موضوع انشا: اگر قدرت عوض کردن چیزی را داشتم.
گاه یک لحظه سکوت باعث باریدن چند فکر و سؤال میشود. گاهی سؤالات یا جملاتی تو را گرم گفتگو با دنیای اطرافت میکند. اما از راه دیدن: من هم جملاتی مانند اگر میتوانستم، اگر قدرت داشتم را انتخاب کردم.
اگر میتوانستم به باران میگفتم بر روی دل تمام مردم ببارد. بر روی کینهها و بر روی سیاهیها ببارد و همهجا را پاک و پاکیزه از بدی و لبریز از عشق کند. اگر قدرت داشتم، یک چشم دیگر بر روی صورت همه نقاشی میکردم، آن هم به جای زبان، تا احساسات و گرمای دوستی، صداقت و غم نامردی را که زبان توان توصیف آن را ندارد، با چشمهایمان میدیدیم و درکش میکردیم، و همینطور یک دست تا در هنگام باریدن باران الهی این قطرات را نصیب خود میکردم.
اگر میتوانستم، پشت زبان قلب را قرار میدادم تا پشت هر سخن احساسات نهفته باشد، و همینطور اگر قدرت داشتم واژهها و کلمات را طوری قرار میدادم، که معنی درد را بفهمند و من به خاطر درد» سکوت را امتحان نکنم، میخواستم زندگی را طور دیگری معنا کنم، زندگی یک اثر هنری است، نه مسئلة ریاضی، با عقلت نمیتوانی حلش کنی، نباید به آن فکر کنی، باید با احساسات درکش کنی و فقط از آن لذت ببری.
اگر قدرت داشتم، قلب همه را از آب درست میکردم؛ آب نماد پاک و صافی است؛ ولی آب که به تنهایی نمیشود، سپس بیرون آن را با شیشه میپوشاندم، تا هرچه را که در دل هرکس رخ میدهد میدیدم. اما از کجا معلوم قلب برخی از انسانها از همینگونه باشد؛ مثل آب پاک و صاف و همانند شیشه شفاف اما شکستنی، پس با خط درشت روی آن مینوشتم: آهسته. این کالا شکستنی است! »
و اینکه اگر میتوانستم، خدا را در قلب، فکر و دعای کسی قرار میدادم. و اگر میتوانستم، به کسانی که هر روز گله و شکایت دارند میگفتم: حال که شما هنوز زندهاید، خیلیها نفسهای آخرشان را میکشند.»
اما چرا اگر؟ چرا شاید؟ از کجا معلوم بشود؟ من میتوانم، قلب من لبریز از امید و دستانم تشنة کارکردن هستند. درست است. سخت است، اما اگر توانستن هفت حرف دارد، اندیشیدن هشت حرف؛ من که اندیشیدن را پشتسر گذاشتهام، پس توانستن آسانتر است، حتی اگر شده به یکی از آنها میرسیم، پس امیدمان را از دست ندهیم!
برای برخی افراد، این جملات غیرممکن هستند، اما اگر میخواهید آن را ممکن بسازی، باید باور غیرمحالبودنش را محال سازی؛ همة اینها با یک لبخند آغاز میشود، با یک امید، با یک نفس.
پس بیاییم دست به دست هم فردایمان را لبریز از امید و رنگین کنیم با مهر و محبت؛ زندگی دوبار تکرار نمیشود. منتظر فرصت نمانیم، ما آن را خلق میکنیم.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.
انشاء پاییز نگارش پایه یازدهم-درس اول
انشا باران صفحه 20 کتاب نگارش پایه دهم
انشا گذر رودخانه صفحه 21 کتاب نگارش نهم
انشا ازاد صفحه 20 کتاب نگارش هشتم
انشا حیاط مدرسه صفحه 20 کتاب نگارش هفتم
یک ,قدرت ,روی ,پس ,داشتم ,میتوانستم، ,اگر قدرت ,آن را ,اگر میتوانستم، ,بر روی ,لبریز از
درباره این سایت