موضوع: تاکسی و خیابان ها

سوار تاکسی میشوم, راننده از خیابان ها و میدان ها گذر میکند و تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکند؛حسادت است.

من بسیار حسودم؛به این شهر و مردمانش به کوچه ها و ایستگاه های اتوبوس حسادت میکنم و با خود میگویم:شاید از این خیابان گذر کرده باشد یا که از کنار این فرد عبور کرده باشد حتی شاید داخل این اتوبوس نشسته باشد.

به کسانی که با او حرف میزنند یا کنارش می ایستند و

لباس هایی که بر تن میکند بسیار حسادت میکنم.

با همه چیز خاطره دارم و همه ی وسایلم مرا یاد او می اندازد,یاد کسی که سال های سال آرزوی با او بودن را در سرم پرورانده ام .

خانه را دوست نمیدارم چون چطور میتوانم اثر انگشتانش را از روی لیوان ها پا کنم یا جایی که او در خانه مینشسته

را فراموش کنم؟

گاهی اوقات بیرون رفتن را هم دوست ندارم چون نبودن اورا حتی کوچه ها به رخم میکشد چه برسد به این آدم های دهان بین؟!

در محل کارم گاهی یک تشابه اسمی مرا بهم میریزد یا درون حافظه تلفن همراهم آهنگ هایی موجود است که هرکدام

یک خاطره را برایم زنده می کند. 

های مردم!کسانی که عشق مرا به تمسخر گرفتید و باعث جدایی ها شدید بدانید اگر این عشق عشق نبود با پنج دقیقه نشستن در تاکسی این همه یادش را کردم سپس

فکر کنید که من در بیست و چهار ساعت شبانه روز چه میکشم!!!

تقدیم به کسی که حال در کنارم نیست

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

انشاء پاییز نگارش پایه یازدهم-درس اول

انشا باران صفحه 20 کتاب نگارش پایه دهم

انشا گذر رودخانه صفحه 21 کتاب نگارش نهم

انشا ازاد صفحه 20 کتاب نگارش هشتم

انشا حیاط مدرسه صفحه 20 کتاب نگارش هفتم

انشا با موضوع زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

انشا با موضوع دیدن یک شکار چی از دریچه ی چشم یک آهو

ها ,تاکسی ,های ,خیابان ,مرا ,عشق ,خیابان ها ,حسادت میکنم ,کوچه ها ,کرده باشد ,با او

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

. پسر آرماني مرجع مقالات تخصصي طراحي سايت تراكتور آنلاین کتابخانه عمومی نیایش هدهد فلوکس فايل salamati115 جریان شناسی اسباط آموزش درسی و کمک آموزشی