موضوع انشا: دانشگاه زندگی
هر برگی از درخت که در کالسکه ی چوبی اش قهقهه زدن را یاد می گیرد، هر جوجه ای که ناگهان خود را در مبلمانی نه نفره می بیند و بر سر مادرش فریاد گرسنگی می زند، هر ماهی ای که به آکواریوم جدیدی مهاجرت می کند و هر نوزادی که گرمای محبّت مادرش او را عرق سوز می کند دوست دارند که عکس های جدیدی بر آلبوم خاطرات زندگی خود بزنند، عطش دانش دارند و رویای نوشتن انشای موفقّیّت را در سر می پرورانند که بهترین مکان برای تمام این ها دانشگاه زندگی است.
این دانشگاه مشخّصاتی منحصر به فرد دارد.این دانشگاه دورترین و نزدیک ترین مکان تحصیل به هر کاشانه ای است.این دانشگاه متشکّل از یک دفتر انضباطی ، کلاس های درس و کلاس ورزش است. با شاگرد هایی که در این دانشگاه مشهور اند آشنا شویم: خوبی و بدی همیشه با هم رقابت دارند امّا معدل خوبی بیشتر است، شادی و غم همیشه در انتهای صف و کلاس ها هستند و آش کلاس را یا شور می کنند یا بی نمک، امّا این ترس و آرامش هستند که یا دانشجویان را به یاد امتحانات ترم می اندازند و یا آنها را به یاد وقت هایی که برای جبران و درس خواندن دارند می اندازند. امّا امان از این امید و ناامیدی که هر زنگ با هم دعوا می کنند و کنار دفتر انضباطی چادر زده اند.
اکنون بخش های مختلف دانشگاه را بشناسیم. دفتر انضباطی را به دست خانم طبیعت سپرده اند که یا به دانشجویان سبد کالای نعمات خداوند را رایگان هدیه بدهد و یا از دانشجویان بد کوپن نوبتی سبد کالا را هم بگیرد. اساتید کلاس های درس بسیار تحصیل کرده و باسواد هستند. استادمهربانی، ریاضی و حساب ارزش محبّت و رئوفت را یاد می دهد، استادم علوم تجربی با هم زیستن را یاد می دهد و استادتجربه، ادبیات اندرز گرفتن و اندرز دادن را آموزش می دهد. امّا معلم ورزش که استاد رقابت باشد، کلاسی بسیار کوشا و فعّال دارد. کلاسی که دانشجوهای به خواب رفته را با تلنگری خیلی سریع و تند به خود می آورد.
این دانشگاه گروه سرود هم دارد. در این گروه بهار پیانو می نوازد، تابستان سه تار آبشار را می زند، پاییز خوش صدا تک نوازی می کند و زمستان با ویولونی از قندیل هنرنمایی می کند.گروه حیوانات خوش خط و بال با سُم،شاخ،دم،خرطوم و صدای خود ، آهنگ شعر این سرود را زمزمه می کنند.
اوضاع همیشه در این دانشگاه یکسان نیست و گاهی اتفاقاتی برای دانشجویان می افتد.مثلاَ گاهی برگ دل نازک درخت ، فدای خشم مدیر دانشگاه می شود که می آید و موی درخت را می زند، گاهی جوجه گنجشک کنجکاو و سرگردان هنگام پرواز کردن و ترک لانه با نوک خود و یک سقوط به زمین سلام می کند، گاهی بدن ترسان و ناآرام ماهی می ترسد مادرش را پیدا نکند و گاهی ممکن است که کودک بازیگوش جلوی پایش را نگاه نکند و زمین بخورد. امّا دانشجویی در پایان ترم این دانشگاه موفّق است که بدون حسرت و افسوسی و با یادداشت کردن نکات آن ها در دفتر مشق زندگی به زیستن ادامه دهد و امید به آینده داشته باشد.
ای دانشجویان دانشگاه زندگی، بیایید با قدر دانستن تعلیمات اساتید زندگانی و کسب دانش و آگاهی پس از این دانشگاه در بهشتی بی پایان فارغ التّحصیل شویم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.
درباره این سایت