انشا درباره صداقت و راستگویی
انشا در مورد صداقت
انشا صداقت
صداقت هم از آن نوع کلماتی است که حتی شنیدن اسمش آدم را به وجد می آورد. ابهتی دارد که نمی شود به ساده گی نگاهش کرد. مثل آقا بزرگم که وقتی وارد زورخانه می شد، بزرگ و کوچک به احترامش از جا بلند می شدند. مرشد هم زنگ زورخانه را به صدا در می آورد و با صدای دو رگه ی پهلوانی می گفت : بر صادقِ آل محمد صلوات.
واقعیت این است که صداقت هیچ وقت از بین نمی رود. حالا ممکن است گاهی به دلایلی کم رنگ بشود ؛ اما همیشه هستند آدم هایی که رفتار و عمل شان از صداقت موج می زند. همین آدم ها هم هستند که نمی گذارند کشتی صداقت به گِل بنشیند. از بعضی ها می شنویم که دیگر دوران صداقت تمام شده. شاید به ظاهر حرف شان درست باشد. رفتار بعضی از مردم گاهی دچار تردیدمان می کند.
این مردمی هم که از آن ها می گویم درهمه ی جای این عالم پهناور وجود دارند. یک بار از آقا بزرگم پرسیدم : یعنی امکان دارد که روزی برسد که دیگر هیچ کس صداقت نداشته باشد؟ اول یک نگاهی کرد. بعد ابرو بالا گرفت و با پیشانی پرچین به صورتم خیره شد و گفت: دنیا هیچ وقت از صداقت خالی نمی شود.
هیچ وقت! . هیچ وقت را چنان محکم و غلیط گفت که خودم را جمع و جور کردم . وقتی دید جا خوردم لبخند زد و گفت: بابا جان یادت باشد تا دنیا هست، آدمهای خوب از آدمهای بد بیشتر هستند. روزی که آدم های بد بیشتر بشوند، این را بدان که دیگر دنیایی وجود ندارد.
شاید از آن روز بود که نگاه من هم به آدم ها تغییر کرد. هر وقت با کسی روبرو می شدم، دنبال این بودم که آثار صداقت و خوبی را در رفتار و کردارش پیدا کنم . به قول معلم ادبیات مان: صداقت از ما دور نیست، اگر ما از او دوری نکنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.
درباره این سایت