شورای ملّی شدن صنعت نفت را تصویب کرد تا دست بیگانگان را از نفت ایران کوتاه کند . (قبل از آن دولت انگستان با به دست گرفتن استخراج نفت در ایران ، سرمایه ی ملّی ما را غارت می کردند.)

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۲۱ استعمار چیست ؟ (ششم ابتدایی)

درس ۲۱ استعمار چیست ؟

۱ در چهار قرن پیش اروپائیان از چه طریقی و کدام محصولات را از مسلمانان خریداری می کردند ؟

از طریق دریای مدیترانه و شمال آفریقا ، محصولاتی نظیر شکر ، قهوه ، کاغذ ، قطب نما ، داروی گیاهی و ادویه را از مسلمانان خریداری می کردند.

۲- علوم و فنون مسلمانان چگونه به اروپا انتقال یافت ؟

در حدود چهار قرن پیش در رفت و آمدهای تجاری ، علوم و فنون مسلمانان مورد توجّه اروپاییان قرار گرفت . آن ها کتاب های پزشکی جهان اسلام و بسیاری کتابهای دیگر علوم اسلامی را به زبان خودشان ترجمه کردند و توانستند از این علوم استفاده کنند.

۳- دو نمونه از اختراعات دوره ی تحوّلات علمی و هنری در اروپا را نام برده و مخترعان آن ها را ذکر کنید.

دستگاه چاپ به وسیله گوتنبرگ و تلسکوپ به وسیله گالیله اختراع شد.

۴- دو علم جغرافیا و ستاره شناسی ( نجوم ) چه کمکی به اروپاییان نمود ؟

این دو علم به شناخت سرزمین ها و راههای دریایی و تجارت کمک کرد.

۵- اروپائیان با استفاده از کدام پیشرفت های مسلمانان در علوم و فنون توانتسند کشتی های محکم تر ساخته و در دریانوردی مهارت پیدا کنند؟

در آن زمان اروپائیان با استفاده از نقشه هایی که جغرافی دانان مسلمان از جهان ترسیم کرده بودند ، قطب نما و شیوه های کشتی سازی آن ها ، به این پیشرفت ها دست یافتند.

۶- اروپائیان با پیشرفت در دریانوردی و کشتی سازی به چه فکری افتادند ؟

به فکر افتادند که سرزمین های جدیدی را کشف کنند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 21 استعمار چیست ؟ (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۷- مردم کدام کشورهای اروپایی پیشگامان کشف سرزمین های جدید بودند و در این زمینه چه کارهایی انجام دادند ؟

پرتغالی ها و اسپانیایی ها پیشگام بودند و توانستند در ط سال ها با کشتی هی متعدّد قارّه ی آفریقا را دور بزنند ، بهش شرق آسیا بروند و بعد قارّه های آمریکا را نیز کشف کنند.

۸- پس از کشف سرزمین های جدید به وسیله ی دریانوردان اروپایی ، چه اتفاقاتی در این سرزمین های رخ می داد ؟

با کشف این سرزمین ها راه برای هجوم دولت های قدرتمند اروپایی باز می شد و آن ها این سرزمین ها را میان خود تقسیم می کردند ، ساکنان بومی آن هار می کشتند یا به صورت برده در می آوردند و منابع و ثروت های آن ها را غارت می کردند.

۹- استعمار چیست ؟

کلمه استعمار به معنی آباد کردن است. اما اگر کشوری به بهانه ی آباد کردن در کشورهای دیگر دخالت و نفوذ کند تا منابع و ثروت آن کشور را غارت کند ، به آن استعمار می گویند.

۱۰- به چه کشورهایی مستعمره می گویند ؟

به سرزمین هایی که استقلال ی و اقتصادی نداشته باشند و تابع حکومت استعمارگر باشند ، مستعمره می گویند.

۱۱- دو راه نفوذ استعمار گران در کشورهای دیگر را توضیح دهید.

آن ها گاهی به سرزمین های دیگر حمله نظامی کرده و آن ها را اشغال کرده و منابع این کشورها را غارت کرده اند . گاهی نیز سعی کرده اند از کشورهای دیگر امتیازاتی بگیرند یا روابطی با آن ها برقرار کنند که به نفع خودشان باشد.

۱۲- حدود چهار قرن پیش . تجارت ( دادو ستد ) . مسلمانان گسترش یافته بود.

۱۳- رونق . تجارت . موجب رشد شهرها و شهرنشینی در اروپا شد و شکل زندگی آن ها را تغییر داد.

۱۴- علومی که در دوره ی تحوّلات علمی بسیار مورد علاقه اورپاییان قرار گرفت . جغرافیا . و . ستاره شناسی ( نجوم) . بود.

۱۵- هدف اصلی استعمار گران . غارت منابع . کشورهای دیگر است .

۱۶- آن چه دست بیگانگان را از  کشور ما کوتاه کرد . انقلاب اسلامی . بود.

۱۷- بیش تر نفوذ و دخالت بیگانگان در کشور ما در دوره ی حکومت های . قاجاریه . و . پهلوی . بوده است.

فعالیت (۱) صفحه ۱۱۰

همفکری کنید و از روی نقشه مسیرهای دریایی را دنبال کنید و بگویید در هر مسیر دریانوردان به کدام سرزمین ها یا قاره ها رسیده اند ؟ کدام کشورها به دریانوردی و کشف سرزمین های جدید مشغول بودند ؟

دریانوردان در طی سالها توانستند قارّه ی آفریقا را دور بزنند ، به شرق آسیا بروند و بعد قارّه ی آمریکا را کشف کنند.

فعالیت (۲)

به طور گروهی کاربرگه ی شماره ی ۲۶ را در کلاس کامل کنید.

علل پیدایش استعمار گری

جدول را کامل کنید.


علّت

 

معلول ( نتیجه)

انتقال علوم و فنون به اروپا ( تجارت باعث انتقال علوم و فنون مسلمانان به اروپا شد.)

-------------->

اروپاییان قدرتمند شدند و به سرزمین های جدید رفتند و مردم آن سرزمین ها را استعمار کردند و به تسلّط خود در آوردند.

رونق تجارت و بازرگانی موجب رشد شهر نشینی و تغییر شکل زندگی در اروپا شد.

-------------->

تحوّلات علمی و هنری در اروپا ( گسترش علومی چون ستاره شناسی و جغرافیا به شناخت سرزمین ها و راه های دریایی کمک کرد.)

-------------->

اکتشافات جغرافیایی ( پیشرفت در دریانوردی و کشف سرزمین های جدید.)

-------------->

 

فعالیت (۳)
بحث گروهی : متن صفحه ی ۱۱۱ کتاب درسی را بخوانید و بگویید چرا ایران مورد توجّه کشورهای استعمارگر بود ؟ کدام کشورها در امور ایران دخالت می کردند ؟ این امتیازات و دخالت ها چه ضررهایی به ایران وارد کرد ؟ به نشر شما چرا شاهان قاجار و پهلوی به استعمارگران اجازه دخالت می دادند ؟
- کشورهای استعمارگر برای غارت منابع و معادن ایران ، آن را مورد توجّه قرار می دادند.
- کشورهای انگلیس ، روسیه و آمریکا در امور ایران دخالت می کردند.
- این امتیازات و دخالت ها باعث غارت منابع و معادن ایران و جلوگیری از پیشرفت کشور شد.
- شاهان قاجار و پهلوی به مردم اتّکا نداشتند و برای حفظ قدرت خود به استعمارگران اجازه ی دخالت می دادند.
 نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۲۰ مطالعه ی موردی (ششم ابتدایی)

درس ۲۰ مطالعه ی موردی

مقایسه کنید :

- ترکیه به کدام کشورها و دریاها دسترسی دارد ؟ افغانستان چطور ؟

در اطراف ترکیه دریای سیاه ، مرمره ، اژه و مدیترانه قرار دارد.

ترکیه به کشورهای گرجستان ، ارمنستان ، عراق ، سوریه و بلغارستان دسترسی دارد و با آن ها همسایه است.

افعانستان به دریا راه ندارد.

این کشور به کشورهای ایران ، ترکمنستان ، تاجیکستان ، چین و پاکستان دسترسی دارد و با آنها همسایه است.

به نظر شما کدام کشور موقعیّت مکانی بهتری دارد ؟ چرا ؟ دلیل بیاورید.

ترکیه زیرا از جهات مختلف به چهار دریا دسترسی دارد.

- آب و هوای ترکیه و افغانستان را با هم مقایسه کنید.

در ترکیه بیش تر نواحی آب و هوای سرد کوهستانی دارد و در سواحل ملایم و مرطوب است . امّا افغانستان زمستان های سرد و تابستان های گرم (قارّه ای) دارد.

- جمعیت ترکیه و افغانستان را با هم مقایسه کنید.

ترکیه ۷۲ میلیون نفر جمعیت دارد که ۶۵ درصد آن ها شهرنشین هستند امّا افغانستان ۳۰ میلیون نفر جمعیت دارد که ۲۱ درصد آن ها شهرنشین هستند.

- از نظر فرهنگی ( دین ، زبان ، بناهای تاریخی ) ترکیه و افغانستان را با هم مقایسه کنید.

دین مردم ترکیه و مردم افغانستان اسلام است.

زبان مردم ترکیه ترکی ( استانبولی) و زبان مردم افغانستان فارسی دری و پشتو است.

مسجد ایاصوفیه و مسجد سلطان احمد از بناهای باشکوه ترکیه هستند.

مسجد آبی در مزار شریف ، دره ی بامیان و مناره ی جم از مکان های تاریخی و دیدنی معروف در افغانستان است.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 20 مطالعه ی موردی (ششم ابتدایی)  به ادامه مطلب مراجعه کنید.
- چرا با آن که درافغانستان بناهای تاریخی و مکان های دیدنی وجود دارد.در این کشور گردشگری رونقی ندارد ؟

از سی سال پیش مردم افغانستان جنگ و مشکلات زیادی را تحمّل کرده اند. ابتدا اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی ، سپس حکومت طالبان و خرابی های زیادی که به بار آورد و در آخر اشغال نظامی این کشور به وسیله ی آمریکا باعث شده آرامش و امنیت و امکانات لازم برای رونق گردشگری در این کشور وجود نداشته باشد.

- چرا عدّه ای مردم کشور افغانستان به کشورهای دیگر از جمله ایران مهاجرت کرده اند ؟ شما برای مردم افغانستان چه آرزویی دارید ؟

سال های طولانی جنگ ، عدم وجود امنیت و نبود شغل و درآمد کافی و فقر باعث مهاجرت افغانی ها به کشورهای دیگر شده است.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱۹ همسایگان ما (ششم ابتدایی) 

درس ۱۹همسایگان ما

 ۱- مرز چیست ؟

مرز یک خطّ مشخّص است که کشوری را از کشور دیگر جدا می کند.

۲- مرز کشورها چگونه تعیین می شود ؟

ابتدا کشورها بر سر خطوط مرزی به توافق می رسند و مابین خود خطوطی را معیّن می کنند ، سپس نقشه کش ها با دقت نقشه هایی از مرزها ترسیم می کنند که طبق آن در خطوط مرزی با میله یا تیرک علامت گذاری می کنند.

۳- وظیفه پاسگاه مرزی چیست ؟

در این پاسگاه افرادی مشغول دیده بانی و حفاظت از مرزها هستند تا عبور غیر قانونی از مرز صورت نگیرد و از این راه به کشور خدمت می کنند.

۴- آیا خطّ مرزی تنها روی زمین است ؟ توضیح دهید.

خیر فضای بالای مرز زمینی هم جزء مرز است یعنی در بالای مرزهای زمینی ، یک دیوار فرضی وجود دارد.

۵- خلبانان در هنگام عبور از مرز هوایی یا آسمان یک کشور چه کاری باید انجام دهند ؟

باید به آن کشور اطلاع بدهند و برای ورود از آن ها اجازه بگیرند.

۶- چگونه پدیده های طبیعی مرز بین کشورها محسوب می شوند ؟ مثال بزنید .

گاهی یک پدیده ی طبیعی مانند رودخانه ، کوه ، بیابان و دریاچه بین دو کشور قرار دارد و از همان پدیده برای تعیین مرز استفاده می کنند ، مثلا ارتفاعات آرارت بخشی از مرز ایران و ترکیه را تشکیل می دهد.

۷- رودهای مرزی ایران را نام برده و بنویسید ایران را از کدام کشورها جدا می کنند ؟

اترک ایران را از ترکمنستان جدا می کند . ارس ایران را از ارمنستان و آذربایجان جدا می کند و اروندرود ایران را از عراق جدا می کند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 19 همسایگان ما (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۸- کدام کشورها از طریق دریا با کشور ما همسایه هستند ؟ نام ببرید.

کویت ، عربستان ، قطر ، امارات و عمان

۹- گذرنامه چیست ؟ و چه مشخصاتی در آن ذکر می شود ؟

برای این که یک فرد از کشور خارج شود ، به کذرنامه نیاز دارد. گذرنامه مانند شناسنامه ی خارجی فرد است و در آن مشخصات فرد و ملیّت او ذکر شده است.

۱۰- روادید » چیست و گرفتن آ به چه معناست ؟

برای مسافرت به کشور دیگر باید از سفارتخانه ی آن کشور اجازه گرفت به این اجازه ویزا » می گویند . وقتی یک کشور به فردی ویزا می دهد ، به او اجازه یا پذیرش داده تا به آن جا سفر کند.

۱۱- انواع روابط ایران با کشورهای همسایه ی خود را نام ببرید.

روابط بازرگانی ، روابط فرهنگی

۱۲- روابط فرهنگی ایران با کشورهای همسایه شامل چه مواردی می شود ؟

سفرهای زیارتی و سفرهایی برای بازدید از آثار تاریخی و مناطق تفریحی

۱۳- ایرانیان برای زیارت چه اماکن مقدّسی و به کدام کشورهای همسایه سفر می کنند ؟

همه ساله عدّه ی زیادی از مردم کشور ما برای زیارت خانه ی کعبه و مرقد مطّهر پیامبر گرامی اسلام (ص) به کشور عربستان سفر می کنند. هم چنین زائران حضرت علی بن ابیطالب (ع) ، امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به کشور عراق سفر می کنند.

۱۴- مرد مسلمان کشورهای همسایه برای زیارت کدام اماکن مقدّس به ایران سفر می کنند ؟

عدّه ای از مسلمانان کشورهای همسایه ی ایران برای زیارت مرقد امام هشتم ، امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران سفر می کنند.

۱۵- نوروز چگونه و در کدام کشورهای همسایه جشن گرفته می شود ؟

در افغانستان سال رسمی با نوروز شروع می شود در بعضی کشورهای دیگر نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می شود. در جمهوری آذربایجان روی سفره های نوروز آجیل می گذارند . در پاکستان نوروز را عالم افروز می نامند. در ترکمنستان اجرای مراسم ورزشی و بازی های مختلف و طبیعت گردی در هنگام نوروز رایج است . برخی از مردم شمال کشور ترکیه نیز نوروز را جشن می گیرند.

۱۶- چیدن سفرهای هفت سین یا شبیه به آن در کدام کشورها رواج دارد ؟ توضیح دهید.

در هنگام نوروز در ایران سفره های هفت سین می چینند . در کابل و مرزهای شمال افغانستان و برخی شهرهای پاکستان چیدن سفره ی هفت میوه رواج دارد. در جمهوری آذربایجان ، روی سفره های نوروز آجیل می گذراند.

۱۷- ایران با کشورهای همسایه خود در برگزاری کدام جشن ها و عیاد شباهت هایی دارد ؟

در برگزاری مراسم نوروز و مراسم اعیاد مذهبی مانند عید فطر و عید قربان

۱۸- همسایگان شمالی ایران را نام ببرید.

ترکمنستان ، جمهوری آذربایجان و ارمنستان

۱۹- همسایگان غربی ایران کدام اند ؟

ترکیه و عراق

۲۰- همسایگان شرقی ایران را نام ببرید.

افغانستان و پاکستان

۲۱- ایران طولانی ترین مرز را با کشور . عراق . دارد.

۲۲- کوتاه ترین مرز ایران با کشور . ارمنستان . است.

۲۳- ایران به وسیله مرزهای . خشکی . و . دریایی . از کشورهای همسایه خود جدا می شود.

۲۴- به گذرنامه . پاسپورت . هم گفته می شود.

۲۵- نام دیگر رواید . ویزا . هم گفته می شود.

۲۶- مردم همه ی کشورهای همسایه ایران به جز . ارمنستان . مسلمان هستند.

۲۷- مردم کشور ارمنستان از دین . مسیحی . پیروی می کنند.

۲۸- زبان فارسی علاوه بر ایران در کشورهای همسایه مانند . افغانستان . و . پاکستان . رایج است.

۲۹- یکی از کهن ترین جشن هایی به جا مانده از دوران ایران باستان . نوروز . است که در کشورهای همسایه نیز جشن گرفته می شود.

۳۰- در پاکستان نوروز را . عالم افروز . می نامند.

۳۱- در هنگام نوروز ، در کابل و مرزهای شمال افغانستان و برخی شهرهای پاکستان چیدن . سفره ی هفت میوه . رواج دارد.

 فعالیت (۱) صفحه ۹۹

 کاربرگه شماره ۲۴ را در کلاس کامل کنید.

کاربرگه ی شماره ۲۴

۱- روی نقشه ، خطوط مرزی ایران با کشورهای همسایه را پررنگ کنید و نام رودهای مرزی را بنویسید.

۲- نام کشورهای همسایه را که با علامت ؟ مشخص شده است ، بنویسید.

۳- دریاها را آبی و سایر کشورها را به دلخواه رنگ کنید.

فعالیت (۱) صفحه ۱۰۱

خانه کعبه ؛ حرم مطهّر پیامبر گرامی اسلام (ص) ؛ حرم حضرت علی بن ابیطالب (ع) ؛ امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) در کدام شهرهای کشورهای همسایه قرار دارند ؟ روی نقشه دور این شهرها خط بکشید.

خانه ی کعبه در شهر مکّه در کشور عربستان و حرم مطّهر پیامبر گرامی اسلام (ص) در شهر مدینه در کشور عربستان قرار دارد. حرم حضرت علی بن ابیطالب (ع) در شهر نجف ، حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) در شهر کربلا در کشور عراق قرار دارند.

فعالیت (۴) صفحه ۱۰۲

فکر کنید چرا نوروز که یک جشن ایرانی است ، در کشورهای همسایه ما نیز وجود دارد ؟

یکی از دلایل آن این است که ایران در گذشته بسیار وسیع تر از زمان کنونی بوده است و قسمت هایی از کشورهای همسایه جزء قلمرو ایران بوده اند و در نتیجه مراسم و آداب و رسوم مشترکی داشته اند.

 نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱۸ دریا ، نعمت خداوندی (ششم ابتدایی)

درس ۱۸دریا ، نعمت خداوندی

۱- آیه ۹۷ سوره ی انعام به کدام نعمت خداوندی اشاره می کند ؟

دریا - و خداوند دریا را برای استفاده ی شما قرار داد.

۲- چرا به منطقه ی خلیج فارس انبار نفت جهان » می گویند ؟

زیرا منابع نفت و گاز در این منطقه بسیار زیاد است.

۳- نفت و گاز در خلیج فارس از کدام قسمت ها استخراج می شود ؟

از کف خلیج فارس در ناحیه ی کم عمق نزدیک به ساحل

۴- نفت کشورهای نفت خیز منطقه ی خلیج فارس چگونه به سایر کشورهای جهان منتقل می شود ؟

همه روز نفتکش های عظیمی از خلیج فارس و تنگه ی هرمز عبور می کنند و نفت را انتقال می دهند.

۵- علاوه بر خلیج فارس در کدام دریاهای اطراف ایران منابع نفت و گاز وجود دارد ؟ این منابع توسط چه کسانی استخراج می شود ؟

دریای خزر - کشورهای اطراف این دریا به کشف و استخراج نفت از آن مشغول اند.

۶- در دریاهای ایران چند نوع ماهی زندگی می کنند و چه فوایدی دارند ؟

صدها نوع ماهی زندگی می کنند و هر یک ارزش غذایی و طعم خاصی دارند و بعضی هم زینتی هستند.

۷- به کدام مادّه ی غذایی دریایی مروارید سیاه » گفته می شود ؟

خاویار یا تخم ماهیان خاویاری دریای خزر به مروارید سیاه مشهور و از گران ترین غذاهای جهان است.

۸- چرا صید ماهی در دریای خزر از اوایل بهار تا اوایل پاییز ممنوع است ؟

زیرا این ایام ، زمان تخم ریزی ماهیان در این دریاست.

۹- ماهیگیری در دریاهای ایران چگونه صورت می گیرد ؟

برای ماهیگیری در آبهای اطراف سواحل از کشتی ها و لنج های کوچک استفاده می شود اما صیادان برای ماهیگیری در آب های عمیق به کشتی های مجهز نیاز دارند که دارای لوازم پیشرفته ی ماهیگیری و سرد خانه هستند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس دریا ، نعمت خداوندی (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۱۰- چرا کشتی ها و کامیون های حمل ماهی باید یخچال و سردخانه داشته باشند ؟

برای اینکه این مادّه ی با ارزش غذایی فاسد نشود.

۱۱- چند نوع ماهی خوراکی که از دریای خزر صید می شوند ؟ نام ببرید.

ماهی کولی ، ماهی سفید ، سوف ، کپور ، کفال ، کیلکا ، ماهیان خاویاری ، (تاس ماهی ، اوزون برون ، دراکول ، فیل ماهی )

۱۲- چند نوع از آبزیان خوراکی خلیج فارس و دریای عمان را نام ببرید.

ماهی سرخو ، سنگسر ، حلوا ، قباد ، شوریده ، زبیده  و میگو

۱۳- طرز تهیه ی کنسرو ماهی در کارخانه های کنسرو سازی را توضیح دهید.

ماهی ها را پس از صید با کامیون های یخچال ار به کارخانه حمل می کنند . در آن جا ماهی را به قطعات بزرگ برش می دهند و در در دیگ های مخصوص می ریزند تا در مدت معیّنی بپزد ، بعد دستگاه خودکار ، تکه های پخته شده را درون قوطی می ریزد و نمک و روغن به آن اضافه می کند. هوای قوطی ها نیز خارج می شود تا فاسد نشوند.

۱۴- در شهرهای بندری مردم بیش تر به چه شغل هایی مشغول اند ؟

در شهرهای بندری علاوه بر ماهیگری ، عده ای از مردم به بارگیری و بار اندازی کالای کشتی ها مشغول اند . در این مناطق انبارهایی نیز برای نگهدار کالاها به وجود آمده است که برخی از مردم به انبارداری مشغول اند . همچنین عده ای در کارخانه های کشتی سازی و لنج سازی یا مراکز تعمیر گشتی ها مشغول به کار هستند.

۱۵- کارخانه های کشتی سازی و لنج سازی در اطراف کدام شهرهای ایران قرار دارند ؟ چند نمونه مثال بزنید.

در اطراف بندر عباس ، بوشهر و چابهار در جنوب و نکا در سواحل دریای خزر

۱۶- دریا چه نقشی در توسعه ی گردشگری در ایران دارد ؟

همه ساله عده ی زیادی از مردم کشور ما برای  تفریح و گذراندن تعطیلات تابستان به سواحل شمالی ایران سفر می کنند . سواحل زیبای جنوبی ایران و جزایر قشم ، کیش و بندرعباس و چابهار نیز برای گردشگری در فصل زمستان مناسب هستند و مسافران از دریاها ، بناهای تاریخی و بازارهای این نواحی دیدن می کنند.

۱۷- چند نوع از موجودات با ارزش دریایی که در خلیج فارس و دریای عمان زندگی می کنند ، نام ببرید ؟

ماهی های تزیینی ، مرجان ها ، صدف ها ، لاک پشت های کمیاب و دارانی چون دلفین و نهنگ ها

۱۸- وظیفه ی ما در مقابل استفاده های فراوانی که از دریا می کنیم چیست ؟

این است که به دریا آسیب نرسانیم و از آن و موجودات با ارزشش حفاظت کنیم.

۱۹- یکی از مهمترین دلایل اهمیت خلیج فارس ، وجود منابع سرشار . نفت . و . گاز . است.

۲۰- در ایران علاوه بر خلیج فارس ، دریای . خزر . نیز دارای منابع نفت و گاز است.

۲۱ - بزرگ ترین منبع ماهیان خاویاری در جهان . دریای خزر . است.

۲۲- از آبزیان مهم دریاهای جنوب . میگو . است که با نزدیک شدن به ماه مهر ، ماهیگیران جنوب خود را برای صید آن آماده می کنند .

۲۳- بخشی از ماهی های خوراکی صید شده به کارخانه های . کنسروسازی . منتقل می شوند.

۲۴- از بین منابع غذایی دریایی ، ایران همه ساله مقدرا زیادی . میگو . و . خاویار . به کشورهای دیگر صادر می کنند.

۲۵- از بزرگ ترین زیستگاه های موجودات دریایی . خلیج فارس . و . دریای عمان . هستند.

۲۶- دریای خزر محل زندگی . ماهیان . و . پرندگان مهاجر . است.

فعالیت (۲) صفحه ۹۲

چرا خلیج فارس از دیرباز مورد توجّه کشورهای قدرتمند بوده و آن ها همواره در پی نفوذ به این منطقه هستند ؟ در کلاس گفت و گو کنید.

زیرا خلیج فارس دارای منابع سرشار نفت و گاز است ، همچنین همه روزه نفت کش های عظیمی از طریق خلیج فارس و تنگه هرمز ف نفت کشورهای نفت خیز را به سایر کشورهای جهان انتقال می دهند.

کشتی های تجاری نیز از این مسیر برای انتقال کالاهایشان استفاده می کنند ، از اینر و کشورهای قدرتمند همواره در چی نفوذ به این منطقه پر ارزش هستند.

فعالیت (۳) صفحه ۹۴

چگونه می توانیم کنسرو ماهی فاسد شده را تشخیص بدهیم ؟

برآمدگی سر و ته کنسرو نشانه ی فساد آن است. ضمن این که به تاریخ انقضای کنسرو نیز دقت می کنیم.

 فعالیت (۷) صفحه ۹۵

همفکری کنید و ده شغل را که با دریا سرو کار دارد ، فهرست کنید و بنویسید.

ماهی گیری ، قایق رانی ، کشتی سازی ، ملوانی ، کنسرو سازی ، غوّاصی ، کاردر سکوهای نفتی ، کار در سازمان شیلات ، آموزش شنا ، کار در سازمان بنادر و کشتیرانی ، بارگیری و بار اندازی کالاهای کشتی ها ، انبارداری در بنادر و .

 فعالیت (۹) صفحه ۹۵

به این دو تصویر توجه کنید و بگویید هر کی از این سازمان ها در کدام امور دریایی فعالیت می کنند ؟

سازمان شیلات جمهوری اسلامی ایران در امور مربوط به ماهی گیری و صیّادی در دریا ( صید مرجان ، مروارید .) خرید کشتی های ماهی گیری ، آموزش ماهی گیران  و امور مربوط به قایق های ماهی گیری ، تولید کنسرو و . فعالیت می کند.

سازمان بنادر و کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران در اموری چون پاکسازی و لایروبی بنادر ، احداث اسکله حمل و نقل کشتی ها و . فعالیت می کند.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱۷ ویژگی های دریاهای ایران (ششم ابتدایی)
درس ۱۷ ویژگی های دریاهای ایران
۱- چرا دریای خزر در واقع یک دریاچه است ؟
چون به اقیانوس راه ندارد.
۲- چرا به دریاچه ی خزر ، دریای خزر می گویند ؟
چون بزرگ ترین دریاچه ی جهان است.
۳- ایران از کدام جهت های جغرافیایی به دریاها دسترسی دارد ؟
شمال و جنوب
۴- دریا را تعریف کنید.
دریاهای گودال های پر از آبی هستند که به اقیانوس ها راه دارند.
۵- اقیانوس را تعریف کنید.
اقیانوس ها پهنه های بسیار بزرگ آبی کره ی زمین هستند.
۶- دریای خزر در طول تاریخ چه نام هایی داشته است ؟ (۴ نام )
دریای گیلان ، دریای مازندران ، دریای قزوین ، دریای گرگان
۷- عمق دریای خزر در قسمت های مختلف آن چقدر است ؟
عمق دریای خزر در تواحی شمالی آن بسیار کم است . به طوری که در بعضی نواحی به کم تر از ۱۰ متر می رسد. امّا در نواحی جنوبی نزدیک به ایران عمق آن بیش از ۱۰۰۰ متر است.
۸- چند رود که به دریای خزر می ریزند ، نام ببرید.
سفید رود ، رود چالوس ، رود هراز ، رود گرگان
۹- جلگه های حاصلخیز ساحل دریای خزر چگونه به وجود آمده اند ؟
رودهایی که از ایران می ریزند این جلگه ها را به وجود آورده اند.
۱۰- دریای خزر ایران را به کدام کشورها مربوط می کند ؟
ترکمنستان ، جمهوری آذربایجان ، روسیه ، قزاقستان
۱۱- خلیج چیست ؟
به پیش روی آب دریاها در خشکی خلیج » می گویند.
۱۲- خلیج فارس از پیش روی آب کدام دریاها در کدام خشکی ها ایجاد شده است ؟
خلیج فارس از پیش روی آب دریای عمان و اقیانوس هند در خشکی های ایران و عربستان ایجاد شده است.
برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 17 ویژگی های دریاهای ایران (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۱۳- خور چیست ؟
در کناره های خلیج فارس بریدگی های عمیقی وجود دارد که ساکنان اطراف به آ ها خور می گویند.
۱۴­- خورها برای چه اموری مناسب هستند ؟
خورها برای ایجاد بندر و پهلو گرفتن کشتی ها مناسب هستند.
۱۵- تنگه چیست ؟
به آبراهه ای که دو دریا را به هم وصل می کند ، تنگه می گویند.
۱۶- چند رود را که به دریاهای جنوب می ریزند ، نام ببرید.
اروند رود ، رود جراحی ، رود هندیجان ، رودمند ، رود شور ، رود سرباز
۱۷- چند جزیره ی متعلق به ایران در خلیج فارس را نام ببرید.
خارکو ، خارک ، لاوان ، هندورابی ، کیش ، فرور ، بنی فرور ، سیری ، تنب بزرگ ، تنب کوچک ، ابوموسی ، قشم
۱۸- از چه طریق ایران به همسایگان جنوبی خود مربوط می شود ؟
خلیج فارس و دریای عمان
۱۹- ایران از طریق خلیج فارس با کدام کشورها همسایه است ؟
امارات ، قطر ، عربستان ، کویت و عراق
۲۰- چند منبع تاریخی را که در آن ها نام خلیج فارس یا دریای پارس آمده ، ذکر کنید.
کتیبه داریوش پادشاه هخامنشی ، کتاب های دانشمندان و جغرافی دانان مسلمان چون ابوریحان بیرونی ف نقشه های اروپاییان از عصر اکتشافات جغرافیایی
۲۱- در نقشه های خارجی دریای خزر . دریای کاسپین . نامیده می شود.
۲۲- عمق دریای خزر در نواحی . شمالی . آن بسیار کم است .
۲۳- میزان شوری آب دریای خزر از دیگر دریاها و اقیانوس ها . کم تر . است.
۲۴- ساحل خلیج فارس از دهانه . اروند رود . تا . بندرعباس. امتداد یافته است.
۲۵- میزان شوری آب خلیج فارس . بیش تر . از دریای عمان است.
۲۶- عمق خلیج فارس بسیار . کم تر . از دریای عمان است.
۲۷- خلیج فارس به طور متوسط . ۳۰ . متر عمق دارد.
۲۸- ساحل دریای عمان از . بندرعباس . تا . بندرگواتر . امتداد دارد.
۲۹- دریای عمان به اقیانوس . هند . راه دارد.
۳۰- عمق دریای عمان به سمت . اقیانوس . بیش تر می شود.
۳۱- عمق دریای عمان در اطراف چابهار به حدود . ۳۰۰۰ . متر می رسد.
۳۲- خلیج فارس از طریق آبراهه ای به نام . تنگه هرمز . دریای عمان وصل می شود.
۳۳- بزرگ ترین جزیره ی ایران درخلیج فارس . قشم . نام دارد.
۳۴- از گذشته های بسیار دور مردمان کناره ی خلیج فارس به . تجارت . و . دریانوردی . مشغول بوده اند.
۳۵- قوم پارس خلیج فارس را . دریای پارس . نامیدند.
 فعالیت (۱) صفحه ۹۱
روز ۱۰ اردیبهشت در تقویم روز ملّی خلیج فارس نامیده شده است . علّت چیست ؟ پرس و جو کنید.
در چنین روزی ، در زمان شاه عباس صفوی نیروهای دلاور ایرانی توانستند پرتغالی ها را از طریق خلیج فارس به ایران حمله کرده بودند شکست داده و آن ها را بیرون برانند . برای گرامی داشت این روز ، آن را روز ملّی خلیج فارس نامیدند.
فعالیت (۲) صفحه ۱۹
کاربرگه ی شماره ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ کتاب کار را انجام دهید.
کاربرگه ی شماره ی ۲۱
نقشه ی دریاها
۱- روی نقشه نام خلیج فارس و دریای عمان را نبویسید.
۲- نام تنگه ی هرمز را بنویسید.
۳- نام کشورهای اطراف خلیج فارس را که با علامت ؟ مشخص شده اند ، بنویسید.
۴- دریاها را با مداد آبی رنگ کنید.
۱- نام دریای خزر را روی نقشه بنویسید.
۲- دریای خزر را با مداد آبی رنگ کنید.
۳- نام کشورهای اطراف دریای خزر را که با علامت ، مشخص شده روی نقشه بنویسید.
کاربرگه ی شماره ۲۲
دریاهای ایران
الف - کدامیک از ویژگی های زیر مربوط به خلیج فارس و کدام مربوط به دریای عمان است ؟ علامت بزنید.

ویژگی

دریای عمان

خلیج فارس

به اقیانوس هند راه دارد

×

 

عمق آن بیش تر است.

×

 

شوری آن بیش تر است.

 

×

دارای جزایر فراوانی است.

 

×

دارای خورها یا بریدگی های زیاد است که برای بندر مناسب اند.

 

×

ایران و پاکستان به آن دسترسی دارند.

×

 


 ب - جاهای خالی را کلمات مناسب پر کنید.

دریا

تنگه

خلیج

دریاچه



۱- . دریاچه . گودال های آبی وسیع در سطح زمین است که به اقیانوس راه ندارد.       
۲- به پیشروی آب دریاها در داخل خشکی ها . خلیج . می گویند.
۳- باریکه یا آبراه های که دو دریا را به هم وصل می کند ، . تنگه . نامیده می شود.
کاربرگه ی شماره ۲۳
بنادر
الف ) نام بنادری را که روی نقشه نوشته نشده است بنویسید.
در قسمت شمال ایران در نزدیکی بندر آستارا ، بندر انزلی و در نزدیکی بابلسر بندر ترکمن است.
در قسمت جنوب ایران از چپ به راست ، بندر بوشهر ، بندر عباس و چابهار قرار دارد.
 ب ) در بندرها چه فعالیت هایی صورت می گیرد ؟ سه مورد بنویسید.
صیّادی و ماهیگیری ، تجارت ( صادرات و واردات کالا ) ، حمل مسافر با کشتی ، انتقال نفت
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۱۶ لباس ، از تولید تا مصرف (ششم ابتدایی)

درس ۱۶لباس ، از تولید تا مصرف

۱- امروزه بیش تر مردم پوشاک مورد نیاز خود را از کجا می خرند ؟

به صورت آماده از فروشگاه های مختلف می خرند.

۲- کارگاه های تولید لباس برای چه به وجود آمدند ؟

با گذشت زمان و افزایش جمعیت ، چون دیگر یک با چند خیاط نمی توانستند نیازهای تعداد زیادی از مردم را برآورده کنند ، کم کم این کارگاه ها برای تولید لباس به تعداد زیاد به وجود آمدند.

۳- تولید انبوه » را تعریف کنید و یک مثال بزنید.

به تولید یک کالا به یک شکل و به تعداد زیاد تولید انبوه » می گویند. امروزه کارگاه های تولید لباس ، تولید انبوه دارند.

۴- پارچه ی مورد نیاز کارگاه های تولید لباس چگونه تولید می شود ؟

پارچه از نخ درست می شود. نخ ممکن است طبیعی یا مصنوعی باشد. پس از تولید نخ در کارخانه های نخ ریسی ، نخ ها به کارخانه ی پارچه بافی (نسّاجی ) فرستاده می شود.

۵- در کارگاه تولیدی لباس وظیفه ی برش کار » چیست ؟

برش کار » از روی الگوهایی که دارد ، پارچه ها را می برد ، اگلوها که با شماره مشخص می شوند در اندازه های مختلف و برای افراد با قد و وزن مختلف تهیه می گردند.

۶- در کارگاه تولیدی لباس وظیفه ی خیّاط های مخلتف چیست ؟

هر یک از آنها یک بخش از لباس را می دوزند . برای مثال یک نفر فقط آستین می دوزد و لباس ها را به دیگری می دهد. نفر بعدی یقه ها را متّصل می کند و فرد دیگری دکمه و زیپ به لباس می دوزد.

۷- خطّ تولید چیست ؟

همه ی کسانی که در کارگاه مشغول به کار هستند ، بخشی از کار تولید را انجام می دهند تا کالا به صورت نهایی آماده شود. به این همکاری خط ّ تولید » گفته می شود.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 16 لباس ، از تولید تا مصرف (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۸- لباسی که انتخاب می کنیم چگونه می تواند با باورهای دینی ما تناسب داشته باشد ؟

لباس باید پوشش مناسب را برای یک زن یا مرد مسلمان در موقع حضور افراد نا محرم فراهم کند. رعایت حجاب و عفاف موجب وقار و متانت شخص می شود.

۹- در هنگام خرید لباس چگونه لباسی را باید انتخاب کنیم ؟

لباسی که هم جنس آن خوب باشد و هم از نظر قیمت مناسب باشد ، یعنی با بودجه ی ما تناسب داشته باشد.

۱۰- بودجه یعنی چه ؟

بودجه یعنی مقدار پولی که می توانیم برای انجام یک کار یا خرید یک چیز بپردازیم.

۱۱- بهتر است به چه نکاتی ، قبل و در هنگام تهیه و خرید لباس توجّه کنیم ؟

برای خرید آن پول توجیبی مان را پس انداز کنیم.

در شست و شوی لبا هایمان با خانواده همکاری کنیم.

در هنگامی که ضرورت ندارد لباس جدید نخریم و با تعمیر لباس های قدیمی از آن استفاده کنیم.

لباس های ایرانی بخریم و بپوشیم و آن را متناسب با باورهای دینی انتخاب کنیم.

در هنگام خرید لباس پرس و جو کرده و قیمت ها را مقایسه کنیم و متناسب با بودجه ی خود خرید کنیم.

۱۲- در گذشته های نه چندان دور بیش تر مردم برای تهیّه لباس به . حیاط . مراجعه می کردند.

۱۳- صاحبان کارگاه ها ی تولید لباس ، پارچه را از . عمده فروشان . خریداری می کنند.

فعالیت (۱) صفحه ۸۲

همفکری کنید و چند کالا با محصول دیگر نام ببرید که در گذشته به تعداد کم و توسّط یک نفر تولید می شد امّا امروزه به صورت انبوه در کارگاه ها و کارخانه ها تولید می شود.

کیف و کفش ، شیر و لبنیات ، تخم مرغ ، مرغ

فعالیت (۲) صفحه ۸۴

مغازه دارها ، لباس ها را با مبلغی بیش تر از آن چه کار از کارگاه تولیدی خریده اند ، به مردم می فروشند. چرا ؟

این سود برای تأمین هزینه هایی نظیر اجاره مغازه ، حقوق کارکنان ، پرداخت قبوض آب و برق و گاز و اداره ی زندگی فرد مغازه دار است.

 فعالیت (۳) صفحه ۸۴

کار برگه ی شماره ۲۰ کتاب کار را انجام دهید.

کاربرگه ی شماره ۲۰

از تولید تا مصرف

۱- مراحل تولید تا مصرف پوشاک را با شماره گذاری روی تصاویر به طور متوالی نشان دهید.

۲-هر کی از عبارات زیر مربوط به کدام یک از اصطلاحات اقتصادی داده شده است ؟ با خط به هم مربوط کنید.

توان مالی یا مقدار پولی که می توانیم برای تهیّه یک چیز بپردازیم . ------------> بودجه

به تولید کالاها به مقدار زیاد و به صورت یک شکل و همسان گفته می شود. ------------> تولید انبوه

به همکار افراد مختلف برای تولید یک کالا گفته می شود . به طوری که هر کدام از آنها مهارت تولید یک بخش از کالا را دارند. -----------------> خطّ تولید

فروشندگانی که کالاها را به تعداد زیاد و یک جا به مغازه داران دیگر می فروشند. ----------------> بودجه

 نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱۲ چرا فرهنگ و هنر در دوره صفویّه شکوفا شد ؟ (ششم ابتدایی) Sixth
درس ۱۲ چرا فرهنگ و هنر در دوره صفویّه شکوفا شد ؟
۱- در اوایل قرن دهم هجری اوضاع ی و اجتماعی ایران چگونه بود ؟
اوضاع ی و اجتماعی ایران نابسامان بود. حکومت قدرتمندی در کشور وجود نداشت و هر بخش آن در اختیار حکومتی بود.
۲- صفویان چگونه توانستند حکومتی قدرمتند و یکپارچه به وجود آوردند ؟
آن ها مخالفان خود را در داخل کشور سرکوب کردند . همچنین با دشمنان قدرتمند خود مانند عثمانی ها در غرب و ازبکان در شرق جنگیدند و پیروزی هایی به دست آوردند.
۳- چند تن از هنرمندان ، دانشمندان و نویسندگان عصر صفویه را نام ببرید.
کمال الدین بهزاد ف علیرضا عباسی ف شیخ بهایی و علامه مجلسی
۴- پایتخت های صفوی کدام شهرها بودند ؟
تبریز ، قزوین ، اصفهان
۵- در دوره ی رونق تجارت در حکومت صفویه کالاهای صادراتی چگونه جابه جا می شدند ؟
هم از راه خشکی با کاروان ها و هم از راه دریا با کشتی فرستاده می شدند.
۶- کالاهای صادراتی مهم ایران در دوره ی صفویه را نام ببرید.
ابریشم ، پارچه های زربفت ، سنگ های قیمتی و خشکبار
۷- چه عاملی سبب شد در دوره ی صفویه کاروان ها با آسودگی سفر کنند ؟
برقراری امنیت در راه ها و شهرها به وسیله صفویان
۸- به چه مکان هایی کاروانسرا » گفته می شد ؟
کاروانسراها محل استراحت و تأمین آذوقه ی مسافران و چهارپایانی بودند که راه های طولانی را از شهری به شهر دیگر طی می کردند .
۹- در آمد حکومت صفوی و مخارج شاه و درباریان از کجا تأمین می شد ؟
از راه مالیات هایی که از ولایات می گرفتند. کشاورزان ، بازرگانان و صنعتگران و همه ی مردم مجبور بودند بخشی از درآمد خود را به مأموران حکومت بدهند.
۱۰- سفرنامه چیست ؟
در گذشته بسیاری از جهانگردان ، دیده ها و شنیده ها و خاطرات خود را از سفرهایشان می نوشتند و گاهی با نقّاشی نیز تصویر می کردند. به این نوشته ها سفرنامه می گویند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 12 چرا فرهنگ و هنر در دوره صفویّه شکوفا شد ؟ (ششم ابتدایی)  به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۱- جهانگردان در گذشته به چه دلایلی به سفر می پرداختند ؟
برای آشنایی با شهرهای دیگر و مردمان آن ها یا به قصد زیارت یا تحصیل علوم دینی با همه ی رنج و مشقت سفر می کردند . گاهی نیز بعضی حکومت ها ، افرادی را به سفرهی دور و دراز به کشورهای دیگر روانه می کردند تا اطلاعاتی از آن کشورها به دست بیاورند.
۱۲- علل گسترش هنر و معماری در دوره ی صفویه چه بود ؟
حکومت قدرتمند و یکپارچه
رونق تجارت
برقراری امنیت در راه ها و شهرها
حمایت از هنرمندان
۱۳- مؤسّس سلسله ی صفویّه . شاه اسماعیل . بود.
۱۴- مشهورترین پادشاه صفوی . شاه عباس اول . بود که شهر . اصفهان . را به پایتختی برگزید.
۱۵- صفویان مذهب . شیعه . را مذهب رسمی کشور اعلام کردند.
۱۶- صفویان از . عالمان دینی . و مراسم مذهبی حمایت می کردند و به ساختن مساجد علاقمند بودند.
۱۷- دشمنان قدرتمند صفویان در غرب . عثمانی ها . و در شرق . ازبکان . بودند.
۱۸- حاکمان صفوی به ویژه شاه عباس از هنرمندان ، . صنعتگران . و . دانشمندان . حمایت می کردند و پول زیادی براس ساختن بناهای باشکوه خرج می کردند.
فعالیت (۱) صفحه ۶۵
خطّ زمان
الف) خطّ زمان را بخوانید و پاسخ دهید.
- سلسله ی صفویان در چه سالی تأسیس شد ؟
۹۰۷ هجری
- مسجد شیخ لطف الله در چه سالی ساخته شد ؟
۱۰۱۱ هجری
ب) این موارد را روی خط زمان بگذارید.
- انتخاب اصفهان به پایتختی صفویّه در سال ۱۰۰۶ هجری
- سقوط سلسله صفویّه در سال ۱۱۳۵ هجری

فعالیت (۲) صفحه ۶۶

به طور گروهی روی یک برگه ی کاغذ ، نمودار علّت و معلول را رسم کنید. سپس علل رونق هنر و معماری در دوره ی صفویّه را روی آن به طور خلاصه در محلّ مناسب بنویسید.
 

علّت ها

 

معلول ( نتیجه )

حکومت قدرتمند و یکپارچه

--------->

رونق هنر و معماری در دوره صفویّه

رونق تجارت

--------->

برقراری امنیت در راه و شهرها

--------->

حمایت از هنرمندان

--------->

 

فعالیت (۳) صفحه ۶۶
کاربرگه ی ۱۵ و ۱۶ کتاب کار را تکمیل کنید.
دقت در آثار تاریخی
کاخ چهلستون یکی از کاخ های صفویان در اصفهان است. سقف این تالار بر بیست ستون استوار شده است و جلوی آن یک استخر بزرگ آب وجود دارد. در تالار اصلی آن نقّاشی های زیبا به چشم می خورد .
۱- چرا با آن که این کاخ بیست ستون دارد ، به آن چهل ستون می گویند ؟
تصویر بیست ستون این کاخ در استخر جلوی آن می افتد و مجموع ستون ها و عکس ستون ها در آب چهل ستون می شود.
۲- نقّاشان بر روی گنبد مساجد و مینیاتورهای داخل کاخ ها ، بیشتر چه نقش هایی کشیده اند ؟
نقش های طبیعی مانند گل ، برگ ، پرنده و .
۳- شهر اصفهان پل های مشهوری دارد که در زمان صفویّه ساخته شده است. پرس و جو کنید و نام آن ها را بنویسید ؟
سی و سه پل  ، پل خواجو
سفرنامه کاربرگه شماره ۱۶
این دو صفحه از دو سفرنامه برداشته شده است . آن ها را بخوانید و مقایسه کنید. نکات مشترک و متفاوتشان را بنویسید.
الف : سفرنامه تاورنیه
ب : سفرنامه شاردن

الف : سفرنامه تاورنیه

ب : سفرنامه شاردن

- کوچه های اصفهان همه تنگ و کج و معوج و اغلب تاریک است. تمام شهر اصفهان گذشته از میدان بزرگ و چند بازار سرپوشیده ، حالت یک ده را دارد. به شهر شبیه نیست.

چند سال است که شروع کرده اند به ساختن بناهای خوب .

دیوار اطراف اصفهان از خاک است و چند برج بسیار بد دارد.       ص 582

. زیبایی شهر اصفهان به خصوص در کاخ های باشکوه بی شمار ف ساختمان های مجلّل و فرح افزا ، کاروانسراهای وسیع ، بازارهای بسیار زیبا ، جدول های آب و نهرها و خیابان هایی است که در دو طرف آراسته به درخت چنار است . در صورتی که کوی و برزن های دیگر آن ، به طور کلّی بسیار تنگ و ناهموار است.

این شهر دارای هشت دروازه است که هیچ گاه بسته نمی شود. اگر چه درها سرپوشیده از آهن است، همیشه خوب مواظبت و نگهداری می شود.

ص 61

تفاوت

نکات مشترک

تفاوت

تمام شهر اصفهان گذشته از میدان بزرگ و چند بازار سرپوشیده حالت یک ده را دارد. به شهر شبیه نیست . دیوار اطراف اصفهان از خاک است و چند برج بسیار بد دارد.

کوی و برزن های و کوچه های اصفهان ناهموار ، تنگ و تاریک است.

زیبایی شهر اصفهان به خصوص در کاخ های باشکوه بی شمار ، ساختمان های مجلّل و فرح افزا ، کاروانسراهای وسیع ، بازارهای بسیار زیبا ، جدول های آب و نهرها و خیابان هایی است که در دو طرف آراسته و به درخت چنار است. هشت دروازه دارد که هیچ گاه بسته نمی شود.


آیا می توانید بگویید کدام یک از این دو مسافر قبل از دیگری به ایران آمده است ؟ الف » یا ب » ؟
الف ) تاورنیه
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی :درس ۱۵ انواع لباس (ششم ابتدایی) Sixth Grade
درس ۱۵ انواع لباس
۱- چه عواملی باعث تفاوت در نوع لباس می شود ؟
موقعیت های مختلف ، گروه های مختلف اجتماعی و شغلی ، فصول مختلف سال و نواحی مختلف آب و هوایی ، اقوام مختلف
۲- برای تفاوت لباس در موقعیت های مختلف چند مثال بزنید.
لباس منزل ما با لباس مدرسه و لباس مهمانی و لباس ورزش فرق دارد ، هم چنین در مراسم مختلف لباس های خاصّی می پوشیم ، مثلا در عزاداری امام حسین (ع) لباس سیاه به تن می کنیم.
۳- تفاوت لباس گروه های مختلف اجتماعی و شغلی بسته به چیست ؟
لباس این گروه ها بسته به کار و نقش آنها در اجتماع ، متفاوت است و از روی لباس این گروه ها به شغل و حرفه ی آن ها پی می بریم.
۴- چرا در زمستان بیش تر از رنگ های تیره و در تابستان از رنگ های روشن برای لباس هایمان استفاده می کنیم ؟
زیرا رنگ های تیره نور خورشید را بیش تر و رنگ های روشن نور خورشید را کم تر به خود جذب می کنند.
۵- وجود مناطق مختلف آب و هوایی در کشور ما چگونه باعث تفاوت در نوع پوشاک مردم می شود ؟
در کشور عزیز ما تنوع آب و هوایی وجود دارد. در بعضی جاها آب و هوا گرم و خشک ، در بعضی جاها سرد و در بعضی مکان ها گرم ومرطوب و در بعضی نواحی معتدل است و این باعث تفاوت در نوع پوشاک مردم مناطق مختلف می شود.
۶- چند نمونه از اقوام ایرانی را که لباس های مخصوص به خود دارند ، نام ببرید.
فارس ، ترک ، لر ، گیلک ، کرد ، بلوچ
۷- چگونه در گذشته می توانستند با دیدن یک فرد حس بزنند که او اهل کدام منطقه ی ایران است ؟
لباس های محلّی در گذشته بیش تر مورد استفاده قرار می گرفتند ، از این رو در قدیم از روی شکل لباس یک نفر می توانستند حدس بزنند او اهل کجاست.
۸- برای ثابت ماندن برخی از جلوه های لباس در طی زمان یک مثال بزنید.
با دقّت در تصاویر دوره های مختلف تاریخی می بینیم مردان همواره سرپوشی مانند تاج ، انواع کلاه ، عمامه ، دستار و نظایر آن داشته اند.
برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی :درس 15 انواع لباس (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.
۹- پوشاک مردم در  نواحی مختلف آب و هوایی از نظر . شکل . ، . جنس . و . رنگ . با هم فرق می کند.
۱۰- امروزه لباس های محلّی اغلب در . مراسم . یا . جشن های خاص . پوشیده می شوند.
۱۱- در موزه ی . مردم شناسی . می توانیم انواع لباس های محلّی را مشاهده کنیم.
۱۲- در زمان های گذشته گروه های مختلف اجتماعی مانند . شاهزادگان ، . ون . و . نظامیان . لباس های مخصوص به خود می پوشیدند.
فعالیت (۳) صفحه ۸۱
 به نظر شما چرا لباس های محلّی را در موزه ی مردم شناسی حفظ و نگهداری می کنند ؟
زیرا لباس قسمتی از فرهنگ و هویبت ماست . با نگه داری لباس های محلّی در موزه ی مردم شناسی در واقع فرهنگ ، گذشته و تاریخ اقوام مختلف ایرانی را حفظ می کنند.
 نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۱۱ اصفهان ، نصف جهان (ششم ابتدایی)
درس ۱۱ اصفهان ، نصف جهان
۱- شهر اصفهان در چه موقعیت جغرافیایی قرار دارد ؟
در کوهپایه های زاگرس قرار دارد و رود زاینده رود از وسط آن عبور می کند.
۲- بعد از دو شهر تهران و مشهد پرجمعیت ترین شهر ایران کدام شهر است ؟ چه قدر جمعیت دارد ؟
اصفهان ؛ جمعیت آن حدود ۲ میلیون نفر است.
۳- نقشه گردشگری به چه نوع نقشه ای گفته می شود ؟
نقشه ای است که بر روی آن مکان های دیدنی و اثار تاریخی نشان داده می شود.
۴- اوج شکوفایی شهر اصفهان مربوط به چه دوره ای است ؟
دوره ی صفویّه
۵- چه چیزهایی ثابت می کند شهر اصفهان از گذشته های دور اهمیت داشته است ؟
آثار به جا مانده ی تاریخی
۶- به چه دلیلی ، اصفهان به نصف جهان معروف شد ؟
در دوره ی صفویّه به دلیل حمایت شاهان صفوی ف تعداد زیادی از صنعتگران ، معماران ، هنرمندان و دانشمندان به اصفهان آمدند و چنان آثار باشکوه و زیبایی به وجود آوردند که این شهر به نصف جهان معروف شد.
۷- چند اثر تاریخی و دیدنی شهر اصفهان را نام ببرید .
میدان امام ( نقش جهان ) - مسجد شیخ لطف ا. - مسجد امام ( مسجد جامع عباسی)- کاخ عالی قاپو
۸- بناهای تاریخی اطراف میدان نقش جهان را نام ببرید.
مسجد شیخ لطف ا. - مسجد امام - کاخ عالی قاپو - بازار قیصریه
۹- مسجد شیخ لطف ا. به فرمان چه کسی و به چه دلیلی ساخته شد ؟
به فرمان شاه عباس ساخته شد تا شیخ لطف ا. که عالم بزرگی بود در آن نماز جماعت برگزار کند و به ترتیب و تدریس شاگردان بپردازد.
۱۰- کدام اثر تاریخی اصفهان دارای چهار ایوان در چهار جهت جغرافیایی است ؟
مسجد امام ( مسجد جامع عبّاسی )

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 11 اصفهان ، نصف جهان (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۱- مناره های مسجد امام چه ویزگی هایی دارند ؟
بیش از ۴۰ متر ارتفاع دارند داخل این مناره یا گلدسته های پلکان های مارپیچ وجود دارد که از آن بالا می رفتند تا اذان بگویند یا خبر رسانی کنند.
۱۲- همزمان با ساخته شدن مسجد امام چه معادنی در اطراف شهر اصفهان کشف شد ؟
معادن سنگ مرمر که از آن ها در بنای مسجد استفاده شد.
۱۳- کتبیه چیست ؟
نوشته هایی بر روی سنگ کاشی و مانند آن است
۱۴-کتیبه ها در مسجد امام در چه قسمت هایی دیده می شوند ؟
بر روی گنبد ، محراب و مناره ها
۱۵- در کتیبه های دوره ی اسلامی چه چیزهایی نوشته شده است ؟
آیات قرآن ، دعا و نام امامان بزرگوار را با خطّ خوش نوشته اند.
۱۶- در سقف مسجد امام از چه هنری استفاده شده است ؟
گچ بری های تزیینی
۱۷- شاه عباس در کاخ عالی قاپو به چه کارهایی می پرداخت ؟
شاه عباس در این مکان به امور کشور می پرداخت و دستورات لازم را صادر می کرد و در تالار های آن از مهمانان پذیرایی می کردند.
۱۸- از ایوان کاخ عالی قاپو چه استفاده ای می شد ؟
شاه و درباریان از ایوان این کاخ چوگان بازی ، جشن ها یا رژه های سربازان را در میدان نقش جهان تماشا می کردند.
۱۹- شهر اصفهان مرکز استان . اصفهان . است .
۲۰ - میدان امام ( نقش جهان ) به فرمان . شاه عباس صفوی . در مرکز . شهر اصفهان . ساخته شده است . این میدان حدود . ۵۰۰ . متر طول دارد.
۲۱- ساخت مسجد شیخ لطف ا. حدود . ۱۸ سال . طول کشید.
۲۲- یکی از نشانه های معماری اسلامی . گنبد . است.
۲۳- برخی کتیبه های مسجد امام به قلم . استاد علیرضا عباسی .خطّاط مشهور نوشته شده است.
۲۴- کاخ عالی قاپو در . شش . طبقه ساخته شده است و حدود . پنجاه . اتاق دارد.
۲۵- در تالارها و اتاق های کاخ عالی قاپور نقّاشی های مینیاتوری وجود دارد که کار استاد . رضا عباسی . می باشد.
فعالیت (۳) صفحه ی ۶۳
به تصاویر مسجد امام و مسجد شیخ لطف ا. دقت کنید . مهمترین تفاوتی که در این دو مسجد مشاهده می کنید ، چیست ؟
مسجد شیخ لطف ا. مناره یا گلدسته ندارد ، امّا مسجد امام مناره هایی با بیش از ۴۰ متر ارتفاع دارد.
فعالیت (۴)
با توجه به مطالبی که در این درس آموختید ، انواع فنون و هنرهایی را که در ساختن بناهای تاریخی اصفهان به کار رفته ، فهرست کنید.
کاشی کاری ، خطّاطی ، نقّاشی مینیاتور ، گچ بری ، کتیبه نویسی ، معماری ، سنگ کاری
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۱۴ گذراندن اوقات فراغت (ششم ابتدایی)
درس ۱۴ گذراندن اوقات فراغت
۱- اوقات فراغت را تعریف کنید.
انسان ها اغلب اوقات خود را برای انجام کار یا تحصیل یا وظایف و تکالیفی که بر عهده دارند ، صرف می کنند. به اوقاتی که فرد از این امور فارغ یا آسوده است اوقات فراغت » می گویند.
۲- منظور از فراغت چه زمانی است ؟
فراغت زمانی است که پس از انجام کار یا تکلیف درسی ، فرصت پیدا می کنیم تا به فعالیت های دلخواه خودمان مانند کارهای هنری ، ورزش ف بازی و سرگرمی های مفید یا آموختن مهارت های مختلف بپردازیم.
۳- برای دانش آموزان چه زمان هایی فرصت خوبی برای انجام فعالیت های دلخواه است ؟
روزهای تعطیل و ایام تعطیلات تابستان
۴- چند نمونه از کارهایی که در اوقات فراغت به تنهایی می توانید انجام دهید ، مثال بزنید.
بعضی از کارها مانند مطالعه یا حل کردن جدول ، ساختن کاردستی ، پرورش حیوانات یا جمع آوری مجموعه های سنگ ، تمبر و نظایر آن را ممکن است به تنهایی انجام دهیم.
۵- چند نمونه از کارهایی که در اوقات فراغت می توان به طور گروهی برای آن ها برنامه ریزی کرد ، مثال بزنید.
رفتن به سفرهای زیارتی یا دیدار اقوام یا رفتن به گردشگاه ها با خانواده و دوستان
۶- منظور از در نظر گرفتن شرایط و امکانات برای پر کردن اوقات فراغت چیست ؟
ممکن است در محلّ زندگی ما برخی از امکانات وجود نداشته باشد یا پول کافی برای دسترسی به آن ها نداشته باشیم. در این صورت از روش هایی با امکانات و هزینه ی کم تر استفاده می کنیم.
۷- چند نمونه از شیوه های گذران اوقات فراغت در گذشته را نام ببرید.
شرکت در مراسم و جشن ها ، شرکت در مراسم زور آزمایی و تیراندازی ف مجالس نقّالی و بازی های گروهی
۸- چند بازی قدیمی را که از گذشته تا کنون در بیش تر نواحی ایران رایج بوده اند ، نام ببرید.
قایم باشک ( قایم موشک) ، نون بیار کباب ببر ، عمو زنجیر باف ، الک و دولک ، بادبادک بازی و طناب بازی
۹- مکان های عمومی گذران اوقات فراغت را نام ببرید.
کتاب خانه های عمومی ، کتباخانه های مدارس ، سالن های تئاتر و سینما ف نمایشگاه ها بوستان ها ( پارک ها) ، مجموعه های شهر بازی ، ارودگاه ها ، مجتمع های فرهنگی - هنری ، باشگاه ها و سالن های ورزشی ، موزه ها (گنجینه ها ) ، فرهنگ سراها ، نگارخانه ها ، مساجد ( پایگاه های مقاومت بسیج ) ، کتابخانه ی مساجد ، کلاس های آموزشی ، کانون های فرهنگی - هنری )
۱۰- چرا وظیفه داریم از مکان های عمومی گذران اوقات فراغت حفاظت کنیم ؟
زیرا این مکان ها متعلّق به همه ی مردم هستند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 14 گذراندن اوقات فراغت (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۱- برخی از مؤسسات و سازمان هایی را که در امور اوقات فراغت فعالیت می کنند ، نام ببرید.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ، سازمان دانش آموزی ، سازمان فرهنگی هنری شهرداری ، سازمان تربیت بدنی ، سازمان آموزش فنی و حرفه ای ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
۱۲- هنگام حضور در ورزشگاه ها چه آداب و مقرراتی را باید رعایت کنیم ؟
برای تهیه بلیت ، نوبت را رعایت کنیم.
از مسخره کردن یک تیم یا هواداران آن خودداری کنیم و فقط تیم مورد علاقه مان را تشویق کنیم.
از اموال عمومی حافظت کنیم.
با نظم و آرامش به سالن ها وارد یا از آن ها خارج شویم.
با انتظامات یا کارکنان ورزشگاه همکاری کنیم.
۱۳- به هنگام استفاده از بوستان ها ( پارک ها ) چه مقرّراتی را باید رعایت کنیم ؟
روی چمن ها راه نرویم و فقط از پیاده روها استفاده کنیم.
گل ها را نچنیم.
زباله ها را در سطل های مخصوص بریزیم.
۱۴- در گذشته بچه ها بیش تر بازی های . گروهی . انجام می دادند.
۱۵- بازی های بچه ها در گذشته اغلب جنبه های . حرکتی . یا . قدرتی . داشتند.
۱۶- امروزه بازی های . رایانه ای . در بین بچه ها رواج پیدا کرده است.
۱۷- برای استفاده ی بهتر و مفید تر از اوقات فراغت باید . برنامه ریزی . مناسب داشته باشیم.
۱۸- برای پر کردن اوقات فراغت علاوه بر علاقمندی های خودمان . شرایط . و . امکانات . را هم باید در نظر بگیریم.
فعالیت  ( ۴)
گفت و گو کنید : به نظر شما استفاده ی زیاد از بازی های رایانه ای ممکن است چه ضرر هایی داشته باشد ؟
از جمله ضررهای استفاده ی زیاد از بازی های رایانه ای :
- نداشتن فرصت برای انجام متعادل دیگر فعّالیت های زندگی
- از دست رفتن فرصت بودن در کنار خانواده و لذّت بردن از گفت و گو با آنها
- پرخاشگری به علّت آموزش خشونت در برخی از بازی  ها
- مشکلات جسمانی از جمله ضعف بینایی
- ضعف درسی و .
فعالیت ( ۹) صفحه ی ۷۶
به طور گروهی کاربرگه ی شماره ۱۸ کتاب کار را درباره ی آداب و مقرّرات برخی مکان های عمومی گذران اوقات فراغت ، تکمیل کنید.
کاربرگه ی شماره ی ۱۸
مقرّرات مکان های گذران اوقات فراغت
به طور گروهی هم فکری کنید و چند مورد از مقرّرات استفاده از این مکان ها را بنویسید.


کتابخانه ها و کانون های فرهنگی - هنری

·         سکوت را رعایت کنیم.

·         در این مکان ها آشغال نریزیم.

·         کتاب ها و وسایل را بدون اجازه برنداریم.

·         کتاب های امانت گرفته شده را در موعد مقرّر به کتابخانه بازگردانیم.

·         از اموال عمومی حفاظت کنیم.

سالن های تئاتر و نمایش و سینما

·         برای تهیه بلیت ، نوبت را درصف رعایت کنیم.

·         با نظم و آرامش به سالن ها وارد یا از آنها خارج شویم.

·         از خوردن تخمه و پسته خوددداری کنیم.

·         بلند حرفت نزنیم و بلند نخندیم .

·         از اموال موجود در سالن حفاظت کنیم.

موزه های و گنجینه ها

·         برای تهیه ی بلیط ، نوبت را رعایت کنیم.

·         با نظم و آرامش به سالن ها وارد یا از آن ها خارج شویم.

·         به آثار با ارزش موزه ها دست نزنیم.

·         از دویدن در سالن خودداری کنیم.

·         در صورت ممنوعیت ، عکس یا فیلم نگیریم.


نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۱۳برنامه ی روزانه ی متعادل (ششم ابتدایی)
درس ۱۳ برنامه ی روزانه ی متعادل
۱- منظور از ضرب المثل وقت طلاست » چیست ؟
فرصت و زمان زندگی ما بسیار با ارزش و گران بهاست و بایستی از آن استفاده ی مناسب کنیم ، از این رو به طلا که فی قیمتی است ، تشبیه شده است.
۲- اصلاح وقت » یا اوقات » را تعریف کنید.
زمان زندگی انسان به لحظه ها ، ثانیه ها ،روزها ، هفته ها و سال ها تقسیم شده است که در اصطلاح به آن وقت » یا اوقات » می گوییم .
۳- چگونه نمودار زمانی زندگی روزانه را ترسیم می کنیم ؟
ابتدا یک دایره رسم و آن را به ۲۴ قسمت تقسیم می کنیم. هر قسمت نشان دهنده یک ساعت در شبانه روز است . سپس فعالیت های یک شبانه روز خود را در نظر می گیریم و به همان میزان ، تعداد ساعات را روی نمودار جدا کرده و رنگ می زنیم.
۴- یک برنامه ی روزانه متعادل را با برنامه ی نا متعادل مقایسه کنید.
در یک برنامه متعادل استراحت و خواب ، درس خواندن ، عبادت کردن و تفریح و سرگرمی به  اندازه ی کافی وجود دارد . اما به عکس در برنامه نا متعادل به بعضی از بخش های زندگی کم تر یا بیشتر از حدّ لازم توجه می شود.
۵- چرا باید بخشی از زندگی روزانه ی خود را به عبادت » اختصاص دهیم ؟
زیرا همه ی ما نیاز داریم که از طریق نماز ، دعا و خواندن قرآن با خداوند ارتباط برقرار کنیم.
۶- چرا باید در یک برنامه متعادل ، استراحت و خواب کافی وجود داشته باشد ؟
زیرا دیر خوابیدن و کمبود خواب روی سلامتی جسم و روان ما تأثیرات بدی به جای می گذارد ف نیز کم خوابی موجب خستگی ، بد اخلاقی و کندی یادگیری می شود.
۷- در یک برنامه متعادل روزانه ، ساعات درس خواندن و کار کردن باید به اندازه ی کافی باشد ، یعنی چه ؟
یعنی فرد نه آن قدر تنبلی کند که درس یا کار را فراموش یا به آن ها کم توجهی کند و نه آن قدر در درس و کار غرق شود که هیچ وقتی برای تفریح ، ارتباط با خانواده و دوستان و خویشان نداشته باشد.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 13برنامه ی روزانه ی متعادل (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۸- چرا تفریح و سرگرمی برای انسان لازم است ؟
چون باعث می شود دوباره برای فعالیت های دیگر انرژی و نشاط پیدا کنیم.
۹- سخنی از حضرت علی بن ابی طالب (ع) درباره ی نتایج استفاده ی نادرست از فرصت های زندگی بنویسید.
حضرت علی (ع) فرموده اند : از دست دادن فرصت موجود ندامت و اندوه است. »
۱۰- یک راه مناسب برای فهم بهتر این موضوع که آیا فعالیت های روزانه ما وقت کافی را به خود اختصاص داده اند یا خیر ، رسم . نمودار زندگی روزانه . است.
۱۱- همه ی ما نیاز داریم که از طریق . نماز . ، . دعا . و . خواندن قرآن . با خداوند ارتباط برقرار کنیم و یا بخشی از زندگی روزانه خود را به این کار اختصاص دهیم.
فعالیت (۴)
حضرت علی بن ابی طالب (ع) فرموده اند : از دست دادن فرصت موجود ندامت و اندوه است .»
الف ) منظور از این عبارت چیست ؟ در کلاس گفت و گو کنید.
ب ) این صخن امام (ع) را با خطّ خوش بنویسید و آن را با نقش های زیبا تزیین و به دیوار کلاس یا خانه تان نصب کنید.
منظور از این عبارت این است که باید برای اوقات و فرصت های زندگی خود ارزش قائل شویم و از آن ها برای انجام فعالیت های درست و مناسب استفاده کنیم ، چرا که در غیر این صورت ، برای شخص پشیمانی و غم به جا می ماند و زمان از دست رفته دیگر به عقب باز نمی گردد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۱۰ چه عواملی موجب گسترش علوم و فنون در دوره ی اسلامی شد ؟(ششم ابتدایی)

درس ۱۰ چه عواملی موجب گسترش علوم و فنون در دوره ی اسلامی شد ؟

۱- آیات قرآن انسان ها را به تفکّر درباره ی چه چیزهایی دعوت می کند ؟

به تفکّر درباره ی آفرینش جهان ، حرکت ستارگان و سیارات ، زندگی جانوران و گیاهان و نظایر آن دعوت می کند.

۲- پیامبر گرامی اسلام درباره ی کسب علم چه فرموده اند ؟

به دنبال کسب علم باشید ، حتی اگر مجبور شدید تا چین بروید.

۳- دو تن از امامان که کلاس درس داشتند و شاگردان زیادی را پرورش دادند ، نام ببرید.

امام محمّد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع)

۴- مسلمانان به چه جهت به علم ریاضیات و ستاره شناسی نیاز داشتند ؟

برای تعیین جهت قبله ، پی بردن به ساعت طلوع و غروب خورشید و تقویم وانجام عبادت ها و کشتیرانی در دریا.

۵- مسلمانان در کدام فنّ دریانوردی مهارت داشتند ؟

درساختن و هدایت کشتی مهارت داشتند و با توجه به جهت ستاره قطبی در آسمان ، مسیرشان را در دریا پیدا می کردند.

۶- چگونه آثار عملی ملّت هایی چون ایران و یونان در اختیار مسلمانان قرار گرفت ؟

مسلمانان پس از فتح سرزمین هایی چون ایران و یونان آثار علمی آن ها را از زبان فارسی ( پهلوی ) و یونانی به زبان عربی ترجمه کردند تا از آن ها استفاده کنند.

۷- فرمان روایان به چه شکل از دانشمندان اسلامی حمایت می کردند ؟

خودشان برای ایجاد کتابخانه ، مدارس و مراکز علمی پیش قدم می شدند.

۸- چگونه علوم و فنون اسلامی انتقال پیدا کرد ؟

در سفرهایی که بازرگانان از طریق راه های دریایی و خشکی برای تجارت آمد و رفت می کردند ، این علوم و فنون از جایی به جای دیگر منتقل می شد.

۹- چگونه می توان فهمید که مسلمانان فن کاغذسازی را گسترش دادند ؟

از صدها مغازه ی کتاب فروشی که در شهرهایی چون بغداد ، نیشابور و بخارا وجود داشت.

۱۰- دانشگاه جدی شاپور چه زمانی و در کجا تأسیس شد ؟

در زمان ساسانیان در اهواز تأسیس شد امّا تا سیصد سال بعد از ورود اسلام به یاران به کار خود ادامه داد.

۱۱- نظامیه ها چگونه مدارسی بودند ؟

مدارسی بودند که عدّه ی زیادی از افراد در آن ها علم می آموختند و همان جا زندگی می کردند و حکومت خرج تحصیل و زندگی آن ها را می داد.

۱۲- نظامیّه های معروف را نام ببرید.

نظامیّه نیشابور و نظامیّه ی بغداد

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 10 چه عواملی موجب گسترش علوم و فنون در دوره ی اسلامی شد؟(ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۳- دانشگاه امروزی جهان به تقلید از چیست ؟

مدارس نظامیّه

۱۴- رصد خانه چگونه جایی بودند ؟

محلّ تحقیق درباره ی ستارگان بودند.

۱۵- در کدام شهرها رصد خانه وجود داشت ؟

شهرهایی چون بغداد و اصفهان و ری رصد خانه داشتند.

۱۶- نخستین بیمارستان و مدرسه پزشکی چه نام داشت ؟

بیمارستان و مدرسه ی پزشکی دانشگاه جندی شاپور.

۱۷- عصر تاریکی اروپا به چه دوره ای گفته می شود ؟

دوره ای که مردم اروپا در جهل و خرافات زندگی می کردند و از پیشرفت های علمی در بین آنها خبری نبود و به پیشرفت های علمی میلمانان با دیده ی حسرت نگاه می کردند.

۱۸- مهم ترین علّت پیشرفت عملی مسلمانان . تعالیم دین اسلام . بود.

۱۹- مسلمانان به کمک . اسطرلاب. موقعیت ستاره ها را مطالعه می کردند.

۲۰- در سرزمین های اسلامی تجارت از طریق . راه خشکی . و . راه های دریایی . رونق داشت.

۲۱- مسلمانان فن کاغذسازی را از . چینی ها . آموختند.

۲۲- یکی از مهمترین مراکز علمی در دروه ی اسلامی . دانشگاه جدی شاپور . بود.

۲۳- سامانیان در شهر . بخارا . کتابخانه ی عظیمی داشتند که دانشمندان معروف . ابن سینا . سال ها در آن مشغول تحقیق و مطالعه بود.

۲۴- یکی از وزیران معروف ایرانی . خواجه نظام الملک . بود که مدارس نظامیّه را تأسیس کرده بود.

۲۵- معروف ترین بیمارستان دوره ی اسلامی را شخصی به نام . عضدالدوله دیلمی . در شهر . بغداد . بنا کرده بود که داروخانه نیز داشت.

فعالیت (۴) ص ۵۶

کاربرگه ی شماره ۱۳ کتاب کار را انجام دهید.

علّت و معلول

علل پیشرفت های مسلمانان را به طور خلاصه بنویسید.


علّت

 

معلوم ( نتیجه)

تعالیم دین اسلام و دعوت به تفکر و کسب علم

---->

پیشرفت های علمی مسلمانان و شکوفایی علوم و فنون در دوره ی اسلامی

تجارت و بازرگانی و انتقال علوم و فنون علاوه بر انتقال کالا

---->

نیازهای جدید مسلمانان چون تعیین جهت قبله و طلوع و غروب خورشید

---->

ترجمه علوم و فنون سرزمین های دیگر و استفاده از آن ها

---->

حمایت فرمانروایان از دانشمندان و هنرمندان

---->

پیشرفت مسلمانان در کاغذ سازی و وجود صدها مغازه ی کتاب فروشی

---->


 نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۹ پیشرفت های علمی مسلمانان (ششم ابتدایی)

درس ۹ پیشرفت های علمی مسلمانان

۱- پیامبر اسلام چه زمانی حکومت اسلامی تشکیل دادند ؟

پس از هجرتشان از مکه به مدینه

۲- از چه زمانی دعوت به اسلام هر روز با استقبال بیش تری روبرو شد و گسترش یافت ؟

از زمان هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی

۳- پس از رحلت پیامبر (ص) مسلمانان ، برای گسترش اسلام چه کردند ؟

اسلام را به خارج از شبه جزیره ی عربستان گسترش دادند و در هر دوره سرزمین های زیادی از جمله ایران را به قلمرو اسلامی افزودند و بسیاری از کشورهای قدرتمند آن روز را تصرف نمودند.

۴- چگونه سرزمین های اسلامی به کانون علمی جهان تبدیل شدند ؟

با گسترش اسلام مسلمانان تحت تأثیر قرآن و تعالیم دین اسلام در زمینه های مختلف پیشرفت کردند. آن ها از دانش و فنونی که از گذشته در کشورشان برجای مانده بود نیز استفاده کردند و آن ها را در پرتو اسلام گسترش دادند و به تدریج به کانون علمی جهان تبدیل شدند.

۵- در زمان گسترش دین اسلام چه پیشرفت های علمی پدید آمد ؟

در این دوره هنرمندان ، صنعتگران ، دانشمندان ، فیلسوفان و مهندسان زیادی ظهور کردند و ابداعات و اختراعات مهمی پدید آوردند.

۶- خط زمان نشان دهنده ی چیست ؟

نشان می دهد که هر واقعه در چه زمانی اتفاق افتاده است .

۷- مبداء تاریخ مسلمانان چیست ؟

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه

۸- سده را تعریف کنید .

به هر صد سال یک سده می گویند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 9 پیشرفت های علمی مسلمانان (ششم ابتدایی) ادامه مطلب مراجعه کنید.

۹- نیمه ی اول و نیمه ی دوم یک قرن شامل چه سالهایی است ؟

از سال یکم تا پنجاه نیمه ی اول قرن است و از پنجاه و یک تا صدم نیمه ی دوم قرن.

۱۰- دین اسلام از سرزمین . عربستان . طلوع کرد.

۱۱- مسلمانان تحت تأثیر . قرآن . و . تعالیم دینی اسلام . که به تفکر و آموختن اهمیت زیادی می داد ، در زمینه های مختلف پیشرفت کردند.

۱۲- مردم کشور . ایران . سهم بسیار بزرگی در گسترش اسلام و پیشرفت های علمی داشتند.

۱۳- در دوره های اسلامی به دانشمندان ، . حکیم . می گفتند.

۱۴- از سال . یکم . تا . صدم . را قرن اول هجری می گویند.

فعالیت (۱) ص ۴۷

به نقشه توجه کنید ، دین اسلام در کدام قاره ها گسترش یافت ؟ در هر قاره یکی دو کشور که اسلام در آن ها راه یافته است ، نام ببرید.

با توجه به نقشه دین اسلام در قارّه های آسیا ، اروپا ، افریقا گسترش یافت .

در آسیا اسلام به کشورهای مختلفی از جمله ایران و قزاقستان و اندونزی راه یافت.

در اروپا اسلام به کشورهایی مانند اسپانیا راه یافت.

در آفریقا اسلام به کشورهای مختلفی از جمله مصر و لیبی و الجزایر راه یافت.

فعالیت (۲) ص ۵۰

الف) در دوره ی اسلامی به دانشمندان ، حکیم می گفتند ، چون آن ها علوم مختلف را می دانستند و در چند علم ، استاد بودند ، آیا می توانید با توجّه به مطالب این درس چند مثال بزنید ؟

ابوریحان بیرونی ، ابوعلی سینا ، زکریّای رازی

ب) در دوره ی اسلامی ، اغلب دانشمندان کتاب های خود را به زبان عربی می نوشتند. به نظر شما چرا چنین کاری می کردند؟

زیرا مسلمانان در دوره ی اسلامی در علوم مختلف پیشرفت های بسیاری کرده بودند و زبان علمی آن روز دنیا زبان رسمی جهان اسلام یعنی عربی بود.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۸ انرژی را بهتر مصرف کنیم (ششم ابتدایی) Sixth Grade

درس ۸ انرژی را بهتر مصرف کنیم

۱- به کدام منابع انرژی غیر قابل تجدید » می گویند ؟

به منابعی مانند سوخت های فسیلی که با استخراج تمام می شوند ، منابع غیر قابل تجدید می گویند.

۲- چرا امروزه تلاش می شود تا انرژی های نو ، جایگزین سوخت های فسیلی شود ؟

زیرا این سوخت ها در اعماق زمین وجود دارند ، و میلیون ها سال طول می کشد تا تشکیل شوند.

۳- به چه منابع انرژی انرژی های نو (قابل تجدید) می گویند ؟

آن دسته از منابع انرژی که تمام نمی شوند و همواره می توان از آن ها استفاده کرده مانند انرژی خورشید ، انرژی آب و باد.

۴- چه تفاوتی بین انرژی های نو و سوخت های فسیلی وجود دارد ؟

انرژی های نو برخلاف سوخت هاس فسیلی محیط زیست را آلوده نمی کنند اما حمل و نقل نفت و گاز موجب آلودگی محیط زیست می شود و سوزاندن آن ها نیز هوا را آلوده می کند.

۵- در کشور ما از انرژ خورشید چه استفاده هایی می توان کرد ؟

از این انرژی می توان برای گرم کردن هوا یا آب استفاده کرد و یا از آن انرژی الکتریکی به دست آورد.

۶- از انرژی باد در چه جاهایی و برای چه منظوری می توان استفاده کرد ؟

از انرژی باد می توان در جاهایی که در بیش تر اوقات سال باد می وزد ، به خوبی برای به حرکت درآوردن توربین ها و تولید انرژی الکتریکی استفاده کرد.

۷- انرژی هسته ای چگونه پدید می آید ؟

انرژی هسته ای از شکافتن هسته ی اتم های بعضی عناصر مثل اورانیم پدید می آید.

۸- انرژی اتمی ، قابل تجدید است یا غیر قابل تجدید ؟ چرا ؟

غیر قابل تجدید است چون روزی معادن آن تمام می شود.

۹- تفاوت مهم انرژی هسته ای با سایر انرژهای در چیست ؟

این است که انرژی هسته ای انرژی بسیار زیادی تولید می کند مثلا یک کیلوگرم اورانیوم معادل سوختن ۱۲۰۰۰ بشکه نفت انرژی تولید می کند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 8 انرژی را بهتر مصرف کنیم (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۰- چگونه می توانیم در مصرف سوخت های فسیلی صرفه جویی کنیم ؟

۱) هنگامی که بخاری روشن است ، درها و پنجره ها را باز نکذاریم.

۲) درصورتی که شومینه داریم آن را روشن نکنیم زیرا هم سوخت زیادی مصرف می کند و هم موجب آلودگی هوای خانه می شود.

۳) زماین که هوا سرد است به جای زیاد کردن درجه بخاری لباس های گرم بپوشیم.

۱۱- چند مورد صرفه جویی در مصرف برق را بیان کنید.

۱) خاموش کردن لامپ های اضافی

۲) زیاد باز و بسته نکردن در یخچال

۳) استفاده از لامپ های کم مصرف

۴) استفاده نرکدن زیاد ا ز وسایل برقی در ساعات اوج مصرف

۱۲- برچسب انرژی که بر روی وسایل برقی چسبانده می شود به چه معناست ؟

برچسب انرژی هفت رنگ دارد . در وسیله ی برقی هر چه فلش آن به سمت رنگ سبز پر رنگ (A) نزدیک تر باشد ، آن وسیله انرژ کمتری مصرف می کند و کارآیی بیش تر است.

۱۳- در کشور ایران استان .یزد . دارای معدن اورانیم است.

۱۴- نیروگاه اتمی .بوشهر. درحال راه اندازی برای تولید برق است.

۱۵- در زمان مصرف برق به ساعت ۷ تا ۱۱ شب . ساعات پیک یا اوج بار . می گویند.

فعالیت (۱)ص ۴۲

آیا تاکنون از وسایلی که با انرژی خورشیدی کار می کنند مانند ماشین حساب نوری استفاده کرده اید ؟ اگر از این نمونه وسایل دارید به کلاس بیاورید و آن ها را با وسایلی که با باتری کار می کنند ، مقایسه کنید و مزیّت آن ها را بگویید.

توجه داشته باشید که انرژی باتری تمام می شود امّا انرژی خورشیدی تمام نمی شود . باتری استفاده شده در محیط زیست تجزیه نمی شود و آلودگی ایجاد می کند اما انرژی خورشیدی آلودگی ندارد. برای تهیه باتری باید مبلغی هزینه کرد اما انرژی خورشیدی در ماشین حساب رایگان است.

فعالیت (۲) ص ۴۲

کار برگه ی شماره ۱۱ کتاب کار را انجام دهید و انواع انرژی را با هم مقایسه کنید.

مقایسه انواع انرژی ها

انواع انرژی را با هم مقایسه و جدول را کامل کنید.


انرژی

خوبی ها (مزایا)

بدی ها (معایب)

نفت

مثال : ارزان است.

-ذخیره ی آن تمام می شود و غیر قابل تجدید است.

- موجب آلودگی محیط می شود.

خورشید

- تمام نمی شود و قابل تجدید است.

- آلودگی ندارد.

- هزینه تحقیقات و وسایل نصب آن گران است.

گاز

- ارزان است.

ذخیره ی آن تمام می شود و غیر قابل تجدید است.

- موجب آلودگی محیط می شود.

باد

- تمام نمی شود و قابل تجدید است.

- آلودگی ندارد.

- هزینه ی تحقیقات و وسایل نصب آن گران است.

آب جاری

- تمام نمی شود و قابل تجدید است.

- آلودگی ندارد.

- هزینه تحقیقات و وسایل نصب آن گران است.

انرژی هسته ای (اتمی)

انرژی بسیار زیادی تولید می کند.

- زباله های اتمی برای محیط زیست خطرناک است.


نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۷ طلای سیاه

درس هفتم طلای سیاه

۱- سه گروه عمده ی انرژی را نام ببرید و بگویید بیش ترین انرژی مورد نیاز ما از کدام گروه به دست می آید ؟

سوخت های فسیلی مانند نفت ، گاز و زغال سینگ و . انرژی های نو یا قابل تجدید (انرژی خورشیدی ، باد ، آب و .) ، انرژی هسته ای - بیشترین انرژی مورد نیاز ما از سوخت های فسیلی به دست می آید.

۲- انواع سوخت های فسیلی کدامند ؟

زغال سنگ ، نفت ، گاز و مشتقات آن ها نظیر گازوئیل و بنزین را سوخت های فسیلی می نامند.

۳- چگونگی تشکیل نفت را توضیح دهید.

نفت از انباشته شدن بقایای جانوران و گیاهان در کف دریاهای قدیمی به وجود آمده است. این مواد در بین لایه های رسوبی قرار گرفته و بر اثر گرما و فشار زیاد و تغییرات شیمیایی در طی میلیون ها سال به نفت تبدیل شده اند.

۴- بعد از سوخت های فسیلی بیشترین انرژی که ما استفاده می کنیم چه نوع انرژی است ؟ برق

۵- بیشتر برق مورد نیاز ما از چه طریقی تولید می شود ؟ از طریق سوزاندن نفت و گاز در نیروگاه ها

۶- چگونه برق حرارتی تولید می شود ؟

در نیروگاه ها با سوزاندن سوخت های فسیلی ، آب را به بخار تبدیل می کنند . فشار بخار آب توربین ها را به حرکت در می آیند و برق تولید می شود.

۷- چگونگی تولید برق آبی را بیان نمایید.

با بستن سد بر روی رودهای پرآب و با استفاده از فشار آب ذخیره شده ، توربین ها به حرکت در می آیند و برق تولید می شود.

۸- بیشتر منابع نفتی غرب ایران در کدام استان ذخیره شده است ؟ استان کرمانشاه

۹- بیشتر منابع نفتی جنوب غربی ایران در کدام قسمت قرار دارد ؟ استان خوزستان و خلیج فارس

۱۰- به غیر از غرب و جنوب غربی ایران در کدام قسمت های دیگر نفت استخراج شده است ؟ اطراف تهران و قم

۱۱- مهمترین میدان های نفتی جنوب و غرب را نام ببرید.

دهلران ، اهواز ، مارون ، آغاجاری ، گچساران ، بی بی حکیمه ، و ساسان در خلیج فارس

۱۲- اولین چاه نفت ایران در چه زمانی و درکجا حفر شد و به نفت رسید ؟

حدود ۱۰۰ سال پیش و در مسجد سلیمان در استان خوزستان

۱۳- از چه زمانی توجه بیگانگان به منابع کشور ما جلب شد و آن ها چه دخالت و استفاده ای در این زمینه نمودند ؟

از زمان کشف و استخراج نفت ، کشورهای خارجی قدرتمند تا مدت های طولانی از طریق شرکت های نفتی خودشان در استخراج و پالایش نفت ما دخالت می کردند و با قراردادهایشان ، منافع زیادی از نفت ایران می بردند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 7 طلای سیاه به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۴- امروزه پس از انقلاب اسلامی کارهای استخراج و پالایش نفت توسط چه کسانی انجام می شود ؟ توسط متخصصان ایرانی انجام می شود.

۱۵- بعد از استخراج نفت خام ، چه تغییراتی روی آن صورت می گیرد ؟

از طریق لوله به پالایشگاه ها منتقل می شود و در آنجا بیشتر نفت تصفیه شده و فراورده های نفتی تولید می شود و از پالایشگاه از طریق لوله به نقاط مختلف کشور منتقل می شود .

۱۶- منابع گاز در جنوب ایران را نام ببرید و بگویید در کدام استان ها قرار دارند ؟

استان خوزستان و منابع گاز عسلویه و کنگان در استان بوشهر و سرخون در استان هرمزگان

۱۸- منابع گاز شمال شرقی ایران را نام ببرید و بگویید در کدام استان واقع است ؟

منابع گاز خانگیران سرخس که در استان خراسان رضوی قرار دارد

۱۹- چرا کشورهایی که نفت و گاز ندارند نیازمند نفت و گاز کشورهای نفت خیز مانند ایران هستند ؟

زیرا برای انجام فعالیت های خود مانند حمل و نقل و کارخانه هایشان به نفت و گاز نیاز دارند .

۲۰- ایران پول صادرات نفت را صرف چه اموری می کند ؟ از آن در فعالیت های مختلف کشور استفاده می کند.

۲۱- کشور ایران از بزرگترین دارندگان منابع . نفت . و . گاز . در جهان است .

۲۲- بیشترین انرژی مورد نیاز کشور در حدود .۸۶ درصد. از سوخت های فسیلی به دست می آید.

۲۳- بیشترین انرژی الکتریکی تولید شده در کشورمان از نوع .برق حرارتی . است .

۲۴- در کشور ما ایران در حدود . ۸۵ درصد . برق ، برق حرارتی است.

۲۵- بیشترین منابع نفت ایران در قسمت . جنوب غربی . و . غرب. کشور قرار دارد.

۲۶- بیشتر منابع گاز ایران از قمست .جنوب . و .شمال شرقی . کشور به دست می آید.

۲۷- صادرات و واردات . نفت . و . گاز. بزرگترین تجارت در جهان امروزی است .

فعالیت (۱) صفحه ۳۶

همفکری کنید و کاربرگه ی شماره ۱۰ کتاب کار را در کلاس انجام دهید.

انجام کاربرگه ی شماره ۱۰ کتاب کار ( منابع انرژی )

منابع انرژی

- چند وسیله یا ماشین برای هر یک از این موارد مثال بزنید.        

- بنویسید در هر مورد از کدام منابع یا اشکال انرژی استفاده می شود؟


 

وسایل

انرژی

پخت و پز

اجاق گاز ، پلوپز ، مخلوط کن ، چراغ خوراک پزی

گاز ، برق ، نفت

حمل و نقل

هواپیما ، کشتی ، اتومبیل ، کامیون ، اتوبوس

بنزین ، گازوئیل ، گاز

گرم کردن ساختمان

بخاری ، شومینه ، شوفاژ

نفت ، برق ، گاز

کشاورزی

تراکتور ، کمباین ، ماشین آبیاری

بنزین ، گازوئیل

وسایل خانگی

تلویزیون ، اتو ، یخچال ، ماشین لباسشویی

برق

کارخانه ها

اتومبیل سازی ، تولید سیمان ، نساجی

برق ، گاز ، گازوئیل


آیا می توانید بگویید در بیشتر فعالیت های روزانه زندگی از کدام منابع و شکل انرژی استفاده می شود ؟

گاز ، نفت ، بنزین و گازوئیل ( سوخت های فسیلی)

 فعالیت (۲)صفحه ۳۸

با توجه به آنچه درباره ی آب و هوا و رودهای ایران می دانید ، بگویید چرا در کشور ما تولید برق آبی بسیار کمتر از برق حرارتی است ؟

زیرا کشور ما جزء کشورهای کم باران جهان است و بخش وسیعی از آن در منطقه خشک و نیمه خشک قرار داشته و منابع آبی محدودی دارد .

فعالیت (۳) صفحه ۳۸

برای حفظ محیط زیست استفاده از برق حرارتی بهتر است یا برق آبی ؟ چرا ؟

برق آبی بهتر است . زیرا برق حرارتی از سوزاندن سوخت های فسیلی بدست می آید که محیط زیست را آلوده می کند اما برق آبی آلودگی ایجاد نمی کند.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۶ محصولات کشاورزی ، از تولید تا مصرف

درس ۶ محصولات کشاورزی ، از تولید تا مصرف

۱- زراعت چیست ؟ چند مثال بزنید. زراعت یعنی کشت و پرورش گیاهانی که بعد از کاشت دانه ، حداکثر تا یک سال محصول می دهند مانند گندم ، جو، گوجه فرنگی ، هویج .

۲- باغداری چیست ؟ چند مثال بزنید . باغداری کشت و پرورش نهال درختان است که بعد از گذشت یک یا چند سال محصول می دهند مانند درخت خرما ، پرتقال و انار .

۳- گیاه گندم به چند شکل و در کجا کاشت می شود ؟ به دو شکل پاییز و بهاره و در تمام استان های کشور ما کشت می شود .

۴- گیاه برنج در کدام استان های ایران کشت می شود ؟ بیش از نیمی از برنج کشورد در استان های شمالی کشور مانند ، گلستان ، مازندران ، گیلان تولید می شود اگر چه در بعضی از استان ها در صورت وجود آب کافی مانند : قزوین ، فارس، خوزستان ، سیستان و بلوچستان و . نیز برنج کشت می شود .

۵- بعد از غلّات مهم ترین منابع غذایی کداها هستند ؟ حبوبات و محصولات جالیزی مانند بادمجان و خیار و گوجه فرنگی و هندوانه .

۶- به چه نوع کشتی ، کشت گلخانه ای می گویند ؟ کشت گلخانه ای یک روش نو در کشاورزی است . کشاورزی با ایجاد گلخانه (محیط مصنوعی) هر محصول را در هر منطقه آب و هوایی و در همه ی فصل ها کشت می کنند و آب و هوا و نور و رطوبت گلخانه را با دستگاه های متفاوت ، متناسب با نوع محصول تنظیم می کند.

۷- یک مزیت کشت گلخانه ای نسبت به سایر کشت ها در چیست ؟ کشت گلخانه ای از نظر صرفه جویی در مصرف آب بسیار بهتر است .

۸- در گلخانه ها چه محصولاتی کشت می شود ؟ سبزیجات و قارچ های خوراکی کشت می شود و یا گل ها و یا گیاهان زینتی پرورش می دهند.

۹- محصولات کشاورزی صادراتی ایران را نام ببرید ؟ میوه های سرد سیری و هسته دار مانند هلو ، زرد آلو ، آلو ، گوجه ، آلبالو به صورت خشکبار و محصولا گرمسیری مانند خرما و پسته به دلیل مرغوب بودن به خارج از کشور صادر می شود .

۱۰ - چرا کشاورزی بعضی از محصولات را پس از برداشت باید زود به دست مشتری برساند ؟ زیرا بعضی از محصولات مانند هلو و توت فرنگی زود خراب می شوند.

۱۱- محصولات کشاورزی چگونه به دست ما می رسد ؟ بعضی از محصولات پس از برداشت برای فروش به بازارهای نزدیک مزارع برده می شوند و بعضی دیگر در انبارها یا در سرد خانه نگهداری یا ذخیره می شوند سپس با کامیون و وانت به میادین میوه و تره بار و شهرهای دور و نزدیک فرستاده می شوند.

۱۲- دو نمونه از مواردی را که باعث پرهیز از اسراف و مصرف نادرست می شود را بنویسید. ۱) مواد غذایی را به اندازه نیاز و مصرفمان بخریم  ۲) در مهمانی ها و مجالس به اندازه مهمان ها ، غذا تهیه کنیم.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 6 محصولات کشاورزی ، از تولید تا مصرف  به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۳. دو فعالیت مهم کشاورزی عبارتند از : زراعت و باغداری

۱۴. خوراک روزانه و غذای اصلی مردم ایران گندم . و برنج است .

۱۵. گیاه گندم یک ساله است.

۱۶. گیاه . برنج گیاهی است یکساله که از نظر شرایط طبیعی در نواحی مرطوب و نسبتا ً معتدل بدست می آید.

۱۷. مهمترین منبع غذایی انسان ها . غلات . است .

۱۸. امروزه یکی از روش های نو در کشاورزی ، ایجاد گلخانه یا یک محیط مصنوعی برای کشت گیاهان است .

فعالیت ص ۲۸

غلات ، حبوبات و محصولات جالیزی سه گروه مهم از گیاهان زراعتی هستند . هم فکری کنید و از هر گروه چند محصول نام ببرید .

غلات : محصولاتی مانند ؛ گندم ، برنج ، جو ، ذرت

حبوبات : محصولاتی مانند ؛ نخود  ، لپه ، عدس ، ماش ، انواع لوبیا ( قرمز ، سفید ، چیتی ، چشم بلبلی)

محصولات جالیزی مانند ؛ خیار ، گوجه فرنگی ، خربزه ، هندوانه ، بادمجان ، کدو.

فعالیت ۳  ص ۳۱

از یک فروشنده میوه و سبزی بپرسید کدام محصولات مغازه او کشت گلخانه ای است و آنها را از کجا تهیه می کند ؟ اگر بتوانید از انواع برنج ایرانی یا محصولات گلخانه ای نمونه هایی را همراه با گزارش به کلاس بیاورید جالب تر خواهد بود ؟

فعالیت ۴ ص ۳۲

درباره معنی و مفهوم آنچه امام صادق (ع) در مورد کشاورزی فرمودند ، گفت وگو کنید. سخن امام جعفر صادق (ع) اهمیت و ارزش کشاورزی را نشان می دهد . کاری پر زحمت که درآمدی حلال دارد . ما مسلمانان در انتخاب شغل و نحوه ی انجام آن بایستی به حلال یا حرام بودن آن توجه کنیم.

فعالیت ۵ ص ۳۲

فرض کنید شما می خواهید با یک باغدار مصاحبه کنید فکر کنید و پرسش های خود را روی یک برگ کاغذ بنویسید و به معلم بدهید. دانش آموز عزیز در طراحی پرسش های خود از یک باغدار به این موارد توجه کن : مساحت باغ و نوع و تعداد درختان ، نحوه کاشت درختان ، فواصل آنها ، شیوه و دفعات آبیاری نحوه مراقبت از درختان ابزار و وسایل استفاده شده در امور مختلف باغداری نوع و مقدار دفعات استفاده از کود ، زمان و چگونگی برداشت محصول ، چگونگی بسته بندی و ارسال محصولات به بازار فروش ، چگونگی اطلاع و آموزش در زمینه ی روش های جدید باغداری

فعالیت ۶ص ۳۲

مساحت باغ آقای رضوانی  ۲ هکتار است یعنی چند متر مربع ؟ نمودار محصول باغ آقای رضوانی را روی کار برگه شماره ۷ کتاب ترسیم کنید. همانطور که در سال  گذشته خواندید هر هکتار ۱۰۰۰۰ متر مربع است هر متر مربع مساحت باغ آقای رضوانی ۲۰۰۰۰=۱۰۰۰۰×۲ دانش آموز عزیز برای انجام کاربرگه شماره ۷ (نمودار ستونی) توجه داشته باش هر پرتقال نماد ۱۰ تن پرتقال است و برای هر پرتقال باید ۱ متر مربع از نمودار ستونی را رنگ کنید . برای پرتقال های نصفه را نیمی از یک مربع را رنگ کن.

فعالیت ۷ص ۳۲

روی نقشه ایران در کار برگه شماره ۸ کتاب کار ، نواحی کشت مرکبات ، پسته و خرما را معین کنید. انجام کاربرگه شماره ۸ ( نقشه محصولات کشاورزی ) در کتاب کار برای رسم نماد خرما می توانید درخت خرما ( نخل) یا میوه آن را رسم کنید. پسته را با رسم تصور پسته و مرکبات را تا تصویر یکی ازمرکبات مانند پرتقال ، نارنگی و . می توانی نشان دهید.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱ دوستی

درس اول دوستی

۱.چرا انسان نمی تواند تنها زندگی کند؟ زیرا انسان موجودی اجتماعی است و تنهایی برایش احساس ناخوشایندی است.

۲.چرا تنهایی برای انسان احساس ناخوشایندی است ؟ زیرا دوستی یکی از مهم ترین نیازهای انسان به شمار می رود.

۳.چرا ما انسان ها به دوست نیازمندیم ؟ برای این که هم به دوستانمان محبت کنیم و هم این که مورد توجه و مهربانی دیگران قرار بگیرم.

۴.احساس نیاز به دوستی را چه کسی در ما قرار داده است ؟ خداوند

۵.چرا انسان ذاتاً به دوستی و برقرار ارتباط و محبت نیازمند است ؟ زیرا خداوند در سرشت و فطرت ما انسان ها میل به محبت کردن و محبت دیدن و نیاز به برقراری ارتباط با دیگران را قرار داده است.

۶.چهار فایده دوست خوب را بنویسید.

۱) لذت بردن از هم نشینی و هم فکری با او

۲) صحبت کردن با دوست عاقل و صبور و در میان گذاشتن شادی ها و ناراحتی ها

۳) یاری رساندن به ما در هنگام مشکلات

۴) افزایش آگاهی ها و یادگیری چیزهای جدید

۷.چرا انتخاب دوست از موضوعات مهم زندگی انسان است ؟ زیرا رفتار و اخلاق دوستان در ما تأثیر می گذارد و ما نیز تأثیراتی بر روی دوستان خود داریم.

۸.یکی از فایده های صحبت کرن با یک دوست عاقل و صبور در هنگام شادی ها و ناراحیت ها چیست ؟ باعث می شود احساس سبکی و آرامش کنیم.

۹.آیا هر فردی را می توان برای دوستی و رفاقت انتخاب کرد ؟ خیر ، با هر کسی نمی توان دوستی کرد و همه ی افراد شایسته ی دوست نیستند گاه ممکن است یک دوست مسیر آینده و زندگی دوستش را به سوی سعادت تغییر دهد و گاه ممکن است در شرایطی یک دوست موجب ناراحتی و سرشکستگی دوست خود شود.

۱۰.حضرت علی (ع) درنامه خود به فرندشان امام حسن مجتبی (ع) در رابطه با ملاک های دوستی چه فرموده اند؟ با نیکان همدلی و رفاقت کن تا از آنان باشی و از بدان جدا شو ، تا از آنان نباشی.

۱۱.امیرمؤمنان حضرت علی (ع) چه ملاک ها و معیار هایی را برای انتخاب دوست مهم دانسته اند؟ ۱) خیر خواه باشد و مارا از کارهای ناپسند باز دارد.  ۲) صادق و یک رنگ باشد. ۳) خوش اخلاق و با ادب باشد.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 1 دوستی به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۲.جمله ی هر کس ادب ندارد ، عقل هم ندارد.» از چه کسی است و از این جمله چه نتیجه ای برای انتخاب دوست می گیریم ؟ از حضرت علی (ع) است . نتیجه می گیریم که دوست خوب ، خوش اخلاق و با ادب است.

۱۳.حضرت محمد (ص) در رابطه با بدترین افراد چه فرموده اند ؟ بدترین افرادی کسانی هستند که میان مردم سخن چینی می کنند و بین دوستان جدایی می اندازند.

۱۴.پیشوایان بزرگ دین اسلام در مورد انتخاب دوست چه سفارشی فرموده اند؟ با افراد عاقل ، با ایمان و نیکوکار دوستی کنیم و از افراد دروغگو ، بخیل و سخن چین دوری نماییم.

۱۵.چرا باید کسی را برای دوستی انتخاب کنیم که ما را از بدی ها و کارهای نامناسب باز دارد؟ زیرا چنین دوستانی به ما یاری می رسانند و سبب پیشرفت ما می شوند.

۱۶.انسان موجودی اجتماعی  است و نمی تواند تنها زندگی کند.

۱۷.خداوند در سرشت ما انسان ها میل به .محبت کردن.و.محبت دیدن . و نیاز به .برقراری ارتباط . با دیگران را قرار داده است.

۱۸.انسان از صحبت کردن و هم نشینی با دوستان خوب . لذت می برد.

۱۹.دوستان ما در مشکلات .یاری . می کنند.

۲۰ .یکی از موضوعات مهم در روابط دوستی ، . انتخاب دوست  است.

۲۱.امیر مؤمنان به فرزندشان امام حسن فرمودند : با نیکان همدلی و رفاقت  کن تا از آنان باشی و از  بدان  جدا شو تا از آنان نباشی.

۲۲.بدترین افراد کسانی هستند که میان مردم  سخن چینی  می کنند و بین دوستان  جدایی  می اندازند.

فعالیت (۳) ص ۱۳

به طور گروهی ، خصوصیات یکی دوست خوب را فهرست کنید و روی یک مقوا بنویسید و به دیوار کلاس بزنید.

فعالیت (۴) ص۱۳

معنی ایان ابیات چیست ؟ گفت و گو کنید و معنی آن ها را توضیح دهید.

تو اول بگو با کیان زیستی                                    من آن گه بگویم که تو کیستی

همنشین تو از تو به باید                            تا تور را عقل و دین بیفزاید   ( سعدی)

بیت اول : تو در ابتدا بگو با چه کسانی زندگی کردی ( نشست و برخاست کردی) تا پس از آن من بگویم که تو چگونه انسانی هستی .

بیت دوم : دوست و همنشین تو باید از خود تو بهتر باشد تا باعث افزایش عقل و دانایی و دین و ایمان تو شود.

( هر دو بیت به تأثیر بسیار دوست بر روی رفتار و اخلاق انسان اشاره می کند.) 

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۵ عوامل مؤثر در کشاورزی
درس ۵ عوامل مؤثر در کشاورزی
۱. انسان ها بخش عمده ی غذای خود را از چه راهی به دست می آورند ؟ کشاورزی
۲. مراحل عمده ی کشاورزی را نام ببرید. ۱) کاشت ۲) داشت ۳) برداشت
۳.عوامل مؤثر در کشاورزی را نام ببرید. ۱) عوامل طبیعی  ۲) عوامل انسانی
۴. عوامل طبیعی مؤثر در کشاورزی را نام ببرید. ۱) خاک  ۲) آب  ۳) آب و هوا
۵. در چه زمین هایی کشاورزی امکان پذیر نیست ؟ کوه های بلند و مرتفع کشور ما ، زمین های پرشیب و سنگلاخ ، خاک های آهکی یا نمکی در نواحی خشک
۶. در چه زمین هایی می توان محصول فراوان به دست آورد؟ دشت های هموار یا جلگه ها که خاک آبرفتی و حاصل خیزدارند
۷.درخت خرما درچه مناطق آب و هوایی رشد می کند ؟ در مناطق گرمسیری رشد می کند و نمی تواند سردی هوا را تحمل کند.
۸.یک محصول منطقه سردسیر و یک محصول ناحیه معتدل و مرطوب را نام ببرید. منطقه ی سردسیر : سیب زمینی   منطقه معتدل و مرطوب : برنج
۹. آب مورد نیاز کشاورزی چگونه تأمین می شود ؟ از آب باران ، رودها و در بعضی نواحی از آب های زیرزمینی که از راه کندن چاه یا قنات به مزرعه ی کشاورزی هدایت می شود.
۱۰. قسمت وسیع کشور ایران از نظر میزان بارندگی در چه منطقه ای قرار گرفته است ؟ خشک و نیمه خشک
۱۱.متوسط بارندگی سالیانه ایران را با میانگین جهانی مقایسه کنید. متوسط بارندگی سالیانه ایران ۲۶۰ میلی متر و میانگین بارندگی جهان ۳۵۰ میلی متر است.
۱۲. عوامل انسانی مؤثّر در کشاورزی را نام ببرید. نیروی کار ، سرمایه ، ابزار و وسایل ، مواد (نهاده ها)
۱۳. در کشاورزی به چه نیروهای کاری نیازمندیم ؟ افرادی ماهر که بتوانند کارهای کشاورزی را انجام بدهند مانند کشاورز ، آبیار ، علف چین ، مهندس کشاورزی
۱۴. سرمایه چه تأثیری در کشاورزی دارد ؟ باید پول داشته باشیم تا مواد و ابزار مورد نیازمان را بخریم اگر سرمایه ی ما کم باشد می توانیم با دیگران شریک شویم یا وام بگیریم.
۱۵. از ابزار کشاورزی در چه کارهایی استفاده می شود ؟ شخم زدن ، آبیاری ، درو کردن ، کندن علف های هرز
۱۶.مواد (نهاده ها) مورد نیاز کشاورزی چیست ؟ بذر ، کود ، سمّ
۱۷. چگونه می توانیم از کشاورزی خوب کشورمان حمایت کنیم ؟ با خرید و مصرف محصولات کشاورزی ایرانی
۱۸. سه مرحله عمده ی کشاورزی عبارتند از کاشت و داشت و برداشت .
۱۹. کشور ایران از نظر بارندگی جزء کشورهای کم باران جهان است.
۲۰.چون ایران کشوری آفتابی است ، میوه ها و سبزیجات آن . خوش عطرتر و . خوشمزه تر از بسیاری کشورهای دیگران است.
۲۱. وسایل مخصوص کشاورزی را برای .شخم زدن. و . آبیاری. و . دروکردن . و . کندن علف های هرز بکار می بریم.
۲۲. وجود محصولات کشاورزی مختلف در کشور ایران به دلیل . تنوع آب و هوایی . است.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 5 عوامل مؤثر در کشاورزی  به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 
فعّالیّت (۲) ص ۲۷
کاربرگه ی شماره ی ۵ کتاب کار را در کلاس انجام دهید.

 عوامل مؤثر در کشاورزی

 

طبیعی

انسانی

1.هجوم آفت سن در مزارع گندم در ناحیه ی کرمان خسارات زیادی به محصول کشاورزان وارد نمود.

+

 

2.سازمان غله کشور اعلام کرد که محصول گندم کشاورزان به مقوع خریداری می شود.

 

 +

3. اداره کشاورزی ورامین از کشاورزان خواست برای تهیه سم و کود به قیمت تعاونی ف به این اداره مراجعه کنند. .

 

 +

4. بارش ناگهانی تگرگ در اردبیل به شکوفه های درختان میوه آسیب جدی وارد نموده است. .

 +

 

5. رئیس اداره ی کشاورزی فیروز آباد به خبرنگار گفت : وجود آب و آفتا ب کافی در این ناحیه امکان دوباره برداشت محصول در سال را به ما می دهد » . .

 +

 


۲- نمودار را تکمیل کنید.
آب : نیروی کار
آب و هوا,عوامل طبیعی,عوامل موثر در کشاورزی,عوامل انسانی : سرمایه
خاک : ابزار و وسایل
نور خورشید: مواد ( نهاده ها)
فعالیت ۳ صفحه ۲۷
غذای محلی شما چیست و کدام محصولات کشاورزی در آن به کار فته است ؟ کاربرگه شماره ۶ کتاب کار را انجام دهید.
می توانی با پرسش از بزرگترها طرز تهیه و محصولات کشاورزی به کار رفته در غذای محلی منطقه ی خود را بنویسی.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

مطالعات اجتماعی : درس ۴ چگونه تصمیم بگیریم ؟

درس ۴ چگونه تصمیم بگیریم ؟

۱. شرط خوب تصمیم گرفتن چیست ؟ این است که نتایج هر انتخاب را پیش بینی کنیم.

۲. چگونه می توان نتیجه ی تصمیم گیری را پیش بینی کرد ؟ با خوب فکر کردن و پرس و جو کردن

۳. نتیجه ی تصمیم گیری چیست ؟ یعنی چیزی که بعد از تصمیم گیری برایمان اتفاق می افتد.

۴. مراحل تصمیم گیری را نام ببرید. الف) خوب فکر کردن و پرس و جو    ب) بررسی راه حل ها و پیش بینی نتایج هر انتخاب  ج) انتخاب بهترین راه

۵. اولین کاری که در هنگام تصمیم گیری باید انجام دهیم چیست ؟ این است که درباره ی موضوع ، خوب فکر کنیم و اطّلاعاتی درباره ی آن جمع آوری کنیم.

۶.چرا گاهی اوقات نتایج تصمیمات ناگهانی زیان بار است ؟ زیرا ناگهان و با عجله تصمیمی گرفته شده است و درباره ی آن تصمیم ، خوب فکر نشده است.

۷.بررسی راه حل های متعدّد در تصمیم گیری چگونه صورت می گیرد ؟ برای هر تصمیمی راه حل های متفاوتی ارائه می دهیم که در هر راه حل نتیجه هر انتخاب را پیش بینی می کنیم.

۸.با وجود راه حل های متفاوت در تصمیم گیری ، چگونه می توانیم بهترین راه را انتخاب کنیم ؟ آن انتخاب هایی را که نتایج بدی دارند کنار می گذاریم و آن انتخابی را که نتیجه مثبت دارد ، بر می گزینیم.

۹.ملاک های لازم برای انتخاب بهترین راه در هنگام تصمیم گیری چیست ؟ ۱) این تصمیم برخلاف دستورات دینی و قوانین خانه و مدرسه و اجتماع نباشد.  ۲) باعث نگرانی و نیتی خانواده نباشد.   ۳) به سلامتی من و دیگران لطمه نزند.    ۴) برای دیگران و خودم مشکل و دردسر ایجاد نکند.

۱۰.در موقع تصمیم گیری به چه نکاتی باید توجه کرد ؟ ۱) با بزرگ ترها و افراد باصلاحیت و با تجربه مانند پدر و مادر و معلم و مشاور مدرسه م کنیم. ۲) تحت تأثیر فشارهای روانی دوستانمان قرار نگریم.   ۳) به موقع تصمیم بگیریم.

۱۱.در مورد مسائل زندگی و تصمیم گیری های مهمّ خودمان باید با چه کسانی م کنیم؟ با افراد با تجربه ای مانند پدر و مادر و معلم و مشاور مدرسه.

۱۲.آیا در هنگام تصمیم گیری باید تحت تأثیر نظرات و صحبت ها و فشار و اصرار نادرست دوستان قرار بگیرد؟ خیر ، باید تصمیمی را بگیریم که بر خلاف مقرّرات نباشد و باعث نگرانی خانواده مان نشود و به سلامتی خودمان و دیگران لطمه نزند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 4 چگونه تصمیم بگیریم ؟ به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۳.چرا باید به موقع تصمیم بگیریم ؟ زیرا تصمیم نگرفتن با تصمیم گیری را به زمان آینده موکول کردن باعث از دست رفتن فرصت ها می شود.

۱۴.علی در مورد موضوعی فکر کرد و راه حل هایی را برای موضوعش بررسی کرد و بهترین راه حل را انتخاب کرد ، علی در واقع .تصمیم گیری . نموده است.

۱۵.اولین مرحله تصمیم گیری ، خوب فکر کردن و پرس و جو است.

۱۶.استفاده از فکر و تجربه ی دیگران به معنی م است.

۱۷.در تصمیم گیری ، بعد از ارائه ی راه حل های متفاوت باید به پیش بینی ..نتیجه هر انتخاب بپردازیم.


فعّالیّت (۱) ص ۲۱

تصمیم گیری کنید. کاربرگه ی شماره ی ۳ و ۴ کتاب کار را در کلاس انجام دهید.

موقعیت ها را به صورت جداگانه در گروه به بحث بگذارید. فراموش نکنید سؤالات مهمّی در شروع موقعیت ها به عنوان ملاک تصمیم گیری به ما داده شده است (آیا این تصمیم .) هر موقعیت را با توجّه به این سؤالات بسنجید و سپس تصمیم خود را بیان کنید.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۳ تصمیم گیری چیست ؟

درس سوم تصمیم گیری چیست ؟

۱. تصمیم گیری به چه معناست ؟ به معنای انتخاب

۲. در هنگام تصمیم گیری چه کاری صورت می گیرد ؟ وقتی ما تصمیم می گیریم از بین دو یا چند چیز مواردی را انتخاب می کنیم و مواردی را کنار می گذاریم . مثلا در کتاب فروشی یا فروشگاهی که بازی های فکری سرگرم کننده دارد ، یکی از آن ها را می خریم یعنی تصمیم گرفته ایم.

۳. چرا تصمیم گیری کار مهمی است ؟ زیرا همه ی تصمیمات ما نتایج و آثاری به دنبال دارند. ممکن است این آثار خوب یا بد باشند.

۴. تصمیمات مهمی که ما در زندگی مان می گیریم چه آثاری به دنبال خواهند داشت؟

تصمیمات مهم در اخلاق و رفتار ، سلامتی ، وضع تحصیلی و آینده ی ما اثر می گذارند.

۵. یک مثال برای تصمیم گیری مثبت و یک مثال برای تصمیم گیری منفی بزنید.

تصمیم مثبت : فردی که تصمیم می گیرد که دیگر خوراکی های زیان آور مصرف نکند.

تصمیم منفی : پسری که تصمیم می گیرد با دوستانش ترقه بازی کند.

۶.تصمیم گیری به معنی . انتخاب . است.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 3 تصمیم گیری چیست ؟ به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۷. تصمیمات مهم در . اخلاق و رفتار . ، . سلامتی . ، .وضع تحصیلی. و . آینده ی ما . اثر می گذراند.

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۲ آداب دوستی

درس دوم آداب دوستی

۱. منظور از ضرب المثل زیر چیست ؟ پیدا کرد دوست آسان است اما نگهداری آن مشکل »

منظور حفظ دوستی است یعنی دقت کنیم تا دوستی ما ادامه پیدا و رابطه ی دوستی مان محکم تر شود.

۲.بعد از انتخاب دوست چه موضوعی در آداب دوستی مهم است ؟

حفظ و نگهداری دوستی

۳. حفظ دوستی به چه معناست ؟

به این معناست که ما با دوستانمان رفتارهای مناسبی داشته باشیم تا دوستی مان ادامه پیدا کندو و این ارتباط به هم نخورد و محکم تر شود

۴. رعایت چه نکاتی باعث حفظ دوستی ها می شود ؟

- وفادار بودن و دفاع از دوست در غیاب او

- پذیرش عذرخواهی دوست

- احترام به دوست و پرهیز از شوخی بیش از حد

- عیب جویی نکردن از دوست و تذکر در خلوت

- همدردی و خیر خواهی و کمک در هنگام مشکلات

- پرهیز از به دردسر انداختن دوستان به خاطر خواسته های خود

۵. چرا برای دوستی حد ومرزی مشخص شده است ؟

زیرا هر چیزی و از جمله دوستی حد و مرزی دارد و اگر دوستی ها از حدود خود بیشتر بروند مشکلاتی به وجود می آورند.

۶. چرا باید از دوستی های افراطی پرهیز نمود ؟

زیرا این نوع وابستگی زیاد از حد به دوست آرامش روحی افراد را بر هم می زند و مشکلاتی را ایجاد می کند.

برای دیدن ادامه مطالعات اجتماعی : درس 2 آداب دوستی به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۷. در روابط با دوستان و بزرگ ترها ، گاهی موقعیت هایی پیش می آید که افراد از ما درخواست های نابجایی دارند ، در این مورد چه باید بکنیم ؟ باید یاد بگیریم که در این مواقع قاطعانه و محترمانه و بدون خجالت نه » بگوییم و اگر خودمان لازم دانستیم دلیل نه گفتن خود را هم بگوییم.

۸.چرا گاهی در روابط دوستانه نه گفتن » این قدر سخت است ؟ زیرا ممکن است احساس کنیم که با نه گفتن ، دوستان مان از دست ما ناراحت می شوند و یا از این که نظر واقعی مان را بگوییم خجالت می کشیم و تصرو می کنیم ممکن است ما را مسخره کنند و فکر کنند بچه هستیم

۹.اگر انسان بر خلاف عقیده ی خویش ، همه ی خواسته های دیگران را قبول کند و بخواهد آن ها را راضی نگه دارد چه اتفاقی پیش می آید؟

ممکن است حتی برای خودش و خانواده اش دردسر درست کند.

فعالیت ۲ص ۱۶

معنی این شعر چیست ؟ مربوط به کدام یک از توصیه های مربوط به دوستی در صفحه ی قبل است ؟

دوست آن باشد که گیرد دست دوست                  در پریشان حالی و درماندگی (سعدی)

دوست کسی است که در هنگام ناراحتی و گرفتاری دست دوست خود را بگیرد. ( به کمک و یاری رساند.)

این بیت مربوط به توصیه ای است که می گوید دوستان باید در مسائل و مشکلات باهم احساس همدردی و خیرخواهی داشته باشند و به هم کمک کنند. 

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


مطالعات اجتماعی : درس ۱ دوستی

درس اول دوستی

۱.چرا انسان نمی تواند تنها زندگی کند؟ زیرا انسان موجودی اجتماعی است و تنهایی برایش احساس ناخوشایندی است.

۲.چرا تنهایی برای انسان احساس ناخوشایندی است ؟ زیرا دوستی یکی از مهم ترین نیازهای انسان به شمار می رود.

۳.چرا ما انسان ها به دوست نیازمندیم ؟ برای این که هم به دوستانمان محبت کنیم و هم این که مورد توجه و مهربانی دیگران قرار بگیرم.

۴.احساس نیاز به دوستی را چه کسی در ما قرار داده است ؟ خداوند

۵.چرا انسان ذاتاً به دوستی و برقرار ارتباط و محبت نیازمند است ؟ زیرا خداوند در سرشت و فطرت ما انسان ها میل به محبت کردن و محبت دیدن و نیاز به برقراری ارتباط با دیگران را قرار داده است.

۶.چهار فایده دوست خوب را بنویسید.

۱) لذت بردن از هم نشینی و هم فکری با او

۲) صحبت کردن با دوست عاقل و صبور و در میان گذاشتن شادی ها و ناراحتی ها

۳) یاری رساندن به ما در هنگام مشکلات

۴) افزایش آگاهی ها و یادگیری چیزهای جدید

۷.چرا انتخاب دوست از موضوعات مهم زندگی انسان است ؟ زیرا رفتار و اخلاق دوستان در ما تأثیر می گذارد و ما نیز تأثیراتی بر روی دوستان خود داریم.

۸.یکی از فایده های صحبت کرن با یک دوست عاقل و صبور در هنگام شادی ها و ناراحیت ها چیست ؟ باعث می شود احساس سبکی و آرامش کنیم.

۹.آیا هر فردی را می توان برای دوستی و رفاقت انتخاب کرد ؟ خیر ، با هر کسی نمی توان دوستی کرد و همه ی افراد شایسته ی دوست نیستند گاه ممکن است یک دوست مسیر آینده و زندگی دوستش را به سوی سعادت تغییر دهد و گاه ممکن است در شرایطی یک دوست موجب ناراحتی و سرشکستگی دوست خود شود.

برای دیدن ادامه جواب سوال و فعالیت های درس اول دوستی مطالعات اجتماعی پایه ششم به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۰.حضرت علی (ع) درنامه خود به فرندشان امام حسن مجتبی (ع) در رابطه با ملاک های دوستی چه فرموده اند؟ با نیکان همدلی و رفاقت کن تا از آنان باشی و از بدان جدا شو ، تا از آنان نباشی.

۱۱.امیرمؤمنان حضرت علی (ع) چه ملاک ها و معیار هایی را برای انتخاب دوست مهم دانسته اند؟ ۱) خیر خواه باشد و مارا از کارهای ناپسند باز دارد.  ۲) صادق و یک رنگ باشد. ۳) خوش اخلاق و با ادب باشد.

۱۲.جمله ی هر کس ادب ندارد ، عقل هم ندارد.» از چه کسی است و از این جمله چه نتیجه ای برای انتخاب دوست می گیریم ؟ از حضرت علی (ع) است . نتیجه می گیریم که دوست خوب ، خوش اخلاق و با ادب است.

۱۳.حضرت محمد (ص) در رابطه با بدترین افراد چه فرموده اند ؟ بدترین افرادی کسانی هستند که میان مردم سخن چینی می کنند و بین دوستان جدایی می اندازند.

۱۴.پیشوایان بزرگ دین اسلام در مورد انتخاب دوست چه سفارشی فرموده اند؟ با افراد عاقل ، با ایمان و نیکوکار دوستی کنیم و از افراد دروغگو ، بخیل و سخن چین دوری نماییم.

۱۵.چرا باید کسی را برای دوستی انتخاب کنیم که ما را از بدی ها و کارهای نامناسب باز دارد؟ زیرا چنین دوستانی به ما یاری می رسانند و سبب پیشرفت ما می شوند.

۱۶.انسان موجودی اجتماعی است و نمی تواند تنها زندگی کند.

۱۷.خداوند در سرشت ما انسان ها میل به .محبت کردن.و.محبت دیدن . و نیاز به .برقراری ارتباط . با دیگران را قرار داده است.

۱۸.انسان از صحبت کردن و هم نشینی با دوستان خوب . لذت می برد.

۱۹.دوستان ما در مشکلات .یاری . می کنند.

۲۰ .یکی از موضوعات مهم در روابط دوستی ، . انتخاب دوست است.

۲۱.امیر مؤمنان به فرزندشان امام حسن فرمودند : با نیکان همدلی و رفاقت کن تا از آنان باشی و از بدان جدا شو تا از آنان نباشی.

۲۲.بدترین افراد کسانی هستند که میان مردم سخن چینی می کنند و بین دوستان جدایی می اندازند.

فعالیت (۳) ص ۱۳

به طور گروهی ، خصوصیات یکی دوست خوب را فهرست کنید و روی یک مقوا بنویسید و به دیوار کلاس بزنید.

فعالیت (۴) ص۱۳

معنی ایان ابیات چیست ؟ گفت و گو کنید و معنی آن ها را توضیح دهید.

تو اول بگو با کیان زیستی                                    من آن گه بگویم که تو کیستی

همنشین تو از تو به باید                            تا تور را عقل و دین بیفزاید   ( سعدی)

بیت اول : تو در ابتدا بگو با چه کسانی زندگی کردی ( نشست و برخاست کردی) تا پس از آن من بگویم که تو چگونه انسانی هستی .

بیت دوم : دوست و همنشین تو باید از خود تو بهتر باشد تا باعث افزایش عقل و دانایی و دین و ایمان تو شود.

( هر دو بیت به تأثیر بسیار دوست بر روی رفتار و اخلاق انسان اشاره می کند.) 

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


هدیه های آسمان درس ۱۰ راه تندرستی (ششم ابتدایی) 
درس ۱۰ راه تندرستی
۱- دین اسلام ما را به انجام چه ورزش هایی سفارش کرده است ؟
شنا ، اسب سواری ، تیراندازی ، کشتی
۲- حضرت محمد (ص) در مورد توانمندی یک مسلمان چه فرموده است ؟
مؤمن قوی و نیرومند ، بهتر از مؤمن ضعیف و ناتوان است.
۳- حضرت علی (ع) برای سلامتی خود از خداوند ، چه می خواست ؟
خدایا به اعضای بدنم ، برای خدمت در راه خودت توانایی بده.
۴- هدف سعدی از سرودن این بیت شعر چیست ؟
برای شکرگزاری از سلامتی بدنمان باید به افراد ضعیف و ناتوان جامعه کمک کنیم.
۵- بدن نعمتی است که خداوند به ما داده است و . حفظ سلامت . آن وظیفه ی ماست.
 گفت و گو کنید صفحه ۴۳
شما برای حفظ سلامتی خود چه کارهایی را انجام می دهید ؟
غذای مناسب می خوریم ، ورزش می کنیم ، بهداشت را رعایت می کنیم و به مقدار مناسب می خوابیم.
 فکر کن و بگو صفحه ۴۴
۱- به نظر شما ورزش کردن به جز حفظ سلامتی و تندرستی چه فایده هایی برای ما دارد ؟
مواد زائد بدن را دفع می کند و ما را سلامت نگه می دارد ، همیشه شاداب و سرزنده هستیم ، اوقات فراغتمان را به بهترین شکل می گذرانیم ، به ما روحیه جوانی و تندرستی می دهد.
کامل کنید صفحه ۴۵
پاسخ این سؤالات را بنویسید ؛ سپس حرف اول پاسخ ها را در کنار هم قرار دهید و با کلمه ای که به دست می آورید ، حدیث را کامل کنید.
۱- یکی از واجبات نماز که بعد از رکوع می آید . سجده
۲- نام گلی که یاد آور شهیدان است . لاله
۳- قبل از نماز گفته می شود و اعلام کننده ی وقت نماز است . اذان
۴- نام کسی که همه ی مسلمانان منتظر آمدنش هستند. مهدی
۵- این بیت را کامل می کند : شکرانه ی بازوی توانا.  بگرفتن دست ناتوان است.
۶- یکی از فرزندان حضرت یعقوب (ع) که مورد حسادت برادرانش قرار گرفت . یوسف
رسول اکرم (ص) دو نعمت است که ارزش آن ها در نزد مردم ناشناخته است : . سلامتی . و امنّیت.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۱ پاداش بزرگ (ششم ابتدایی)
درس ۱۱ پاداش بزرگ
۱- چه کسانی به ما محرم و چه کسانی ناحرم هستند ؟
پدر، مادر ، خواهر ، برادر ، پدر بزرگ و مادر بزرگ ، بچه های خواهر و برادر ، عمه ، عمو ، دایی و خاله به ما محرم هستند ، اما همسران و فرزندان آن ها به ما نامحرم هستند.
۲-  دختر خانم ها چگونه باید حجاب را رعایت کنند ؟
باید موی سر و تمام بدن خود را از نامحرم بپوشانند ، امّا پوشاندن صورت و دست ها تا مچ واجب نیست .از پوشیدن لباس هایی که توجه  نامحرم را جلب می کند جلوگیری نمایند.
۳- . حجاب . همانند نماز یکی از واجبات دین است.
 کامل کنید صفحه ۴۹
در جدول زیر چه کسانی نیست به مریم و حمید محرم و چه کسانی نامحرم اند ؟ در خانه های خالی بنویسید.
۱- نسبت به مریم :

دایی

پسر عمو

شوهر خواهر

عمو

پسرخاله

پسربرادر

شوهر عمه

محرم

نامحرم

نامحرم

محرم

نامحرم

محرم

نامحرم


2- نسبت به حمید :

دختر عمه

خاله

دختر دایی

دختر خواهر

زن عمو

دختربرادر

زن برادر

نامحرم

محرم

نامحرم

محرم

نامحرم

محرم

نامحرم


گفت و گو کنید صفحه ۴۹
سعیده تازه به سن تکلیف رسیده است. با جدا کردن موارد صحیح از غلط به او کمک کنید تا احکام خود را به درستی یاد بگیرد :
- او بدون جوراب به خانه ی شوهر عمّه ی خود می رود . اشتباه
- عمویش به خانه ی آن ها آمده است و او بدون روسری از او پذیرایی می کند. صحیح
- در حضور نامحرم وضو می گیرد. اشتباه
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۲ احکام سفر (ششم ابتدایی) 
درس ۱۲ احکام سفر
۱- خداوند در سوره ی انعام آیه ی ۱۱ ما را به چه چیزی سفارش کرده است ؟
ای پیامبر به مردم بگو : در زمین سفر کنید.
۲- پیامبر اکرم (ص) برای سفر چه سفارشی به مسلمانان کرده است ؟
سفر کنید تا سالم بمانید.
۳- نماز عصر ، عشا و ظهر چند رکعتی است ؟
چهار رکعتی
۴- ما در سفر نمازهای چهار رکعتی را چگونه می خوانیم ؟
شکسته ، یعنی دو رکعتی می خوانیم
۵- نماز شکسته یعنی چه ؟
ما در سفر ، نمارهای چهار رکعتی خود را دو رکعتی می خوانیم به این کار شکسته نماز خواندن گفته می شود.
۶- شرایط خواندن نماز شکسته چیست ؟
اگر کسی تصمیم دارد به جایی برود که از محل ستش بیش از ۲۲کیلومتر فاصله دارد باید نمازش شکسته نماز خوانده شود و در صورتی است که کم تر از ۱۰ روز در آن جا بماند اگر ده روز بماند باید نماز خود را کامل بخواند.
۷- کسانی که در ماه رمضان مسافرت می کنند چه احکامی را باید رعایت کنند ؟
۱) مسافری که نماز های چهار رکعتی را شکسته می خواند نباید روزه بگیرد ولی مسافری که نمازش را کامل می خواند باید در سفر هم روزه بگیرد.
۲) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت کند روزه اش درست است و اگر پیش از ظهر مسافرت کند روزه اش باطل است.
۸- اگر مسافر بعد از ظهر به محلّ ستش برسد روزه ی او چگونه است ؟
اگر مسافر بعد از ظهر به محل ستش برسد نمی تواند آن روز را روزه بگیرد ولی اگر پیش از ظهر برسد چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده است باید آن روز را روزه بگیرد.
۹- حکم کسی که به خاطر مسافرت روزه نگرفته است چیست ؟
باید پس از ماه رمضان قضای آن ها را به جای آورد یعنی به تعداد روزه هایی که روزه نگرفته است روزه بگیرد.
 گفت و گو کنید ص ۵۲
خانواده سعید در تهران ساکن هستند.
در موارد زیر ، نماز سعید شکسته است یا کامل ؟
- آن ها به همراه پدر و مادر خود برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد رفته اند و می خواهند ۷ روز در آنجا بمانند . شکسته
- با خانواده ی خود ، ۵ کیلومتر از شهر برای تفریح خارج شده است . کامل
- برای دیدن مادر بزرگ به اصفهان رفته اند و قصد دارند دو هفته آنجا بمانند. کامل
 فکر کن و بگو ص ۵۳
چه مسافری نمی تواند در ماه رمضان روزه بگیرد ؟
مسافری که به جایی که بیش از ۲۲ کیلومتر ، با محل ستش فاصله دارد سفر می کند و کم تر از ۱۰ روز قصد ماندن در آن جا را داشته باشد ، نمازش شکسته است و در شرایط زیر نمی تواند روزه بگیرد : ۱- مسافری که پیش از ظهر مسافرت کند.    ۲- مسافری که بعد از ظهر به محلّ ستش برسد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۳ عید مسلمانان (ششم ابتدایی) 
درس ۱۳ عید مسلمانان
۱- چه کسانی خانه ی خدا را در مکه تجدید بنا کردند ؟
دو پیامبر خدا ، حضرت ابراهیم (ع) و پسرش حضرت اسماعیل (ع)
۲- مشرکان خانه ی خدا را برای چه کاری قرار دادند ؟
مشرکان مکه بت های خود را در خانه کعبه قرار دادند و هنگام طواف در برابر آنها تعظیم می کردند.
۳- بعد از پیامبری حضرت محمد (ص) خداوند درباره ی کعبه به او چه فرمان داد ؟
خدا به او دستور داد خانه اش را از بت ها پاک کند و آن را خصوص عبادت خدا پرستان قرار دهد .
۴- آداب زیارت خانه ی خدا چیست ؟
پیش از ورود به مکه لباس احرام پوشیده و با لباس یکسان وارد مسجد الحرام شود .
۵- چه اعمالی در حج انجام می گیرد ؟
دور خانه ۷ بار طواف می کنند و به سمت کعبه نماز می خوانند و آنگاه فاصله ی میان دو کوه صفا و مروه را نیز ۷ بار طی می نمایند و در روز عید قربان به فرمان خدا گوسفند قربانی می کنند.
۶- مسلمانان در روز عید فطر چه کار می کنند ؟
مسلمانان در این روز به عنوان زکات پولی به نیازمندان می دهند.
۷- عید ما مسلمانان چه زمانی است ؟
روزی است که فقیران را شاد و خوشحال کنیم.
۸- در روز عید فطر و عید قربان چه آدابی انجام می شود ؟
غسل می کنیم ، بهترین لباس های خود را می پوشیم و ۲ رکعت نماز عید می خوانیم.
۹- خانه ی خدا در . مسجد الحرام. قرار دارد.
۱۰ - در مراسم حج روز . عید قربان. گوسفندی قربانی می شود.
۱۱- پایان ماه رمضان را . عید فطر. می نامند.
 فکر کن و بگو ص ۵۵
با توجه به آنچه در درس خواندیم  ، مراسم حج چه فایده هایی دارد ؟
ما را به خدا نزدیک تر می کند و اتحاد بین مسلمانان بیشتر می شود و ما با خلوص نیت بیشتری خدا را تسبیح می کنیم.
 گفت و گو کنید                              ص ۵۵
- عید ما مسلمانان چه ویژگی مهمی دارد ؟
فقیران را شاد و خوشحال می کند و مستمندان را کمک می کند.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۴ راز موفّقیّت (ششم ابتدایی) 
درس ۱۴ راز موفّقیّت
۱- یکی از عوامل مهمی که ما را به موفقیت می رساند چیست ؟
کوشش و پشتکار
۲- خداوند در قرآن چگونه بیان می کند که عاقبت هر جوینده ای یابنده است ؟
برای انسان جزء آنچه تلاش کرده (هیچ نصیب و بهره ای) نیست .
۳- آیا برای رسیدن به موفقیت تلاش و کوشش کافی است ؟
درصورتی تلاش و کوشش ما را به موفقیت می رساند که نظم و برنامه ریزی هم داشته باشیم.
۴- حضرت علی (ع) درباره نظم در کارها چه سفارشی کرده است ؟
شما را به رعایت نظم در انجام کارهایتان سفارش می کنم
۵- عواملی که ما را در راه رسیدن به اهداف و خواسته های ما کمک می کند . تلاش . و . کوشش. است.
 فکر کن و بگو ص ۵۷
۱- ما انسان ها از زندگی مورچه ها چه درس های دیگری می توانیم بگیریم ؟
۱. در انجام کارها با هم یکی و متحد باشیم و هم دیگر را یاری برسانیم.
۲. دور اندیشی
۳. صبر و حوصله
 گفت و گو کنید ص ۵۷
۱- به نظر شما چه عوامل دیگری باعث موفقیت می شود ؟
۱. داشتن هدف
۲. وجود یک راهنمای خوب مثل والدین خوب ، معلم خوب ، دوست خوب
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۷دانش آموز نمونه (ششم ابتدایی)
درس ۱۷ دانش آموز نمونه
۱- ویژگی یک دانش آموز نمونه چیست ؟ ۴ مورد
۱. از فرصت هایش خوب استفاده کند.
۲. به معلم خود احترام بگذارد.
۳. هم اهل مطالعه  هم اهل تفریح باشد.
۴. از تقلّب خودداری کند.
۲- امام علی (ع) درباره ارزش زمان و فرصت چه فرموده اند ؟
فرصت ها مانند ابر به سرعت می گذرند ، از فرصت ها به خوبی استفاده کنید.
۳- حضرت سجاد (ع) درباره ی احترام به معلم خود چه سفارشی کرده است ؟
حق کسی که به تو علم می آموزد این است که احترام را نگه داری . در حضور او با دیگران سخن نگویی و به خوبی به سخنان او گوش فرا دهی .
 فکر کن و بگو ص ۷۱
با توجه به سخن امام سجاد (ع) انجام چه کارهای دیگری برای حفظ احترام معلم لازم است ؟
با انضباط و مؤدب باشیم ، در کارهای کلاس به او کمک کنیم ، تمامی کارهایی را که به ما سفارش می کند انجام دهیم ، خوب درس بخوانیم ، برای موفقیت خودمان نهایت تلاش و سعی را داشته باشیم.
 گفت و گو کنید ص ۷۱
یک دانش آموز نمونه ، چه ویژگی های دیگری دارد که در درس به آنها اشاره نشده است ؟
صبور و باحوصله باشد. از رفتار ناپسند دوستانش چشم پوشی کند. رفتارهای مناسب سنّش داشته باشد. صادق باشد.

برای دیدن ادامه پاسخ سوالات و فعالیت های هدیه های آسمان : درس 17 دانش آموز نمونه (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 کامل کنید ص ۷۱
جدول زیر را کامل کنید.

نتیجه استفاده درست از فرصت ها

نتیجه عدم استفاده درست از فرصت ها

1-با خوب درس خواندن دانش آموز موفق و سلامت می شویم

1- نسبت به درس خواندن بی اهمیت باشیم پس در تمامی مسائل درسی به مشکل بر می خوریم.

2- محبت بین اعضای خانواده را با کمک به یکدیگر زیاد کنیم.

2- درخانواده به هم توجه نکنیم ، پس نامهربان می شویم

3- آموختن فن و حرفه ای در دوران جوانی

3- به دلیل نداشتن فنی ، در جوانی شغلی نداشته باشیم.

 

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۶ زیارت (ششم ابتدایی)
درس ۱۶ زیارت
۱- حضرت معصومه (س) چگونه زنی بود ؟
یکی از ن دانشمند و پرهیزکار در زمان خود بودند.
۲- نام حضرت معصومه (س) چه بود ؟
فاطمه
۳- چرا به دختر امام هفتم ما شیعیان (معصومه) می گفتند ؟
به خاطر دوری از کارها زشت و گناهان معصومه » مشهور شده اند.
۴- معصومه یعنی چه ؟
پاک و پاگیزه از بدی و گناهان
۵- چرا آرامگاه حضرت معصومه (ص) در قم قرار دارد ؟
ایشان برای دیدار برادرشان از مدینه عازم خراسان شدند اما در مسیر طولانی و دشوار بیمار شدند و در شهر قم از دنیا رفتند.
۶- بچه ها وقتی وارد حرم شدند چه کردند ؟
زیارت نامه خواندند و برای خود و دیگران دعا کردند
۷- وقتی به زیارت امامان می رویم خوب است چه کنیم ؟
۲ رکعت نماز بخوانیم و ثواب آن را به ایشان هدیه کنیم.
۸- برادر امام رضا (ع) به چه نامی مشهور است ؟
شاهچراغ
۹- برادر امام رضا (ع) چگونه مردی بود ؟
ایشان مردی دانا ، بخشنده ، شجاع و پرهیزکار بود.
۱۰- چرا آرامگاه شاهچراغ در شیراز قرار دارد ؟
زیرا او برای دیدن برادر خود امام رضا (ع) از مدینه راه افتاده و از راه به شیراز رسید. حاکم شیراز که از دشمنان امام رضا (ع) بود به او و یارانش حمله کرد و آنها را به شهادت رساند.
۱۱- حضرت عبدالعظیم حسنی چه کسی است ؟
از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) و از شاگردان و یاران امام رضا (ع) ، امام جواد (ع) و امام هادی (ع) بود.
۱۲- چرا حضرت عبدالعظیم به شهر ری آمدند ؟
حاکمان آن زمان امامان و شاگردان آنها را اذیت می کردند . عبدالعظیم برای نجات جان خویش به شهر ری آمد و مخفیانه زندگی می کرد تا اینکه بیمار شد و از دنیا رفت.

برای دیدن ادامه پاسخ سوالات و فعالیت های هدیه های آسمان : درس 16 زیارت (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۳- حضرت معصومه (س) دختر . امام هفتم . بود.
۱۴- لقب دختر امام هفتم . معصومه . بود.
۱۵- حرم شاهچراغ در شهر . شیراز . قرار دارد.
۱۶- حرم عبدالعظیم . شهر ری . قرار دارد.
 فکر کن و بگو ص ۶۶
در بخشی از زیارت نامه حضرت معصومه (س) می خوانیم : سلام بر تو ای دختر امام ؛ سلام بر تو ای خواهر امام ، سلام بر تو ای عمّه امام . راستی می دانید نام این سه امام بزرگوار چیست ؟
حضرت معصومه (س) دختر امام موسی کاظم (ع) ، خواهر امام رضا (ع) و عمّه امام جواد (ع) است.
 گفت و گو کنید ص ۶۷
به نظر شما چرا زیارت این بزرگان دین به ما سفارش شده است ؟
تا ما از سرگذشت آنها باخبر شویم و رفتار آنها را برای خودمان سرمشق قرار دهیم. فراموش نکنیم که آنها به سختی دین اسلام را زنده نگه داشتند و این وظیفه ماست که از این سرمایه ارزشمند با تمام وجود محافظت کنیم.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۱۵ رهبر کوچک (ششم ابتدایی) 
درس ۱۵  رهبر کوچک
۱- در چه تاریخی جنگ بین ایران و عراق شروع شد ؟
۳۱ شهریور ۱۳۵۹
۲- به چه کسانی شهدای گمنام می گویند ؟
پیکرهای پاک شهیدانی که نام و نشانی از آنها وجود ندارد ، شهدای گمنام می گویند.
۳- جمله ای که امام خمینی (ره) در مورد شهید فهمیده فرمود ، چه بود ؟
رهبر ما آن طفل۱۳ ساله ای است که با قلب کوچک خود ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
۴- مقام معظم رهبری درباره شهدا چه فرموده است ؟
شهدا ستارگان درخشان تاریخ امروز و فردای ما هستند .
۵- خداوند در قرآن درباره شهادت چه فرموده است ؟
هر کس در راه خدا بجنگد ، کشته شود یا پیروز گردد پاداش بزرگی به او خواهیم دارد.
۶- سخن پیامبر (ص) درباره شهادت چیست ؟
بالاتر از هر کار نیک ، نیکی دیگری است و شهادت در راه خدا بالاترین نیکی است.
۷- روز شهادت حسین فهمیده به نام ، . روز بسیج دانش آموزی . نام گذاری شده است.
۸- بسیجی های ما پیرو . امام حسین (ع). بودند.
۹- . شهدا. به بالاترین نیکی ها رسیده اند.
 گفت و گو کنید ص ۶۰
- در دوران دفاع مقدس ، غیر از شهدا چه کسانی در حملات دشمن مورد صدمه و آسیب قرار گرفتند ؟
خانواده آنها و نزدیکان آنها
 - به نظر شما ما دانش آموزان چه درس هایی می توانیم از شهدا بگیریم ؟
درس ایثار ، فداکاری ، گذشت ، ایمان
فکر کن و بگو ص ۶۲
با توجه به آنچه خواندیم به نظر شما اگر فداکاری های شهدا و رزمندان نبود چه شرایطی برای ما پیش می آمد؟
دشمن کشور را مورد تهاجم قرار می داد و ما باز هم زیر نظر بیگانگان باید تصمیم می گرفتیم و آرامش و راحتی در کشور ما وجود نداشت.

برای دیدن ادامه پاسخ سوالات و فعالیت های هدیه های آسمان : درس 15 رهبر کوچک (ششم ابتدایی) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 کامل کنید ص ۶۳
در اینجا نام تعدادی شهدای دفاع مقدس آمده است . در زیر بخشی از نام آنها ، خط کشیده شده است . این بخش ها را در جدول پیدا کنید و دور آنها خط بکشید. حروف باقی ماده را به ترتیب کنار هم قرار دهید و یک کلمه بسازید. این کلمه ، عنوان کسانی است که به شهیدان زنده معروف هستند. به نظر شما وظیفه ما در برابر آنها چیست ؟
وظیفه ما در برابر جانبازان این است که به آنها احترام بگذاریم و از آنها یاد کنیم. چنانچه کاری از دست ما بر می آید به جبران زحمات و از خود گذشتی آنان برایشان انجام دهیم.

محمد ابراهیم همّت          

عباس بابایی       
حمید و مهدی باکری                     
حسین خرازی
مصطفی چمران               
محمد جهان آرا    
بهنام محمدی                              
حسن باقری
محمود کاوه                     
علی صیاد شیرازی


*

چ

ب

ا

ک

ر

ی

ج

خ

م

ج

ص

ی

ا

د

هـ

ر

ر

ب

ا

ق

ر

ی

ا

ا

ا

ا

ن

ب

ا

هـ

ن

ز

ن

ک

ا

و

هـ

م

آ

ی

م

ح

م

د

ی

ت

ر

ز

ب

ا

ب

ا

ی

ی

ا


. جانباز . شهید زنده است.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

علوم تجربی : درس ۱۴ از گذشته تا آینده (ششم ابتدایی) 
درس ۱۴ از گذشته تا آینده
۱- چرا انسان از وسایل ارتباط شخص استفاده می کند ؟
انسان همیشه از وسیله ای برای برقراری ارتباط استفاده می کند تا بتواند پیام خود را به دیگران برساند.
۲- مضرّات برخی وسایل ارتباط شخصی دانش آموزان را بیان  کنید.
استفاده ی بیش از حد از اینترنت ، تلفن همراه و بازی های رایانه ای باعث می شود که کارهای دیگرمان را انجام ندهیم و ناراحتی های و مشکلات روحی و روانی برایمان ایجاد شود.
۳- درباره ی نقاط ضعف و قوت هر یک از وسایل زیر مواردی را بیان کنید.
تلفن ثابت
نقاط قوت : امکان برقراری ارتباط با دیگران در کم ترین زمان ممکن
نقاط ضعف : باعث می شود کم تر به دیدن یک دیگر برویم
گوش همراه
نقاط قوت : امکان برقراری ارتباط در هر مکان و در هر لحظه از شبانه روز . ارسال پیامک های تبلیغاتی ، تجاری و خانوادگی ، امکان تبادل اطلاعات در کم ترین زمان ممکن ، ثبت شماره تلفن ها در حافظه بدون نیاز به کاغذ و .
نقاط ضعف : امواج آن برای انسان مضر است .
رایانه :
نقاط قوت : تبادل اطلاعات ، انجام بسیاری از کارهای شخصی مانند ثبت نام دانش آموزان ، پرداخت اینترنتی قبوض ، جمع آوری اطلاعات علمی و درسی و .
نقاط ضعف : عادت کردن به اینترنت و بازی های رایانه ای باعث ایجاد بیماری روحی روانی می شود.
۴- مواردی از وسایل ارتباط شخصی را در گذشته بیان کنید.
۱- به کمک مشعل در ارتفاعات ۲- انتقال صدا ۳- استفاده از اسب های تندرو ۴- تلگراف
 ایستگاه فکر صفحه ۹۳
چرا وسایل ارتباط شخصی با گذشت زمان تغییر کرده اند ؟
برای این که آدمی بتواند راحت تر و بهتر با دیگران ارتباط برقرار کند هم چنین اطلاعات را سریع تر انتقال دهد . کارهای اقتصادی ، تبادل کالا و خدمات بهتر و سریع تر انجام شود.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

علوم تجربی : درس ۱۳ سالم بمانیم (ششم ابتدایی)
درس ۱۳سالم بمانیم
 ۱- چرا پزشک به فرد سرما خورده توصیه می کند از دست دادن یا روبوسی با دیگران پرهیز کند اما چنین توصیه ای برای فردی که دیابت (بیماری قندی) دارد . نمی کند ؟
زیرا سرما خوردگی بیماری واگیر است و بیماری اش به دیگران سرایت می کند اما بیماری قندی واگیر نیست و به دیگران سرایت نمی کند.
۲- بیماری واگیر چیست ؟
بیماری هایی که می توانند از فردی به فرد دیگر منتقل شوند ، بیماری های واگیر نامیده می شوند.
۳- چه عاملی باعث ایجاد بیماری های واگیر می شود ؟
میکروبهای مختلف بیماری زا
۴- چند میکروب بیماری زا نام ببرید ؟
ویروس ها ، باکتریها ، آغازیان و قارچ ها
۵-چرا به عوامل بیماری زا میکروب می گویند ؟
زیرا دیدن اکثر عوامل بیماری زا با میکروسکوپ امکان پذیر است.
۶- ناقل چیست ؟
جانورانی که میکروب ها در بدن آن ها زندگی می کنند ، ناقل هستند.
۷- چند جاندار ناقل بیماری را نام ببرید.
موش ناقل بیماری طاعون ، سگ ناقل بیماری هاری و پشه ی آنوفل  ناقل بیماری مالاریا است.
۸- مهم ترین بیماری واگیر خطرناک هفت قرن پیش قاره ی اروپا چه بوده است ؟
ویروس سرما خوردگی در سلول های مخاط بینی قرار می گیرد ، درحالی که ویروس آنفلوآنزا در سلول های شش ها ساکن می شوند . آنفلوآنزا معمولا همراه تب ، بدن درد و سرفه است.
۱۰- آیا می توان جایی پیدا کرد که میکروب نباشد ؟
میکروب ها تقریبا همه جا یافت می شوند . زیرا دستگاه ایمنی بدن از ورود میکروب به بدن جلوگیری می کند . اما وقتی وارد بدن ما می شوند و شرایط برای رشد آن فراهم باشد ما بیماری می شویم.
۱۱- دو سدّ دفاعی بدن که میکروب ها برای بیمار کردن ما باید آن ها عبور کنند ، کدام اند ؟
سد اوّل : پوست بدن از ورود میکروب ها جلوگیری می کند اما اگر زخم یا خراشی در پوست ایجاد شود از آن راه میکروب وارد بدن شود.
سد دوم : اگر میکروب ها از سد اول عبور کنند با سد دوم دفاعی بدن ، یعنی گلبول های سفید مواجه می شوند.

برای دیدن ادامه پاسخ سوالات و فعالیت های علوم تجربی : درس 13 سالم بمانیم (ششم ابتدایی)  به ادامه مطلب مراجعه کنید.

۱۲- وقتی نفس می کشیم ، میکروب ها وارد بینی می شوند اما چرا نمی توانند به راحتی پایین تر بروند و وارد شش ها شوند ؟
مخاط بینی و مژک های داخل بینی آن ها را به بیرون می رانند.
۱۳- گلبول های سفید چگونه میکروب ها را از بین می برند ؟
گلبول ها از دو راه با میکروب ها مبارزه می کنند :
۱- بیگانه خواری : بعضی از گلبول های سفید به میکروب هاحمله می کنند و آن ها را می خوردن . به این گلبول های سفید بیگانه خوار نیز می گویند.
۲- ترشح پادتن : بعضی گلبول های سفید موادی به نام پادتن ترشح می کنند . پادتن میکروب ها را غیر فعال می کند.
گلبول های سفید بیگانه خوار این میکروب های غیر فعال را راحت تر می خورند.
۱۴- اگر میکروب ها از سد دوم دفاعی بدن یعنی گلبول های سفید نیز عبور کنند چه اتفاقی می افتد ؟
وقتی میکروب ها پیروز می شوند در جاهای متفاوت بدن ساکن می شوند . مثلا میکروب سل در شش ها قرار می گیرد و سبب تخریب سلول های شش می شود.
۱۵- میکروب گلودرد چرکی چگونه به بدن آسیب می رساند ؟
میکروب این بیماری نوعی باکتری است و سمّی ترشح می کند که با جریان خود به قلب می رود و به آن آسیب می رساند.
۱۶- آیا همه ی باکتری ها زیان آور و بیماری زا هستند ؟
خیر – ۱- در روده ی ما باکتری هایی وجود دارد که ویتامین تولید می کنند.
۲- باکتری هایی در پوست ما زندگی می کنند که باکتری های زیان آور را از بین می برند.
۳- در بعضی جاها فاضلاب را با باکتری های خاصی تصفیه و بی ضرر می کنند و از آن برای آبیاری درختان و فضاهای سبز استفاده می کنند.
۱۷- اگر پزشک برای بهبود بیماری ما آنتی بیوتیک تجویز کرده باشد ، چرا آن را در همان ساعت هایی که پزشک گفته است و به همان تعداد باید بخوریم ؟
اگر این کار را نکنیم به باکتری ها فرصت می دهیم تا خود را در برابر آنتی بیوتیک مقاوم کنند و در نتیجه دارو نتواند آن ها را از بین ببرد.
۱۸- فایده ی ورزش کردن چیست ؟
ورزش کردن سبب تقویت ماهیچه ها و قلب و احساس نشاط در بدن می شود.
۱۹- علت ایجاد بیماری های غیر واگیر چیست ؟
بیماری های غیر واگیر در اثر میکروب به وجود نمی آیند . این بیماری ها به دلیل اختلال در کار دستگاه های بدن ایجاد می شوند.
۲۰ – مواردی از بیماری های غیر واگیر را بنویسید.
۱- اگر به اندازه ی کافی غذاهای کلسیم دار مصرف نکنیم ، ممکن است استخوان هایمان نرم بمانند و با کم ترین ضربه شکسته شوند.
۲- خوردن غذای پر نمک و سخر شده با روغن فراوان ، ابتلا به بیماری فشار خون را بالا می برد.
۳- همه ی انسان ها به طور طبیعی در خون خود قند دارند ، ولی اگر قند خون به وسیله ی سلول های بدن مصرف نشود ، از حد طبیعی بالاتر رفته و بیماری قند یا دیابت عارض می گردد.
۴- مصرف زیاد گوشت قرمز ، مانند گوشت گوساله و گوسفند از عوامل دخیل در پیدایش سرطان روده بزرگ است.
۲۱- انجام چه کارهایی می تواند به سلامت روح و روان ما کمک کند ؟
کمک کردن به دیگران ، مهربانی ، خوش رویی و داشتن رفتار درست و محترمامه با اطرافیان به سلامت روح و روان ما کمک می کند.
۲۲- نام سه بیماری را که عامل آن باکتری است ، نام ببرید.
سل ، دیفتری ، گلودرد چرکی
۲۳- چهار بیماری ویروسی نام ببرید.
آنفلوآنزا ، هپاتیت ، ایدز ، سرخک
 گفت و گو کنید صفحه ۸۹
میکروب سرما خوردگی از چه راهی وارد بدن ما می شود ؟
راه ورود ویروس (میکروب) سرما خوردگی به بدن ، دهان یا بینی است اما در این بین آلودگی دست ها هم نقش مهمی دارند ویروس ها به دنبال سرفه ، عطسه و یا حتی حرف زدن در هوا پخش می شوند و از طریق تماس دست ها با اشایی که آلوده به ویروس بوده اند ( مانند گوشی تلفن ، لیوان ، حوله ) نیز قابل انتقال می باشد . اگر دست های آلوده با چشم ها ، دهان یا بینی تماس پیدا کند ویروس سرما خوردگی انتقال می یابد.
 جمع آوری اطلاعات صفحه ۸۹
با مراجعه به خانه ی بهداشت محله ی خود درباره ی بیماری وبا اطلاعات جمع آوری کنید و به کلاس گزارش دهید.
وبا : عفونی در روده ی کوچک می باشد . این بیماری موجب اسهال خیلی شدید می شود . میکروب این بیماری نوعی باکتری (ویبریکلرا)است افراد با خوردن و نوشیدن غذا یا آب محتوی این باکتری ، آلوده و بیمار می شوند . این باکتری در میوه ها و سبزیجات خام و آب ها ساکن ( راکد) و محصولات دریایی ( ماهی خام یا صدف دریایی ) و غذاهای آلوده وجود دارد . هنگامی که هوا گرم باشد رشد این باکتری هم زیاد می شود.
علائم و با در کودکان : سرگیجه شدید ، تب ، تشنّج و درد شکمی
پیشگیری از وبا : دستان خود را مرتب با آب و صابون بشویید. مخصوصا بعد از دستشویی و قبل از خوردن غذا تصفیه آب نیز می تواند از شیوع این باکتری جلوگیری کند. آب های جوشیده شده را بنوشید . مایعات داغ از این باکتری ندارند. غذاهای خوب پخته شده را مصرف کنید. میوه هایی که پوستشان را می شود گرفت ، مصرف کنید از قبیل پرتقال و موز. از مصرف لبنیات غیر پاستوریزه خودداری کنید.
 ایستگاه فکر صفحه ۸۹
به تصویر نگاه کنید. این محیط چگونه سبب گسترش بیماری های واگیر می شود؟
این محیط ها محل زندگی جانوارنی مانند موش ، گربه یا سگ است که باعث گسترش بیماری می شوند جریان هوا نیز باعث گسترش آلودگی می گردد.
 گفت وگو کنید صفحه ۹۱
بیماری ها ، نشانه ها و علامت هایی دارند. بوی بد دهان ، درد ماهیچه ها و سوزش ادرار نشانه های بعضی بیماری ها هستند. شما چند نشانه های دیگر از بیماری ها می شناسید ؟
تب ، لرز ، درد شکم ، سرگیجه ، حالت تهوّع ، پریدگی رنگ و .
فرد بیمار در صورت داشتن چند نشانه هایی چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد ؟
فوراً به پزشک مراجعه کند و تحت مداوا قرار گیرد و از مصرف دارو بدون تجویز پزشک پرهیز کند.
نکته :
عامل بیماری می تواند ویروس ، باکتری یا قارچ باشد.
فلج اطفال ، آنفوآنزا ، هپاتیت ، ایدز ، سرخک ، سرخجه ، آبله مرغان ، هاری و سرماخوردگی بیماری های ویروسی هستند.
گلودرد چرکین (استرپتوکوکی) ، کزاز ، دیفتری ، سیاه سرفه ، تب مالت و سل بیماری باکتریایی اند.
کچلی ، برفک دهان و قارچ پوستی از بیماری های قارچی محسوب می شوند.
 گفت و گو کنید صفحه ۹۳
گفته می شود که پیشگیری بهتر از درمان است . نظر شما چیست ؟ نظر خود را با استدلال بیان کنید.
درمان ناراحت کننده است ، اما پیشگیری می تواند نشاط ایجاد کند. برای درمان هزینه ی زیادی در زمان کوتاه صورت می گیرد . اما در پیشگیری ، شخص در زمان طولانی مبالغی را هزینه می کند. درمان باعث از بین رفتن وقت می شود. در صورتی که پیشگیری در اختیار خود شخص و در طول زمان است. پیشگیری در درسترس تر و راحت تر است. مثلا پیشگیری با مصرف میوه ها و سبزیجات امکان پذیر است ، اما درمان با مواد دارویی شیمیای پرهزینه انجام می شود. درمان برای اثر روی بیماری خاصّی است ، اما پیشگیری می تواند برای جلوگیری از چند بیماری باشد. پیشگیری یک فرهنگ است و درمان یک علم . فرهنگ پیشگیری بالاتر از علم درمان است.
چه راه هایی برای پیشگیری از بیماری های واگیر می شناسید ؟
۱- بالا بردن مقاومت بدن : هرچه بدن مقاوم تر باشد ، میکروب ها را سریع تر از بین می برد. ورزش کردن و خوردن غذای کافی و متنوع و رعایت بهداشت ، مقاومت بدن را در برابر میکروب ها افزایش می دهد.
۲- واکسن : وقتی واکسن وارد بدن می شود ، گلبول های سفید علیه ان پادتن می سازند . هر بیماری واکسن مخصوص به خود را دارد. بعضی واکسن ها فرد را برای همه ی عمر نسبت به آن بیماری مقاوم می کنند ، اما برای مقاومت در برابر بعضی بیماری های باید در چند نوبت واکسن دریافت کرد.
نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.

هدیه های آسمان : درس ۷سیمای خوبان

درس ۷  سیمای خوبان

۱- بهترین راه هدایت مردم چیست ؟ معرفی الگوی برتر و انسان ها نمونه

۲- خداوند در قرآن درباره ی خصوصیات اهل بیت چه فرموده است ؟

همانا خدا اراده کرده که همه ی پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاک و مطهر کرداند.

۳- اهل بیت دارای چه خصوصیات اخلاقی بودند ؟ (۴ مورد)

آنان مهربان و خوش اخلاق بودند ، خطای دیگران را به راحتی می بخشیدند ، کینه به دلی نمی گرفتند ، فخر نمی فروختند ، عیب دیگران را می پوشاندند و .

۴- اهل بیت به چه چیزی بیش ترین اهمیّت را می دادند ؟

به نماز خیلی اهمیّت می دادند و همیشه نمازشان را اول وقت می خواندند.

۵- قرآن کتاب . هدایت و راهنمایی. مردم است.

 گفت و گو کنید صفحه ۳۴

در موارد زیر بهترین برخورد چیست ؟

- کسی شما را مسخره می کند یا به شما ناسزا می گوید. حرفت های او را نشنیده می گیریم و او را می بخشیم.

- در بازی ، دوستتان به شما برخورد می کند و روی زمین می افتید. او را می بخشیم و گذشت می کنیم.

- در حضور شما از دیگران بدگویی می شود . جلو دوستمان را می گیریم و اگر گوش نداد از ادامه ی صحبت با او خودداری می کنیم.

- در مسیر شما تکّه نانی روی زمین افتاده است. آن را برداشته و سعی می کنیم جایی قرار دهیم که پرندگان از آن استفاده کنند.

برای دیدن ادامه پاسخ سوالات و فعالیت های هدیه های آسمان : درس 7سیمای خوبان ادامه مطلب مراجعه کنید.

 کامل کنید صفحه ۳۵

نام دوازده امام در جدول زیر آمده است . نام ایشان را پیدا و دور آن ها خط بکشید. با حروف باقی مانده کلمه ای پنج حرفی ساخته می شود. جمله روبه رو را با آن کامل کنید. وظیفه ی ما در برابر امامان . اطاعت. است.

صادق - حسین - باقر - سجاد - رضا - علی - جواد - عسکری - هادی - مهدی - کاظم - حسن

نظر شما در مورد این مطلب چه بود ؟ نظر بزارید.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرفداران سریال های ترکی بلاگی برای سن فایل تیتر نوشت karevanweb گروه آموزشی حسابداری انشا ویرا گرافیک روزهای زندگی من تهیه و ساخت و تولید اراجیف دبیر الکترونیکی