پایه هشتم صفحه۸۱ قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید
مقدمه:خدایی را شکر که برای خنداندن برگ و گل و طبیعت یک آسمان را به گریه وا می دارد و باران رحمتش را بر سرشان می پاشد.
تنه انشاء:در گرگ و میش صبح، ناگهان هوا مه آلود شد و ابرها بر جنب و جوش در آمدند. تکانی خورده و همه ی قطره های تلنبار شد.
دو ابر از جای گرم و نرمشان جدا شدند من نیز در میان آن ها بودم، ترس تمام وجودم را در برگرفته بود اما همه را که مثل خود می دیدم ترسم روبه کاستی می رفت. در میان زمین و آسمان معلق بودم تا اینکه روی جای گرم و نرمی فرود آمدم.
نگاه که به اطراف انداختم همه جا را زیبا دیدم، گویی در دشتی از گل ها در آن هنگام که خورشید از پشت ابرها را کنار می زد تا رخ طلایی اش را به طبیعت بتاباند، فرود آمده بودم. درست روی گلبرگ گل نرگسی که بوی عطر دل انگیزش مرا مست کرده بود و صدای پرندگان مرا به خلسه ایی شیرین کشانده بود.
گل نرگس با دیدنم، همچون میزبانی مهربان، لبخند مهربانش را نصیبم کرد. گویی که بیش تر از آمدن مهمان خوشحال شده است. آن روز هم بازی ام برگ ها و گلبرگ های آن گل زیبا شده بود. در حالی که از گوشه گوشه ی دشت پر ز گل صدای شادی و خنده به گوش می رسید.
گویی که خدا تنها برای خنداندن آن ها قطرات باران را از ابرها چکانده است و قاب عکس زیبای طبیعت را با ابرها که هاله ی خورشید از میانش نورافشانی می کند و گل ها و قطره های بارانی که روی آن ها چکیده است، کامل تر کرده است.
نتیجه گیری:هیچ کار خدا بی حکمت نیست، هر یک از نعمت های خدا بنا بر هدفی خاص آفریده شده اند. حتی قطره باران یا شاپرکی خندان در میان بادها، شاید برای خنداندن گلی یا کودکی که ناامیدی در او رخنه کرده است از بستر خود جدا شده اند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.
درباره این سایت